هرجامعه اى هرازچندگاهى احتياج به تحول دارد وان زمان هم جامعه نياز به يك بازسازى داشت حالا اگر ان بازسازى به سوى افراط ويا جهت ديگرى رفت ان بحث ديكرى است
اکثرا توی کاری. که نمیدونستن چی هست شرکت میکردند یک نوع احساس خوبی داشت الالخصوص برای چپها که خودشـونم نمیدونستن چی می گن!!! دوستی می گفت پدرم رئیس شهربانی شهرمون بود برادرم را دیده بود که قاطی چپها شده بوده البته شب حسابی از خدمتش درامد میون کتک زدنهاش گفت حالا حیون علی چرا رفتی قاطی چپها؟! برادرم که هم داشت کتک میخورد هم گریه میکرد گفت اخه اونها دستاشون را میبرند بالا دست میزنن و شعارهای دسته چمعی قشنگ میدهند!!! اینطوری انقلاب شد با نوار کاست به عنوان روشنگری شروع شد و با عکس های پوستری رنگی و پرتره های اسپری که جایگزین عکسهای سیاه و سفید کتابهای درسی میشدند ادامه یافت مردم داشتند حرمت شکنی تخریب نمک نشناسی و نوعی انزجار اجتماعی از شرایط نظامی شدن را تجربه میکردند و به هم انتقال میدادند همه چیز بر اساس بهتر شدن و رنگ گرفتن بود که....
در انتخاب سوژه ویدئوها خیلی زیرکانه عمل میکنید آقای بهنود. از یک روزنامه نگار حرفه ای همین هم انتظار میره. شما بسیار خوب بلدین افکارتون رو مستقیم بیان نکنین. برای بردن بازی شیوه خوبیه ، به چپ نگاه کنی شوت کنی به راست
شده که شده به این رییس سادیسمی گرو کشت بفهمان دور و بر من جای گرو کشی نیست همه تان ردیف لیبرال (بنا به فرض) من به هیچ وجه نظامی بشو و محدودیت پذیر نیستم اعتماد متقابل است ضمن عذر خواهی شما
آقای بهنود مطمئنی این خاطره بود!!!بیشتر شبیه قصه بود
قصه ایی که خیلی شبیه قصه های آقای محمود دولت آبادی ه
الله اکبر...واقعا تعریف عالی ااز انقلاب بود
هرجامعه اى هرازچندگاهى احتياج به تحول دارد وان زمان هم جامعه نياز به يك بازسازى داشت حالا اگر ان بازسازى به سوى افراط ويا جهت ديگرى رفت ان بحث ديكرى است
بسیار خاطره زیبا و پر مغز ی بود و قابل تامیم به تاریخ اکثر کشورهای کمونیستی است که یک فرم دیکتاتوری را با انقلاب با فرم دیگری از دیکتاتوری تعویض کردند
تعمیم
مرسی
ممنون
دقیقا همین بود.....
هر نوکری یه روزی تیپا میخوره
قصه گو قصه میگفت از کتاب قصه ها.. آقای حکایتی اینروزای من شدین! خوشحالم که هستی
احسن
بهنود خیلی پوفیوزی
کاش بیاموزیم گاهی به جای دهن گوشمان را باز کنیم
خالی بند 😅😅😅😅
اکثرا توی کاری. که نمیدونستن چی هست شرکت میکردند یک نوع احساس خوبی داشت الالخصوص برای چپها که خودشـونم نمیدونستن چی می گن!!! دوستی می گفت پدرم رئیس شهربانی شهرمون بود برادرم را دیده بود که قاطی چپها شده بوده البته شب حسابی از خدمتش درامد میون کتک زدنهاش گفت حالا حیون علی چرا رفتی قاطی چپها؟!
برادرم که هم داشت کتک میخورد هم گریه میکرد گفت اخه اونها دستاشون را میبرند بالا دست میزنن و شعارهای دسته چمعی قشنگ میدهند!!!
اینطوری انقلاب شد با نوار کاست به عنوان روشنگری شروع شد و با عکس های پوستری رنگی و پرتره های اسپری که جایگزین عکسهای سیاه و سفید کتابهای درسی میشدند ادامه یافت مردم داشتند حرمت شکنی تخریب نمک نشناسی و نوعی انزجار اجتماعی از شرایط نظامی شدن را تجربه میکردند و به هم انتقال میدادند همه چیز بر اساس بهتر شدن و رنگ گرفتن بود که....
ببخشيد شما جه كاره بوديد كه در مهمانيهاي مجلل تشريف فرما ميشديد ؟
در انتخاب سوژه ویدئوها خیلی زیرکانه عمل میکنید آقای بهنود. از یک روزنامه نگار حرفه ای همین هم انتظار میره. شما بسیار خوب بلدین افکارتون رو مستقیم بیان نکنین. برای بردن بازی شیوه خوبیه ، به چپ نگاه کنی شوت کنی به راست
شده که شده به این رییس سادیسمی گرو کشت بفهمان دور و بر من جای گرو کشی نیست
همه تان ردیف لیبرال (بنا به فرض)
من به هیچ وجه نظامی بشو و محدودیت پذیر نیستم
اعتماد متقابل است ضمن عذر خواهی شما
خائن به وطن.