Fereydoun Moshiri - Kooche فريدون مشيری - کوچه

Поділитися
Вставка
  • Опубліковано 19 сер 2024
  • (شعر زیبای کوچه با صدای دلنشین فریدون مشیری (روحش شاد و یادش گرامی

КОМЕНТАРІ • 32

  • @espadland_uk7337
    @espadland_uk7337 2 місяці тому +1

    روحشون شاد . يادشون گرامى 🌹🌹🌹

  • @KAM-me3do
    @KAM-me3do 4 роки тому +6

    روانش شاد او از کوچه ذهن ما گذر کرد

  • @user-kk5gj8tk7n
    @user-kk5gj8tk7n 3 місяці тому +1

    عـــــــــــــــــــــــــــــــالی❤

  • @mahgh7345
    @mahgh7345 4 роки тому +7

    روحتان شاد استاد بزرگوار. همشهری هنرمندم. 🙏🙏🌹🌹🌹🌹

  • @rramyar5558
    @rramyar5558 3 роки тому +8

    چند نسل با «کوچه» عاشقی کرده اند؟..💚.. نسل های نو را نمی‌دانم،اما...

    • @sz7568
      @sz7568 2 роки тому

      به عنوان عضوی از این نسل... در خواب غفلت به سر میبریم! سلامتان را به اهالی عالم کابوس میرسانیم! هرچند... ما، آنجا را رویا مینامیم!

  • @user-tw9nj7ee6d
    @user-tw9nj7ee6d 7 місяців тому +1

    Yadesh bekhair ,how was enjoyable when I was teen my boyfriend, singing for me .❤😢😢

  • @shahnazfaghani4741
    @shahnazfaghani4741 Місяць тому

    👏👏👏👏👏

  • @maryamfaeghi7686
    @maryamfaeghi7686 4 роки тому +5

    عالی عالی عالی💕💕💕💕👍👍👍👍😂

  • @alirezaameli2933
    @alirezaameli2933 9 місяців тому

    روحت شاد مرد.❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

  • @sasans-o-p4104
    @sasans-o-p4104 6 років тому +8

    روحتون شاد استاد بزرگ

  • @gitar9877
    @gitar9877 3 роки тому +3

    به به سرشار از عشق ⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️⁩

  •  2 місяці тому

    💙🔥

  • @m.a3261
    @m.a3261 3 роки тому +2

    یادش به خیر😍😔

  • @powerofthinking9666
    @powerofthinking9666 3 роки тому +3

    🖤🙏🖤🙏😥 حرف نداره قربان فریدون

  • @hoseinpahlavan.333
    @hoseinpahlavan.333 4 роки тому +13

    اشک در چشم تو لرزید ماه در چشم تو خندید
    آب در دست تو جوشید آه در اشک خشکید
    راه از عطر تو پیچید شهر با خواب تو خوابید
    کوچه اما هنوزم نگران است
    چشم لبخند تو در کوچه هنوزم ز پی چشمه جوشان چه روان است
    آه در باغ نگاهت که خشکیده چه در بندو خراب است
    یاد تو با من حیران ته این کوچه بدنبال شراب است
    بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتن قصه ای باز ولی خوش ز سراب است
    تو ولی حال ته کوچه ی بن بست نگاهت به شراب است
    کاسه داغ دلت باز به آن جام تهی در تب و تاب است
    کوچه ی خواب منو خلوت تو باز شبی همچو همائی نگران است
    اشک صد خاطره لرزید شعر صد خاطره پرسید
    دفتر مهر تو تا آخر این کوچه ورق زد
    خط یک شاعر گمنام نترسید به این خاطره چنگ زد
    بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه قلم زد
    منو ماه و می و شب
    تو و آه و قلم خوش به نگاهت
    آه خشکیده درون اشکهایت
    همه در کوچه بدنبال شبی پر تب و تاب است
    ولی چشم نکوئی نگران است
    گفتم اینبار بگویم نگرانی نکن ای دوست که دنیا لب بام است
    خوش و خرم برهان دل که هنوزم سر این کوچه دلی در تب و تاب است
    هنوز در تب و تاب است
    سوت سلطان قلوب
    به لب چشمه این تب چه روان است هنوز در تب و تاب است

    • @mtracy244
      @mtracy244 2 місяці тому

      Thank you. Is this a translation of the poem?

  • @SuperPinkblossom
    @SuperPinkblossom 10 місяців тому

  • @memememe3814
    @memememe3814 2 роки тому +2

    Absolutely Beautiful....

  • @rouhanguize.soleimani2279
    @rouhanguize.soleimani2279 5 років тому +6

    God bless the beautiful soul of Fereydoun Moshiri our beloved contemporary poet.

  • @abdimoshiri8872
    @abdimoshiri8872 4 роки тому +5

    Brilliant

  • @golzarsayeh7249
    @golzarsayeh7249 11 років тому +5

    bah bah

  • @cyrusagha
    @cyrusagha 3 роки тому +1

    R I P the Greatest pome EVER.

  • @majidtkd1193
    @majidtkd1193 Рік тому

    تو به من سنگ زدی 😔😔

  • @nawidmuhammadi1750
    @nawidmuhammadi1750 4 роки тому +3

    ❤💋

  • @user-tz6pi8ri8o
    @user-tz6pi8ri8o 11 місяців тому

    بنام‌حق
    شیخ‌نجفی‌شکست‌
    شیشه‌می
    آوازه‌اوبرفت‌درشیرازو
    ری.
    گربرای‌‌خداشکست‌
    صدوای‌برمن
    گربرای‌ریاشکست
    صدوای‌بروی.

  • @mohammadzohary3361
    @mohammadzohary3361 4 роки тому +1

    👏👏👌👌🙏🙏

  • @siaavashgolguni2979
    @siaavashgolguni2979 Рік тому

    🥰

  • @daniel55555
    @daniel55555 3 місяці тому

    تفنگت را زمین بگذار
    که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
    تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
    من اما پیش این اهریمنی‌ابزار بنیان‌کن
    ندارم جز زبانِ دل
    دلی لبریزِ از مهر تو ای با دوستی دشمن
    زبان آتش و آهن
    زبان خشم و خون‌ریزی است
    زبان قهر چنگیزی است
    بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
    فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.
    برادر! گر که می‌خوانی مرا، بنشین برادروار
    تفنگت را زمین بگذار
    تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
    این دیو انسان‌کش برون آید.
    تو از آیین انسانی چه می‌دانی؟
    اگر جان را خدا داده است
    چرا باید تو بستانی؟
    چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
    به خاک و خون بغلتانی؟
    گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
    و حق با تو ست
    ولی حق را ـ برادر جان ـ
    به زور این زبان نافهم آتشبار
    نباید جست...
    اگر این بار شد وجدان خواب‌آلوده‌ات بیدار
    تفنگت را زمین بگذار...
    فریدون مشیری