درودوسپاس ازشما.یک سوال. باتوجه ب اینکه فلسفه ازتجارب و علم استفاده میکنه برای تبیین و تفسیرمسائل فلسفی، آیازمان آن فرانرسیده ک فلسفیدن رابه دانشمندان علوم مختلف یاد داده وازاونهابخواهیم مسائل فلسفی مربوط ب همان حوزه علومی درش تخصص دارن رامورد بررسی قراربدهند؟ بقول پرفسورهاکینگ فلسفه مرده است.چرا؟بدلیل عقب افتادنش ازعلم.ازطرف دیگه جایی دیگر شنیدم ک فلسفه یکی ازعوامل دیر رشد کردن علم بوده.مخصوصادردوران گذشته ک خیلی مسائل رابجای آزمایش بافلسفه اون هم ب اشتباه هم از لحاظ منطقی وهم ازلحاظ علمی اثبات میکردن.نظیر جاذبه زمین برای تمام اشیا و کروی بودن زمین.نظرشماچیست؟سپاس
هم اثبات و هم انکار خداوند از حماقت های بشر است چون هم در بود وهم در نبودش عقل بشر قاصر است . هنوز بشر نتوانسته منشأ هستی خودش را به ثبوت برساند . چه برسد به خالق آن . آنچه میگویند و مینویسند فقط تیوری است یعنی شاید فلان چیز چنین باشد . اگر ما تنها آفتاب و اقمار آنرا که زمین ما هم جز آنست در کاینات از دانه خشخاش هم کوچک تر است بدانیم پس چطور میتوانیم سازنده ی آنرا انکار و یا اثبات و یا حتی تصور کنیم . عقل درین راه ناتوان و بیچاره ی بیش نیست .
آنقدری که برای یک روز از صبح تا شب برایمان مفید باشد همین عقل و اثبات هایش کافی است و زندگی مجموع همین روزها است. کمی صبر داشته باشید و به قول معروف دل را به دریا بزنید خواهید دید که میتواند (اما اگر قول یونانیان باستان را در اثبات و عدم اثبات چیزی ملاک گرفته باشید که از شدت بیکاری و زمان زیاد و بیعاری که از بیگاری برده هایشان عایدشان شده بود و بعدا به-اصطلاح-مسمانان هم با ترجمه و تقلید از آنان راه به همان بی راهه برند، البته درست میگویید. عقل نمی تواند از آن ادا اطفارها در آورد و آنطور چیزی را، چه رسد به ذات بی انتهای خداوند را، اثبات کند). اما آن قدری که به اندازه باشد و راهگشا میتواند (اگر خودمان پیچیده اش نکنیم و برای هر کدام ممکن است از راه متفاوتی حاصل شود، ولی میشود).
با تشکر از استاد گرانقدرم یه سوال از شما دارم ممنون میشم پاسخ بدید پس این جنگهای ایدولوژی که منجر به کشته شدن ادمهای بی گناه میشه و پایه اصلی مرکزیتش اعتقاد الهی است تکلیفشون چیه
جنگ الان سر اقتصاده ... جنگ ایدوئولوژی مال گذشته بود و چیزی هم که ازش مونده برای کشورهای عقب موندست یا سواستفاده قدرت ها برای رسیدن به قدرت اقتصادی خودشون
@@mohammadeftekhari1180 قبول دارم عمد حرف شما رو دوست عزیز ولی شما اینو نمی تونید در مورد یک طالب در افغانستان که کاملا موجه ادم میکشه ویا یک وهابی متعصب پاکستانی که برای رسیدن به بهشت به خودش جلیقه می بنده ممنون میشم اگه پاسخ شما رو در این مورد بدونم با تشکر
