سخنرانی الهی قمشه ای - داستان 3 لبخند (لئو تولستوی)
Вставка
- Опубліковано 7 вер 2024
- لبخند زدن -
خندیدن -
غذای روح -
غذای فرشتگان-
خنده -
خنده بر هر درد بی درمان دواست -
تبسم -
خنده زدن، خنده کردن، ضحک، قهقهه زدن، ابتسام، تبسم کردن، لبخند زدن، شکفتن، شکوفا شدن، وا شدن، باز شدن، سبزشدن، درخشیدن، روشن شدن-
شادی کردن - پایه خنده - خنده الکی -
میکائیل -
میکاییل -
کفاش -
فرستاده خداوند -
خوراک فرشته -
داستان -
حکایت -
داستان سرایی-
سه لبخند -
3 لبخند -
محی الدین الهی قمشه ای
اهمیت روزه_
دکتر حسین الهی قمشه ای-
حسین الهی قمشه ای-
قمشه ای-
الهی قمشه ای-
سخنرانی های الهی قمشه ای-
سخنرانی-
الهی-
قرآن -
hossein elahi ghomshei-
hosseyn elahi ghomshyi-
ghomshei-
elahi ghomshei-
ghoran-
quran-
sokhanrani haye elahi ghomshei -
sokhanran -
sokhanrani -
sokhanrany -
ahamiyate ghoran -
shahkar elahi ghomshei -
behtarin - best -
behtarin sokhanrani -
jalrb tarin sokhanrani -
jaleb -
ghoran khandan -
hekayat-
hekayatihye ghorani -
شاهکار الهی قمشه ای -
شاهکار سخنرانی الهی قمشه ای -
بهترین سخنرانی الهی قمشه ای -
جالبترین سخنرانی الهی قمشه ای -
شاخص ترین سخنرانی الهی قمشه ای -
بهترینهای الهی قمشه ای -
سخنرانی طلایی الهی قمشه ای -
سخنرانی های عالی الهی قمشه ای -
حکایتهای قرآنی -
حکایت -
سخنرانی از الهی قمشه ای -
سخنران -
خلاصه سخنرانی های الهی قمشه ای -
kholase sokhanrani -
kholase sokhanrani hossin elahi ghomshei -
خداوند -
روزه -
کار نیک -
کا رخوب -
توبه -
اهمیت فرآن -
قرآن از نظر الهی قمشه ای -
جهاد -
نماز -
توبه کردن -
رفتن به بهشت -
رفتن به جهنم -
بهشت -
جهنم
دیدن شیطان -
شیطان در عالم -
آدم شدن -
راه انسان شدن -
شیطانی شدن-
khoda -
ruze -
kar nik -
kar khub -
tobe -
ahamiyat ghoran -
خلاصه سخنرانی حسین الهی قمشه ای -
خلاصه سخنرانی دکتر حسین الهی قمشه ای -
سخنرانی الهی قمشه ای سال 1399 -
سخنرانی الهی قمشه ای سال 1400-
سخنرانی الهی قمشه ای جدید -
سخنرانی الهی قمشه ای از کجا شروع کنیم -
برترین سخنرانی های الهی قمشه ای -
الهی قمشه ای در سال 1400 -
الهی قمشه ای بهترین ها-
چهار روز ببودم به پیش تو مهمان
سه روز دیگر خواهم بدن یقین میدان
به حق این سه و آن چار رو ترش نکنی
که تا نیفتد این دل به صد هزار گمان
به هر طعام خوشم من جز این یکی ترشی
که سخت این ترشی کند میکند دندان
که جمله ترشیها بدان گوار شود
که تو ترش نکنی روی ای گل خندان
گشای آن لب خندان که آن گوارش ماست
که تعبیهست دو صد گلشکر در آن احسان
ترش مکن که نخواهد ترش شدن آن رو
که میدهد مدد قند هر دمش رحمان
چه جای این که اگر صد هزار تلخ و ترش
به نزد روی تو افتد شود خوش و شادان
مگر به روز قیامت نهان شود رویت
وگر نه دوزخ خوشتر شود ز صدر جنان
اگر میان زمستان بهار نو خواهی
درآ به باغ جمالت درختها بفشان
به روز جمعه چو خواهی که عیدها بینند
برآی بر سر منبر صفات خود برخوان
غلط شدم که تو گر برروی به منبر بر
پری برآرد منبر چو دل شود پران
مرا به قند و شکرهای خویش مهمان کن
علف میاور پیشم منه نیم حیوان
فرشته از چه خورد از جمال حضرت حق
غذای ماه و ستاره ز آفتاب جهان
غذای خلق در آن قحط حسن یوسف بود
