Farhad Darya - فرهاد دریا

Поділитися
Вставка
  • Опубліковано 18 вер 2024
  • ترسم كه سفر كنی ز كويم بروی
    گردی قد و قامت ات نرويم
    بعد از چقدر وقت كه باز آمدی
    ترسم كه حديث دل نگويم بروی
    ***
    شب سرد و شرابِ تنک آغوش تو دور
    من خسته نوازش بر و دوش تو دور
    من تشنه و انتظار دريا دريا
    سردآب حلاوت لب نوش تو دور
    ***
    چون عاشق خسته پا و سر می لرزم
    چون اشك سر ديده تر می لرزم
    چون برگ سپيدار به چنگی پاييز
    از درد جدايی و سفر می لرزم
    ***
    ديوانه به يادت نه سحر داشت نه شام
    بيچاره تمام سوختن بود تمام
    نی باد سحرگهی شدی نه مهی نو
    غم خانه عاشقت نه در داشت نه بام
    شاعر: قهار عاصی

КОМЕНТАРІ •