همگی آنچه از آن به عنوان حکومت های مسیحی و اسلامی پس از پیامبران یاد میکنیم فاسد و غیر مسیحی/غیر اسلامی هستند (یهودیت هم که من موردی را کلا نمی شناسم). تمامی این حکومت ها همان طاغوت هستند که بعضا از واژگان دین خدا در طرح محاورات و انشا و رسم و رسوماتشان استفاده برده اند (سو استفاده). کاخ های سابق را به اشکال مختلف همچنان می سازند و در کنار قصرهایشان بودجه ای هم صرف ساخت مساجد و کلیساهایی می کنند که با قصر و کاخ تفاوتی ندارند (سوار بر گرده ی کارگرانی در هیِئت بردگان نوین و مملو از المان های گزاف و بی فایده، پر هزینه در ساخت و کمرشکن در نگاهداری). دین را که بایستی در قلب و در ظاهر (توامان) جلوه گر باشد، فقط به عالم ظاهر محدود کرده اند. آنچه شما از آن به عنوان مرگزیت اعتقادی الهی فسادها و ظلم ها یاد میکنید به این دلیل است که قول و ادعای این ها را به جای اصل مطلب پذیرفته اید، با اینکه همگی شان لاف و گزافی بیش نیست اند. آنها میگویند ایدئولوژی، ما هم تکرار میکنیم ایدئولوژی. اصولا جامعه اسلامی نمی تواند از تعداد معینی از افراد فراتر برود. تفکر اینکه یک جامعه اسلامی یک میلیون نفری یا بیشتر وجود دارد، کوته نظری است. این جوامع چند میلیونی از مسیحیان و مسلمانان که میشنویم همان طاغوتی است که گمارده هایی و شحنه هایی این جا و آنجا پهن کرده و از این خوان نان خویش چرب. حضرت محمد و حضرت عیسی و همگی در میان مردم به سادگی زندگی می کردند، کجا شما دیده اید در تاریخ و در حال حاضر یکی از اینها مثل بقیه مردم زندگی کند؟
@@mohammadeftekhari1180 اقتصاد از ریشه قصد و سوار بر باب افتعال است (یعنی کنش گری در قصد = از داشته هایمان به صورت موثر و هدفمند استفاده کردن) هرگز در جهان امروز جنگ ها بر سر اقتصاد (در معنای صحیح) نبوده اند هرچند به اشتباه از این واژه به معنای مادیات استفاده میکنند. جنگ هایی که در حیطه تاریخ قدیم و دنیای معاصر قرار دارند همیشه از خواستگاه ترس برخواسته اند اما چون یا درک درستی ندارند و یا برایشان کثر شان است، گمارده هایی را تحت عنوان فلاسفه و مورخان و شرائع و دانشمندان و ادیبان و ... در دستگاه های خود جیره مواجب میدهند تا برایشان به این شکل داستان سرایی کنند
در فرمایشات خود فرمودید که مبادی علم فلسفه عقل است. لطف میفرمایید منظور از عقل یا مفهوم عقل در علم فلسفه را توضیح دهید؟ یا کتاب یا مقاله‌ای در این موضوع معرفی کنید؟ با تشکر از لطفتون.
