شهر خالی- فرشته برای بانوی سرخپوش میدان فردوسی تهران
Вставка
- Опубліковано 22 жов 2011
- یاقوت نام زنی است که در سالهای دور برای قراری با معشوق خود به تهران می آید و قرار بوده که در میدان فردوسی تهران در ساعت 5 بعداظهر همدیگر را ملاقات کنند اما این ملاقات هیچگاه عملی نشد و یاقوت سالها سر همان ساعت و هروز به محل قرار می آمد . یاقوت بعنوان سمبلی از وفا و عاشقی شهر تهران شناخته میشود . داستان او شباهت به داستانهای عشقی کلاسیک دارد.
بايد در تهران يك خيابان و يا يك ميدان را بنام و ياد ياقوت نامگذاري كرد در اينده ي نزديك.
چند بار از نزدیک دیدمش اما هیچ وقت به خودم اجازه ندادم که فضولی کنم.با اینکه جوان خیلی کنجکاوی بودم. قصه او گرمی بخش محفل و پایداری او سمبل عشق بین دختر و پسر ها بود. خیلی عجیبیه که یکی اینجوری بیاد و یک چنین حسی عاشقانه را در افکار آدمها به این شکل به وجود بیاره و کسی چیزی از زندگیش ندونه.البته خودش که گفته بود که اسمش یاقوت هست و منتظر کسی هم نیست اما ای کاش میشد به ان دوران برگشت .ایشالا اگه زنده هست که خوش و راحت باشه و اگر هم که سفر کرده, روحش شاد و در آرامش باشه
او درس عاشقی و وفاداری به همسن و سالهای ما آموخت .یادش بخیر
وفا گوهر گرانبهاییکه نز دهر کسی نیست
beautiful song , thank you for sharing ❤❤
خیلی با احساس است
غمم اینست که چون ماه نو انگشت نمایی...
ور نه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم...❤
با من یک هم صدا نیست بامن یک آشنا نیست ...بامن یک هم زبونی غیر خدا نیست
یادش بخیر ...بسیار زیبا ///
تشکر
به امید روزیکه همه عاشقان به م برسند //و فاصله یی نباشد
الهی آمین 🙏🙏🙏🙏
معجزه عشق
خداوند نبخشد ظالمانی که باعث رنج طولانی بی آزاران معصوم می شونند.
بله راست گفتی
I remember her..I saw her many many times specially around 4 to 6 PM but I never talked to her and I wished I did....
😭💔🌹🥀😭🌹🥀
💞🌹🥀
😥❤🌹
عشق
یادگاری که در این گنبد دوار بماند.
من ترا مانند گلهای بهاری دوست دارم،
عشق جانسوز ترا با بیقراری دوست دارم،
تا تو می خندی برویم با دو چشم مست و وحشی،
زندگی را با همه، همه بی اعتباری دوست دارم.
🤘🏼از گوتنبرگ سوعد. Göteborg
حدیث معنی عشق
shared too.
everybody do.
Hataa fekresh ham ghalbe aadam ro be dard miaareh., eyn shaayad gheseyeh khyli az khanoomhaaye iranieh. zendegy marge tadrijist, yek marge tadrijiiii.
من دیدمش
عشق❤❤
جملگی در حکم سه پروانه ایم
در جهان عاشقان، افسانه ایم
اولی خود را به شمع نزدیک کرد
گفت: آری من یافتم معنای عشق
دومی نزدیک شعله بال زد
گفت: حال، من سوختم در سوز عشق
سومی خود داخل آتش فکند
آری آری این بود معنای عشق
عطار نیشابوری
Berliner Streetdance-Meisterschaft to kiankiani
پدر عشق بسوزه 😎
YAGHUT KHANUME GHASHANG , MEHRABAN VA KHEJALATI BUD zamanike taze az shomal amade bud jaie nadasht baraye zendegi ,man oun ra dar arayeshgahe dokhtar amuyam Didam ,anvaght man 12 salam bud , Didam oun ,kar mikard , hamanja ham mikhabid , migoft gharare shoharam biad tehran man ra bebare . dokhtar amuyam kami sangdel bud , har ruz ba faryad migoft : pas in shohare to kodom gurie chera nemiad to ro bebere ? !!!!!!! baad az moddati ... anja nabud !!!.... man ham baadha , ruzi oun ra didam dar medane ferdosi ama ba man haarf nazad !!! Hamishe bi kas va bedune panahgah kenare khiaban bud ta mord .dar zamane shahe aziz .....
