نمایشنامه صوتی ابلوموف نوشته ایوان گنچاروف

Поділитися
Вставка
  • Опубліковано 2 чер 2024
  • نمایشنامه صوتی ابلوموف نوشته ایوان گنچاروف
    این داستان ماهرانه درباره‌ی فردی از طبقه‌ی اشراف است که با شوخ‌طبعی و دل‌سوزی خاص نگاشته شده‌است. این اثر باعث شد ایوان گنچاروف در سال ۱۸۵۹ در سراسر روسیه مشهور شود. ایلیا ایلیچ آبلوموف شخصیت اصلی رمان است که به‌عنوان تجسم نهایی انسانی سطحی، یک شخصیت نمادین در ادبیات روسی قرن نوزدهم، به تصویر کشیده شده‌است. آبلوموف یک نجیب‌زاده‌ی جوان و سخاوتمند است که به نظر می‌رسد نمی‌تواند در تصمیم‌گیری‌های مهم یا انجام هرگونه اقدام مهمی موفق باشد. در طول رمان او به‌ندرت اتاق خود را ترک می‌کند. در ۵۰ صفحه‌ی اول، او فقط قادر است از تخت‌خواب خود به صندلی حرکت کند. ایلیا ایلیچ آبلوموف یکی از اعضای حکومت اشرافی درحال مرگ در روسیه است - مردی که آن‌قدر تنبل است که کارش را در خدمات کشوری رها کرده، از کتاب‌های خود غافل شده، به دوستانش توهین کرده و خود را بدهکار یافته است. او که بیش از حد برای حل مشکلات خود بی‌تفاوت است، در یک آپارتمان کوبیده و فروریخته زندگی می‌کند و منتظر زاخار است؛ نوکر او که به اندازه‌ی او بیکار است. آبلوموف که از فعالیت لازم برای مشارکت در دنیای واقعی وحشت دارد، از انجام هر کاری خودداری می‌کند؛ تغییرات را به تعویق می‌اندازد و در آخر اینکه خطر از دست دادن عشق زندگی خود را به جان می‌خرد.
    ایوان الکساندروویچ گنچاروف در ۱۸ ژوئن ۱۸۱۲ در سیبری به دنیا آمد. والدینش از طبقه‌ی تجار بودند. کودکیِ او در خانه‌ی سنگی بزرگ گنچاروف‌ها واقع در مرکز شهر با ساختمان‌های بی‌شمار سپری شد. گنچاروف به یاد دوران کودکی و خانه‌ی پدری‌اش، خودزندگی‌نامه‌ی «در میهن» را نوشت. او هفت‌ساله بود که پدرش را از دست داد و پدرخوانده‌اش، نیکلای نیکلایویچ ترگوبف، نقش مهمی در شکل‌گیری شخصیت درونی و سرنوشت وی ایفا کرد.
    ایوان تحصیلات ابتدایی را در منزل تحت‌نظارت ترگوبف و سپس در پانسیون خصوصی گذراند. در ده‌سالگی، به‌اصرار مادرش، برای تحصیل در آموزشگاه بازرگانی به مسکو فرستاده شد. وی در طول هشت سال آموزشگاه، روزهای سخت و یک‌نواختی را سپری کرد. او بسیار مطالعه می‌کرد و به خواندن آثار ادبی نویسندگان و شاعرانی چون کارامزین، درژاوین و دمیتریف علاقه‌ی بسیاری داشت. «یوگنی آنگین» پوشکین تأثیر شگرفی بر وی گذاشت؛ طوری‌که حس احترام و تحسین در مقابل نام پوشکین را تا آخر عمرش حفظ کرد. در این زمان بود که تحصیل در آموزشگاه برایش غیرممکن شد و توانست مادرش را متقاعد سازد که تحصیل در آن آموزشگاه را کنار بگذارد. در هجده‌سالگی، زمان آن فرارسیده بود که به‌دنبال خواسته و علاقه‌‎ی شخصی‌اش برود. شوق نوشتن و علاقه به علوم انسانی (به‌خصوص آثار هنری) باعث شد که در دانشکده‌ی زبان و ترجمه‌ی دانشگاه مسکو تحصیل را آغاز کند. دانشگاه دیدگاه گنچاروف را نسبت به زندگی، مردم و خودش تغییر داد.
    «پرتگاه» آخرین اثر برجسته‌ی گنچاروف است. پس از پایان این کار، زندگی او بسیار سخت شد. بیماری، تنهایی و سرانجام افسردگی روحی به سراغ نویسنده آمد. هر سه رمان گنچاروف به توصیف دوران قبل از رفرم روسیه می‌پرداخت؛ دورانی که نویسنده آن را خوب می‌شناخت و درک می‌کرد. جریاناتی که در سال‌های بعد طبق پیش‌گویی شخصی نویسنده اتفاق افتادند، او آن‌ها را با تمام وجود حس می‌کرد، اما نه توان فیزیکی آن را داشت که سنگینی بار این آگاهی را تحمل کند و نه توان درک روحی آن. در ۱۸۴۷ او نخستین رمانش یک داستان معمولی را به چاپ رساند. یک سال پس از آن، بخش‌هایی از شاهکار خود به نام آبلوموف را نوشت، اما ده سال طول کشید تا نوشتن تمامی اثر را به آخر برساند. در ۱۸۶۹، آخرین کتابش «سیلاب» را نوشت که مضمون آن روند و سیر پوچ‌گرایی است.
    کتاب مرجع:
    Oblomov - 1859
    Author: Ivan Goncharov
    Genres: Novel, Fiction, Satire, Romance
    راوی: بهروز رضوی
    کارگردان: علی عمرانی
    مترجم: سروش حبیبی
    #نمایشنامه_صوتی
    #ایوان_گنچاروف
    #علی_عمرانی
    00:00:00 فصل اول
    00:26:01 فصل دوم
    00:52:50 فصل سوم
    01:19:32 فصل چهارم
    01:47:21 فصل پنجم
    02:11:38 فصل ششم
    02:39:08 فصل هفتم

КОМЕНТАРІ • 6

  • @Saeednasiri
    @Saeednasiri 18 днів тому

    عالی عالی عالی
    تشکر تشکر تشکر

  • @forughalipour7089
    @forughalipour7089 8 днів тому

    عالی بود.ممنون 🌺🙏

  • @nedakarimabadi9928
    @nedakarimabadi9928 12 днів тому

    خسته نباشید، دست مریزاد. 🙏🏻🌹🙏🏻🌹

  • @roseross5458
    @roseross5458 17 днів тому

    داستان ریبایی بود

  • @Ellie-yd8bk
    @Ellie-yd8bk 17 днів тому

    💜

  • @Mariya-og6fw
    @Mariya-og6fw 16 днів тому

    افسردگی و دل زدگی شدید از زندگی و درک پوچی و نیستی درد کمکی نیست و کمر ایلیا رو شکست جوری که با خواست خود مرگ رو پذیرفت!😐😑