@@user-pk5ej3hy2v بستگی دارد علم را چی تعریف کنیم، اگر علم به مثابه آگاهی تلقی شود فلسفه علم خالص است، ولی اگر علم را مهارت هایی مانند فیزیک، شیمی، زیست شناسی و ... تلقی کنیم البته فلسفه علم نیست. دو واژه "ساینس" و "نالج" انگلیسی در فارسی علم ترجمه شده به همین دلیل طبقه بندی فلسفه به عنوان علم در فارسی با مشکل مواجه می شود. فلسفه "ساینس" نیست بلکه "نالج" است
@@darvishranjbar6889 بسته به اینه که ما .....چه غلطی کنیم؟ مگرریشه علم در "ما" است؟ مافهم مون رواز"کائنات" علم که شوربختانه این واژه‌اززمان پورسینا [ رواج یافت.وقطیقوریایامقوله هم به فلسفه{ چراکه زخارف کنونی جامعه شناسی و..اینا ازین جنسندو نه ازجنس علم }بمانند عینک من که ۹۸یا۱۰۰درصدازنفته امابظاهرخو دآن تعریف نخستین "نفت" نیست . آنان .شماهمان تعریف اولیه ازعلم رابگیر که "شناخت واثبات شناخت"براستی این معنا یامانیک یا ولو "چم " آن معنایی که پورسینا ازآن مستفادکرده بویژه از مثلا فر قان ! کارش ازاول خطا بوده.باید که وی بیشتر غور میکرد.این ترم کارهاکه وی واقعا نخبه بودودرحهان بلحاظ دست یافت هایش { اکنون گویندوی رفرنس ها یش را آتش خودزده ! من بعنوان یک دانشمندباوردارم چراکه دانشمندچون همه چیزش رامیگذ ارد وبویژه که نخبه باشدکی روا دارد درازگوشی همپایه وی؟ وی درباب دیدفلسفی هم خطاکرد و خشت اول کژ روگذاشته .من برا ین شدم کاری عظیمترازاینکه بوده کنم { درباب فروریختن تااشکال شبیه شما تکرارنشود } مهارت علم نیست همون فن وبهکاری درچیز! این دزدان دریایی که لندن نام کنو ن دارندزبان دزدان رانخست کرده اندکه نیست وزبان نخست پارسی یافارسی است .وچرااین بی خبری پورس.ازشاهکاربشری چون ریشه شاهنامه ! چرابروی پوشیده بوده؟ که این راه رارفته ؟غوربیشترکنم بل واژه معادل ساینس امروزرابل آیا با "خرد بجای علم " این کژفهمی شماسبب اینکارشدکه جای سپاس ازمن رادارد .یادمه هنر فن علم فلسفه بودند تا ناگاه کژفهمانی آری تاریخ یا جامعه شناسی و...... رادر علوم جادادند. برای همین من گاهادرنوشته هام از "مهندسی علوم " که خودنیزنارسا است استفاده میکنم که مناسب نیست چراکه زیست شناسی رادر برنمیگیرد ]
صحبت از صورت مساله کردید، باید گفت آدمی هر جا به بنبست برای حل مساله خود میرسد، یک جواب مساله داره و آن خدا است۔ زیرا آدمی مساله ای را بدون جواب نمیتواند رها کند۔
جناب جباری عزیز خداشناسی هر فرد برای خودش است ،خداوند منطقی و عقل جزیی نیست ،نوع عقلانیت خداوند و فهم آن برهان و منطق ندارد ،خدا جایگاهی در دل دارد نه در فاهمه بشر ،
اینگونه طرز فکر رو قبول ندارم که تا این حد صحبت رو مقید به اجزای طبقه بندی شده به-اصطلاح-فلسفه/منطق کند. مهمترین رکن صحبت صداقت است و یگانه هدف آن حرکت. با به اصطلاح یادگیری تعاریف و مثال های فلسفه و قیاس و تمثیل و ... باز هم میتوان سفسطه و مغلطه کرد، اما اگر فرد با خدای خویش و با خودش و با انسان های اطرافش صادق باشد، از یک جایی شروع میکند و بر حسب بازخوردها به درست و غلط آنچه میگوید و انجام می دهد پی میبرد و اصلاح میکند. نمیتوان زندگی را و جامعه را تعطیل کرد که برویم تعریف سخنوری و فلسفه یادبگیریم.
این قضیه تا آنجا اهمیت دارد که حتی در فرهنگ چین باستان توصیه شده است به آنچه فردی با سخنوری ادا میکنند به دیده ظن بنگرند. در زندگی خودتان تجربه کنید، خواهید دید صادقانه ترین و بی ضررترین لطف ها را از دیگران زمانی دریافت کرده اید که اتفاقا کم و بیش بی شیله پیله و بی آرایه (گاها بی در و پیکر و پیش پا افتاده و خوار و خفیف به نظر می آمده اند)، در حالیکه گذشت زمان ارزششان را نمایان میکند و چه بسا که دیر میفهمیم!
