فیلترم قط شد کامنت اولیم نیومد فکر کنم زمان ما بسته به انتخاب مدیر با چوب شلنگ گاز یا لوله پلاستیکی و چک و لگد ازمون استقبال میشد یعنی اینا بیشتر چوپون بودن تا مسئول اموزشسر کلاس کاری میکردی یا نمره کم میگرفتی یه دل سیر معلم میزد میفرستاد دفتر مدیر اول میزد بعد میپرسید چی شده بعد خدا اون روز روسر گرگ بیابون نیاره به خانواده میگفت میومدی خونه هم یه دور اونا میزدن صدا سگ بدی بعد توقع داشتن ادم سالم تحویل جامعه بدن انتخاب نوع سلاح خانواده هم بدون محدودیت بود از مگس کش و دمپایی و کمربند گرفته تا تا چک و لگد تازه همه اختیار مثلا تربیتمون رو داشتن یه بار جلو مغازه عموم یه پل اهنی بود از اینا که بین اهن هاش فاصله داره پام رفت لاش افتادم داشتم گریه میکردم عموم اومد در اوردم یکی زد تو سرم مگه کوری و این حرفا پام داغون بود رفتم خونه یه کتک هم مامانم زد چرا این بلا رو سر خودت اوردی خلاصه نگم برات با کلی گریه یه تفنگ پلاستیکی برای منو داداش بزرگم خریدن یه روز نشد داشتیمدعوا میکردیم که دست کدوم باشه مامانم اومد شکوندش جفتمونم زد صدا سگ بدیم بعد هم تخم نداشتیم دو دقه گریه کنیم میزدن که تخم سگ گریه نکن اینکه الان خیلیامون مشکل روانی داریم سر همیناس
یه رفیقم تو مدرسه هی شلوار بقیه رو میکشید پایین ولی خب فقط یه شوک به ادم میداد چون کمربند و اینا داشتیم در نمیومد که.اقا من یه بار زنگ ورزش گفتم باید تلافی کنم شلوارشو کشیدم پایین شورتش هم در اومد بیناموس یه دقه هم صبر نکرد رفت به ناظم گفت ببین انقدر از ناظم کتک خوردم بعدش گفت بعد منو برد پیش مدیر که اخراجم کنه انقدر با شلنگ زد اونم که گفتم اقا خسته شدی بگو ما بریم زنگ زد به مامانم که میخایم اخراجش کنیم اینجوری شده مامانم اومد مدرسه یکم حرف زد بیخیال شدن ولی از همونجا تا خونه دستمو گرفته بود فرار نکنم مغزمو کرد عین املت هم زده چادر رو با دندون گرفته بود هی میزد تو سرم رسیدیمخونه داشت غذا درست میکرد میرفت یه هم به خورشت میزد میومد ادامه حالا مگه حالیشون بود لامصب این بچه ده سالشه تا بلاخره همسایه اومد گفت سردرد گرفتیم انقدر صدا عر زدنش اومد تا نجات یافتم بچه های الان معلم بهشون میگه تو پدر مادر میرن خار معلمو میارن جلو چشماش باز نسل 60 حداقل از بازار کار شانس اوردن چون توی دهه هشتاد هرکی یه کار راه انداخت زندگیش عوض شد ثبات داشت اقتصاد خوب بود هنوزم ما بدبختای اوایل هفتاد هم بدبختیای اونا رو داشتیم هم زمانی وارد بازار کار شدیم که دهنمون اسفالت شد و فقط سگدو زدیم هم معیار های جامعه جوری شد که ما به چشم نیومدیم و ما تباه خانواده ای شدیم که کیسه بکس میخاست و فقط چون کاشته بودنت خودشونو صاحبت میدونستن خودشونو با بقیه که برای بچه هاشون امکانات فراهم میکردن مقایسه نمیکردن ولی همش بقیه رو میزدن تو سر ما اقا شرمنده دلم گرفته بود این ویدیو رو دیدم گذشته و حال تخمیم اومد جلو چشمم
خیلی ویدئو باحالی بودد❤😂
مرسی 🧡❤️
