معرفت - شرح حکایتی از گلستان سعدی درباره‌ی سخن مردم - 2

Поділитися
Вставка
  • Опубліковано 19 жов 2024
  • شرح حکایت 23 از باب دوم گلستان سعدی توسط دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
    اجرا: دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی
    خواننده: محمد اصفهانی
    بخشایش الهی گم شده ای را در مناهی چراغ توفیق فرا راه داشت تا به حلقه اهل تحقیق در آمد به یمن قدم درویشان و صدق نفس ایشان ذمائم اخلاقش به حمائد مبدل گشت دست از هوا و هوس کوتاه کرده و زبان طاعنان در حق او همچنان دراز که بر قاعده اوّلست و زهد و طاعتش نامعوّل
    به عذر و توبه توان رستن از عذاب خدای
    ولیک می‌نتوان از زبان مردم رست
    طاقت جور زبان‌ها نیاورد و شکایت پیش پیر طریقت برد جوابش داد که شکر این نعمت چگونه گزاری که بهتر از آنی که پندارندت
    چند گویی که بد اندیش و حسود
    عیب جویان من مسکینند
    گه به خون ریختنم برخیزند
    گه به بد خواستنم بنشینند
    نیک باشی و بدت گوید خلق
    به که بد باشی و نیکت بینند
    لیکن مرا که حسن ظن همگان در حق من به کمالست و من در عین نقصان روا باشد اندیشه بردن و تیمار خوردن
    اِنّی لَمُستَتِرٌ مِنْ عَینِ جیرانی
    وَ الله یَعلمُ اِسراری و اِعلانی
    در بسته بروی خود ز مردم
    تا عیب نگسترند ما را
    در بسته چه سود و عالم الغیب
    دانای نهان و آشکارا
    ابیات خوانده شده توسط محمد اصفهانی:
    از شبنم عشق خاک آدم گل شد
    شوری برخاست فتنه‌ای حاصل شد
    سرنشتر عشق بر رگ روح زدند
    یک قطره از آن چکید و نامش دل شد
    Golestan e Sadi - Hekayat #23, chapter 2
    Dr. Gholam Hossein Ebrahimi Dinani
    Dr. Ismail Mansouri Larijani
    Mohammad Esfahani

КОМЕНТАРІ • 4