من درحدود بهمن ماه سال ۱۳۶۴ هنگامی که از خرید برای لوازم کاردستی مدرسه برمیگشتم، در حالیکه تو ماشین کنار پدرم که رانندگی میکرد نشسته بودم، ناگهان او را دیدم و فریاد شادی کشیدم که پدرم زد روی ترمز و خوشحال شد از دیدن آن بانو ولی افسوس که جایی نبود پارک کنیم چون میخواستم بریم با او گفتگو کنیم. من هم نگاهم قفل شده بود به مسیر او که در میان جمعیت بیتفاوت و با شتاب این سو و آنسو دوان، در حالیکه برف آرامی میبارید وهوا تاریک شده بود، محو شد . روسری پولک دار قرمزی را چارقد نموده بودند و بلوز و دامن بلند ایشان در میان تاریکی و برخورد نور ماشین ها چنان زیبا و مانند تک نگینی چشم را مینواخت. بغض گلومو میگیره وقتی به یاد اون صحنه میفتم که کم کم در هیاهوی میدان فردوسی در دل شب از دیدگاهم رفت...و دیگر هیچکس او را ندید. هیچوقت فراموش نمیکنم که در آن دهه که مادر و بقیه خانمها ناچار به پوشیدن رنگهای تیره و حد اکثر دودی و کرم بودند، چه زیبا و متفاوت ایشان درخشید. انگار در این زمان زندگی ام قرار بود او را ببینم پیش از اینکه فروهر این دلداده نگونبخت پیکر بیچاره اش را ترک کند
وقتی زنده بود توجهی نمیشد ،بعد از مرگش ن" نوشدارو بعد از مرگ سهراب."
...so what years are we talking about?
از1320تا1362
عشق وعشق را معنی کردن
تا تو برگردی میشم دود و. میرم. تو. آسمونها ...😔
من درحدود بهمن ماه سال ۱۳۶۴ هنگامی که از خرید برای لوازم کاردستی مدرسه
برمیگشتم، در حالیکه تو ماشین کنار پدرم که رانندگی میکرد نشسته بودم،
ناگهان او را دیدم و فریاد شادی کشیدم که پدرم زد روی ترمز و خوشحال شد از
دیدن آن بانو ولی افسوس که جایی نبود پارک کنیم چون میخواستم بریم با او
گفتگو کنیم. من هم نگاهم قفل شده بود به مسیر او که در میان جمعیت بیتفاوت و
با شتاب این سو و آنسو دوان، در حالیکه برف آرامی میبارید وهوا تاریک شده
بود، محو شد . روسری پولک دار قرمزی را چارقد نموده بودند و بلوز و دامن
بلند ایشان در میان تاریکی و برخورد نور ماشین ها چنان زیبا و مانند تک
نگینی چشم را مینواخت. بغض گلومو میگیره وقتی به یاد اون صحنه میفتم که کم
کم در هیاهوی میدان فردوسی در دل شب از دیدگاهم رفت...و دیگر هیچکس او را
ندید. هیچوقت فراموش نمیکنم که در آن دهه که مادر و بقیه خانمها ناچار به
پوشیدن رنگهای تیره و حد اکثر دودی و کرم بودند، چه زیبا و متفاوت ایشان
درخشید. انگار در این زمان زندگی ام قرار بود او را ببینم پیش از اینکه
فروهر این دلداده نگونبخت پیکر بیچاره اش را ترک کند. ای کاش بشه یک بار
دیگه ببینمش آن زمان که من نیز این دنیا را ترک گفتم. یاقوت خانم مظلوم،
ای تک نگینی که دیگر نیستی بر این کره پر مکافات، روانت شاد و در آرامش و
مهر خداوند باشی
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق،،،،،،،،،
