بررسی نکته های مهم فصل 3 سریال From / سریال فرام فصل 3 / هرچیزی که لازم بدونید
Вставка
- Опубліковано 6 січ 2025
- میتونی از اینجا یه قهوه مهمونم کنی 😍😋
www.coffeebede...
داستان سریال From در یک شهر کوچک کابوسوار در وسط آمریکا جریان دارد؛ شهری عجیب که هر کسی را که وارد آن میشود، در خودش گیر میاندازد و اجازه خروج را به آنها نمیدهد. حالا ساکنانی که در این شهر زندگی میکنند، مجبور هستند به هر طریقی خودشان را زنده نگه دارند و بالاخره یک راهی برای خروج و فرار از شهر پیدا کنند؛ آن هم در شرایطی که هیچ تمایلی برای ادامه زندگی در آن شهر ندارند. اما همه چیز به این آسانیها هم که به نظر میرسد، نیست. گیر کردن در یک شهر کوچک، تنها بخشی از مشکلات این منطقه است.
علاوهبر ساکنان عادی و انسانی، موجودات بسیار ترسناک و شبخیزی هم وجود دارند که به جان این افراد میفتند و قصد جان آنها را دارند. این موجودات در جنگل اطراف سکونت دارند و هیچکس از ماهیت آنها خبر ندارد. آنها درست مثل خونآشامها، اصلا میانهی خوبی با روز ندارند و فقط در شب و تاریکی بیرون میآیند. در نگاه اول، انگار که آنها ترکیبی بین انسان، زامبی و روح و چیزهایی از این قبیل هستند. ظاهری انسانی دارند، مانند زامبیها هستند و هیچ عجلهای برای رسیدن به مقصد ندارند، همچون روح سفید هستند، موقع حمله به طعمهها هیولای خونخوار میشوند، هوشمندانه عمل میکنند و مانند زامبیها احمق نیستند و خصوصیات دیگر که در ادامه از آنها دیده میشود.
??TimeStamps Chapters : فهرست زمان بندي بخش هاي مختلف ويديو
00:00 مقدمه
=========================================
My Copyright Disclaimer: Copyright Disclaimer Under Section 107 of the Copyright Act 1976, allowance is made for "fair use" for purposes such as criticism, comment, news reporting, teaching, scholarship, and research. Fair use is a use permitted by copyright statute that might otherwise be infringing. Non-profit, educational or personal use tips the balance in favor of fair use. No copyright infringement intended
اينها هم ويديو هاي معرفي و بررسي اخيرم هستن که بدردتون ميخوره
بررسی سریال From
• from
بررسی سریال Penguin
• The Penguin
بررسی تریلر و فیلم های دنیای مارول
• Marvel مارول
بررسی دنیای Dune
• Dune
بررسی سریال خاندان اژدها
• House of the Dragon
بررسی سریال The Rings of Powers
• The Lord of the Rings:...
: آدرس شبکه هاي اجتماعي من ?
???? " تلگرام " ????
t.me/Fiilmbinsho?
?? اينستاگرام من ??
/ filmbinsho
و براي همکاري و پروژه هاي کاري هم ميتونين به ايميل "فيلمبيينشو" پيام بدين
filmbinshoo@gmail.com
??اهداف کانال من??
50 Subscribers ❤
100 Subscribers ❤
500 Subscribers ❤
1000 Subscribers ❤
2500 Subscribers ❤
5000 Subscribers ❤
10,000 Subscribers ❤
15,000 Subscribers ?
20,000 Subscribers?
30,000 Subscribers ?
40,000 Subscribers ?
50,000 Subscribers ?
60,000 Subscribers ?
100K Subscribers ?
500K Subscribers ?
1M Subscribers ?
