داستان مادربزرگ ، قسمت دهم ، پادکست و ولاگ فارسی
Вставка
- Опубліковано 5 чер 2021
- سلام دوستای گلم ، حالتون چطوره ؟؟ براتون قسمت ده داستان رو گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد 🙏❤️
.
.
داستان مادربزرگ ، قسمت دهم ، پادکست و ولاگ فارسی
.
.
دوست های خوشگلم ممنون میشم اگر از ویدیو خوشتون اومد ویدیو رو لایک کنید و نظراتتونو برام کامنت بزارید و اگر دوست دارید هر وقت ویدیو میزارم متوجه بشید رو لینک زیر بزنید 👇 و سابسکرایبم کنید ☺️ و بعد از زدن گزینه سابسکرایب زنگوله کنارشم بزنید و گزینه همه رو فعال کنید 😍 👇
/ @roozmareginarges - Розваги
دوستای عزیزم ادامه داستان خیلی مونده ولی میخوام ازتون سوال بپرسم شما بعد از تموم شدن داستان تمایل دارید درباره چه موضوعاتی در کانال ویدیو بزارم ؟؟ مثلا ولاگ بگیرم براتون ؟؟ کتاب بخونم براتون ؟؟ یا هر نظر دیگه ای که دارید برام کامنت بزارید ، اینو میپرسم که بتونم برنامه ریزی کنم و بهترین ویدیو ها براتون تهیه کنم 🙏❤️
درباره شاد بودن تو زندگی روزمره برامون صحبت کن عزیزم من افسرده شدم بعد از زایمان😪
داستان اون همسایه (قمر خانوم) را تعریف کنید
سلام ،
شما خيلى بامزه داستان تعريف ميكنين،
دلم ميخواد خودتون يه كتاب داستان يا رمان بخونين، بعد براى ما تعريف كنين ☺️ و ما لذتشو ببريم 🙃🌹
نرگس خانم جان یک داستانی قرار بود بعد از داستان مادر بزرگتون تعریف کنید اگر خودتون صلاح میدونید اون رو تعریف کنید
ولاگ بگیر☺️
اونموقع تهران تا بندرعباس رو راه دور حساب میکردیم. خبر نداشتیم روزگار چطور میچرخه که عزیزامون هر کدوم یه سر دنیا میرن و سالهای سال حسرت دیدن همدیگه رو داریم.
بله دقیقا ....💜❤💞
واییی جقدقشنگ تعریف میکنی خواهر گلم انشالله همیشه سربلند باشی توزندگیت♥️♥️♥️
Merci Narges Jaan az in video ghashang. Inshallah hamishe dore khanewade tandorost va shaad bashin ♥️♥️♥️♥️♥️♥️
فدای مهربونیت عزیزم🌹🌹
Akh Jon akh Jon dastan shoro shod!
Hameh sakettttt!❤️
😂😂❤🌹🌹🌹🌹🌹
فدای این همه ذوق اخه😍❤
خیلی خوب ودلنشین تعریف میکنیدنرگس جان ..انشالله سایه ی پدرومادرروسرشما وبچه هاتون باشه ..چه بالا وپایین هایی داره روزگار ؟روح رفتگان شاد
همچنین مهربونم💚🌈
چقد خوش صحبتی شما 😍😍ازبس قشنگ تعریف میکنی ادم غرق میشه تو داستان
😍🙏❤عزیزی تارا جون
خیلی جالب شد واقعا عالی بود 👍👍👍🙏🙏🙏🌹
عالی بود عزیزم انشاالله در کنار خانواده همیشه سلامت و خوش باشید👏👏👏👏👏👏👌🌹🌹🌹🌹🌹🌹💞
فدای شما بشم🌹
ممنون نرگس جون. داستان زندگی مادر بزرگتون خیلی خیلی آموزنده است . پر از پند و اندرزه. باز هم ممنون از شما
ممنون از نگاه زیبای شما💞💜
مرسی نرگس جان عالی خیلی جالب داره میشه عزیزم کاش هفته ای سه بار بود🤩😍😍👌
عزیزم 😅🌹
سلام ، عالی
بسیار خوش بیان هستین خواهر گرامی
حرف نداری ❣️😘
عزیزدلمی سارا جون
درود برشما نرگس جان ممنون عالی بود👏👏👌👌👌داستان واقعی مثل همین داستان مادربزگتون باشه خیلی بهتره ممنون 🙏🙏❤❤⚘⚘
نرگس جان این داستان زندگی اینقدر جذاب و آموزنده و جالبه که باید از آن فیلم یا سریال تلویزیونی ساخته بشه.
