Fereydoun Moshiri - Kooche فريدون مشيری - کوچه

Поділитися
Вставка
  • Опубліковано 12 лис 2024

КОМЕНТАРІ • 35

  • @vidasajadi5188
    @vidasajadi5188 22 дні тому

    Beautiful romance always is good to hear this wonderful ❤❤❤

  • @alirezaameli2933
    @alirezaameli2933 Рік тому

    روحت شاد مرد.❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

  • @Azamtousi-l6f
    @Azamtousi-l6f 9 місяців тому +1

    Yadesh bekhair ,how was enjoyable when I was teen my boyfriend, singing for me .❤😢😢

  • @KAM-me3do
    @KAM-me3do 4 роки тому +6

    روانش شاد او از کوچه ذهن ما گذر کرد

  • @mahgh7345
    @mahgh7345 4 роки тому +8

    روحتان شاد استاد بزرگوار. همشهری هنرمندم. 🙏🙏🌹🌹🌹🌹

  • @espadland_uk7337
    @espadland_uk7337 5 місяців тому +1

    روحشون شاد . يادشون گرامى 🌹🌹🌹

  • @rramyar5558
    @rramyar5558 3 роки тому +9

    چند نسل با «کوچه» عاشقی کرده اند؟..💚.. نسل های نو را نمی‌دانم،اما...

    • @sz7568
      @sz7568 3 роки тому

      به عنوان عضوی از این نسل... در خواب غفلت به سر میبریم! سلامتان را به اهالی عالم کابوس میرسانیم! هرچند... ما، آنجا را رویا مینامیم!

  • @MarziyehZamani-t3x
    @MarziyehZamani-t3x 6 місяців тому +1

    عـــــــــــــــــــــــــــــــالی❤

  • @gitar9877
    @gitar9877 4 роки тому +3

    به به سرشار از عشق ⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️⁩

  • @majidtkd1193
    @majidtkd1193 Рік тому +1

    تو به من سنگ زدی 😔😔

  • @memememe3814
    @memememe3814 2 роки тому +2

    Absolutely Beautiful....

  • @rouhanguize.soleimani2279
    @rouhanguize.soleimani2279 5 років тому +7

    God bless the beautiful soul of Fereydoun Moshiri our beloved contemporary poet.

  • @powerofthinking9666
    @powerofthinking9666 4 роки тому +3

    🖤🙏🖤🙏😥 حرف نداره قربان فریدون

  • @m.a3261
    @m.a3261 3 роки тому +2

    یادش به خیر😍😔

  • @cyrusagha
    @cyrusagha 3 роки тому +1

    R I P the Greatest pome EVER.

  • @hoseinpahlavan.333
    @hoseinpahlavan.333 4 роки тому +13

    اشک در چشم تو لرزید ماه در چشم تو خندید
    آب در دست تو جوشید آه در اشک خشکید
    راه از عطر تو پیچید شهر با خواب تو خوابید
    کوچه اما هنوزم نگران است
    چشم لبخند تو در کوچه هنوزم ز پی چشمه جوشان چه روان است
    آه در باغ نگاهت که خشکیده چه در بندو خراب است
    یاد تو با من حیران ته این کوچه بدنبال شراب است
    بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتن قصه ای باز ولی خوش ز سراب است
    تو ولی حال ته کوچه ی بن بست نگاهت به شراب است
    کاسه داغ دلت باز به آن جام تهی در تب و تاب است
    کوچه ی خواب منو خلوت تو باز شبی همچو همائی نگران است
    اشک صد خاطره لرزید شعر صد خاطره پرسید
    دفتر مهر تو تا آخر این کوچه ورق زد
    خط یک شاعر گمنام نترسید به این خاطره چنگ زد
    بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه قلم زد
    منو ماه و می و شب
    تو و آه و قلم خوش به نگاهت
    آه خشکیده درون اشکهایت
    همه در کوچه بدنبال شبی پر تب و تاب است
    ولی چشم نکوئی نگران است
    گفتم اینبار بگویم نگرانی نکن ای دوست که دنیا لب بام است
    خوش و خرم برهان دل که هنوزم سر این کوچه دلی در تب و تاب است
    هنوز در تب و تاب است
    سوت سلطان قلوب
    به لب چشمه این تب چه روان است هنوز در تب و تاب است

    • @mtracy244
      @mtracy244 5 місяців тому

      Thank you. Is this a translation of the poem?

  • @sasans-o-p4104
    @sasans-o-p4104 7 років тому +9

    روحتون شاد استاد بزرگ

  • @maryamfaeghi7686
    @maryamfaeghi7686 4 роки тому +5

    عالی عالی عالی💕💕💕💕👍👍👍👍😂

  • @shahnazfaghani4741
    @shahnazfaghani4741 4 місяці тому

    👏👏👏👏👏

  •  5 місяців тому

    💙🔥

  • @marikh6878
    @marikh6878 Місяць тому

    ❤❤❤❤❤

  • @abdimoshiri8872
    @abdimoshiri8872 4 роки тому +5

    Brilliant

  • @golzarsayeh7249
    @golzarsayeh7249 11 років тому +5

    bah bah

  • @SuperPinkblossom
    @SuperPinkblossom Рік тому

  • @سلیمسلیمزاده-ب4ت

    بنام‌حق
    شیخ‌نجفی‌شکست‌
    شیشه‌می
    آوازه‌اوبرفت‌درشیرازو
    ری.
    گربرای‌‌خداشکست‌
    صدوای‌برمن
    گربرای‌ریاشکست
    صدوای‌بروی.

  • @nawidmuhammadi1750
    @nawidmuhammadi1750 4 роки тому +3

    ❤💋

  • @siaavashgolguni2979
    @siaavashgolguni2979 Рік тому

    🥰

  • @mohammadzohary3361
    @mohammadzohary3361 4 роки тому +1

    👏👏👌👌🙏🙏

  • @daniel55555
    @daniel55555 5 місяців тому

    تفنگت را زمین بگذار
    که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
    تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
    من اما پیش این اهریمنی‌ابزار بنیان‌کن
    ندارم جز زبانِ دل
    دلی لبریزِ از مهر تو ای با دوستی دشمن
    زبان آتش و آهن
    زبان خشم و خون‌ریزی است
    زبان قهر چنگیزی است
    بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
    فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.
    برادر! گر که می‌خوانی مرا، بنشین برادروار
    تفنگت را زمین بگذار
    تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
    این دیو انسان‌کش برون آید.
    تو از آیین انسانی چه می‌دانی؟
    اگر جان را خدا داده است
    چرا باید تو بستانی؟
    چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
    به خاک و خون بغلتانی؟
    گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
    و حق با تو ست
    ولی حق را ـ برادر جان ـ
    به زور این زبان نافهم آتشبار
    نباید جست...
    اگر این بار شد وجدان خواب‌آلوده‌ات بیدار
    تفنگت را زمین بگذار...
    فریدون مشیری