کاش اون کشیشه نمیمرد خیلی شخصیت بدربخوری بود
به نظرم قبلا جای استخر یه سازه ی قدیمی بوده که به استخر تغییرش دادندو اون شخص که میخواست از درخت تلپورت استفاده کنه هدفش شخصی بود و نه نجات بچه ها و درخت فرستادش دوباره به شهر ولی چون سازه تغییر کرده بود گیر افتاد طرف
آفرین مفید بود
احتمالش خیلی زیاده 👌
احتمالا هتل بوده چون یجا پدر ویکتور داشت تابلو هارو نگاه میکرد بعد هی میگفت اینجا تابلو هتل زده ولی هتلی نیست
@@mamad_junior79پدر ویکتور هم همینو پرسید گفت چرا اینجا متل نیست و استخره
تئوری خوبی بود ولی اگه یادت باشه بوید وقتی وارد اون درخت تلپورت شد رفت زیر زمین و اگه تئوری تو دریت بود باید بوید هم همونجا میمرد
من فکرمیکنم اون تاریخارو جولی نوشته چون تونسته به گذشته بره، خواسته مسئله رو حل کنه. به سالهای مختلف رفته و خیلی تغییرات داده
جالب بود
من با ویکتور بیشتر از بقیه شخصیت ها حال کردم اون حس مرموزیت و پر ابهام رو به شخص بیننده به خوبی انتقال میداد
کیا موافقن؟
ویکتور واقعن خوب تو نقشش فرو رفته بود یه آدم باتجربه و مرموز
استخر جای همون موتل بود که علامتش همیشه اونجا بود ولی موتلی در کار نبود و پدر ویکتور راجبش پرسید
خسته نباشی شاهین جان
لذت تماشای سریال from با شما دوچندان شد ❤
عزیزی 🥃♥️
شاهين جديدا خيلي باهات حال ميكنم ويدئوت كه مياد شديدا حالم خوب ميشه سر تحليلات واسه سريال فرام واقعا لذت بردم . دنياي نغمه و سريال فرام رو ببيشتر ويدئو بساز داداش دمت گرم اميدوار هميشه پرقدرت ادامه بدي
چقدر کامل و پر از مفهوم توضیح دادی مرسییی❤
امیدوارم تئوریتون درست باشه و جیم به داستان برگرده🙏🏻💫
واقعا آدم لذت میبره از دیدن ویدیوهاتون ، بهترین شکل ممکن و با دقت خیلی زیاد تحلیل میکنید . ای کاش یه سری از فیلم های قدیمی تر مثه سریال dark یا فیلم سینمایی mr nobody و کلا فیلمایی که تحلیلای درست و کاملی ازش هیچ جایی نیست هم ویدیو درست کنید 🙌🏻😍
با Dark شدیدا موافقم
خیلی جالب بود ممنونم ❤
چند تا کانال دیگه دیدم که تئوری داده بودن ولی ماله تو خیلی بهتر و نزدیکتر بود
اون نقاشی قرمز شبیه اون لحظه ای بود که اسمایلی از تو یه ماده قرمزی داشت بدنیا میومد و بزرگ میشد
اینکه فاطمه موجودی که تو شکمش بود تبدیل شد به اسمایلی به همون جاودانگی و زندگی بی پایان مربوطه😢❤
ممنون خیلی تاثیر گذار بود
عالییی بوود واقعا خوب توضیح میدی❤
جالب بود ممنون از تحلیل عالیت❤❤
بهترین تحلیل این سریالو شما دارین واقعا افرین