عزیزم مرسی از نگاه قشنگتون ،بله من هم خیلی دوس داشتم😍
بسیار عالی بود خانمم به امید روزهای بهتر. 😋👏👏👏😘😘💚❤💚
الهی امین برای همه💚😍
عزیز به جاهای خیلی حساس رسیده،منتظرم تا پنج شنبه انشاالله،ممنون نرگس جونم👍👌😍😘❤️💚💙💜🙏🙏
شله جانم دوستتون دارم💫🌹
@@roozmareginarges I love you too azizam❤️💜🧡💛💚💙💖💝💞💕😘🙏
سلام / خسته نباشید / خدا قوت / تشکر از زحمات شما /
جالب بود
خیلی گلی خوش صحبت عالی تعریف میکنی گرچه همش واقعیت هست ومقداری ناراحت کننده اما منتظر بقیه داستان هستم 🌸🌺
فدای شما شنونده های گلم🌹💫❤
خیلی داستانتون جالب و با هیجان دنبال میکنیم.
Good job thanks
سلام / تشکر از زحمات شما / ممنون
عالی مثل همیشه مرسی خیلی دوستون دارم عشقین
عزیزی🌹🌹🌈🌈🌈
سلام نرگس جون خیلی خوب تعریف میکنید ⚘
فدات مریم گلی💞
سلام خلی خوب بود
ممنون خسته نباشید واقعا داستان مادر بزرگتون خیلی پر ماجراست
سلامت باشید عزیزدلم
داستان مادربزرگتون خیلی برام جذاب هست. طوریکه دو روزه گوشیم رو دست میگیرم میام تو یوتیوپ و ویدیوهای شمارو گوش میدم ❤️
وای چقدرعالی بود عصمت خانم ساده دل حرصم گرفت
❤❤
عالی بود نرگس جان
قربونت❤
Thanks for your lovely video.
مرسی نرگس جان داستان داره هیجانی میشه 🌾🌾
😅🌈🌹
سلام نرگس. جان. از اینکه. پاسخم. را. دادی. ممنون. در. ظمن. قسمت. دهم. هیجانش زیاد. بود. 🌺🌺
🌼🌹🌻
سپاس
مرسی نرگس جون از بيان زيبا و اين داستان واقعی و زيبا💕💕💐💐💐💐 خدا بيامرزه علی اقا و مادر بزرگتون رو 🌷🌷روح همه رفتگان شاد🤲🤲🤲🤲
مرسی خسته نباشی
سلامت باشید عزیزم🌈
سلام نرگس خانم داستان خیلی شیرینتر داره میشه ممنون از شما👌👌👌👌😘😘🌺🌹🌷
بتی جانم شما ماهی ماه ،مرسی از لطفت💫❤
@@roozmareginarges محبت دارید عزیز جان همچنین شما مهربون 🥰😘🌺🌹
بازم داستان به نقطه حساس رسید.... مشتاق تر شدم که دوباره چه اتفاقی افتاده برای اون خونه،
ممنون نرگس جان امیدوارم موفق باشی.
سلامت باشید گلم🌹🌹
مرسی نرگس جونم عالی بود لذت بردم البته برای مرگ داییتون هم خیلی ناراحت شدم روحشون شاد لایک ۶۵🌹❤️
ممنونم نسرین جان🌹💞
👏👏👏👏👏👌👌👌👌👌🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹💞عالی بود عزیزم خسته نباشید
سلامت باشید🥰😍
سلام نرگس جون به به داستان جالبیه واقعا خوشم اومد میشه داستان و به صورت کتاب چاپ کنید به نظرم خوب میشه
عزیزم فکر کنم خیلی سخت باشه...
