هر بار پای سخنان این مرد بزرگ نشستم بهره های عظیم برده ام و ضمیر من روشن و درخشان شده است. ای گل تو دوش را به صبوری کشیده ای ما آن شقایق ایم که با داغ زاده ایم خداوند شما را برای اهل اندیشه و ما نگهدار باشد
چه اصراری دارید کوس بیخدایی خود را اینجا بزنید ....مگر جا قحط است برای خودنمایی خویش در ناخدآباد های تان. دانسته نیست این ملیون ها آته یست خوشبخت و مدرن چگونه مدال نمایندگی بر گردن شما انداخته اند؟ که از سوی ایشان منم میزنید
جناب استاد دکتر سروش اول عرض سلام دارم دوم برایتان ارزو ی سلامتی دارم سوم اینکه اگر مبالغه منظور تفرمایی تو خود هم حافظ وهم مولانای عصر ما هستی وشخصا مکلف به گزاردن این شکرم.
شناخت خدا ی مولانا با این شعر می توان شناخت: ای نسخه نامه الهی که آوایی/ای آینه جمال شاهی که تویی/. بیرون زتو نیست هرچه در عالم است /. از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی و حافظ :بی دلی در همه احوال خدا با و بود/او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد.
شاعران و عرفانی بی نظیری مانند حافظ.مولوی.سعدی.شمس. مخزن گنج اسرارند باور کنید هر وقثی مشکلات زندگی ناراحتم کند.شاید بعضیها به دکتر و دارو درمان پناه ببرند.اما داروی غصه های من کتاب این بزرگان است .احساس و لذت بیشماری دارند.
سلام بر شما استاد گرامی ولی من به شما در مورد مولانا انتقاد دارم در درجه اول اشتباه شما این که اورا در مقام پیامبری آورده اید وهالا جدیدا مولانا خدا شده و این شرک حساب می شود
ابیاتی پراکنده از دفتری : عشق عرفانی منشا حیات است رمز زندگانی کمال عرفان است مهر او باشد در دل عرفا تا جهان را در بر گیرد وفا دل عرفا را چو بشکافی حق نداری در آن اندیشه تازی سر یگانگی باشد در دل عارف تا بجا آورد شرط عارف زین پس دست زنم بدامن عرفا تا در بر گیرم ره خوی مصطفی ساقی می ناب باشد کردگار تا به سر منزل رسد روزگار خوشا آن می کز دست حافظ گیرم وز برای آن سر دهم و جان گیرم حافظ باشد در ادبیات جهان یکتا دردانه ای چون گنج در نهان می را دان ز الطاف حق خواجه را گو ز انوار حق ورای می باشد حافظ چه گویم که نبینم مولوی حافظ خواهم می چون حافظ از دست تو تا سر نهم به خاک بارگاه تو بارگاه تو عام جهان است جهان اندر آن مهمان دار است مهمانی تو از بهر پاکان است خون پاکان ز بهر جان حیات است راهبری نفس را ز مولانا آموختم که رحمت تو بر آن تربت پاکش دانم عشق شده صاحب اختیار دهد به همه حق اختیار
بنام آفریده نهان سلام بر عزیزان جان واقعا باید به حال آن کسانیکه ایشان را نشناختند و جرعه ای ، حتی به قدر تر شدن لبانش ، از آن چشمه جاری ننوشیدند ، گریست . و نیز بایستی بحال آنانکه ایشان را درک کرده ، ولی در شناخت واقعی این سرو آزاده به خطا رفتند نیز ، باید اندوهگین بود .اما . . . اما خوشا بحال آنکه ترا دید . و در پی ات دوید . و از می جام دهانت چشید . و مست گشت و در آسمان دنیای تو پرید . و سرانجام کارش اینچنین گشت که : مست و واله و شیدا گشت و جز رخسار معبودش هیچ ندید . هر گاه بیانات شما را به گوش جان استماع مینمایم ، بی اختیار ، و از روی عادت ، در دل دعا میکنم که : بار پروردگارا ، از جان من برگیر و بر جان او بیفزای . خداوندگارا ، چگونه بنشینیم و دست روی دست بگذاریم و در انتظار خاموش شدن اجتناب ناپذیر این یگانه شمع برافروخته باشیم . چگونه به انسانها بگوییم که این گنج ناشناخته ، که برای دوستانش ناشناخته ، و برای دشمنانش کاملا شناخته شده است . ناشناخته بی شناخت مانده است !؟ و ، ، ، اما در رابطه با آن مطلبی که تحت عنوان مفهوم گناه از نظر حافظ ، که او عقیده داشت گناه ، تنها یک عمل زشت و نامطلوب نزد آفریننده هستی نیست . و یک مفهوم عمیق تر ، و جایگاه مهمتر ، و تاثیرات بیشتری از آنچه ما در خصوص مقوله ای بنام گناه میاندیشیم داراست . و این دقیقا سخن با ارزشی است . من یک محقق ماورا .ْ الطبیعه ام . و اخیرا در رابطه با عنوانی بنام انگیزه رفت و آمد فرازمینیان به سیاره ما چیست !؟ مطالعاتی نموده ، تحقیقاتی انجام داده ام . و نیز این امر بینهایت مهم ، که چرا تمامی فرهنگهای گذشته و حال ، از قوم مایاها ، سکاها ، مردمانی که در آتلانتیس زندگی میکردند . مردمی زیبا روی در منطقه پروی امروزی ، که در گذشته بنام چاچاپویا ، در زمینهای تسطیح شده در بالای قله کوه ها زندگی میکردند ، و ظاهری بی همتا نسبت به قبایل دیگر داشتند ، اما همه این اقوام ، از ابتدایی ترین آنها که اقوام هندو آریایی بودند و سپس در منطقه میان رودان زندگی را شروع نمودند . و همین قوم آریایی بودند که ایران را ساختند و سپس از این قوم ، به قسمتهای مختلف این سیاره مهارت کردند ، اما ، ، ، اما چرا همه این فرهنگها ، حتی من چندین پیام از فرازمینیان را دارم که به ما انسانها تاکید میکنند بر عدم انجام گناهان ، خصوصا گناهان بزرگ و کبیره ، و از همه گناهها زشت تر ، به رابطه نامشروع بین زن و مرد اشاره میکنند . و این گناه نزد ابلیس ، قیمتی ترین گناه بنده گان است ، که امتیاز افزون از دیگر گناهان دارد . همینطور که فرازمینیان از خیلی سال پیش ، بر فراز مراکز هسته ای رفت و آمد میکردند ، و اجازه پرتاب موشکهای دارای کلاهک های اتمی را نمیداند . این دو مورد عجیب ذهن مرا درگیر خود کرده است . اینکه گناه و انفجارات عظیم هسته ای چه تاثیرات مخرب و مهمتر از ون ، ادامه دار ، و تاثیر گزاری را بر روی دیگر موجودات که در بعدها دیگر ابن هستی زندگی میکنند ، دارا خواهد بود . من یقین دارم اینهمه تذکر از اولین انسانها تا فرازمینیان ، نسبت به عدم انجام گناه ، چه دلیلی میتواند دلشته باشد . با سپاس و امتنان تشنه ام بدعای باران
با سبک خود زندگی می کند . دلیلی هم ندارد مورد پسند من باشد مخاطب خود را دارد. مفهوم احزاب در جامعه لیبرال همینند . وحدت تاویلی و روشمند دارند نه کلامی فلسفی و اما تاویل محض است. اینکه دیدی نقل زبان فارسی از تاویل است دست دوم است به واسطه ذهن نقل کننده . و اما ابن بحث تاویل تحمیل ندارد با گستاخی و فضولی هم حل نمی شود .بادوربین سمج شده ای پاسخ روشنت همین است. عرق ریخته اند تا ساخته اند و امپریالیسم هستند و حریف ندارند !