ولی توی بیوگرافی کامل یاقوت ذکر شده که از سال ۶۱به بعد دیگه در میدان فردوسی دیده نشده و کسی از سرانجامش خبر نداره
منهم تو عشقم تقریبا همینقدر پافشاری کردم تا اینکه عشقم از دنیا رفت اما تا وقتی زنده بود خیلی بهم بدی کرد
@@user-tr5fs8qz3q ما دیدیمش. حالا هر کی هر چی گفته باشه. شنیدن کی بود مانند دیدن
@@user-tr5fs8qz3q بعد هم "بیوگرافی کامل یاقوت" از کجا در آمده؟ هر جا را گشتم چنین چیزی نیست که نیست. اگر ویکی پدیا روبیوگرافی کامل میدونی که بسیار متاسفم! ویکیپدیا نه کامله و نه همیشه دقیق. اونهم از کسی که در اسرار باقی ماند. تازه تو ویکیپدیا هم نوشته آخرین بار حدود سال ۶۱ ی ۶۲ دیده شده! یعنی آمار گرفتن؟! پس چرا سراغ ما نیامده بودن؟! او هیچوقت در دو مصاحبه که آنهم زمان پیش از انقلاب بوده، هیچ اطلاعات درست و حسابی به کسی نداده! هیچ کس هم نتونسته ته و توی داستانش رو دربیاره، اونوقت حالا کسی بیوگرافی کامل براش نوشته؟! عجب ملتی داریم
من بارها بیشتر از صد بار یاقوت.رادر گوشه ای ازمیدان.فردوسی.دیده بودم.اکثرا گلاه قشنگ بزرگی به سر میکرد.وشبها.در وسط. خیابان.میامد.وماشینها.که رد میشدند.
بهش کمک.مالی.میکردن.زن مهربان.وخیلی
راحتی بود..الان فکر نمیکنم.د ر حیاط باشه.اکثر مردم آن زمان مهربان.وموادب.
بودن.وکسی بی احترامی.نمی کرد.زن نسبتن.پر.باموهایی.طلایی.یادش بخیر.
چندسال همسایه بودیم تمامی این ها را مردم ساخته اند به هیچکس جوابی در مورد زندگی اش نمیداد
فوت کرد؟
@@user-wd9tc7ug8i چند سال اول انقلاب کماکان به همان طریق زندگی میکرد و گاهی پاکت نامه تهیه میکرد حدس بر این بود که که برای کسی یا خویشاوندی نامه ارسال میکرد خودشان حرفی نمیزدند ولی شایعه مبنی به داشتن اقوام اطراف خراسان داشت من حدودا ازسال 65 خبری ندارم
@@user-wk9yl7kx5b سلام منظورتون میدان خراسان تهران هست یعنی ما اونجا با هم همسایه بودین؟
سوال اینجاست اگه اقا یا پسری جای یاقوت بود اینطورپای عشقش میموند ن اصلآ چون این ماهستیم که میمانیم به پای عشق .ءء
ماکه سی سال موندیم,
بل من یه آشنا نیست
یادش بخیر ۲۰ ساله ودانشجوی دانشگاه تربیت معلم خیابان روزولت مفتح کنونی بودم مسیر خیابان انقلاب را که میرفتم آن نماد وفاداری وشکوه عشقرا میدیدم و سخت غمگین میشدم،دوبار ژتون ناهار اضافی گرفتم ورفتم با اصرار دعوتش کردم به ناهار دفعه اول نمی آمد وقتی برگشتم با یکی از دانشجوهای دختر همکلاسم آمدیم پذیرفت ودفعه بعد راحت پذیرفت ما وسایر دانشجوها هرگز از او سئوال نمیکردیم وبا یک سلام وخوبی بسنده میکردیم وآن بانوی با وقار درسکوت وبسیار به زیبایی ناهار را میل میکرد ومیرفت انگار دیروز بود وبعد از اشغال میهنمان وبستن دانشگاه دیگر نتوانستم اورا ببینم اما همواره به یادش هستم.