سلام نرگس جون ممنون بابت داستان قشنگت،من دوست دارم یه روتین از روزمرگی زندگی خودت بزاری 🥰
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
👍
انقدر قشنگ توضیح میدید دوست ندارم فیلم تموم شه👌
عزیزم مرسی🌹😍
مرسی نرگس جان واقعا که نازنینی
فدات بشم لطف دارید💞💚
😘❤️🌹🙏
🎉🎉🎉🎉
❤🌹❤🌹❤🌹خسته نباشی نرگس جان خوشگل و مهربون خیلی داستان جالبی بود ❤ خیلی دوست دارم !💝❤💖🌹💝🌹❤🌹🧡🌹سپاس از زحماتتون نرگس عزیز❤نرگس جان نشالله همیشه شاد سلامت باشید!❤
👏🙏🏼❤️😍🥰
نرگس خانوم دستت دردنکنه بااین بیان شیوات داستان قشنگ و درعین حال آموزنده زندگی مادربزرگ وپدربزرگ خدابیامرزتان راروایت می کنید بسیارنکته هابایدآموخت از روزگاری که آنهاگذراندند ونام نیک ازخودبه جاگذاشتندامیدکه آیندگان گوش کنند وکارهای خوب ونیک آنهارا پیشه ی خودکنند ولی درکل خودم شخصا برای فاطمه السادات وهاجرخانم بسیار دلم سوخت که چه انسانهای باگذشت وفداکاری بودند وبعضی ها قدرشان راندانستند.
سلام نرگس جون واقعا داستان خیلی شنیدنی و هیجان انگیز هست و شما هم با اون صدا و چهره ی زیبا خیلی راوی خوبی هستی. بعد از اتمام داستان به نظر من راجع به مسائل مختلف میتونی ویدیو بذاری و صحبت کنی . کتابایی رو که می خونی معرفی کنی و دربارش صحبت کنی و از روزمرگیهات هم ولاگ بذاری.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام خوب همه را مشغول كرديد. مثل دراستان هزارو يكشب واما او ملك جوان بخت 🌹🌹🌹🌹 خسته نباشيد. جالب و بيان خوب مرسى عزيزم. نرگس جان. زنده باشى. 🌺👏🙏
ممنون دوست گلم🌼💜❤🌹
نركس جان كوچیکیات هم مثل الان زیبا و دلنشین وچهره خاص و مهربون داشتین ..و انقدر دقیق و قشنگ تعریف میکتید که با تمام شخصیتهای داستان احساس نزدیکی میکنم...دست مریزاد قربونت برم بااین بیان قشنگ و خاص و زیباااااا
فدات بشم مهربونم مرسی💋💞🌹
بسیار عالی دست گلت درد نکنه ،نرگس خانم راستی زن اول علی آقا چی شد ؟
زنشون رو ،از کاشان برادر هاشون اومدن و بردن
🌺🌸🥰🥰😘😘👍🏻👍🏻
بسیار عالی نرگس جان.داستان واقعی باشه بهتره
چشم🌹
چه جالب. هم همسن هستیم هم اسم مادرهامون عصمت هست 🤗
سلام نرگس جون ممنونم که اینقدر زیبا تعریف میکنید بالاخره روزگار بالا و پایین داره دیگه
خدا پدرمادرتون براتون نگه داره
ضمنا من کانال دخترتون هم نگاه میکنم خیلی دوسش دارم
مرسی از همراهی شما عزیزدلم🌼🌼
Merci az shoma😘😘😘😘
🌿❤️🌿❤️🌿❤️🌿❤️👌👌👌👌👌
خدا حفظ کنه مادرتون رو ... ولی چقدر ساده و حرص درار بوده 😅
چقدر حرص خوردم سر خونه!!!😮😮😮چقدر خنگ مى تونه باشه آدم!!!
سلام عزیزم خیلی داستان مادربزرگتون قشنگه وجذاب
حدس میزنم خانم برادرتون از خانواده همون آقا فرج باشن😍🤭
عزیزم😅سلام .