آقای سروش شما با اینکه خود را بسیار آشنا به اسلام نشان میدهید ولی باید بگویم شما از قرآن هیچ نمیدانید قرآن را باید به چند آیه خلاصه کرد که نه شما و نه هیچ یک از روحانی ها به آن آیه ها توجه نکردین حال من شما را با آن آیه ها آشنا میکنم شاید چنانچه غرور شما اجازه دهد روشن شوید یک خداوند میفرماید من حق الناس نمیبخشم دو شما را میمرانیم و دوباره زنده میکنیم سه روح و فرشتگان باز خواهند گشت به سوی معبود آن زمانش پنجاه هزار سال هست و خداوند همه را یکسان آفریده از چند عنصر و دمیدن روح خود در کالبد بشر و قرار هست ما در این دنیا به کمال برسیم حال چنانچه خلقت را از دیدگاه شما و روحانیون بنگریم خداوند به خیلی ظلم کردن چون ما یکسانی نمیبینیم هر کس در یک محیط مناسب و نامناسب به دنیا می. اید حال اگر قرار هست بشر به کمال برسد و رستگار شود می بایست شرایط برای همه یکسان باشد که ما یکسانی در آن نمی بینیم برای شما متالی بزنم اگر قرار هست کسی دکترا بگیرد میبایست 18 سال تحصیل کند نمیشود یک نفر یک ساله دکترا بگیرد و برود حال ما در تولد خود اختیاری هم نداریم و حتی زمان زنده بودن خود حال اگر به دیده خود شما بنگریم از لحاض حقوقی این باطل هست حال نظر بنده ما طبق آن چند آیه بالا یک زندگی نداریم زندگی اول برای همه یکسان هست ولی زندگی بعدی را ما خود با اعمال رقم میزنیم و حقالناس هم در زندگی های بعدی صاف میشود طبق آیه بالا و گنجاه هزار سال هم بر همین اساس هست تا در این مدت کمال خود را بگیریم شما میتوانی در چند زندگی کمال رابگیری و خلاص و این زمان پنجاه هزار سال برای همه یکسان هست یادتان باشد هر کاری بکنید هر حق الناسی به گردن داشته باشی مانند ظلم جنایت چاپیدن دزدی در زندگی های بعدی صاف خواهد شد چه شما بخواهید چه نخواهید و بعد از پایان پنجاه هزار سال قیامت برای فرد بر پا میشود و حق الله در آن زمان اجرا میشود حق الناسی نمانده در زندگی های پی در پی صاف شده این اصل اسلام هست و عدالت خداوند در این دیدگاه کاملا روشن و قابل قبول است.
سلام از مولانا همش تعریف وتوصیف میکنند درحالیکه اوتوسط شمس بفرقه اسماعیلیه گراوید وعلی پرست شد وتا آخر عمر این موضوع را پنهان کرد اما اگر کمی توجه کنید میتوانید از اشعار آن طرز تفکر وعقیده اش را بفهمید.
من این کامنت را در ابتدای سخنرانی آقای سروش نوشتم و عکس العملی بود به سخن خوب ایشان مبنی بر اینکه ما از گنجینه های ادب و حکمت پارسی استفاده نمی کنیم. بدیهی است که متن این نوشتار با بحث اصلی این ویدیو ارتباط چندانی ندارد. از این بابت پوزش می خواهم. ما نه ایرانی هستیم، نه شیعه. هزاران سال دروغ و تقیه باعث شده که ما همه چیزمان را فراموش کنیم. از ملیتمان بزرگواری ها و ارزش را پاک کرده ایم و آنرا خوار و خفیف کرده ایم. من ادعای دینداری ندارم ولی به آن خرمقدسهای شیعه می گیم که حتی شیعه هم نیستید. من هم در آن مملکت بزرگ شده ام و از کودکی داستان امام حسین را شنیده ام. شما دروغ می گویید و حتی پیروان حسین هم نیستید. حسین در مقابل ظلم مردانه ایستاد و خود را فدا کرد. شما چه آموخته اید، فلسفه حسین خودزنی نبوده، دشمن زنی بوده. کجا حسین به پای کسی افتاد؟ کجا حسین پابوسی کرد. در انتها میدانم که از جمع اضداد سخن می گویم ولی من فارغ از دسته بندیهای مسخره دینی و غیر دینی، ایرانی یا غیر ایرانی، شاهی یا مصدقی والخ که از همه بیزارم. از اقای سروش تشکر می کنم. از آقای مشیری تشکر می کنم، از ایت الله منتظری تشکر می کنم که برای خود هویتی دارند و نام دروغ بر خود نگذاشته اند و بسیار دیگران هم هستند. من به همه کسانی که به خود دروغ نمی گویند احترام می گذارم ولی اگر قرار باشد، دست بانوان غیرتمند کشورم را می بوسم و اگر شیر زن را که گفت من به عشق رهبر نیامده ام را پیدا کنم، من به پایش می افتم. مهر پیش.
