درود ندا بانو، داستان بسیار زیبایی بود و با خوانش زیبای شما دلنشین تر هم شده بود. در حقیقت یک مدت است که به این کار ترغیب شده ام که در کامنت ها کمتر بنویسم و بیشتر با نظر دیگران و جواب شما آشنا شوم و تفسیر داستان از نظر شما و دوستی که کامنت گئاشته بودند برایم بسیار جالب یود.❤❤❤ موفق و پیروز و سربلند و سرافراز باشید
درود بر شما دوست عزیز و دوست داشتنی اینکه دقیقا رابطه ی زن سرایدار با مدیر مدرسه عاشقانه بوده و یا تنها جنبه انسانی و حمایتی از سوی مدیر داشته، تا حدی به تخیل و دریافت خواننده سپرده شده است. خوانندگان می توانند هر کدام برداشت خودشان را از کل داستان و پیامش داشته باشند ( چون سبک خانم پیرزاد را شاید بتوان تلفیقی از داستان کلاسیک و مدرن دانست و روی تنیده شدن و درگیر شدن خواننده حساب می کند) اما یکی از پیامهای داستان برای من این بود که کسانی که در ظاهری اخلاق گرا، سختگیر و قضاوت گر قرار دارند خودشان هم در ذهن و هم در عمل، غیراخلاقی تر عمل می کنند ( چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند) مثلا مادر قهرمان داستان درحالی که عاشق مدیر مدرسه است و شاید حتی با یک اشاره مدیر، حاضر است همه چیز را رها کند و به دنبالش برود، اما زن سرایدار را نانجیب ومقصر می داند و یا پدر قهرمان داستان با اینکه روابط غیراخلاقی دارد و به زن سرایدار به چشمی دیگر می نگرد اما ریاکار است و بسیار سختگیرانه عمل می کند و .... مرسی که اینقدر صمیمانه با این کانال همراه هستید یک دنیا ممنونم
داستان قشنگی و آرامی است . اما موردی در ابتدای ابتدای داستان کمی مکدر است برای من در ااین نوشته . آنجا که می گوید شهری ساحلی ....و بعد از جاده تهران صحبت می کند . که شهری ساحالی در نزدیکیهای جاده تهران نیست .🤔 آیا شاید نویسنده فقط خواسته کمی رویا سازی کند و یا این مهم نیست و فقط نوشته . و یا اشتباهی شده ،چون وقتی نام محلی واقعی مانند تهران و جاده تهران برده می شود ، پس دیگر مکانها هم باید واقعی باشند . و یا کلا من زیاده روی کردم در این مورد و چیز مهمی نیست ؟😵💫🙃 🙏💚🙏
درود بر دوست خوب خودم داستان واقعا در شهری ساحلی اتفاق می افتد در بسیاری از شهرهای گیلان و مازندران، مردم بومی، به جاده ای که به سوی تهران می رود می گویند جاده تهران البته می دانم این مختص شهرهای شمالی نیست مثلا من در شاهرود هم همین موضوع را شنیده ام
@ketabkadeh درست است . من گاهی حجم ذهن و مغزم کم می شود و یا بدلیل مسافت زمان و مکانی که از ایران دور هستم موجب شده محیطها را فراموش کنم . لطف کردید توضیح دادید .🙏💚
اجراى زيبايى بود ممنون .ولى راستش چيزى نفهميدم ،آيا آقاى مدير بيگناه بود و چرا مادر طاهره با چادر نشسته وگريه ميكرد .آيا واقعاخيانتى در كاربود يا تنها توهمات پدر طاهره بود .طاهره أصلا چرا در أخر آرام راه ميرفت و خيلى چراهاى ديگه كه انگار راز نويسنده بود و نميخواست كسى بفهمد .راستش اصلا پايان جالبى نداشت
درود بر شما دوست عزیز و دوست داشتنی اینکه دقیقا رابطه ی زن سرایدار با مدیر مدرسه عاشقانه بوده و یا تنها جنبه انسانی و حمایتی از سوی مدیر داشته، تا حدی به تخیل و دریافت خواننده سپرده شده است. خوانندگان می توانند هر کدام برداشت خودشان را از کل داستان و پیامش داشته باشند ( چون سبک خانم پیرزاد را شاید بتوان تلفیقی از داستان کلاسیک و مدرن دانست و روی تنیده شدن و درگیر شدن خواننده حساب می کند) اما یکی از پیامهای داستان برای من این بود که کسانی که در ظاهری اخلاق گرا، سختگیر و قضاوت گر قرار دارند خودشان هم در ذهن و هم در عمل، غیراخلاقی تر عمل می کنند ( چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند) مثلا مادر قهرمان داستان درحالی که عاشق مدیر مدرسه است و شاید حتی با یک اشاره مدیر، حاضر است همه چیز را رها کند و به دنبالش برود، اما زن سرایدار را نانجیب ومقصر می داند و یا پدر قهرمان داستان با اینکه روابط غیراخلاقی دارد و به زن سرایدار به چشمی دیگر می نگرد اما ریاکار است و بسیار سختگیرانه عمل می کند و .... مرسی که اینقدر صمیمانه با این کانال همراه هستید یک دنیا ممنونم
کتاب زیبایی بود، اما کاش خانم پیرزاد توضیح میدادند که چرا ارامنه عزیز به کشور ایران آمدند و الان که ارمنستان آزاد شده چرا مایلند هنوز در ایران بمانند . ضمنا دوستان ارمنی زیادی دارم که در دانشگاه تهران با کمکهای دولت دکتر و مهندس شدند .
