هر زمانی که ز داغ حسن آید یادم خیزد از سینه ی سوزان ز غمش فریادم آتش محنت او جان مرا سوخته بود گر نمی کرد سرشک مژگان امدادم من گنه کارم و در ماتم او می گریم تا کند فاطمه از نار جحیم آزادم آه از آن لحظه که فریاد برآورد و بگفت خواهرا طشت بیاور که ز پا افتادم آب نوشیدم و از آتش آن سوخت دلم داد بر باد فنا زهر جفا بنیادم کی روا بود به من این ستم از همسر من من که با او همه دم داد محبت دادم
مجتبی چون در صبوری ممتحن گردیده است مظهر صبر خدا قلب حسن گردیده بود مرد غیرتمند را ، صلح است با دشمن، گران زادة حیدر چه مشکل ممتحن گردیده بود صبر این بلبل بنازم، با چنان الحان خوش بود خاموش و گلستان پر زغن گردیده بود در میان خانه هم ایمن نبود از دشمنان بیکسی بنگر غریب اند وطن گردیده بود جعده چون جغدی بسر و خانة زهرا نشست خار بنگر، همنشین یاسمن گردیده بود در کنار شاخ طوبی حنظلی روئیده بود با همای سدره جغذی هم سخن گردیده بود فتنه بود اندرکمین، یا ماری اندر آستین یا که جانان را قرین آن گور کن گردیده بود آب آشامیدنش را جعده زهرآلود کرد آب همچو آتش از آن فتنه زن گردیده بود پور حیدر چون که خورد آن آب زهرآلود کرد بود پیدا کاین گل از بُن ریشه کن گردیده بود چون عقیق و چون زمرّد خون سرخ و زهر سبز با جگر آغشته باهم در لگن گردیده بود گر حسین از تشنگی میسوخت اما یا حسن جرعة آبی بجانت شعله زن گردیده بود خو نسرخ وزهر سبز آغشته با هم گوئیا برگ گل پرپر شده نقش چمن گردیده بود آه بر زینب که بعداز مادر و جد و پدر بار دیگر خانهاش بیتالحزن گردیده بود وا اسف بر حال آن خواهر که در ماه صفر از دو طشت پربلا دل پر محن گردیده بود یاد از طشت زر و رأس حسین آمد مرا کاندر آن ویرانه شمع انجمن گردیده بود چونکه میبردند جسم مجتبی سوی بقیع تیر دشمن زیب تابوت و کفن گردیده بود تا حسن در روز عاشورا نباشد بی نصیب قاسمش لب تشنه در خون غوطهور گردیده بود بر زمین همراه اشگ دیده میریزم حسان آن گناهانی که بار دوش من گردیده بود
هر زمانی که ز داغ حسن آید یادم خیزد از سینه ی سوزان ز غمش فریادم آتش محنت او جان مرا سوخته بود گر نمی کرد سرشک مژگان امدادم من گنه کارم و در ماتم او می گریم تا کند فاطمه از نار جحیم آزادم آه از آن لحظه که فریاد برآورد و بگفت خواهرا طشت بیاور که ز پا افتادم آب نوشیدم و از آتش آن سوخت دلم داد بر باد فنا زهر جفا بنیادم کی روا بود به من این ستم از همسر من من که با او همه دم داد محبت دادم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
تقدیم به محضر شریف و نورانی حضرت آقا
امام حسن مجتبی علیهالسلام ❤️❤️❤️
اللهم عجل لولیک الفرج به حق آقا کریم اهل بیت
حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام ❤️❤️❤️
السلام علیک یا کریم اهل بیت❤
السلام علیک یا امام حسن مجتبیٰ ع آقا جان 😭😭
السلام علیک یا امام حسن مجتبی علیه السلام ادرکنی یازهرا ❤️
خیلی ممون خیلی عالی اخرش مصیبت قشنگی بود گریه مردم را در اوردم
السلام عليك يا امام حسن ويا اهل البيت 💔💔💔💔💔😭😭😭😭😭😭💔💔💔💔💔💔😭😭😭😭😭😭
اسلام علیکم یا امام مظلوم
یا کریم اهل بیت
یا امام حسن مظلوم
السلام عليك يا كريم اهل البيت
السلام علیک یا امام حسن ع
اللهم عجل لولیک فرج
ولی ماشالله صدات
التماس دعا
واقعادمت گرم.