مخلص♥️🥃
به نظرم از انیمیشن کورالین خیلی الهام گرفتن و شاهین جان مننون بابت تحلیل عالیت❤🙌🏻🔥
داستان خورشید گرفتگی که گفتی بنظرم تو فصل بعد بهش اشاره بشه چون روی نقشه ای که میراندا توی کامیون کشیده و زده به دیوار جهت حرکت خورشید و ماه رو مشخص کرده بود که احتمالا برای پیدا کردن زمان خورشید گرفتگی بوده. از اونجایی هیولاها شب میان بیرون ماه میتونه نماد شر باشه و توی روز مردم میان بیرون و خورشید میشه نماد خیر. ممکنه خورشید گرفتگی نماد تقابل خیر و شر باشه و تو اون لحظه درگیری اصلی شروع بشه
افرین👏🏻👏🏻👏🏻
از اون جایی که قصهها و قصه گویی تو سریال خیلی مهمه، به نظرم کلید ماجرا توی اون قصه امید بخشیه که برای بچهها گفته شده و همون قدر که اتفاقات بد تو سریال گریز ناپذیرن، قصه یا پیشگوییای هم که برای بچهها گفته شده قطعیه و پایان خوش سریال رو رقم میزنه، به ظرم شخصیت ها قرار نیست برگردن و اتفاقی که برای بچهه افتاده رو تغییر بدن فقط باید همون قصه رو تکمیل کنن
شاهین جان تحلیل قسمت های فصل اول رو نزاشتی؟ میشه یه توضیحی بدی از کدوم قسمت تحلیل کردی؟ میخوام به دوستم معرفی کنم
اقا توروخدا این صحنه جیغ زدن تیان چن رو از اول ویدیوهای فرام حذف کن😢
بهترین سکانس سریال بود
@sinasaadati6078 خدا شفات بده
Tnx shahin❤
احساس میکنم آخرش میشه مثل سریال دارک...جولی میره به مبدا و اون شخصیتی مردمو به قربانی کردن بچه ها تحریک میکنه میکشه و یهویی همه اتفاقایی که افتادن و آدما از بین میرن و هیچکی هیچی یادش نمیاد
عشقی شاهین❤ 16:31
خیلی عالی بود ❤
عالی هستین واقعا❤❤❤
فوقالعاده بود
شاهین جان عالییی❤🎉
مخلص♥️🥃
یه چیزی که برام سوال شد این بود که اگه هرکی میاد توی این مکان گیر میکنه این خونه جدیدا رو کی ساخته و اصلا وسایل ساخت رو از کجا اوردن
این سوال برا تابیتا هم پیش اونده بود که باعث شد بگا بره
داداش اینجا رو کسی نساخته این مکان جادوی هستش عزیز سیم کشی تو این شهر و برق خودش داره میگه این شهر مثل یه برزخه هیچ چیش واقعی نیست
مرد زرد پوش خیلی چیزارو به داستان اضافه کرد. حتی اگر جایی زندانی بود و با موسیقی آزاد شد با شهر ارتباط داشت و کنترل دستش بود از این لحاظ میگم که مردزرد پوش وقتی خواست جیم رو بکشه گفت زنت هیچوقت نباید اون چاله رو میکند و... که اینجا میفهمیم مرد زرد پوش همونیه که موقعی که جیم و بقیه خواستن یه سیگنال به بیرون درست کنن و هوا طوفانی بود پشت تلفن گفت زنت نباید چاله رو میکرد جید.