عشق حافظ هم دوطرفه است یعنی خدا هم عاشق است هم معشوق و حافظ هم عاشق و هم معشوق است ای کاش ارتباط داشتیم بیشتر راه میرفتیم و این را بدانیم حافظ خداوند غزل و شعر است مولوی را شمس شکست شمس مولوی را انسان کرد اما حافظ چگونه کسی میداند 09388878386
حافظ میگه در ارزوی بوس و کنارت مردم وزحسرت لعل آبدارت مردم قصه نکنم دراز ؛کوتاه کنم باز ای که از انتظارت مردم لابد این دروصف خداست؟😂 این به اصلاح با سوادان فقط نمیخوان اشتباهات خودشون رو باورن کنن. یه زمانی مردم خیال میکردن زمین صافه ولی پذیرفتن نه . تا یه زمانی فکر میکردن حافظ عارفه اما الان میدونیم اصلا بی خدا بوده. صوفی و شیخ وزاهد و همه تو یه ردیف و مذموم واقع میشن . حافظ میگه از چهار چیز مگذرگر عاقلی و زیرک امن شراب بی غش معشوق و جای خالی
واقعا جای تاسف شخصیت مولانا را با چنین افکار زیبا و لطیف .که جز درس اخلاق چیزی به ارمغان نیاورده .با پیامبر اسلام مقایسه میکنید که آموزهاش و حتی کردار این شخصیت جز درس خشونت و تبعیض چیزی نیست . روشنفکر دینی واقعا جز ضربه به علم و فلسفه چیزی به ارمغان نمیاره
اینکه شما بحث مطالعه میکنی و با این اطمینان میگی افکار مولانا از مکتب پیامبر اسلام هست باید گفت احتمالا منابعی که مطالعه کردی غلط بوده .کل اشعاری که مولانا برای پیامبر گفته به انگشتای دست نمیرسه . اما بحث نفرت از مولانا من تا الان ن شنیدم ن دیدم کسی از مولانا نفرتی یا بدی بگه . و اشعار مولانا هم هرگز باعث جنگ و فقر و تجاوز نشده و خود تاریخ زندگی مولانا هم حتی نزاع خیابانی هم نداشته .اما در عوض خود شخص پیامبر زندگی خودش و افکاری که ب جا گذاشته جز عقب افتادگی برای پیروانش نیاورده
عجب؟ مولانا این افکار پیشرفته انسانی را از مکتب محمد گرفته؟ ممکن است بفرمایید چگونه می توان به منابعی جهت آگاهی از مکتب محمد دست یافت. آیا چیزی بجز قرآن است؟ اگر قرآن است شما لطف کنید یک سوره از قرآن بیاورید که ارزشهای شعر موسی و شبان را داشته باشد؟
خدای مولانا و حافظ خدای اسلام نیست..هر کس خدا شناس است دین دار ومسلمان نیست...خدای ما یک خالقی است که بسیار بزرگ است و قابل نقد نیست.هر کس برای خدا چیزی تشبیه کند دروغ گفته... بهتر بن تعریف خدا را انیشتن کرده... خدا وجود دارد اما هرگز قابل نقد وتعریف نیست..هر صفتی به خدا بدهیم یک صفت مادی خواهد بود وخدا ماده نیست...این حرفها ی ادیان یک تشبیه دروغ واشتباه است...خدا نور است یعنی چه؟؟ اینها آدمهای مریض هستند.روانی هستند
حضرت حافظ حکم شاعری دارد آیا در دیگر شاعران این حکم وجود دارد به خصوص مولانا چگونه هست حافظ بعد از مولوی بوده است تقریبا نزدیک به هم واین حکم نشان برتری حضرت حافظ است نسبت به دیگران حکم یا مجوز رسمی از خدا این سند خیلی راحت میتواند نشانگر عظمت حضرت حافظ و ارتباط بی واسطه با حضرت حق را نمودار کند
آقای دکتر سروش در مقایسه خدای حافظ و مولانا هیچ ذهنشان و گفتارشان به این سمت نمی رود که خدای مولانا خدایی است تندخو و غیر انسانی و زن ستیز. در مثنوی مولانا اگر نگوییم بسیار اما به هرحال هست دشنام به اقلیت های مذهبی و اقلیت های قومی. هرچند خود دکتر سروش این مسئله را در جاهایی انکار کرده اند اما اگر مرجع ما همین مثنوی رینولد نیکلسون باشد ایشان از کدام مثنوی می گویند که در آن به جهودان و اقلیت های قومی و مذهبی، این خداوند گارعرفان و معنویت ناسزا نمی گوید و زنان را خوار نمی شمرد؟ دیوان شمس مولانا هم کلاً ستایش و عشق به شمس تبریزی است که گویا زن خود را که دختر خوانده مولانا هم بوده است به بهانه کتک می زده است که چرا برای گردش به بیرون رفته است و مبادا با پسر مولانا سرو سری داشته است!به خود مقالات شمس تبریزی مراجعه کنید و در مقاله ی « معلمی می کردم » نوع تربیت ایشان را ببینید که چگونه در تربیت شاگرد چه می کرده است و چگونه پوست از پای شاگرد برمی داشته است در فلک! اصطلاح این بزرگ عارفان و معبود خداوندگاری چون مولانا( آنگونه که دکتر سروش از مولانا نام می برد) برای زن اصطلاح « عورت » یا همان « ک....» در زبان لاتها و داش مشتی های خودمان است. حضرت مولانا دختر خوانده خود را که گویا مورد محبت پسر جوان مولانا هم بوده است برای سکس تحت عنوان کنیز به حضرت شمس تبریزی با آن همه شناخت و عرفانی که از حق تعالی دارد می دهد و آقای دکتر سروش هیچ این سوال را پیش نمی کشد که حضرت شمس، پیرِ به حق رسیده، سکس با زنی جوان و در عین حال محب جوانی دیگر به چه کارش می آمده است؟ بعد هم که عشق نا انسان ایشان شمس را از او دور می کنند بدترین دشنام هایی که تنها می توان در چاله میدان سراغ آنها را گرفت نثار دوست و دشمن می کند. گویا در این مدرسه مولانا جایی برای اینگونه نقدهای انسانی و مدرن نیست. مدرن می گوییم و ذهنمان سراغ حافظ می رود. شاید آقای دکتر این استدلال را بیاورند که حق زن و حق اقلیت های قومی و مذهبی چیزی است که در دوران معاصر مطرح شده است و گویا حافظ که در دیوانش حتی بیتی از این نوع بی فرهنگی ها نیست به دوران معاصر تعلق دارد و همین 50 سال پیش از دنیا رفته است! در مقایسه عرفان مولانا و حافظ دکتر سروش با همه آگاهی هایی که دارند و همه مطالعاتی که کرده اند چند منظر بودن و در عین حال عمیق تر بودن عرفان حافظ را در نظر نمی گیرند که در این دنیای معاصر هم وقتی سراغ دیوانش می رویم مظاهر انسانی و مدرن را در شعر او می بینیم و اینگونه جانمان از شعور و هنر آکنده می شود. پشمینه پوش تند خو از عشق نشنیده است بو از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند اما بیتی حافظ دارد که شاید نتوان آن را به همین مولانا جلال الدین بلخی نسبت داد چرا این دو یک قرن با هم فاصله ی زمانی داشته اند. حافظ بعد از مولانا آمده است، و ممکن است مولوی این بیت، مولوی نامی همعصر حافظ باشد اما از طرفی با توجه به عمق و زبان خاص حافظ در این بیت و حافظانگی بیت که آشفته شدن طره دستار را نشانی از شیدایی ظاهری عارف( مولوی ) می گیرد این گمان را پیش می آورد که مولوی این بیت شاید همان مولانا جلاالدین باشد: ساقی مگر وظیفه حافظ زیاده داد کاشفته شت طره ی دستار مولوی
برادر من انزمان اگر كسى از برابرى زن و مرد حرف مى زد چه بلايي سرش مى ايد شما بدانيد هيچ شخصى كامل نيست حتى پيامبران از مولانا كمك بگير اما زمانى خواهد رسيد كه ديگر فقط به خودت رجوع خواهى كرد موفق باشيد
موضوع کامنت اینجانب مقایسۀ حافظ با مولانا و سوال در مورد یک بیت حافظ بود. از آنجایی که این ویدئو توسط مدرسۀ مولانا انتشار یافته است انتظارم بیشتر این است که دکتر سروش به این بیت اشاره کنند و پاسخ بدهند. به هر حال ما مجبوریم در بررسی شخصیت های بزرگ تاریخی آنها را با هم مقایسه کنیم. سلوک کدام یک از آنها بدرد جامعۀ امروزی ما می خورد؟ حافظ، مولانا، سعدی،یا...؟ زیبایی را شما در آثار سینمایی آلمان نازی هم که رژیمی به شدت فاشیستی بود هم می توانید ببینید. کسی منکر زیبایی و حکمت در آثار مولانا نیست. من خودم با غزلیات شمس به وجد می آیم و معرفت می آموزم. بحث اینجانب این بود که آن حکمت متعالی و عرفان و شور و هنر چقدر می تواند در ارتباط با امروز قرار داشته باشد و بدرد امروز ما بخورد و چرا باید در مقابل بزرگان تاریخ معرفت سراسر تایید باشیم یا حداقل زبان معترض نداشته باشیم. اتفاقاً اگر غرب تا این حد از پیشرفت فرهنگی و دیگر جنبه های اجتماعی برخوردار است بخاطر همین نگاه نقادانه و غیر مقدس به همه امور است. آوردن دنیای قدیم به دنیای جدید باید در یک پروسۀ نقادانه نیز قرار بگیرد و فقط تایید نباشد. شاید بهتر باشد که کمی بیشتر به سخنرانیهای آقای سروش در مورد مولانا گوش کنید و مطالعه کنید. مولانا چندان زیاد هم با فقیهان و پشمینه پوشان و صوفیان مشکلی نداشته است و مشکل اصلی اش بیشتر با استدلالیان و اهل عقل است. آنکه با پشمینه پوشان، چه تند خو و چه آرام مشکل اساسی داشته است حضرت حافظ است. به کتاب آقای محمد علی موحد درباره شمس از انتشارات طرح نو مراجعه کنید تا خلق خداوندگار مولانا دستتان بیاید وقتی که به آنهایی که شمس را از او جدا کرده اند دشنام می دهد. باز هم موضوع اصلی تخفیف مولانا نیست، بقولی « چنین کنند بزرگان »، بلکه مقایسۀ مولانا و حافظ است که موضوع این سخنرانی دکتر سروش است.
درود خداوند بر دل پاک و خردمند حضرت عالی باد سخنانی بسیار زیبا و شیوا که بر دل ما نشست کلامتان خردمندانه است و شنونده را سر ذوق می آورد
هر چه گویم عشق را شرح و بیان. چون به عشق آیم،خجل مانم از آن
عالی بزرگوار.
ممنون از توضیحات آموزنده شما
به عمرت برکت
عالی ناب و نغز مثل همیشه دکتور عزیز خداوند ج شما را برای ما حفظ کند انشاالله جهان سپاس از شما
هر بار پای سخنان این مرد بزرگ نشستم بهره های عظیم برده ام و ضمیر من روشن و درخشان شده است.
ای گل تو دوش را به صبوری کشیده ای
ما آن شقایق ایم که با داغ زاده ایم
خداوند شما را برای اهل اندیشه و ما نگهدار باشد
سپاس از گفتار کلام آموزنده .
سخنرانی بسیارعالی بودومقایسه خداونداز نگاه حافظ ونگاه مولانا،مطالب اموزنده ای داشت.