تنها مساله اصلی انسان مرگ هست،که اگر زندگی بعد از مرگ و چند و چون آن اثبات نشود،زندگی معنای خود را از دست میدهد چون اساس زندگی و عالم طبیعت بر درد و رنج و تازع بقا هست که در طول میلیون ها سال اثری از بزرگترین دانشنمدان و پیامبران و فیلسوفان و غیره باقی نخواهد ماند،چنانچه علم فیزیک ثابت کرده است که بلاخره کره زمین و خورشید همه نابود میشوند،اگر معنای این نابودی را درک کنیم به اهمیت اثبات زندگی بعد از مرگ پی خواهیم برد
@@user-pk5ej3hy2v تنها یک راه برای اینکه دانست آیا تلاش ها و دست آورد های انسان ارزش دارد یا نه،این مساله هست که آیا امکان تحقق زندگی ابدی هست یا نه،وقتی نهایت کار کره زمین و سایر کهکشان ها نابودی هست،یعنی هیچ،هیچ اثری از هیچ دست اورد انسان نیست و طبق نظریه بینگ بنگ عالم دوباره شروع میشه،یعنی اگر دوباره کره ای با امکان حیات ساخته شود و دوباره موجودی که تعقل کند و دوباره هم نابود خواهد شد،یعنی هیچ
آقای جباری عزیز چرا تصور می کنید باور به خدا داشتن با دنیای مدرن در تضاد هست. خیلی ساده میشود با مومن بودن به خدا با دنیای مدرن سازگاری کرد اگر خداوند یکی هست و تغییر ناپذیره پس برای دنیای مدرن و غیر هم تفاوتی نخواهد کرد مگر اینکه مردمان دنیای مدرن خود بخواهد خدا را کنار بگذارند من بر این باورم که باور ، روی باید و نباید های زندکی شخص تاثیر داره و اگر ناباوری ، ایمان به خدا رو درک کنه پیوسته مسیر و باید و نبایدهای زندگیش تغییر خواهد کرد. اینطور نیست که به مجرد باور به خدا یک شبه کل زندگیش تغییر کنه
جناب جباری ... اشکالات بزرگی در سخنان شما هست. یکی از اشکالاتِ کوچکش: یکسان گرفتن خدا و مفهوم « خدا ». اگر در همان اتاقتان حاضر بودم نشان می دادم که یک من ماست چقدر کره می دهد. ممکن است بیش از ده هزار جلد کتاب فلسفی و غیر فلسفی هم خوانده باشید امّا برای تفلسف صرفاً خوندن هزاران جلد کتاب و قورت دادن آنها کافی نیست. ه
آقا ولش کنید. صلوات بفرستید! 😁😅✌🏼 چرا دنیا رو اینقدر جدی میگیرید؟ اصلا اگر همه چیز یک رویا باشه چی؟ شاید ما زنده نیستیم و فکر می کنیم که زنده ایم... شاید خیلی وقت پیش مُردیم! خودمان نفهمیدیم و متوجه نشده ایم ، شاید هم اصلا هنوز به دنیا نیامده ایم... چرا هر کسی هر چیزی میگه(هر ابراز اعتقادی) میخوایم باهاش مخالف کنیم و فقط میخوایم به همدیگه طرز تهیه ماست و کره رو یاد بدیم؟! در حالیکه.... هنوز هنوز هنوز... اندر خم یک کوچه ایم...
ممنون از کانال مفیدی که ایجاد کردید
Well said, dear.
درودوسپاس ازشما.یک سوال.