شاید هیولاها شبا میان بیرون چون تنها راه فرار تو شبه
جالبه
امیدوارم فصل بعدی سرعت پیشروی سریال زیاد باشه و هر قسمت ب اندازه کافی اطلاعات بده
بهترین❤
تحلیل و سریال هر دو بی نظیرن
من امروز داشتم فصل یک رو از اول میدیدم توی غذاخوری ایتن و پدرش جیم دارن صحبت میکنن ایتن از پدرش میپرسه ما برای همیشه اینجا زندگی میکنیم پدرش میگه نه فکر کن اومدیم مسافرت بعد ایتن میگه من فکر میکنم ی ماجراجویی هست و باید یک نفر رو نجات بدیم تا بتونیم از اینجا بریم ( احتمالا منظورش بچه ها بودهد) ولی اونموقع اوایل سریال بود و چیزی معلوم نبود باید چیکار کنن و این دیالوگ ایتن منو به فکر انداخت که ایتن شاید خیلی چیزا بدونه و کمک کنه بهشون
من کلی نقد و تحلیل دیدم تو یوتیوب ولی شما از همشون بهتر این کار و انجام میدید ،✌🏼
صحنه برگشتن جیم قراره خیلی خفن بشه😱❤️
مگه قراره برگرده
بنظرم اون عدد های تو فانوس یه کد تلپورت برای اینکه بزارن رو درخت که خارج بشن
عالی بنازم❤
تاجی🥃♥️
آقا عالی❤
ارادت♥️🥃
دمت گرم❤
عالی
سوالایی که تا الان بهش جواب ندادن چیزایی که یادمه ایناست که مثلا این مکان چجوری به وجود اومده یا چرا توی یه همچین مکانی باید خونه ساخته شده باشه یا حتی بیمارستان داشته باشه ینی قبلا مردم عادی اینجا زندگی میکردن؟اگر قبلا اینجا یه مکان عادی بوده چرا الان اینجوری شده چرا مردم توش گیر میکنن چرا راه ورود داره و راه خروج نداره؟چرا درختایی که جلوشون موقع ورود به این مکان ظاهر میشه باهم فرق میکنن؟اصن کی اون درختو قطع میکنه؟چرا بلافاصله کلاغا میان اونجا؟پسر سفید پوس گذشتش چی بوده و مرد زرد پوش کیه؟و بچه های انکویی چجوری قربانی شدن؟اون مجسمه های ساخته شده دقیقا چیه؟اون مکانی که جولی از طریقش سفر در زمان میکنه دقیقا چیه و چجوری به وجود اومده و مارتین کیه و گذشتش چیه
Awli
خیلی خفنه بود دمت گرم
عزیزی🥃♥️
آغاز لوپی که مردم فعلی در اون گیر افتادند به نظر میرسه از حوالی 1978 باشه چون لوازم و معماری خانهها دهه هفتاد میلادی رو تداعی میکنه و وضعیت سیمها نشون میده که این شهر توسط دیگران ساخته شده باشد.
علت اینکه از خیلی داستانهای دیگه اینجا نشانه هایی هست به نظرم اینه که داستانها اینجا ساخته میشن و بعدا توی دنیای واقعی تعریف میشن، شهریه که داستانها و قصه ها رو می آفرینه، در مورد نماد هم که با ریشه ها ساخته شده دقت کنید دوتا خط موازیه که انتهاش بهم میرسه و این دوتا زندگی گذشته و آینده آدمهاست که نهایتا یک نقطه به پایان میرسه و یک خط کج این دو خط رو قطع میکنه که هم شبیه اون درخته که توی جاده است و هم مفهومش برشی از زندگیه توی این شهره که گذشته و آینده رو بهم وصل میکنه و آدمها رو درگیر میکنه
تحلیلات خیلی خفنه
لطف داری 🥃♥️
ی معمای مهم که همه یادشون رفته،زمانیکه بوید و سارا زدن ب جنگل اونجا که چادر زدن و نصف شب چادرشون تکون خورد و کشیده شد و یک نور خیلی زیاد همراه با سروصدا ایجاد شد نشون میده که این مکان توسط چندین نفر طراحی شدهو به شکل یک ماتریکس هست ،ذر واقع اینها خود خواسته دارن در یک آزمایش مجازی برای رفع مشکلاتشون شرکت کردن تا واقعیات و سختی واقعی زندگیو بهشون نشون بده
داش این فکتت واقعاسنگینه
دیدن تئوری ها فرام اندازه دیدن خود سریال لذت بخشه...خسته نباشید❤
دقیقا
توی فصل ۲ وقتی که جیم با اون پسر کچله بیرون بودن میخواستن پهبادو هواکنن اونجا جیم به پسره میگه زمان جنگ جهانی یه سری آزمایشات انسانی انجام میدادن و خب این تاریخی که درمورد جنگ میگی و حتی اون سربازی ک مال دوران جنگ بوده شاید به این موضوع ربطی داشته باشه
میخوام از اول ببینم همه رو اینبار با دقت زیاد
خیلی شبیه به بازی سایلنت هیله نمیدونم افراد داخل
سایلنت هیل مجازات میشن و بیشتر گناهکارا به شهرسایلنت هیل کشیده میشن و اینجا کمی متفاوته
یکی از مهمترین سوالایی که هیچکس نمیپرسه اینه که مارتین دقیقا کیه و چطوری قدرت کشتن هیولاهارو بدست اوورده
دیدن تئوریای فرام باعث میشه یبار دیگه برم ریواچش کنم.