Сад раҳмату сад офарин бар Авлиёи Парвардигор устод Суруш
میلیونها انسان بدون چنین خدایی سالم خوشبخت و مدرنتر از با خدایان زندگی میکنند
چه اصراری دارید کوس بیخدایی خود را اینجا بزنید ....مگر جا قحط است برای خودنمایی خویش در ناخدآباد های تان. دانسته نیست این ملیون ها آته یست خوشبخت و مدرن چگونه مدال نمایندگی بر گردن شما انداخته اند؟ که از سوی ایشان منم میزنید
AGHAYE SOROUSH KHEILI RAGHEB HASTAM DR IN KHOSOUS BA SHOMA GOFT VA SHENOUDI DASHTEH BASHAM
فوق العاده است
ای جانم استاد....سپاس از عوامل به خاطر کیفیت ضبط
Aalist .. Love you Doctor
love him , so,so . so nice
جناب استاد دکتر سروش اول عرض سلام دارم دوم برایتان ارزو ی سلامتی دارم سوم اینکه اگر مبالغه منظور تفرمایی تو خود هم حافظ وهم مولانای عصر ما هستی وشخصا مکلف به گزاردن این شکرم.
شما در من بسيار تأثير داريد
شناخت خدا ی مولانا با این شعر می توان شناخت: ای نسخه نامه الهی که آوایی/ای آینه جمال شاهی که تویی/. بیرون زتو نیست هرچه در عالم است /. از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
و حافظ :بی دلی در همه احوال خدا با و بود/او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد.
در یک کلام با من کاری کرده است که شمس با مولانا کرد
🙏🙏👌👌
خواجه حافظ شیرازی ❤👍
👏👏💙♥️💚
درود خدا به مولانا و حافظ و سعدی و فردوسی شاعران بزرگ تاریخ که همشون اهل سنت بودن اینها از ما هستن
شاعران و عرفانی بی نظیری مانند حافظ.مولوی.سعدی.شمس.
مخزن گنج اسرارند باور کنید هر وقثی مشکلات زندگی ناراحتم کند.شاید بعضیها به دکتر و دارو درمان پناه ببرند.اما داروی غصه های من کتاب این بزرگان است .احساس و لذت بیشماری دارند.
Pardaya che ????
🙏🏻👏👏💙besiyaaar aaaali 😊🙏🏻
سلام بر شما استاد گرامی ولی من به شما در مورد مولانا انتقاد دارم در درجه اول اشتباه شما این که اورا در مقام پیامبری آورده اید وهالا جدیدا مولانا خدا شده و این شرک حساب می شود
بزرگوار . در مسیر عرفان و فلسفه دانشمندی هستید. ولی در گفتار سیاسی همیشه بین حقیقت و جهل طرف جهل بودید.
ابیاتی پراکنده از دفتری :
عشق عرفانی منشا حیات است
رمز زندگانی کمال عرفان است
مهر او باشد در دل عرفا
تا جهان را در بر گیرد وفا
دل عرفا را چو بشکافی
حق نداری در آن اندیشه تازی
سر یگانگی باشد در دل عارف
تا بجا آورد شرط عارف
زین پس دست زنم بدامن عرفا
تا در بر گیرم ره خوی مصطفی
ساقی می ناب باشد کردگار
تا به سر منزل رسد روزگار
خوشا آن می کز دست حافظ گیرم
وز برای آن سر دهم و جان گیرم
حافظ باشد در ادبیات جهان
یکتا دردانه ای چون گنج در نهان
می را دان ز الطاف حق
خواجه را گو ز انوار حق
ورای می باشد حافظ
چه گویم که نبینم مولوی حافظ
خواهم می چون حافظ از دست تو
تا سر نهم به خاک بارگاه تو
بارگاه تو عام جهان است
جهان اندر آن مهمان دار است
مهمانی تو از بهر پاکان است
خون پاکان ز بهر جان حیات است
راهبری نفس را ز مولانا آموختم
که رحمت تو بر آن تربت پاکش دانم
عشق شده صاحب اختیار
دهد به همه حق اختیار
بنام آفریده نهان
سلام بر عزیزان جان
واقعا باید به حال آن کسانیکه ایشان را نشناختند و جرعه ای ، حتی به قدر تر شدن لبانش ، از آن چشمه جاری ننوشیدند ، گریست .
و نیز بایستی بحال آنانکه ایشان را درک کرده ، ولی در شناخت واقعی این سرو آزاده به خطا رفتند نیز ، باید اندوهگین بود .اما . . .
اما خوشا بحال آنکه ترا دید .
و در پی ات دوید .
و از می جام دهانت چشید .
و مست گشت و در آسمان دنیای تو پرید .
و سرانجام کارش اینچنین گشت که :
مست و واله و شیدا گشت و جز رخسار معبودش هیچ ندید .
هر گاه بیانات شما را به گوش جان استماع مینمایم ، بی اختیار ، و از روی عادت ، در دل دعا میکنم که :
بار پروردگارا ، از جان من برگیر و بر جان او بیفزای .
خداوندگارا ، چگونه بنشینیم و دست روی دست بگذاریم و در انتظار خاموش شدن اجتناب ناپذیر این یگانه شمع برافروخته باشیم .
چگونه به انسانها بگوییم که این گنج ناشناخته ، که برای دوستانش ناشناخته ، و برای دشمنانش کاملا شناخته شده است . ناشناخته بی شناخت مانده است !؟
و ، ، ،
اما در رابطه با آن مطلبی که تحت عنوان مفهوم گناه از نظر حافظ ، که او عقیده داشت گناه ، تنها یک عمل زشت و نامطلوب نزد آفریننده هستی نیست . و یک مفهوم عمیق تر ، و جایگاه مهمتر ، و تاثیرات بیشتری از آنچه ما در خصوص مقوله ای بنام گناه میاندیشیم داراست . و این دقیقا سخن با ارزشی است .
