Atash - Hushang Ebtehaj & Homayoun Shajarian | آتش - هوشنگ ابتهاج و همایون شجریان

Поділитися
Вставка
  • Опубліковано 19 жов 2024
  • در این ویدیو، ترکیبی زیبا از دکلمه هوشنگ ابتهاج، متخلّص به ه‍. ا. سایه، با شعری از حافظ و آواز همایون شجریان را می‌شنوید. این اثر هنری شامل دکلمه پر احساس هوشنگ ابتهاج با شعر زیبای خود و اجرای همایون شجریان است که غزل شماره ۷۹ حافظ را در جشن تندیس حافظ زنده‌یاد علی معلم اجرا کرده است. ریمیکس این اجرا توسط ماها انجام شده و نتیجه، ترکیبی بی‌نظیر از شعر، آواز و موسیقی اصیل ایرانی است که شما را به دنیای دلنشین و عمیق ادبیات و هنر ایرانی می‌برد.
    متن شعر حافظ:
    کنون که می‌دمد از بوستان نسیمِ بهشت
    من و شرابِ فرح‌بخش و یارِ حورسرشت
    گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز؟
    که خیمه سایهٔ ابر است و بزمگه لبِ کِشت
    چمن حکایتِ اردیبهشت می‌گوید
    نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بِهِشت
    به می عمارتِ دل کن که این جهانِ خراب
    بر آن سر است که از خاکِ ما بسازد خشت
    وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
    چو شمع صومعه افروزی از چراغِ کنشت
    مَکُن به نامه سیاهی مَلامَتِ منِ مست
    که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت؟
    قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظ
    که گرچه غرقِ گناه است می‌رود به بهشت
    دکلمه هوشنگ ابتهاج:
    عشق شادی است، عشق آزادی است
    عشق آغاز آدمیزادی است
    عشق آتش به سینه داشتن است
    دم همت بر او گماشتن است
    عشق شوری ز خود فزاینده است
    زایش کهکشان زاینده است
    تپش نبض باغ در دانه است
    در شب پیله رقص پروانه است
    جنبشی در نهفت پردهٔ جان
    در بن جان زندگی، پنهان
    زندگی چیست؟ عشق‌ورزیدن
    زندگی را به عشق بخشیدن
    زنده است آن که عشق می‌ورزد
    دل و جانش به عشق می‌ارزد
    آدمی‌زاده را چراغی گیر
    روشنایی‌پرست شعله‌پذیر
    خویشتن‌سوزی انجمن افروز
    شب‌نشینی هم آشیانهٔ روز
    آتش این چراغ سحرآمیز
    عشق آتش‌نشین آتش‌خیز
    آدمی بی زلال این آتش
    مشت خاکی است پر کدورت و غش
    تنگ و تاری اسیر آب و گل است
    صنمی سنگ‌چشم و سنگ‌دل است
    صنما گر بدی و گر نیکی
    تو شبی، بی‌چراغ تاریکی
    آتشی در تو می‌زند خورشید
    کنده‌ات باز شعله‌ای نکشید؟
    چون درخت آمدی، زغال مرو
    میوه‌ای، پخته باش، کال مرو
    میوه چون پخته گشت و آتشگون
    می‌زند شهد پختگی بیرون
    سیب و به نیست میوهٔ این دار
    میوه‌اش آتش است آخر کار
    خشک و تر هر چه در جهان باشد
    مایهٔ سوختن در آن باشد
    سوختن در هوای نور شدن
    سبک از حبس خویش دور شدن
    کوه هم آتش گداخته بود
    بر فراز و فرود تاخته بود
    آتشی بود آسمان آهنگ
    دم سرد که کرد او را، سنگ
    ثقل و سردی سرشت خارا نیست
    نور در جسم خویش زندانیست
    سیب و به نیست میوهٔ این دار
    میوه‌اش آتش است آخر کار

КОМЕНТАРІ • 5