یه سوالی که کمترپرسیده شده اینه که اگر در مسیر درخت افتاده حرکت میکردن به کجا میرسیدن؟ یعنی هرکسی که درخت رو دیده برگشته و سمت عقب رفته، اما اگر پیاده میشدن و از اون درخت رد میشدن چی؟
همون قسمت اول دیدیم که ایتن به جیم گفت منو بذار روی درخت و شروع کرد روی درخت راه رفتن. به نظرم ممکنه اون درخت یه جور مرز باشه.
حاجی تو رو حضرت عباس رها کن این شل پدر رو تازه داشت یادم میرفت بوید بر پدرت ایشالله آقا اسماعیلی بخورت با سالاد شیرازی
تنها تئوری منطقی اینه
کاره خودشونه
یه تئوری که خودت قبلا اشاره کرده بودی بهش این بود که اعضای شهر باید ثابت بمونه پس شاید چون اون یارو لباس زرده وارد شهر شده واسه همین جیم حذف شد
تحلیل هات خدان
عزیزی🥃♥️
👍
بنظرم این حرفی که ویکتور زده بود که یکنفر به بچه ها یک داستانیو تعریف میکنه و بهشون امید میده همین داستان بوده همینجوری که ایتن گفت اگه یه داستانی گفته بشه دیگه نمیشه تغییرش داد شاید این روح قدیمی تابیتا این داستانو برای بچه تعریف کرده که ما میام نجاتتون میدیم و این امید رو بهشون داده و اون داستان و امید باعث وجود این شهر و این چرخه شده تا جایی که داستان تموم بشه و بچه ها نجات پیدا کنن
حاجی از این کت شلوار زرده حسی مثل Night King گرفتم
👍❤️
♥️🥃
🎉❤❤
♥️♥️🥃
ولی اصلا چرا اینجا ساخته شده؟😂
4:14 شاهین جان این اعداد زمان ثبت پایان دوره هستش این اتفاق قربانی تو سال ۱۵۰۶ افتاده و اخرین بار هم تو دوره ۱۹۷۸ همشون مردن ولی چون ویکتور نمرده هنوز این دوره تموم نشده واسه همین عددی بالاتر از ۱۹۷۸ نداریم اینا هر دفعه کامل می میرن دوباره وارد می شن
اینو تو کل ویدیو های فصل گفتم چیزی جدیدی نیست ، خیلی دربارش حرف زدم با کلی دلیل و مدرک و نشونه
الان هدف نگاه به نکته های جدید بود دیگ تکراری حرف نزدم ♥️🥃
وقتی همه نمردن که چرخه بعدی شروع بشه چجوری آدمای جدید وارد شدن پس!؟
@RoniZ-x2o اصلا دلیل تعقیر جنگل و شهر همینه دیگه همچی داره عوض میشه
@@abolfazl-nc9hs شاید انقدر عوض بشه که موجودات شبا نتونن بیان و فقط روز ها بتنن بیان
❤❤❤
♥️♥️🥃
♥️♥️🥃
من حس میکنم یکسری از چیزای این سریال برگرفته از شهر سایلنت هیل هم هست
داستان دستبند چیه؟