من یک محقق ماورا .ْ الطبیعه ام . و اخیرا در رابطه با عنوانی بنام انگیزه رفت و آمد فرازمینیان به سیاره ما چیست !؟ مطالعاتی نموده ، تحقیقاتی انجام داده ام . و نیز این امر بینهایت مهم ، که چرا تمامی فرهنگهای گذشته و حال ، از قوم مایاها ، سکاها ، مردمانی که در آتلانتیس زندگی میکردند . مردمی زیبا روی در منطقه پروی امروزی ، که در گذشته بنام چاچاپویا ، در زمینهای تسطیح شده در بالای قله کوه ها زندگی میکردند ، و ظاهری بی همتا نسبت به قبایل دیگر داشتند ، اما همه این اقوام ، از ابتدایی ترین آنها که اقوام هندو آریایی بودند و سپس در منطقه میان رودان زندگی را شروع نمودند . و همین قوم آریایی بودند که ایران را ساختند و سپس از این قوم ، به قسمتهای مختلف این سیاره مهارت کردند ، اما ، ، ،
اما چرا همه این فرهنگها ، حتی من چندین پیام از فرازمینیان را دارم که به ما انسانها تاکید میکنند بر عدم انجام گناهان ، خصوصا گناهان بزرگ و کبیره ، و از همه گناهها زشت تر ، به رابطه نامشروع بین زن و مرد اشاره میکنند . و این گناه نزد ابلیس ، قیمتی ترین گناه بنده گان است ، که امتیاز افزون از دیگر گناهان دارد .
همینطور که فرازمینیان از خیلی سال پیش ، بر فراز مراکز هسته ای رفت و آمد میکردند ، و اجازه پرتاب موشکهای دارای کلاهک های اتمی را نمیداند .
این دو مورد عجیب ذهن مرا درگیر خود کرده است . اینکه گناه و انفجارات عظیم هسته ای چه تاثیرات مخرب و مهمتر از ون ، ادامه دار ، و تاثیر گزاری را بر روی دیگر موجودات که در بعدها دیگر ابن هستی زندگی میکنند ، دارا خواهد بود . من یقین دارم اینهمه تذکر از اولین انسانها تا فرازمینیان ، نسبت به عدم انجام گناه ، چه دلیلی میتواند دلشته باشد .
با سپاس و امتنان
تشنه ام بدعای باران
با سبک خود زندگی می کند .
دلیلی هم ندارد مورد پسند من باشد
مخاطب خود را دارد.
مفهوم احزاب در جامعه لیبرال همینند .
وحدت تاویلی و روشمند دارند نه کلامی فلسفی
و اما تاویل محض است.
اینکه دیدی نقل زبان فارسی از تاویل است دست دوم است به واسطه ذهن نقل کننده .
و اما ابن بحث تاویل تحمیل ندارد با گستاخی و فضولی هم حل نمی شود .بادوربین سمج شده ای پاسخ روشنت همین است.
عرق ریخته اند تا ساخته اند و امپریالیسم هستند و حریف ندارند !
آقای سروش شما با اینکه خود را بسیار آشنا به اسلام نشان میدهید ولی باید بگویم شما از قرآن هیچ نمیدانید قرآن را باید به چند آیه خلاصه کرد که نه شما و نه هیچ یک از روحانی ها به آن آیه ها توجه نکردین حال من شما را با آن آیه ها آشنا میکنم شاید چنانچه غرور شما اجازه دهد روشن شوید یک خداوند میفرماید من حق الناس نمیبخشم دو شما را میمرانیم و دوباره زنده میکنیم سه روح و فرشتگان باز خواهند گشت به سوی معبود آن زمانش پنجاه هزار سال هست و خداوند همه را یکسان آفریده از چند عنصر و دمیدن روح خود در کالبد بشر و قرار هست ما در این دنیا به کمال برسیم حال چنانچه خلقت را از دیدگاه شما و روحانیون بنگریم خداوند به خیلی ظلم کردن چون ما یکسانی نمیبینیم هر کس در یک محیط مناسب و نامناسب به دنیا می. اید حال اگر قرار هست بشر به کمال برسد و رستگار شود می بایست شرایط برای همه یکسان باشد که ما یکسانی در آن نمی بینیم برای شما متالی بزنم اگر قرار هست کسی دکترا بگیرد میبایست 18 سال تحصیل کند نمیشود یک نفر یک ساله دکترا بگیرد و برود حال ما در تولد خود اختیاری هم نداریم و حتی زمان زنده بودن خود حال اگر به دیده خود شما بنگریم از لحاض حقوقی این باطل هست حال نظر بنده ما طبق آن چند آیه بالا یک زندگی نداریم زندگی اول برای همه یکسان هست ولی زندگی بعدی را ما خود با اعمال رقم میزنیم و حقالناس هم در زندگی های بعدی صاف میشود طبق آیه بالا و گنجاه هزار سال هم بر همین اساس هست تا در این مدت کمال خود را بگیریم شما میتوانی در چند زندگی کمال رابگیری و خلاص و این زمان پنجاه هزار سال برای همه یکسان هست یادتان باشد هر کاری بکنید هر حق الناسی به گردن داشته باشی مانند ظلم جنایت چاپیدن دزدی در زندگی های بعدی صاف خواهد شد چه شما بخواهید چه نخواهید و بعد از پایان پنجاه هزار سال قیامت برای فرد بر پا میشود و حق الله در آن زمان اجرا میشود حق الناسی نمانده در زندگی های پی در پی صاف شده این اصل اسلام هست و عدالت خداوند در این دیدگاه کاملا روشن و قابل قبول است.
سلام
از مولانا همش تعریف وتوصیف میکنند درحالیکه اوتوسط شمس بفرقه اسماعیلیه گراوید
وعلی پرست شد وتا آخر عمر این موضوع را پنهان کرد
اما اگر کمی توجه کنید میتوانید از اشعار آن طرز تفکر وعقیده اش را بفهمید.
سعید سلطانی عزیز مولانا وسعدی وحافظ و فردوسی اهل سنت بودن و به خوبی از ابوبکر و عمر به خوبی یاد کردن
من این کامنت را در ابتدای سخنرانی آقای سروش نوشتم و عکس العملی بود به سخن خوب ایشان مبنی بر اینکه ما از گنجینه های ادب و حکمت پارسی استفاده نمی کنیم. بدیهی است که متن این نوشتار با بحث اصلی این ویدیو ارتباط چندانی ندارد. از این بابت پوزش می خواهم.
