قله علم کوه از علمچال و قله سیاه سنگ ها به هسارچال
Вставка
- Опубліковано 27 гру 2024
- سیاه سنگ ها و قله علم کوه - ۲۶ و ۲۷ مرداد ۱۴۰۲
صبح زود راه افتادیم رسیدیم پناهگاه کوهنوردی رودبارک
شلوغ بود و تقریبا کل پارکنیگ داخل وبیرون پر بود و مجبور شدیم توی خیابان پارک کنیم
به سختی یک پاترک جور کردیم و ۵ تایی سوار شدیم. ۱۵۰۰
۴۵ دقیقه را تا پناهگاه ونداربن بود. که ۵۰۰ متر مانده ماشین خراب شده و برنامه ما از همان جا شروع شد
کوله ما برای ۲ روز اب و خوراک و لباس و تجهیزات شبمانی بود.
اگر ماشین ۲۰ دقیقه به مسیر ادامه میداد به تنگه گلو و ابتدای مسیر هسار چال میرسیدیم.
دقیقا کنار پناهگاه ونداربن - یال درختی هستش که ابتدای مسیر زمستانه علمچال و صعود به قله پسنده کوه است.
۲ مسیر دو راهه وجود داشت که جفتش رو از چپ رفتیم. مسیر خاکی و پر شیب بود و زیگ زاگ بالا میرفتیم
به سنگ کشتی رسیدیم. یکسنگ بسیار بزرگ که دست چپمون قرار داشت. و جلوش عین دماغه کشتی بود.
یکم بالاتر هم یک چشمه کم اب بود. هوا گرم بود. یکم استراحت کردیم و حسابی اب خوردیم. یه قاطر چی باحال بهمون بیسکوییت ساق طلایی کرمدار که نهارش بود بهمون داد.
راه افتادیم. ۲ تا شیب نفسگیر رو رد کردیم و سرچال و دیواره مشخص شد.
چقدر جذاب بود که جاهایی که همیشه اسمش رو میشنوی رو ببینی. واقعا بکر و زیبا بود.
حس میکردم اینجا اومدن اتفاقی نیست.
جانپناه سرچال رو داشتن رنگ میکردن. کلی اتاق و تخت رایگان داشت.
سرویس بهداشت و آفتابه !
۲ ساعتی اونجا استراحت کردیم و یک چرتی هم زدیم
افتاب داغ بود ما هم کارمون رو کرده بودیم و عجله نداشتیم . فقط تا غروب باید یک جا برای شب مانی پای کار پیدا میکردیم.
نهار خوردیم ، حسابی اب خوردیم از چشمه و تمام بطری ها رو پر کردیم.
راه افتادیم. ۲ ساعتی راه رفتیم. توی ۴۰۰۰ بودیم و مسیر کفی وسنگی بود.
سنگ های کوچک و بزرگ از یک مشت تا یک کامیون !
زیر کل کف علمچال یخچال باستانی هستش که اگر خوب گوش کنی صدای اب رو میشه شنید. و این منطقه حرکت میکنه !
یه جاهایی هم شکاف خورده بود و عمق یخچال چند ده ماری مشخص بود. واقعا شگفت انگیز بود.
این که برای راه صاف رفتن توی این ارتفاع باید خط الراس بری ولی ما کف علمچال توی ۴۰۰۰ متری قدم میزدیم.
افتاب که داشت میرفت یک هو هوا سرد شد.
از دروازه بهشت رد شدیم جایی میان اسطوره ها
سیاه کمان - سیاه سنگ - علمکوه - شاخک ها - گرده آلمان ها - شانه کوه - تخت سلیمان - دندان اژدها
همگی به صورت یک دایره کامل دور ما بودند و در وسط قله میان سه چال خودنمایی میکرد.
جایی بین ابتدای شن اسکی سیاه سنگ و میان سه چال - کنار یک سنگ خیلی بزرگ کمپ کردیم
شب خنک رو سرد بود. حدود ۵ درجه شاید صفر
سعید و الهه بهم یه کاپ کیک دادن برای تولدم
توی چادر فرشاد و مهدی و علی یه فیلم گرفتیم و تولد بازی کردیم
سعید توی چادر استراحت کرد. شب قبلش هیچ کدوم خوب نخوابیده بودیم.