که اهل مصر رهیده بدند از غم نان
خمش کنم که دگربار یار میخواهد
که درروم به سخن او برون جهد ز میان
غلط که او چو بخواهد که از خرم فکند
حذر چه سود کند یا گرفتن پالان
مگر همو بنماید ره حذر کردن
همو بدوزد انبان همو درد انبان
مرا سخن همه با او است گر چه در ظاهر
عتاب و صلح کنم گرم با فلان و فلان
خمش که تا نزند بر چنین حدیث هوا
از آنک باد هوا نیست محرم ایشان
مولانا
گر آرایش بت ز بتگر بود
تنت را میارای کاین بتگری است
نکوتر نگر تا کجا میروی
که گمره شد آنک او نکو ننگریست
اگر دیو را با پری دیدهای،
و گر نی، تنت دیو و جانت پری است
پریت ای برادر برهنه چراست
اگر دیوت اندر خز و ششتری است؟
چو تنت از عرض جامه دارد بدان
که مر جانت را جامهٔ جوهری است
ناصر خسرو
زو شنیده بود آواز از برون
در شری و بیع و در نقص و فزون
گفت نفقهٔ زن چرا ندهی تمام
گفت از جان شرع را هستم غلام
لیک اگر میرم ندارم من کفن
مفلس این لعبم و شش پنج زن
زین سخن قاضی مگر بشناختش
یاد آورد آن دغل وان باختش
گفت آن شش پنج با من باختی
پار اندر شش درم انداختی
نوبت من رفت امسال آن قمار
با دگر کس باز دست از من بدار
از شش و از پنج عارف گشت فرد
محترز گشتست زین شش پنج نرد
رست او از پنج حس و شش جهت
از ورای آن همه کرد آگهت
شد اشاراتش اشارات ازل
جاوز الاوهام طرا و اعتزل
زین چه شش گوشه گر نبود برون
چون بر آرد یوسفی را از درون
واردی بالای چرخ بی ستن
جسم او چون دلو در چه چاره کن
یوسفان چنگال در دلوش زده
رسته از چاه و شه مصری شده
دلوهای دیگر از چه آبجو
دلو او فارغ ز آب اصحابجو
دلوها غواص آب از بهر قوت
دلو او قوت و حیات جان حوت
دلوها وابستهٔ چرخ بلند
دلو او در اصبعین زورمند
دلو چه و حبل چه و چرخ چی
این مثال بس رکیکست ای اچی
از کجا آرم مثالی بیشکست
کفو آن نه آید و نه آمدست
صد هزاران مرد پنهان در یکی
صد کمان و تیر درج ناوکی
ما رمیت اذ رمیتی فتنهای
صد هزاران خرمن اندر حفنهای
مولانا
ای ضیاء الحق حسام الدین بیار
این سوم دفتر که سنت شد سه بار
بر گشا گنجینهٔ اسرار را
در سوم دفتر بهل اعذار را
قوتت از قوت حق میزهد
نه از عروقی کز حرارت میجهد
این چراغ شمس کو روشن بود
نه از فتیل و پنبه و روغن بود
سقف گردون کو چنین دایم بود
نه از طناب و استنی قایم بود
قوت جبریل از مطبخ نبود
بود از دیدار خلاق وجود
همچنان این قوت ابدال حق
هم ز حق دان نه از طعام و از طبق
جسمشان را هم ز نور اسرشتهاند
تا ز روح و از ملک بگذشتهاند
چونک موصوفی باوصاف جلیل
ز آتش امراض بگذر چون خلیلمو
مولانا
Very Beautiful story as always
دمت گرم تنها کسی هستی که قبولت دارم جان جانانی استاد🌹🌿🌹
عالی
عالی
سپاس
بزرگوار ارجمند تشكر
لطفا ادامه اين داستان سه لبخند رو بگذراريد.
دل خوشي ما در بلاد غربت
دلگرم بودن مردم وطنم است
يا علي
سلام داخل این سخنرانی داستان رو بصورت کامل نگفتن ولی اگر جایی دیگه تو سخرنانی های ایشون در مورد داستان 3 لبخند چیزی دیدم حتما کاملشو قرار میدم.
DRELAHI_KHOLASE
سلام از بنده است بندهء خوب خدا
رستگار شويد نيك زاد و نيك خواه🌹💐🙏💐🌹
زنده باد..
👏
با تشکر..من فکر میکنم این از انتوان چخوف بوده..کتاب آدمی به چه زنده است.
سلام ... ممنون که توجه کردین و کامنت گذاشتین.
سلام
سلام بفرمایید
یک مرد زن هم ندارم