درووود بر دقت شما😅❤💋💋💋💋💋💋💋
@@roozmareginarges ❤️❤️❤️❤️🌷🌷🌷🌷😘😘😘
چیزی که جالبه در این گفتار قصه داستان شما ، هر اسمی از اعضای این قصه می نامید مالکیت روابط فامیلی هم دوباره ذکر می کنید و این برای شنونده هم جالبه و دنبال کردن قصه راحتره چون هر قسمت از داستان به بعد منتقل میشه فراموشی ایجاد نمی کنه 👌
ممنون از توجه تون🤗❤💋💋💋💋
منكه عاشق خودت و اين داستان زندگي مامانت شدم
نمی شه ۳ بار در هفته داستان را تعریف کنید؟؟،😅🙏انتظاری خیلی بده
قربونت برم اخه اون کانالم هست ،نمیرسم وگرنه حتما ❤
من از اول دوره کردم داستانهارو دارم گوش میدم نرگس جاان
خیلی ناراحت شدم که حسین اقا با خونه مادر بزرگ اون کارو کرد
ممنون از راوی عزیز
عجب مرد منصفی بوده این علی اقا
سلام به روي ماهو مهربونتون ...خواهش ميكنم عزیزدلم🌹
💋❤🌹
@@roozmareginarges 💋💋💋💋💋❤️❤️❤️فدای همه خوبیات قلب من ..مهربان نرگس دنیاااااا
چه جالب نرگس جون منم همسن مامانت هستم و خواهر کوچیکم همسن خاله جون هست 🥰
پدر شوهر منم یه مدتی بندرعباس کار میکرد که منم رفتم بندر عباس همون سالهای ۶۰ تا ۶۲ .
داستان از این به بعد برام اشناست ، چون میتونم تصور کنم ، بی صبرانه منتظر بقیه ش هستم 🥰❤️🥰❤️🥰
سلامنرگس جووون خسته نباشی خیلی زیبا ودقیق تعریف میکنی.
اولش خیلی ذوق کردم برای عروسیه عصمت خانمولی بعدش چقدر بد اوردن خیلی ناراحت شدم خدا داییتون بیامرزه دلم به حال هاجر خانم سوخت بیچاره چقدر مصیبت گشیده خدا رحمتش کنه وبه شما ومامان گلت عمر باعزت بده.😘
سلامت باشی الهام جونم 💜💜💜💞
چقدر شما خوشتیپی . آیا تبلیغ لباس هم انجام میدهید؟ یا خودتون آنقدر خوش سلیقه هستید؟
شما لطف دارید عزیزدلم ،نه تبلیغی نیست 💫🌻🤗قابلدارهم نیست
باسلام نرگس بانوی عزیزاولا خسته نباشید وروح مادر بزرگ شجاع وفداکارتون قرین رحمت خداوندی امروز در تنگنای زندگی چنان گیر کرده بودم که همه چیز را فراموش کردم تصادفا به گوشی ور میرفتم که داستان زیبا وغمگین مادر بزرگتان منو هوشیار کرد که البته من هیچگونه از نطر مالی مشگلی ندارم وفقط گرفتاریهای زندگیست دیگر که از داستان شما درس گرفتم که بخودم بیام از شما بی نهایت سپاسگزارم
مرسی' آدرس صفحه ی آشپزیتون اینحا میذارین لطفن؟
ua-cam.com/users/NargesGhasemi
ازدواج هم ازدواج های اصیل قدیم
دقیقا
من فکر میکنم یکی از اشتباه بزرگ هاجر خانم فروش خانه بوده به یک دلیل پوچ ، اشتباه دوم را عصمت خانم انجام داده بوده که پول خانه را بدست حسین داده مثل که گوشت را بدهن گربه بگزاری.
اظهار نظر در مورد آینده این داستان کتاب خوانی و داستان های کوتاه خیلی خوب است .