درود ❤
سپاس فراوان از صدای زیبا و خوانش جذابتون 🙏🏻🥰
لطف دارید عزیز
ممنونم
بسیار خوب، و دلنشین داستان، و صدای پیشه داستان(خانم ندا) سپاس ازشما🌹
سپاس از شما عزیزدل
داستانی زیبا و صدای گرم و زیبای خانم کتابخوان ندا بانو به جذابیت داستان افزود سپاس فراوان از کروه شما❤
یک دنیا سپاس برای این همه خوبی و صمیمیت شما
حانم ندا ممنونم
من از شما ممنونم عزیزدل
ممنون، خسته نباشید ❤
پاینده باشید نازنین
ممنونم
❤ با درود و سپاس ❤
سپاس از شما عزیز
سپاس❤❤❤❤
دوست خوب و مهربان خودم
❤چه قصه زیبایی. البته من این را خوانده بودم ولی با صدای دل انگیز ندا خیلی خوب بود
چقدر شما لطف دارید
یک دنیا ممنونم
عالی بود. این کتاب رو خونده بودم، اما داستانشو فراموش کرده بودم.
عزیزید
ممنونم
خانم ندا یکی از بهترین ها در ارائه کتاب های صوتی هستند.ممنون
شما عشقید
این لطف و مهربانی شما را می رساند عزیزدل
بسیار دلنشین و روح نواز❤❤
دوست خوبم
یک دنیا ممنونم برای مهربانی و لطف شما
دورود وسپاس ❤❤❤
درود بر دوست خوبم
Excellent thanks 🙏🏻❤️❤️❤️❤️
🌹🌹🌹
درود ندا بانو، داستان بسیار زیبایی بود و با خوانش زیبای شما دلنشین تر هم شده بود. در حقیقت یک مدت است که به این کار ترغیب شده ام که در کامنت ها کمتر بنویسم و بیشتر با نظر دیگران و جواب شما آشنا شوم و تفسیر داستان از نظر شما و دوستی که کامنت گئاشته بودند برایم بسیار جالب یود.❤❤❤
موفق و پیروز و سربلند و سرافراز باشید
درود بر شما دوست عزیزو دانا
❤❤❤❤
عزیزید
دددد
کسی لطفا اخرش را توضیح دهد...رابطه مشکوک زن باغبان با رییس مدرسه...چرا طاهره ارام قدم برداشت🤷♀️
درود بر شما دوست عزیز و دوست داشتنی
اینکه دقیقا رابطه ی زن سرایدار با مدیر مدرسه عاشقانه بوده و یا تنها جنبه انسانی و حمایتی از سوی مدیر داشته، تا حدی به تخیل و دریافت خواننده سپرده شده است. خوانندگان
می توانند هر کدام برداشت خودشان را از کل داستان و پیامش داشته باشند ( چون سبک خانم پیرزاد را شاید بتوان تلفیقی از داستان کلاسیک و مدرن دانست و روی تنیده شدن و درگیر شدن خواننده حساب می کند) اما یکی از پیامهای داستان برای من این بود که کسانی که در ظاهری اخلاق گرا، سختگیر و قضاوت گر قرار دارند خودشان هم در ذهن و هم در عمل، غیراخلاقی تر عمل می کنند ( چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند) مثلا مادر قهرمان داستان درحالی که عاشق مدیر مدرسه است و شاید حتی با یک اشاره مدیر، حاضر است همه چیز را رها کند و به دنبالش برود، اما زن سرایدار را نانجیب ومقصر می داند و یا پدر قهرمان داستان با اینکه روابط غیراخلاقی دارد و به زن سرایدار به چشمی دیگر می نگرد اما ریاکار است و بسیار سختگیرانه عمل می کند و ....