باتوجه ب اینکه فلسفه ازتجارب و علم استفاده میکنه برای تبیین و تفسیرمسائل فلسفی، آیازمان آن فرانرسیده ک فلسفیدن رابه دانشمندان علوم مختلف یاد داده وازاونهابخواهیم مسائل فلسفی مربوط ب همان حوزه علومی درش تخصص دارن رامورد بررسی قراربدهند؟ بقول پرفسورهاکینگ فلسفه مرده است.چرا؟بدلیل عقب افتادنش ازعلم.ازطرف دیگه جایی دیگر شنیدم ک فلسفه یکی ازعوامل دیر رشد کردن علم بوده.مخصوصادردوران گذشته ک خیلی مسائل رابجای آزمایش بافلسفه اون هم ب اشتباه هم از لحاظ منطقی وهم ازلحاظ علمی اثبات میکردن.نظیر جاذبه زمین برای تمام اشیا و کروی بودن زمین.نظرشماچیست؟سپاس
بقیه لایو یک و نیم ساعت بود .بقیه اش کو؟
هم اثبات و هم انکار خداوند از حماقت های بشر است چون هم در بود وهم در نبودش عقل بشر قاصر است . هنوز بشر نتوانسته منشأ هستی خودش را به ثبوت برساند . چه برسد به خالق آن . آنچه میگویند و مینویسند فقط تیوری است یعنی شاید فلان چیز چنین باشد . اگر ما تنها آفتاب و اقمار آنرا که زمین ما هم جز آنست در کاینات از دانه خشخاش هم کوچک تر است بدانیم پس چطور میتوانیم سازنده ی آنرا انکار و یا اثبات و یا حتی تصور کنیم . عقل درین راه ناتوان و بیچاره ی بیش نیست .
آنقدری که برای یک روز از صبح تا شب برایمان مفید باشد همین عقل و اثبات هایش کافی است و زندگی مجموع همین روزها است. کمی صبر داشته باشید و به قول معروف دل را به دریا بزنید خواهید دید که میتواند (اما اگر قول یونانیان باستان را در اثبات و عدم اثبات چیزی ملاک گرفته باشید که از شدت بیکاری و زمان زیاد و بیعاری که از بیگاری برده هایشان عایدشان شده بود و بعدا به-اصطلاح-مسمانان هم با ترجمه و تقلید از آنان راه به همان بی راهه برند، البته درست میگویید. عقل نمی تواند از آن ادا اطفارها در آورد و آنطور چیزی را، چه رسد به ذات بی انتهای خداوند را، اثبات کند). اما آن قدری که به اندازه باشد و راهگشا میتواند (اگر خودمان پیچیده اش نکنیم و برای هر کدام ممکن است از راه متفاوتی حاصل شود، ولی میشود).
شاید خوب بود چند استدلال
از خدا باوران
خداناباوران
خدا باوران بی دین میاوردید .
لطفا یی میل را بگذارید .و تلفن هم . غایت تشکر
را موهم نيست جايگاه موهم است
با تشکر از استاد گرانقدرم یه سوال از شما دارم ممنون میشم پاسخ بدید پس این جنگهای ایدولوژی که منجر به کشته شدن ادمهای بی گناه میشه و پایه اصلی مرکزیتش اعتقاد الهی است تکلیفشون چیه
جنگ الان سر اقتصاده ... جنگ ایدوئولوژی مال گذشته بود و چیزی هم که ازش مونده برای کشورهای عقب موندست یا سواستفاده قدرت ها برای رسیدن به قدرت اقتصادی خودشون
@@mohammadeftekhari1180 قبول دارم عمد حرف شما رو دوست عزیز ولی شما اینو نمی تونید در مورد یک طالب در افغانستان که کاملا موجه ادم میکشه ویا یک وهابی متعصب پاکستانی که برای رسیدن به بهشت به خودش جلیقه می بنده ممنون میشم اگه پاسخ شما رو در این مورد بدونم با تشکر