فیلترم قط شد کامنت اولیم نیومد فکر کنم
زمان ما بسته به انتخاب مدیر با چوب شلنگ گاز یا لوله پلاستیکی و چک و لگد ازمون استقبال میشد یعنی اینا بیشتر چوپون بودن تا مسئول اموزشسر کلاس کاری میکردی یا نمره کم میگرفتی یه دل سیر معلم میزد میفرستاد دفتر مدیر اول میزد بعد میپرسید چی شده بعد خدا اون روز روسر گرگ بیابون نیاره به خانواده میگفت میومدی خونه هم یه دور اونا میزدن صدا سگ بدی بعد توقع داشتن ادم سالم تحویل جامعه بدن انتخاب نوع سلاح خانواده هم بدون محدودیت بود از مگس کش و دمپایی و کمربند گرفته تا تا چک و لگد تازه همه اختیار مثلا تربیتمون رو داشتن یه بار جلو مغازه عموم یه پل اهنی بود از اینا که بین اهن هاش فاصله داره پام رفت لاش افتادم داشتم گریه میکردم عموم اومد در اوردم یکی زد تو سرم مگه کوری و این حرفا پام داغون بود رفتم خونه یه کتک هم مامانم زد چرا این بلا رو سر خودت اوردی خلاصه نگم برات با کلی گریه یه تفنگ پلاستیکی برای منو داداش بزرگم خریدن یه روز نشد داشتیمدعوا میکردیم که دست کدوم باشه مامانم اومد شکوندش جفتمونم زد صدا سگ بدیم بعد هم تخم نداشتیم دو دقه گریه کنیم میزدن که تخم سگ گریه نکن اینکه الان خیلیامون مشکل روانی داریم سر همیناس
یه رفیقم تو مدرسه هی شلوار بقیه رو میکشید پایین ولی خب فقط یه شوک به ادم میداد چون کمربند و اینا داشتیم در نمیومد که.اقا من یه بار زنگ ورزش گفتم باید تلافی کنم شلوارشو کشیدم پایین شورتش هم در اومد بیناموس یه دقه هم صبر نکرد رفت به ناظم گفت ببین انقدر از ناظم کتک خوردم بعدش گفت بعد منو برد پیش مدیر که اخراجم کنه انقدر با شلنگ زد اونم که گفتم اقا خسته شدی بگو ما بریم زنگ زد به مامانم که میخایم اخراجش کنیم اینجوری شده مامانم اومد مدرسه یکم حرف زد بیخیال شدن ولی از همونجا تا خونه دستمو گرفته بود فرار نکنم مغزمو کرد عین املت هم زده چادر رو با دندون گرفته بود هی میزد تو سرم رسیدیمخونه داشت غذا درست میکرد میرفت یه هم به خورشت میزد میومد ادامه حالا مگه حالیشون بود لامصب این بچه ده سالشه تا بلاخره همسایه اومد گفت سردرد گرفتیم انقدر صدا عر زدنش اومد تا نجات یافتم بچه های الان معلم بهشون میگه تو پدر مادر میرن خار معلمو میارن جلو چشماش باز نسل 60 حداقل از بازار کار شانس اوردن چون توی دهه هشتاد هرکی یه کار راه انداخت زندگیش عوض شد ثبات داشت اقتصاد خوب بود هنوزم ما بدبختای اوایل هفتاد هم بدبختیای اونا رو داشتیم هم زمانی وارد بازار کار شدیم که دهنمون اسفالت شد و فقط سگدو زدیم هم معیار های جامعه جوری شد که ما به چشم نیومدیم و ما تباه خانواده ای شدیم که کیسه بکس میخاست و فقط چون کاشته بودنت خودشونو صاحبت میدونستن خودشونو با بقیه که برای بچه هاشون امکانات فراهم میکردن مقایسه نمیکردن ولی همش بقیه رو میزدن تو سر ما اقا شرمنده دلم گرفته بود این ویدیو رو دیدم گذشته و حال تخمیم اومد جلو چشمم
امیدوارم حال دلت خوب بشه 🧡🥲🥺