منم رفتم دوی چادر و خوابیدم. طرفای ۱۱ بود که بیدار شدیم یه چیزی بخوریم.
ستاره بارون بود. خیلیییییییی خوشگل بود.
ولی امان از اینکه این زیبایی های کوه رو هیچ وقت نمیشه نگهداشت یا ثبت کرد.
یک بار چون زمستونه و باتری خالی شده یا سرده و نمیتونی دستکشت رو دربیاری . یک بار خسته ای . یکبار دیرت شده . و یکبار هیچ دوربینی نمیتونه ثبتش کنه !
شام مختصری خوردیم و خوابیدیم
صبح با طلوع بلند شدیم. رفتیم پای کار. شروع ماجراجویی ما
باید یک شن اسکی رو بالا میکشیدیم. شن اسکی بسیار پر شیب و انرژی بر و البته که بسیار بسیار ریزشی
باید از ۴۱۵۰ میمومدیم ۴۴۰۰ - یک ساعت و نیم طول کشید
پاذداخل شن میرفت و سنگها بسیار بی ثبات بود
تقریبا همه چیز میریخت
یک گروه تعداد بالا و بی تجربه با فاصله از ما بودن. نه صبر کردن که ما بریم و نه سرعت داشتن که به ما برسن
دو طول کل مسیر فقط ۱ سنگ در رفت که ما هم فرداد سنگزدیم ولی کلی همون سنگ داستان شد ولی خوشبختانه حادثه اتفاق نیوفتاد
یک ساعت و نیم طول کشید تا این کابوس و تنش تموم بشه.
رسیدیم روی یکزین اسبی کوچک. چند دقیقه ای پفس تازه کردیم و …. تازه شروع دست به سنگ ها
اول اینکه احتمالا گم شدن بین مسیر ها زیاده. ولی پاکوب محوی وجود داشت
دوم اینکه دست به سنگ جدی نداشت ولی یه جاهایی چون زیر پا کف علمچال بود از نظر ذهنی فشار میاوورد
و خوشبختانه دست به سنگ ها ریزشی نبودند
خطرناک ترین دست به سنگ همون قسمت اول مسیر بود که باید یک تراورس میکردیم و یک گرده تیغه ای رو بالا می کشیدیم.
کامل تا شاخک ها دست به سنگ بود تا ناگهان فضا باز شد
دست راست شاخک تا با شیب زیاد مشخص شد
جانپناه سیاه سنگ که اندازه جانپناه ۵۰۰۰ دماوند بود و دست چپ دورنمای حصار چال با چادر های رنگی رنگی زیاد نشون میداد که نردیک شدیم. ۲ ساعت نیم طول کشید که برسیم به جانپناه و استراحت کردیم.
یک تیم دیواره نورد ۴ نفره شب دیر وقت رسیده بودن بالا، نرفته بودن خرسان و اومده بودن طرف سیاه سنگ که مسیرشون کمتر بشه. جانپناه روپیداذنکرده بودن و جایی این وسط بیواک کرده بودن. شب سختی داشتن و با طلوع افتاب خودشونو به جانپناه رسوندن بودن و توی افتاب خوابیده بودن. صورت هاشون سوخته بود و بدجوری داغون بودن.
من که دیگه اب نمیخواستم. یک و نیم لیتر اب و ایزوتونیک ام رو بهشون دادم.
نیم ساعت بعد به دوراهی و مسیر اصلی هسار چال رسیدیم. تصمیم گرفتیم قله رو هم صعود کنیم.
خیلی خیلی شلوغ بود و اصلا حوصله شو نداشتم. ولی نه نیاووردم و رفتیم.
رفتیم نوک قله و چنتا عکس گرفتیم بدون تابلو و ذز شن اسکی سرازیر شدیم
۲ ساعته تا کف هسارچال اومدیم و ۱ ساعته تا تنگه گلو
درجا هم یه پاترول گرفتیم و رفتیم رودبارک
علم کوه از سیاه سنگ ها به هسارچال
۲۶ و ۲۷ مرداد ۱۴۰۲
Distance: 32 km
Total moving time: 16 h
Total ascent: 4100 m