همگی آنچه از آن به عنوان حکومت های مسیحی و اسلامی پس از پیامبران یاد میکنیم فاسد و غیر مسیحی/غیر اسلامی هستند (یهودیت هم که من موردی را کلا نمی شناسم). تمامی این حکومت ها همان طاغوت هستند که بعضا از واژگان دین خدا در طرح محاورات و انشا و رسم و رسوماتشان استفاده برده اند (سو استفاده). کاخ های سابق را به اشکال مختلف همچنان می سازند و در کنار قصرهایشان بودجه ای هم صرف ساخت مساجد و کلیساهایی می کنند که با قصر و کاخ تفاوتی ندارند (سوار بر گرده ی کارگرانی در هیِئت بردگان نوین و مملو از المان های گزاف و بی فایده، پر هزینه در ساخت و کمرشکن در نگاهداری). دین را که بایستی در قلب و در ظاهر (توامان) جلوه گر باشد، فقط به عالم ظاهر محدود کرده اند. آنچه شما از آن به عنوان مرگزیت اعتقادی الهی فسادها و ظلم ها یاد میکنید به این دلیل است که قول و ادعای این ها را به جای اصل مطلب پذیرفته اید، با اینکه همگی شان لاف و گزافی بیش نیست اند. آنها میگویند ایدئولوژی، ما هم تکرار میکنیم ایدئولوژی. اصولا جامعه اسلامی نمی تواند از تعداد معینی از افراد فراتر برود. تفکر اینکه یک جامعه اسلامی یک میلیون نفری یا بیشتر وجود دارد، کوته نظری است. این جوامع چند میلیونی از مسیحیان و مسلمانان که میشنویم همان طاغوتی است که گمارده هایی و شحنه هایی این جا و آنجا پهن کرده و از این خوان نان خویش چرب. حضرت محمد و حضرت عیسی و همگی در میان مردم به سادگی زندگی می کردند، کجا شما دیده اید در تاریخ و در حال حاضر یکی از اینها مثل بقیه مردم زندگی کند؟
@@mohammadeftekhari1180 اقتصاد از ریشه قصد و سوار بر باب افتعال است (یعنی کنش گری در قصد = از داشته هایمان به صورت موثر و هدفمند استفاده کردن) هرگز در جهان امروز جنگ ها بر سر اقتصاد (در معنای صحیح) نبوده اند هرچند به اشتباه از این واژه به معنای مادیات استفاده میکنند. جنگ هایی که در حیطه تاریخ قدیم و دنیای معاصر قرار دارند همیشه از خواستگاه ترس برخواسته اند اما چون یا درک درستی ندارند و یا برایشان کثر شان است، گمارده هایی را تحت عنوان فلاسفه و مورخان و شرائع و دانشمندان و ادیبان و ... در دستگاه های خود جیره مواجب میدهند تا برایشان به این شکل داستان سرایی کنند
در فرمایشات خود فرمودید که مبادی علم فلسفه عقل است. لطف میفرمایید منظور از عقل یا مفهوم عقل در علم فلسفه را توضیح دهید؟ یا کتاب یا مقاله‌ای در این موضوع معرفی کنید؟ با تشکر از لطفتون.
فلسفه علم نیست
@@user-pk5ej3hy2v بستگی دارد علم را چی تعریف کنیم، اگر علم به مثابه آگاهی تلقی شود فلسفه علم خالص است، ولی اگر علم را مهارت هایی مانند فیزیک، شیمی، زیست شناسی و ... تلقی کنیم البته فلسفه علم نیست. دو واژه "ساینس" و "نالج" انگلیسی در فارسی علم ترجمه شده به همین دلیل طبقه بندی فلسفه به عنوان علم در فارسی با مشکل مواجه می شود. فلسفه "ساینس" نیست بلکه "نالج" است
@@darvishranjbar6889
بسته به اینه که ما .....چه غلطی کنیم؟ مگرریشه علم در "ما" است؟
مافهم مون رواز"کائنات" علم که شوربختانه این واژه‌اززمان پورسینا
[ رواج یافت.وقطیقوریایامقوله هم
به فلسفه{ چراکه زخارف کنونی جامعه شناسی و..اینا ازین جنسندو
نه ازجنس علم }بمانند عینک من که ۹۸یا۱۰۰درصدازنفته امابظاهرخو
دآن تعریف نخستین "نفت" نیست .