ولی بعضی خونه ها یسری وسایل جدید دارن مثل شیشه های پنجره. خب اینهمه شیشه از کجا اومده و اینقد تمیز مناسب درو پنجره ها تراشیده شده
البته وقتی ویکتور به ایتن درختو نشون داد یه مداد بود چی بود انداخت تو درخت و از آسمون افتاد پایین
یه نکته ای که زیاد بهش پرداخته نشد ، اینه که وقتی اون پایین هیولا ها رو نشون میداد ، همشون جفت جفت مرد و زن بودن و میشه گفت اینا هر کدوم زن و شوهر بودن و والدین یکی از اون بچه هایی بودن که خودشون اونارو قربانی کردن
@@متینغلامی-د3ي یه دختره تو فصل یک بود مخ پسره رو زد راش داد تو خونه ی اجتماعات، اونو دیگه نشون ندادن، همینطور اون هیولایی ک جولی رو می شناخت که به ظاهر هم نوجوون بود
این که تو خود فصل مشخص شده بود دیگ، وقتی میگن بچهاشونو قربانی کردن که جاودانه بشن یعنی خانوادشون بودن♥️🥃
یه سوال، بچهای انکویی قربانی شده هفت نفرن، ولی تعداد هیولاها خیلی زیادن، پس چجوریه که تعداد بچها و هیولاها باهام نمی خونه؟ 9:47
هیولاها زن و شوهر بودن
@Mmrr1994-k1l خب نهایت ۱۴ تا هیولا باید باشه ولی تو جنگل و اینام پر هیولائه یعنی اون همه ادم بچه شونو قربانی کردن
چون اونا زن و شوهرن و هر بچه ب ازای دو نفر درست در میاد،و اینک حتما نباید بچه های خودشون بوده باشن،بهشون گفتن بچه هارو قربانی کنین،احتمالا فرقی نمیکرده ک چکارشون بودن
اینا تمام بچه های داخل شهر رو کشتن که ۷ تا بوده یکیشون دختر تابیتا و جید بود که اونو دزدیدن
طبق نکته هایی که گفتن اینا خانواده هایی هستن که بچه هارو قربانی کردن شاید تعدادشون بیشتر از مثلا ۳نفر بوده ، خانواده های ۴ یا ۵ حتی ۶ نفره ممکنه بوده باشن که یه بچه کوچیک داشتن و نکته اصلی اینکه ما نمیدونم چندتا خانواده تو شهر بودن و جمعیت شهر چقدر بوده اینا سوال بی جواب کلا ! حتی ممکنه پای گونه های دیگم وسط باشه♥️🥃
2:18 لباس همون کشیشه
تو شهر بود؟
یعنی میراندا(تابیتا) و کریستوفر(جید) یه بچه داشتن؟ مگه میراندا ازدواج نکرده بود و شوهرش پدر ویکتور بود؟؟؟
يه سوال ديگه م دارم شاهين الان تابيتا و جيد در گذشته زنوشوهر بودن درسته؟؟؟ يا هركدام يه بچه جدا داشتن؟؟؟
با هم داشتن
فصل 4چهارمش کی میاد خبر دارین
اون چیزی که آخر قسمت ۱۰ اومد پایان تیتراژ ربطی داره ؟
اون سریال جدید شبکه هست
خب این اعداد روی فانوسو کی نوشته؟ این خودشم یه سوال مهمیه !!
