Divane Hafez, Ghazal #32 غزل سی و دوم از دیوان حافظ

Поділитися
Вставка
  • Опубліковано 16 лис 2024

КОМЕНТАРІ • 12

  • @malihehsafavi6375
    @malihehsafavi6375 Місяць тому +1

    عالی

  • @mohsenfarshchi9531
    @mohsenfarshchi9531 2 роки тому

    درود و سپاس 🌿 🌿 🌿

  • @احمدجاویدرویین
    @احمدجاویدرویین 2 роки тому

    زنده باشید استاد با این بیان توانایی که دارید
    واقعا لذت بردم

  • @mahzadmahjour7063
    @mahzadmahjour7063 2 роки тому

    ممنون از این پست‌های عالی

  • @behroozamiryan3329
    @behroozamiryan3329 2 роки тому

    احسنت، جزاک الله خیراً

  • @mehwandshah6058
    @mehwandshah6058 2 роки тому

    Thanks Ustad Jan. Really appreciate your work.

  • @asalhasani5223
    @asalhasani5223 2 роки тому

    ممنون از شما لطفا ادامه بدین

  • @saeedsohrabi6434
    @saeedsohrabi6434 2 роки тому

    Payandeh bashid😇👏👏👏👏🙏👍🥃

  • @Sooozie73
    @Sooozie73 2 роки тому

    Excellent explanation of a beautiful ghazal. Thank you 🙏🙏🙏

  • @Fact__in__fact
    @Fact__in__fact 11 місяців тому +1

    خدا چو صورتِ ابرویِ دلگشای تو بست
    گشادِ کارِ من اندر کرشمه‌های تو بست
    مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
    زمانه تا قَصَبِ نرگس قبای تو بست
    ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
    نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
    مرا به بندِ تو دوران چرخ راضی کرد
    ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
    چو نافه بر دلِ مسکینِ من گره مَفِکن
    که عهد با سرِ زلفِ گره‌گشایِ تو بست
    تو خود وصالِ دگر بودی ای نسیم وصال
    خطا نگر که دل امید در وفای تو بست
    ز دستِ جورِ تو گفتم ز شهر خواهم رفت
    به خنده گفت که حافظ برو، که پای تو بست؟