يك سال بعد از انقلاب ، زمانى كه من در كلاس زبان شكوه بودم، چون خَيلى كنجمات بودم رفتم نشستم پيشش ، با او حرف بزنم، خنديد و بِه من گفت تو خَيلى جوانى است ، حرف هاى من به درد تو نمىخوره.
و ديگه حرفى نزد.
پدرم هم مىگفت تا من ياد دارم اين زن قرمز پوش تو ميدون فردوسى نشسته و منتظر عشقش است.
###moris1315-----.--2015---03---02ten-
بابا دروغه اصلا بانوی سرخ پوشی وجود نداشت این افسانه را معینی کرمانشاهی برای. فروش این ترانه بر سرزبان انداخت چون هم ترانه الکی وسست بود هم آهنگ اولین بار بود که فرشته معرفی میشد ..سوگند میخورم که یک افسانه است چون معینی کرمانشاهی را از نزدیک میشناختیم خودش گفت یک افسانه ای بیشتر نیست ،😂😂😂😂
یه داستان کوتاه زیبا بر اساس قصه او با عکسی از او در مجله جوانان امروز سال ۵۶ خوندم:
یه مردی میره جرات میکنه ازش داستان زندگی و علت این پوشش رو ازش میپرسه...زنه میگه منتظر جوانی هستم که سالها پیش با هم آشنا شدیم و اونروز این لباس قرمز رو پوشیده بودم... موهام اینجور بود...خوشگل بودم... پسره زیبا بود...بهم گفت فردا قرارمون ساعت ۵ میدان فردوسی...گفتم من یه لباس سرمه ای با روسری سبز میپوشم... گفت نه با همین لباس قرمز زیبا...با این لباس زیباتری...
اون پسر نیومد...تا امروز منتظرم با همون لباس سر قرار ولی نیومده هنوز...
مرد یادش میاد که در عصر یک روز پاییزی با دختر زیبای جوان با لباس قرمز آشنا شد و قرارشون شد روز بعد میدان فردوسی و...
این مرد همون پسر جوان دیروز بود که به راحتی اون قرار و آشنایی کوتاه رو فراموش کرده بود و حالا میفهمه که این زنه سرخپوشی که هر روز اونو میبینه، در واقع منتظر اوست.... در چشمان مرد اشک حلقه میزنه... با صدای دخترش به خودش میاد...اون مرد میانسال، حالا باید بره؛ چون همسر و دیگر بچه هاش تو خونه منتظرشن...
واقعا چنین بوده؟ شما از کجا چنین چیزی را متوجه شدی؟ من خیلی مشتاقم که داستان این زن و اون مردی که اینهمه نامرد بوده را بدانم
@@esmaeiltabarraei7241 سلام....
عرض کردم که یه قصه ای هم بر اساس همین شخصیت زنِ سرخ پوش میدان فردوسی ، در مجله جوانان امروز پیش از انقلاب چاپ شده بود...نه اینکه واقعا سرنوشت و داستانِ اون زن باشه.... داستان واقعی زندگیش رو نمیدونم.... ولی این داستان کوتاه رو اونسالها از روی این کارکتر نوشته و پرداخته بودن تو مجله...
اگه اون مجله رو هنوزم داری لطفن تمام اون متنو اگه امکان داره تو این صفحه بذار تا همه مردم از عشق نافرجام درس بگیرن ک دیگه بیوفایی نسبت ب بانوان یا دختران نباشه اگه اشنا شدی قرار گذاشتی برو سر قرارت و با عشق الهی زنان بازی نکن ک چوب خدا بیصداست
بابا اینکارها همش برای جلب توجهه ( این استثنا نیست، افراد زیادی هستند و بودند که با لباس پوشیدن و کارهای یکنواخت در جاهای عمومی دنبال جلب توجه دیگران بودند) ... عشق مال چند ماهه... بعدش انگیزه، لذت یا توجه جویی شخصیه