ما نه ایرانی هستیم، نه شیعه. هزاران سال دروغ و تقیه باعث شده که ما همه چیزمان را فراموش کنیم. از ملیتمان بزرگواری ها و ارزش را پاک کرده ایم و آنرا خوار و خفیف کرده ایم. من ادعای دینداری ندارم ولی به آن خرمقدسهای شیعه می گیم که حتی شیعه هم نیستید. من هم در آن مملکت بزرگ شده ام و از کودکی داستان امام حسین را شنیده ام. شما دروغ می گویید و حتی پیروان حسین هم نیستید. حسین در مقابل ظلم مردانه ایستاد و خود را فدا کرد. شما چه آموخته اید، فلسفه حسین خودزنی نبوده، دشمن زنی بوده. کجا حسین به پای کسی افتاد؟ کجا حسین پابوسی کرد. در انتها میدانم که از جمع اضداد سخن می گویم ولی من فارغ از دسته بندیهای مسخره دینی و غیر دینی، ایرانی یا غیر ایرانی، شاهی یا مصدقی والخ که از همه بیزارم. از اقای سروش تشکر می کنم. از آقای مشیری تشکر می کنم، از ایت الله منتظری تشکر می کنم که برای خود هویتی دارند و نام دروغ بر خود نگذاشته اند و بسیار دیگران هم هستند. من به همه کسانی که به خود دروغ نمی گویند احترام می گذارم ولی اگر قرار باشد، دست بانوان غیرتمند کشورم را می بوسم و اگر شیر زن را که گفت من به عشق رهبر نیامده ام را پیدا کنم، من به پایش می افتم. مهر پیش.
عشق حافظ هم دوطرفه است یعنی خدا هم عاشق است هم معشوق و حافظ هم عاشق و هم معشوق است ای کاش ارتباط داشتیم بیشتر راه میرفتیم و این را بدانیم حافظ خداوند غزل و شعر است مولوی را شمس شکست شمس مولوی را انسان کرد اما حافظ چگونه کسی میداند 09388878386
حافظ میگه
در ارزوی بوس و کنارت مردم
وزحسرت لعل آبدارت مردم
قصه نکنم دراز ؛کوتاه کنم
باز ای که از انتظارت مردم
لابد این دروصف خداست؟😂
این به اصلاح با سوادان فقط نمیخوان اشتباهات خودشون رو باورن کنن. یه زمانی مردم خیال میکردن زمین صافه ولی پذیرفتن نه . تا یه زمانی فکر میکردن حافظ عارفه اما الان میدونیم اصلا بی خدا بوده.
صوفی و شیخ وزاهد و همه تو یه ردیف و مذموم واقع میشن .
حافظ میگه
از چهار چیز مگذرگر عاقلی و زیرک
امن شراب بی غش معشوق و جای خالی
واقعا جای تاسف شخصیت مولانا را با چنین افکار زیبا و لطیف .که جز درس اخلاق چیزی به ارمغان نیاورده .با پیامبر اسلام مقایسه میکنید که آموزهاش و حتی کردار این شخصیت جز درس خشونت و تبعیض چیزی نیست . روشنفکر دینی واقعا جز ضربه به علم و فلسفه چیزی به ارمغان نمیاره
اینکه شما بحث مطالعه میکنی و با این اطمینان میگی افکار مولانا از مکتب پیامبر اسلام هست باید گفت احتمالا منابعی که مطالعه کردی غلط بوده .کل اشعاری که مولانا برای پیامبر گفته به انگشتای دست نمیرسه . اما بحث نفرت از مولانا من تا الان ن شنیدم ن دیدم کسی از مولانا نفرتی یا بدی بگه . و اشعار مولانا هم هرگز باعث جنگ و فقر و تجاوز نشده و خود تاریخ زندگی مولانا هم حتی نزاع خیابانی هم نداشته .اما در عوض خود شخص پیامبر زندگی خودش و افکاری که ب جا گذاشته جز عقب افتادگی برای پیروانش نیاورده
عجب؟ مولانا این افکار پیشرفته انسانی را از مکتب محمد گرفته؟ ممکن است بفرمایید چگونه می توان به منابعی جهت آگاهی از مکتب محمد دست یافت. آیا چیزی بجز قرآن است؟ اگر قرآن است شما لطف کنید یک سوره از قرآن بیاورید که ارزشهای شعر موسی و شبان را داشته باشد؟
کجای اسلام و شخصیت پیامبر نماینگر خشونته
مشخصه یا هیچ مطالعه ای نداری و یک چیزی فقد شنیدی یا داری دروغ میگی
خدای مولانا و حافظ خدای اسلام نیست..هر کس خدا شناس است دین دار ومسلمان نیست...خدای ما یک خالقی است که بسیار بزرگ است و قابل نقد نیست.هر کس برای خدا چیزی تشبیه کند دروغ گفته... بهتر بن تعریف خدا را انیشتن کرده... خدا وجود دارد اما هرگز قابل نقد وتعریف نیست..هر صفتی به خدا بدهیم یک صفت مادی خواهد بود وخدا ماده نیست...این حرفها ی ادیان یک تشبیه دروغ واشتباه است...خدا نور است یعنی چه؟؟ اینها آدمهای مریض هستند.روانی هستند
حضرت حافظ حکم شاعری دارد آیا در دیگر شاعران این حکم وجود دارد به خصوص مولانا چگونه هست حافظ بعد از مولوی بوده است تقریبا نزدیک به هم واین حکم نشان برتری حضرت حافظ است نسبت به دیگران حکم یا مجوز رسمی از خدا این سند خیلی راحت میتواند نشانگر عظمت حضرت حافظ و ارتباط بی واسطه با حضرت حق را نمودار کند
آقای دکتر سروش در مقایسه خدای حافظ و مولانا هیچ ذهنشان و گفتارشان به این سمت نمی رود که خدای مولانا خدایی است تندخو و غیر انسانی و زن ستیز. در مثنوی مولانا اگر نگوییم بسیار اما به هرحال هست دشنام به اقلیت های مذهبی و اقلیت های قومی. هرچند خود دکتر سروش این مسئله را در جاهایی انکار کرده اند اما اگر مرجع ما همین مثنوی رینولد نیکلسون باشد ایشان از کدام مثنوی می گویند که در آن به جهودان و اقلیت های قومی و مذهبی، این خداوند گارعرفان و معنویت ناسزا نمی گوید و زنان را خوار نمی شمرد؟ دیوان شمس مولانا هم کلاً ستایش و عشق به شمس تبریزی است که گویا زن خود را که دختر خوانده مولانا هم بوده است به بهانه کتک می زده است که چرا برای گردش به بیرون رفته است و مبادا با پسر مولانا سرو سری داشته است!به خود مقالات شمس تبریزی مراجعه کنید و در مقاله ی « معلمی می کردم » نوع تربیت ایشان را ببینید که چگونه در تربیت شاگرد چه می کرده است و چگونه پوست از پای شاگرد برمی داشته است در فلک! اصطلاح این بزرگ عارفان و معبود خداوندگاری چون مولانا( آنگونه که دکتر سروش از مولانا نام می برد) برای زن اصطلاح « عورت » یا همان « ک....» در زبان لاتها و داش مشتی های خودمان است.
