متن سخنان استاد طبسی از این قرار است: «در دانمارک بودیم. یکی از شیعیان عراق ما را به افطار دعوت کرد. گفت که در یکی از رمضانهای گذشته، به مکه رفته بودم و دیدم کاروانی از ایرانیان در مسجدالحرام مشغول قرائت دعای ابوحمزه ثمالی هستند. روحانی آنها آقای ابطحی بود. من نیز به آنها ملحق شدم. ناگهان دیدم فردی مصری نیز به دعاخوانان ملحق شد. بعد از دعا به وی گفتم: اینها که دعا میخواندند، ایرانی و شیعه هستند؛ من نیز عراقی و شیعهام. تو که مصری هستی، چه ربطی به این جمع داری؟! وی گفت:من نیز شیعه مصری هستم! من پسر عبدالباسط قاری معروف هستم و چندین بار پدرم را در خواب دیدهام که در قبر نشسته و سرگردان است. به وی گفتم: پدر! صوت قرآن تو شرق و غرب دنیا را فراگرفته؛ پس چرا اینجا نشستهای؟! عبدالباسط پاسخ داد که ولایت علی ندارم و مرا اینجا نگه داشتهاند. یک فکری برایم بکن و یک کاری برایم بکن. من (فرزند عبدالباسط) دیگر فهمیدم که مسائل چیز دیگری است؛ لذا شیعه شدم. من (آقای نجمالدین مروجی طبسی) دو دفعه از زبان کسی که از فرزند عبدالباسط شنیده بود، شنیدم و او برای من نقل کرد
روحش شاد و یادش گرامی باد 🎉🎉🎉🎉
ماشاالله روحش شاد و یادش گرامی باد
روحش شاد یادش گرامی باد ❤❤❤
ماشاالله
الله ج مغفرت اش کند 🎉باتمامی اموات مؤمن مسلمان
خداوند متعال هفت پشتت حجر نصیب کنه استاد محترم الگوی اسلام
ماشاالله خداوند انشالله جنت فردوس نصحیبش شود
ان شا ء الله درست نوشته کن ګناه دارد
خدا رحمتش کنه.
❤❤
همین طور ویدیو ها در باره منشاوی هم درست کنید تشکر
ألشیخ عبدالباسط عبدالصمد چند سال قبل وفات کرد
از محمد صدیق المنشاوی را هم بگذار
سلام کی میگە اهل مصر نه عمو اهل کردستان سوریه است کورد زبان هستش
روحش شاد
متن سخنان استاد طبسی از این قرار است:
«در دانمارک بودیم. یکی از شیعیان عراق ما را به افطار دعوت کرد. گفت که در یکی از رمضانهای گذشته، به مکه رفته بودم و دیدم کاروانی از ایرانیان در مسجدالحرام مشغول قرائت دعای ابوحمزه ثمالی هستند. روحانی آنها آقای ابطحی بود. من نیز به آنها ملحق شدم. ناگهان دیدم فردی مصری نیز به دعاخوانان ملحق شد. بعد از دعا به وی گفتم: اینها که دعا میخواندند، ایرانی و شیعه هستند؛ من نیز عراقی و شیعهام. تو که مصری هستی، چه ربطی به این جمع داری؟! وی گفت:من نیز شیعه مصری هستم! من پسر عبدالباسط قاری معروف هستم و چندین بار پدرم را در خواب دیدهام که در قبر نشسته و سرگردان است. به وی گفتم: پدر! صوت قرآن تو شرق و غرب دنیا را فراگرفته؛ پس چرا اینجا نشستهای؟! عبدالباسط پاسخ داد که ولایت علی ندارم و مرا اینجا نگه داشتهاند. یک فکری برایم بکن و یک کاری برایم بکن. من (فرزند عبدالباسط) دیگر فهمیدم که مسائل چیز دیگری است؛ لذا شیعه شدم. من (آقای نجمالدین مروجی طبسی) دو دفعه از زبان کسی که از فرزند عبدالباسط شنیده بود، شنیدم و او برای من نقل کرد
دروغ که شاخ و دم ندارن اگر حیا نداری حداقل آزاده باش مثل حضرت حسین ع