آنان .شماهمان تعریف اولیه ازعلم
رابگیر که "شناخت واثبات شناخت"براستی این معنا یامانیک
یا ولو "چم " آن معنایی که پورسینا
ازآن مستفادکرده بویژه از مثلا فر
قان ! کارش ازاول خطا بوده.باید که وی بیشتر غور میکرد.این ترم
کارهاکه وی واقعا نخبه بودودرحهان بلحاظ دست یافت
هایش { اکنون گویندوی رفرنس ها
یش را آتش خودزده ! من بعنوان
یک دانشمندباوردارم چراکه دانشمندچون همه چیزش رامیگذ
ارد وبویژه که نخبه باشدکی روا
دارد درازگوشی همپایه وی؟ وی
درباب دیدفلسفی هم خطاکرد و
خشت اول کژ روگذاشته .من برا
ین شدم کاری عظیمترازاینکه بوده
کنم { درباب فروریختن تااشکال
شبیه شما تکرارنشود } مهارت علم
نیست همون فن وبهکاری درچیز!
این دزدان دریایی که لندن نام کنو
ن دارندزبان دزدان رانخست کرده
اندکه نیست وزبان نخست پارسی
یافارسی است .وچرااین بی خبری
پورس.ازشاهکاربشری چون ریشه
شاهنامه ! چرابروی پوشیده بوده؟
که این راه رارفته ؟غوربیشترکنم بل واژه معادل ساینس امروزرابل
آیا با "خرد بجای علم " این کژفهمی
شماسبب اینکارشدکه جای سپاس
ازمن رادارد .یادمه هنر فن علم
فلسفه بودند تا ناگاه کژفهمانی
آری تاریخ یا جامعه شناسی و......
رادر علوم جادادند.
برای همین من گاهادرنوشته هام از
"مهندسی علوم " که خودنیزنارسا
است استفاده میکنم که مناسب
نیست چراکه زیست شناسی رادر
برنمیگیرد ]
آن خدایی که شما از آن سخن میگویید هیچگاه یک مسئله فلسفی نبوده است.
بالخره موجوده یا وجوده این دو فاصله دارند با هم
صحبت از صورت مساله کردید، باید گفت آدمی هر جا به بنبست برای حل مساله خود میرسد، یک جواب مساله داره و آن خدا است۔ زیرا آدمی مساله ای را بدون جواب نمیتواند رها کند۔
جناب جباری عزیز خداشناسی هر فرد برای خودش است ،خداوند منطقی و عقل جزیی نیست ،نوع عقلانیت خداوند و فهم آن برهان و منطق ندارد ،خدا جایگاهی در دل دارد نه در فاهمه بشر ،
چگونه خداییکه نمیفهمیم بپرستیم.
جاداشت اول عقل و منطق و فلسفه ووجود و...را تعریف و تبیین
میکردید
اینگونه طرز فکر رو قبول ندارم که تا این حد صحبت رو مقید به اجزای طبقه بندی شده به-اصطلاح-فلسفه/منطق کند. مهمترین رکن صحبت صداقت است و یگانه هدف آن حرکت. با به اصطلاح یادگیری تعاریف و مثال های فلسفه و قیاس و تمثیل و ... باز هم میتوان سفسطه و مغلطه کرد، اما اگر فرد با خدای خویش و با خودش و با انسان های اطرافش صادق باشد، از یک جایی شروع میکند و بر حسب بازخوردها به درست و غلط آنچه میگوید و انجام می دهد پی میبرد و اصلاح میکند. نمیتوان زندگی را و جامعه را تعطیل کرد که برویم تعریف سخنوری و فلسفه یادبگیریم.
این قضیه تا آنجا اهمیت دارد که حتی در فرهنگ چین باستان توصیه شده است به آنچه فردی با سخنوری ادا میکنند به دیده ظن بنگرند. در زندگی خودتان تجربه کنید، خواهید دید صادقانه ترین و بی ضررترین لطف ها را از دیگران زمانی دریافت کرده اید که اتفاقا کم و بیش بی شیله پیله و بی آرایه (گاها بی در و پیکر و پیش پا افتاده و خوار و خفیف به نظر می آمده اند)، در حالیکه گذشت زمان ارزششان را نمایان میکند و چه بسا که دیر میفهمیم!