السلام علیک یا امام حسن مجتبی ع اقا جان حاجتم بده مظلوم ارباب جان کمکم کن 😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢
الهی آمین
خیلی عالی جناب منتظرم هر مصیبتی مناسبتی ولی شعر کم بخونید ما هندی هستم شعر نمی فهمیم ولی روضه را میفهمم دعات میکنم خیلی زیبا خیلی ممنون
هر زمانی که ز داغ حسن آید یادم
خیزد از سینه ی سوزان ز غمش فریادم
آتش محنت او جان مرا سوخته بود
گر نمی کرد سرشک مژگان امدادم
من گنه کارم و در ماتم او می گریم
تا کند فاطمه از نار جحیم آزادم
آه از آن لحظه که فریاد برآورد و بگفت
خواهرا طشت بیاور که ز پا افتادم
آب نوشیدم و از آتش آن سوخت دلم
داد بر باد فنا زهر جفا بنیادم
کی روا بود به من این ستم از همسر من
من که با او همه دم داد محبت دادم
اذ هند تشكر ميكنم
التماس دعا
سلام.روضه ابوالفضل رو بزارید.روضه ای ست قدیمی مثل همین.
سلام.اقاواقعا دمت گرم هرچی خواستم ودلم میخواست برام گذاشتی.خدااجرت بده.یه روضه عباس هم خونده حاجی خیلی قشنگه.اون روهم برام پیداش کن بزارش.هرچی میخوایی خدابهت بده.
خواهش میکنم. بله اون رو هم سعی میکنم پیدا کنم براتون. خیلی التماس دعا
مجتبی چون در صبوری ممتحن گردیده است
مظهر صبر خدا قلب حسن گردیده بود
مرد غیرتمند را ، صلح است با دشمن، گران
زادة حیدر چه مشکل ممتحن گردیده بود
صبر این بلبل بنازم، با چنان الحان خوش
بود خاموش و گلستان پر زغن گردیده بود
در میان خانه هم ایمن نبود از دشمنان
بیکسی بنگر غریب اند وطن گردیده بود
جعده چون جغدی بسر و خانة زهرا نشست
خار بنگر، همنشین یاسمن گردیده بود
در کنار شاخ طوبی حنظلی روئیده بود
با همای سدره جغذی هم سخن گردیده بود
فتنه بود اندرکمین، یا ماری اندر آستین
یا که جانان را قرین آن گور کن گردیده بود
آب آشامیدنش را جعده زهرآلود کرد
آب همچو آتش از آن فتنه زن گردیده بود
پور حیدر چون که خورد آن آب زهرآلود کرد
بود پیدا کاین گل از بُن ریشه کن گردیده بود
چون عقیق و چون زمرّد خون سرخ و زهر سبز
با جگر آغشته باهم در لگن گردیده بود
گر حسین از تشنگی میسوخت اما یا حسن
جرعة آبی بجانت شعله زن گردیده بود
خو نسرخ وزهر سبز آغشته با هم گوئیا
برگ گل پرپر شده نقش چمن گردیده بود
آه بر زینب که بعداز مادر و جد و پدر
بار دیگر خانهاش بیتالحزن گردیده بود
وا اسف بر حال آن خواهر که در ماه صفر
از دو طشت پربلا دل پر محن گردیده بود
یاد از طشت زر و رأس حسین آمد مرا
کاندر آن ویرانه شمع انجمن گردیده بود
چونکه میبردند جسم مجتبی سوی بقیع
تیر دشمن زیب تابوت و کفن گردیده بود
تا حسن در روز عاشورا نباشد بی نصیب
قاسمش لب تشنه در خون غوطهور گردیده بود
بر زمین همراه اشگ دیده میریزم حسان
آن گناهانی که بار دوش من گردیده بود
هر زمانی که ز داغ حسن آید یادم
خیزد از سینه ی سوزان ز غمش فریادم
آتش محنت او جان مرا سوخته بود
گر نمی کرد سرشک مژگان امدادم
من گنه کارم و در ماتم او می گریم
تا کند فاطمه از نار جحیم آزادم
آه از آن لحظه که فریاد برآورد و بگفت
خواهرا طشت بیاور که ز پا افتادم
آب نوشیدم و از آتش آن سوخت دلم
داد بر باد فنا زهر جفا بنیادم
کی روا بود به من این ستم از همسر من
من که با او همه دم داد محبت دادم
😢😢😢😢