حضرت مولانا دختر خوانده خود را که گویا مورد محبت پسر جوان مولانا هم بوده است برای سکس تحت عنوان کنیز به حضرت شمس تبریزی با آن همه شناخت و عرفانی که از حق تعالی دارد می دهد و آقای دکتر سروش هیچ این سوال را پیش نمی کشد که حضرت شمس، پیرِ به حق رسیده، سکس با زنی جوان و در عین حال محب جوانی دیگر به چه کارش می آمده است؟ بعد هم که عشق نا انسان ایشان شمس را از او دور می کنند بدترین دشنام هایی که تنها می توان در چاله میدان سراغ آنها را گرفت نثار دوست و دشمن می کند. گویا در این مدرسه مولانا جایی برای اینگونه نقدهای انسانی و مدرن نیست. مدرن می گوییم و ذهنمان سراغ حافظ می رود. شاید آقای دکتر این استدلال را بیاورند که حق زن و حق اقلیت های قومی و مذهبی چیزی است که در دوران معاصر مطرح شده است و گویا حافظ که در دیوانش حتی بیتی از این نوع بی فرهنگی ها نیست به دوران معاصر تعلق دارد و همین 50 سال پیش از دنیا رفته است! در مقایسه عرفان مولانا و حافظ دکتر سروش با همه آگاهی هایی که دارند و همه مطالعاتی که کرده اند چند منظر بودن و در عین حال عمیق تر بودن عرفان حافظ را در نظر نمی گیرند که در این دنیای معاصر هم وقتی سراغ دیوانش می رویم مظاهر انسانی و مدرن را در شعر او می بینیم و اینگونه جانمان از شعور و هنر آکنده می شود.
پشمینه پوش تند خو از عشق نشنیده است بو
از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند
اما بیتی حافظ دارد که شاید نتوان آن را به همین مولانا جلال الدین بلخی نسبت داد چرا این دو یک قرن با هم فاصله ی زمانی داشته اند. حافظ بعد از مولانا آمده است، و ممکن است مولوی این بیت، مولوی نامی همعصر حافظ باشد اما از طرفی با توجه به عمق و زبان خاص حافظ در این بیت و حافظانگی بیت که آشفته شدن طره دستار را نشانی از شیدایی ظاهری عارف( مولوی ) می گیرد این گمان را پیش می آورد که مولوی این بیت شاید همان مولانا جلاالدین باشد:
ساقی مگر وظیفه حافظ زیاده داد
کاشفته شت طره ی دستار مولوی
برادر من انزمان اگر كسى از برابرى زن و مرد حرف مى زد چه بلايي سرش مى ايد شما بدانيد هيچ شخصى كامل نيست حتى پيامبران از مولانا كمك بگير اما زمانى خواهد رسيد كه ديگر فقط به خودت رجوع خواهى كرد موفق باشيد
موضوع کامنت اینجانب مقایسۀ حافظ با مولانا و سوال در مورد یک بیت حافظ بود. از آنجایی که این ویدئو توسط مدرسۀ مولانا انتشار یافته است انتظارم بیشتر این است که دکتر سروش به این بیت اشاره کنند و پاسخ بدهند. به هر حال ما مجبوریم در بررسی شخصیت های بزرگ تاریخی آنها را با هم مقایسه کنیم. سلوک کدام یک از آنها بدرد جامعۀ امروزی ما می خورد؟ حافظ، مولانا، سعدی،یا...؟ زیبایی را شما در آثار سینمایی آلمان نازی هم که رژیمی به شدت فاشیستی بود هم می توانید ببینید. کسی منکر زیبایی و حکمت در آثار مولانا نیست. من خودم با غزلیات شمس به وجد می آیم و معرفت می آموزم. بحث اینجانب این بود که آن حکمت متعالی و عرفان و شور و هنر چقدر می تواند در ارتباط با امروز قرار داشته باشد و بدرد امروز ما بخورد و چرا باید در مقابل بزرگان تاریخ معرفت سراسر تایید باشیم یا حداقل زبان معترض نداشته باشیم. اتفاقاً اگر غرب تا این حد از پیشرفت فرهنگی و دیگر جنبه های اجتماعی برخوردار است بخاطر همین نگاه نقادانه و غیر مقدس به همه امور است. آوردن دنیای قدیم به دنیای جدید باید در یک پروسۀ نقادانه نیز قرار بگیرد و فقط تایید نباشد. شاید بهتر باشد که کمی بیشتر به سخنرانیهای آقای سروش در مورد مولانا گوش کنید و مطالعه کنید. مولانا چندان زیاد هم با فقیهان و پشمینه پوشان و صوفیان مشکلی نداشته است و مشکل اصلی اش بیشتر با استدلالیان و اهل عقل است. آنکه با پشمینه پوشان، چه تند خو و چه آرام مشکل اساسی داشته است حضرت حافظ است. به کتاب آقای محمد علی موحد درباره شمس از انتشارات طرح نو مراجعه کنید تا خلق خداوندگار مولانا دستتان بیاید وقتی که به آنهایی که شمس را از او جدا کرده اند دشنام می دهد. باز هم موضوع اصلی تخفیف مولانا نیست، بقولی « چنین کنند بزرگان »، بلکه مقایسۀ مولانا و حافظ است که موضوع این سخنرانی دکتر سروش است.
بر پدر و مادرتان لعنت