تنها مساله اصلی انسان مرگ هست،که اگر زندگی بعد از مرگ و چند و چون آن اثبات نشود،زندگی معنای خود را از دست میدهد چون اساس زندگی و عالم طبیعت بر درد و رنج و تازع بقا هست که در طول میلیون ها سال اثری از بزرگترین دانشنمدان و پیامبران و فیلسوفان و غیره باقی نخواهد ماند،چنانچه علم فیزیک ثابت کرده است که بلاخره کره زمین و خورشید همه نابود میشوند،اگر معنای این نابودی را درک کنیم به اهمیت اثبات زندگی بعد از مرگ پی خواهیم برد
یعنی چه؟
@@user-pk5ej3hy2v تنها یک راه برای اینکه دانست آیا تلاش ها و دست آورد های انسان ارزش دارد یا نه،این مساله هست که آیا امکان تحقق زندگی ابدی هست یا نه،وقتی نهایت کار کره زمین و سایر کهکشان ها نابودی هست،یعنی هیچ،هیچ اثری از هیچ دست اورد انسان نیست و طبق نظریه بینگ بنگ عالم دوباره شروع میشه،یعنی اگر دوباره کره ای با امکان حیات ساخته شود و دوباره موجودی که تعقل کند و دوباره هم نابود خواهد شد،یعنی هیچ
بله کاملا درسته و دلیل جذابیت خدا هم اینه که زیر شاخه ایی از همینه
از همین بحث معنا
آقای جباری عزیز
چرا تصور می کنید باور به خدا داشتن با دنیای مدرن در تضاد هست. خیلی ساده میشود با مومن بودن به خدا با دنیای مدرن سازگاری کرد
اگر خداوند یکی هست و تغییر ناپذیره پس برای دنیای مدرن و غیر هم تفاوتی نخواهد کرد مگر اینکه مردمان دنیای مدرن خود بخواهد خدا را کنار بگذارند
من بر این باورم که باور ، روی باید و نباید های زندکی شخص تاثیر داره و اگر ناباوری ، ایمان به خدا رو درک کنه پیوسته مسیر و باید و نبایدهای زندگیش تغییر خواهد کرد.
اینطور نیست که به مجرد باور به خدا یک شبه کل زندگیش تغییر کنه
بدبختی اینجاست که خود وجود و هستی رو هم فلسفه نمیتونه اثبات کنه و هیچ توضیحی هم نداره
جناب جباری ... اشکالات بزرگی در سخنان شما هست. یکی از اشکالاتِ کوچکش: یکسان گرفتن خدا و مفهوم « خدا ». اگر در همان اتاقتان حاضر بودم نشان می دادم که یک من ماست چقدر کره می دهد. ممکن است بیش از ده هزار جلد کتاب فلسفی و غیر فلسفی هم خوانده باشید امّا برای تفلسف صرفاً خوندن هزاران جلد کتاب و قورت دادن آنها کافی نیست. ه
آقا ولش کنید. صلوات بفرستید! 😁😅✌🏼
چرا دنیا رو اینقدر جدی میگیرید؟
اصلا اگر همه چیز یک رویا باشه چی؟
شاید ما زنده نیستیم و فکر می کنیم که زنده ایم...
شاید خیلی وقت پیش مُردیم!
خودمان نفهمیدیم و متوجه نشده ایم ،
شاید هم اصلا هنوز به دنیا نیامده ایم...
چرا هر کسی هر چیزی میگه(هر ابراز اعتقادی) میخوایم باهاش مخالف کنیم و فقط میخوایم به همدیگه طرز تهیه ماست و کره رو یاد بدیم؟!
در حالیکه.... هنوز
هنوز
هنوز...
اندر خم یک کوچه ایم...
خودنمایی دلیلش کمبود. رفتار عصبی و سرشار از عقده. کمونیست نیستین؟