مرسی که اینقدر صمیمانه با این کانال همراه هستید
یک دنیا ممنونم
جالب بود اما نه مثل داستان های خانم گلی ترقی
عزیزدلید
من هم داستانهای خانم ترقی را بسیار دوست دارم
کتاب * چراغها رو من خاموش میکنم* زویا پیرزاد عالیه، بخاطر اون کتاب بهشون علاقمند شدم. اگر نخوندین لطفا بخونین یا بشنوین
داستان قشنگی و آرامی است .
اما موردی در ابتدای ابتدای داستان کمی مکدر است برای من در ااین نوشته . آنجا که می گوید شهری ساحلی ....و بعد از جاده تهران صحبت می کند . که شهری ساحالی در نزدیکیهای جاده تهران نیست .🤔 آیا شاید نویسنده فقط خواسته کمی رویا سازی کند و یا این مهم نیست و فقط نوشته . و یا اشتباهی شده ،چون وقتی نام محلی واقعی مانند تهران و جاده تهران برده می شود ، پس دیگر مکانها هم باید واقعی باشند .
و یا کلا من زیاده روی کردم در این مورد و چیز مهمی نیست ؟😵💫🙃
🙏💚🙏
درود بر دوست خوب خودم
داستان واقعا در شهری ساحلی اتفاق می افتد
در بسیاری از شهرهای گیلان و مازندران، مردم بومی، به جاده ای که به سوی تهران می رود می گویند جاده تهران
البته می دانم این مختص شهرهای شمالی نیست مثلا من در شاهرود هم همین موضوع را شنیده ام
@ketabkadeh درست است . من گاهی حجم ذهن و مغزم کم می شود و یا بدلیل مسافت زمان و مکانی که از ایران دور هستم موجب شده محیطها را فراموش کنم .
لطف کردید توضیح دادید .🙏💚
@@farz6675 عزیزید
کاملا درک می کنم، من حتی گاهی در گفتن بعضی از کلمات فارسی دچار مشکل و لکنت زبان می شوم
امان از دوری
@@ketabkadeh مهاجرت و زندگی در مکانی دیگر ، بسیار از تغییرات ریز و درشت و متفاوت در ما ایجاد کرده .🙃
دلتان شاد باشد عزیز.🙏
اجراى زيبايى بود ممنون .ولى راستش چيزى نفهميدم ،آيا آقاى مدير بيگناه بود و چرا مادر طاهره با چادر نشسته وگريه ميكرد .آيا واقعاخيانتى در كاربود يا تنها توهمات پدر طاهره بود .طاهره أصلا چرا در أخر آرام راه ميرفت و خيلى چراهاى ديگه كه انگار راز نويسنده بود و نميخواست كسى بفهمد .راستش اصلا پايان جالبى نداشت
درود بر شما دوست عزیز و دوست داشتنی
اینکه دقیقا رابطه ی زن سرایدار با مدیر مدرسه عاشقانه بوده و یا تنها جنبه انسانی و حمایتی از سوی مدیر داشته، تا حدی به تخیل و دریافت خواننده سپرده شده است. خوانندگان
می توانند هر کدام برداشت خودشان را از کل داستان و پیامش داشته باشند ( چون سبک خانم پیرزاد را شاید بتوان تلفیقی از داستان کلاسیک و مدرن دانست و روی تنیده شدن و درگیر شدن خواننده حساب می کند) اما یکی از پیامهای داستان برای من این بود که کسانی که در ظاهری اخلاق گرا، سختگیر و قضاوت گر قرار دارند خودشان هم در ذهن و هم در عمل، غیراخلاقی تر عمل می کنند ( چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند) مثلا مادر قهرمان داستان درحالی که عاشق مدیر مدرسه است و شاید حتی با یک اشاره مدیر، حاضر است همه چیز را رها کند و به دنبالش برود، اما زن سرایدار را نانجیب ومقصر می داند و یا پدر قهرمان داستان با اینکه روابط غیراخلاقی دارد و به زن سرایدار به چشمی دیگر می نگرد اما ریاکار است و بسیار سختگیرانه عمل می کند و ....
مرسی که اینقدر صمیمانه با این کانال همراه هستید
یک دنیا ممنونم
کتاب زیبایی بود، اما کاش خانم پیرزاد توضیح میدادند که چرا ارامنه عزیز به کشور ایران آمدند و الان که ارمنستان آزاد شده چرا مایلند هنوز در ایران بمانند . ضمنا دوستان ارمنی زیادی دارم که در دانشگاه تهران با کمکهای دولت دکتر و مهندس شدند .
درود بر شما عزیزدل
من هم همکاران و دوستان ارمنی تبار زیادی داشتم
❤❤❤
مرسی عزیز