اقا لطفا این سوال منو جواب بدین..اینها که کسی میره نه کسی میاد غذا بتزین پوشاک دارو از کجا میارن
غذا رو که مشکل داشتن گفتن باید گاو ها رو بکشیم و جیم و کنی رفتن از یه جایی غذا پیدا کردن
دارو که تو آمبولانس جدیده بود
داش غذا که بیشتر خودشون تولید میکنن گوشتم ک بوید از جنگل بزو گوسفند پیدا کرد،بنزینم از ماشینایی ک هر دفعه میان میگیرن،پوشاکم همینطور
یکم بهتر سریالو ببین بنزین آخه مگه چی کار می کنن سال دوازده ماه اون ماشین واسه حمل زخمی رو حرکت می دن اونم یه اتوبوس وارد شده واسه ۱ سال حداقل توش بنزینه غذا رو هم که می کارن الانم می کارن ولی جایی دیگه
این فصل دقیقا مشکل غذا داشتن ، خودشون سبزیجات میکاشتن ، گوشت اینام که برمیگرده به حیونایی که نگه داشتن
بنزینم که همون ماشین های جدید توشون هست فقط ، کسی سوار ماشین نمیشه زیاد
لباسم که از آدمایی که توی شهر میان دارن
چقد ریز بینی شاهین جان🙆🏻♀️👌🏻
لطف داری بهم ♥️🥃🙏
آقا یه سوال ، الان کریستوفر با مامانه ویکتور بچه داشتن یا هر کدوم یه بچه داشتن
فک میکنم کریستوفر و مامان ویکتور احتمالا باهم بچه نداشتن بلکه روح اونها در زندگی قبلی با هم بچه داشتن که ما اسمشونو نمیدونیم. یعنی روح تابیتا و جید اول اون دو نفری بودن که باهم بچه داشتن و ما اسمشونو نمیدونیم، بعد میراندا و کریستوفر، بعد تابیتا و جید. اینطوری منطقی تره چون وقتی میراندا میاد تو شهر خودش دوتا بچه داشته و اون بچه هایی که میخواسته نجاتشون بده قبل از ورودش بدنیا اومده و مرده بودن.
راجع به تغذیه از ناامیدی مردم
یه قسمت از فصل سه پدر ویکتور ازش میپرسه این ماشین به درد چی میخوره؟
و ویکتور میگه مال مادری بوده که سالها پیش مرده و داستان اون رو میگه
پسر بچه ای داشته که نزدیک به مرگش بوده و خیلی ناامید بود اما به شدت این ماشین هارو دوست داشت و تنها راهی بود که مادره به طریقی خوشحالی و امید رو به بچش بده برای همین راه میوفته به سمت شهری که ازون ماشینا میفروختن و میخره و توی راه برگشت داخل اون شهر گیر میکنه…
درواقع شهر باعث شده که هیچوقت نتونه پسر در حال مرگش رو امیدوار بکنه و لبخند به لبش بیاره.
پدر ویکتور گفت اینجا مسافر خونه بوده پس چرا نیس
تابیتا احتمالا همون خواهر گم شده ویکتوره چون جنازش قابل شناسایی نبوده اون زمان بعد مادر ویکتور رفته تو درخت و خارج شده و الان دوباره برگشته
مدل مانیتورتون چیه ببخشید
این سریال تو سه فصل میتونست تموم بشه ولی الکی بهش آب بستن من خیلی دلسرد شدم ازش
تا حالا به این دقت کردین که تو فصل های قبل اون هیولاهه که قسمت اخر تو غار که شبیه عروسکه کریستوفر بود قبلش اصلا ندیده بودیمش یهو چی شد که اون ظاهر شد همه دو نفر دونفر بودن ولی اون تنها بود انگار زن نداشت😂
دوستان به غیر این چه سریالی خوبه؟
حتی زیرزمین کلیسا از همشون مهمتره چون اون تیکه میگفت ما قایم باشک بازی میکردیم خواهر هیچوقت اون جا قایم نمیشد
دقیقا جای مهمی بوده
چرا لباس زرده تونسته توی روز بیاد بیرون؟
یعنی میتونن طول روز بیان بیرون ولی نمیان؟
الان یعنی درکل هیچ امنیتی نیست نه شب نه روز؟
مرد زرد پوش حزو هیولاها نیست...
