داستان جالب عروس و مادرشوهر

Поділитися
Вставка
  • Опубліковано 20 кві 2024
  • داستان جالب عروس و مادرشوهر
    یک داستان در مورد رابطه عروس و مادرشوهر که پنداموز هست و شاید کمک کنه رابطه مادرشوهر با عروس بهتر بشه
    دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.
    عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا ســــمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
    داروساز گفت اگر ســــم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا ســــم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
    دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
    هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا ســــم را از بدنش خارج کند.
    داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم ســــم نبود بلکه ســــم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.
    نتیجه اخلاقی : دل چو به مهر تو مصفا شود، دیگر از آن کینه سراغی مباد!
    #عروس #مادرشوهر #داستان_کوتاه
  • Розваги

КОМЕНТАРІ • 2

  • @Shekofahjohari
    @Shekofahjohari Місяць тому +1

    درود بر شما .
    سپاس از داستان های زیبایتان ‏‪0:25‬‏

    • @Takamol.
      @Takamol.  Місяць тому

      درود و سپاس از توجه و مهرتون🙏