قبلاً نمیتونستن بیان اما بعد از اون کار دیگه میتونن داخل روز هم بیان
بی صبرانه منتظر فصل 4 هستم
ایشالله 2026😂😂😂
به نطر من که قرا نیس از شهر نجات پیدا کنن، نهایت هیولاهارم بکشن همینجا موندگارن
مسخره
چرا ویکتور رو نمیکشن؟
اینکه چطور اسمایلی تو شکم فاطمه بود و اصلا از چه طریقی این اتفاق افتاد مسئله ایه که هنوز پاسخ داده نشده
از خون بوید ک رفت لا خون اسمایلی و بعد خون رو انتقال دادن ب الیس و الیس هم حامله کرد فاطیما رو اسمایلی نخاسته بدنیا اومد دیگه
چرا دیگه اقا من تو تحلیل قسمت ۱۰ گفتم زمانی که بوید دستشو می زاره رو گلوی اسمایلی خونشون یکی میشه و بعدش بوید میره به پسرش خون میده و بعد همون میشه نتفه تو شکم فاطمه این طوری اسمایلی وارد رحم فاطما میشه
از طریق خون بوید . بوید وقتی کرم ها بفرستاد تو بدن اسمایلی بعد به آلیس خون داد والیس هم با فاطما رابطه داشت
ساده س فقط كمي دقت كنيد. بويد دستشو بريد گذاشت رو گردن اسمايلي كه اون موجود كرم مانند بره تو بدنش(شايد يه چيزيم از اسمايلي وارد بويد شده) همون شب بويد به پسرش خون داد(انتقال از بويد به پسرش) بعد از اين قضيه بود كه فهميديم فاطيما حامله س (يعني پسر بويد بعد ازينكه از پدرش خون گرفته كارشو انجام داده) در نتيجه اسمايلي وارد بدن فاطيما شده. اينش زياد مهم نيس چون اين موجودات جاودانه ن يعني نميميرن اگرم بميرن يه جوري برميگردن حالا اسمايلي ازين طريق برگشته اگه نميشد از راه هاي ديگه ميومد
خون بوید آلوده شد به الیس خون داد الیس فاطیما رو حامله کرد بعدشم این مکان جادوییه هرچیزی توش ممکنه اتفاق بیفته
با احترام به همه علاقه مندان تا اینجاش به نظرم یکی از چرت ترین سریالهایی هست که دیدم که کادر نویسنده و سازنده ها به هر داستان موفقی چنگ زدن تا فصلای اول بگیره و شو سریال ادامه داشته باشه ، تو اینجور مواقع میگن بعدا یه فکری برا داستانش میکنیم ولی وقتی ریتش بیافته یا با یه سری اراجیف بی منطق سر وتهشو هم میارن یا سریال نصفه رها میشه، اون چیزی که من دیدم ملغمهای از داستانهای زامبی دراکولا و تلپرت و جادو و علم و جنگ و آیین و برزخ و تناسخ و هر چیز دیگه ای هست که به ذهن نویسنده میرسه انگار به همه چیز چنگ انداخته تا توجه قشرهای مختلف بیننده رو جلب کنه ولی در نهایت بیشتر سریال بسیار بورینگ و پر از صحنه ها و مکانها و دیالوگهای تکراری هست
10:54 چند نکته دیگه هم نقاشی روی دیوار داره.
اول دقیقا پشت ویکتور یک از اون نماد ها اون وسطه و عکس چندتا ادم و چند تا سنگ هم هست که دور نماد هستن که احتمالا مردم قدیم شهر هستن در حاال قربانی کردن بچه ها، همون جا و اون بالا هم دوتا ادم هستن که جدا از اینا وایسادن که احتمالا همون دو نفری هستن که مخالف قربانی کردن بچه ها بودن.
دوم هم اینکه سمت چپ یک رودخونه هست که چند نفر سوار به شه تا قایق دارن ازش رد میشن. احتمالا قایق راه فرارشون هست. توی اون عکس که برای بوی پد گرفته شد هم قایق حذف شده بود
ی نکته در مورد قایق که ذهن منو درگیر کرد این بود که تو قسمت آخر بوید داشت الدین رو شکنجه میکرد یهو دوربین عکس گرفت گفت این خونه ی منه و فقط یه قایق کم داره یعنی چی
من موندم بچه های انکویی الان چین؟ مگه نمردن؟ خب اگه مردن دیگه امید دادن و نجات و اینا چیه؟ هدف تو این قصه نامعومه