با اينكار حق به حقدار رسيده شما نگران نباش
سلام نرگس جون ببخشید ویدیو قبلی رو لایک نکردم من از امروز بعداز ظهر شروع کردم به گوش کردن قصه مادربزرگت پشت سرهم نه قسمت رو گوش کردم واینقدر جذب داستان شدم که رو اتو پلی گذاشتم نرگس جون قصه مامان بزرگت منو به قدیمها برد و خیلی حس خوبی داشتم البته منهم دهه پنجاهی هستم و با اینکه اون زمان ها نبودم ولی حس زیبایی داشت برام یاد قصه های فهمیه رحیمی افتادم بقیه داستان رو فردا گوش میکنم خیلی زندگی زیبایی بود خونگرمی و مردم داری خودت خاله افی و مامان عصمت به پدربزرگ و باباشون رفته خدا رحمت کنه آقا جونتو چه مردبزرگی بوده حاصلش دخترها و نوه خوبی مثل شماست تا اینجای داستان خیلی لذت بردم ممنون از شیر آن ❤❤❤❤❤
ممنون از این روایت زیبا و واقعی عصمت خانم یکی از خوشبخت ترین زنهای دنیاست که همسری مثل قاسم آقا قسمتشون شده که آقا قاسم با سن کمش چه درک وفهم بالایی داشته که متوجه میشد حتی،در اول زندگی که عصمت خانم در بندرعباس از تکمیل شدن خونه ووووو خوشحال نیست وتصمیم میگیرند برگرده تهران بعضی از، مردهای ۶۰ وچندساله بعد از بالای سی سال زندگی نه سلیقه خانم ونه اینکه باچی خوشحال وناراحت میشوند را نمی فهمند وهرچی به دهنشون میاد میگن ان شاالله عمر هردو باعزت وعشقشان مانا
سلام عزیزم ممنونم از این داستان مادر بزرگ که این قدر قشنگ تعریف میکنی یک سوال عزیزم ای خونه قدیمی که هست مال کی هست اولش فکر کردم مال مادر بزرگتون هست
سلام عزیزم،کدوم خونه؟؟،
@@roozmareginarges سلام عزیزم خونه قدیمی که وسطش یک حوض ابی داره خیلی برام عزیزی
@@nargesnaderi7824 اونجا برای ما نیست عزیزم ،بوتیک هتل رزاز میدان بهارستان تهران هست❤
@@roozmareginarges ممنونم گلم زنده باشی عزیزم
سلام به روی ماه خوشگلت عزیزدلم هزار ماشاالاه اینقدر قشنگ تعريف میکنی که ادم دلش نمیخواد تکون بخوره قربونت برم که تو همه چیز بینظیری عاشقتم گلم الاهی که من فدات بشم مهربونم روی ماهت رو میبوسم یک دنیاااااااااااااااا سپاسگزارم عزیزمی ♥️♥️♥️🧿
سالی جونم خوشحالم همراهم هستید ،عمیقا عاشقتونم 💋🥰🌹
سلام نرگس جان مثل همیشه عالی به نظرم خدا رحمتش کنه اشتباه اصلی رو حاجر خانم کرد که خونه رو فروخت وافرادی مثل حسین هم هیچ وقت به جایی نمیرسن مطمئن هستم تو داستان شما این مسئله معلوم میشه موفق باشی
درسته عزیزم بله دقیقا💜
داستانهای واقعی قشنگه
نرگس جان خسته نباشی ممنون👍🏻
البته میدانم شما در ایران هستی و نمیتونی خیلی از وقایع رو تعریف کنی ولی ای کاش در قسمتی که سند خانه سوخته بود بجای اینکه بگوئید خرابکار میگفتید در اثر یک حادثه از بین رفته چون آن مبارزان قهرمانان کشور ما هستند و خواهند بود
مرسی نرگس جان از اینکه داستان مادربزرگتون رو برای ما تعریف میکنید
ولی یک چیز بگم با تمام احترامی که برای مادرتون قائل هستم ولی خیلی از دستشون عصبانی هستم چرا سادگی کردن و کاش مادربزرگتون به دامادشون که پدر شما باشه وکالت میدادن
قربونت عزیزم مرسی از همراهیتون💞🌼
سلام نرگس خانم من توی اینستاگرام شمارادعوت کردم متاسفانه جواب ندادید
عزیزم کدوم ایدی؟؟؟
کدوم پیجم
مادر شما خیلی با ساده دلی با برادر ناتنی طرف شده, و اعتماد کرده ,متاسفانه در آدم های بد هیچوقت شفقت و مهربانی ودر ست کاری وجود نداره ,متاسفانه امیدوارم این حسین آقا را خدا به راه راست هدایت کند
بسیار عالی عزیزم
ولی پد بزرگتون باید سهمی از خونه به زن اولش وبچه هاش میداد اونا هم حق داشتن
❤🌹🌹
واقعا مادر شما انقدر ساده بودند؟؟؟؟
نرگس جونم باید بگم هاجر خانم خدا بیامرز نباید خونه رو میفروخت با شناختی که از حسین آقا داشت همین اشتباه رو مادر خدا بیامرز خودم کرد 15 سال پیش ودیگه صاحب پول نشد بهر حال لذت بردم از کلام قشنگت 😍مینا هستم از اتریش ❤️❤️❤️❤️❤️💖💖💖💖💝💝💝💓💓😍🥰
مینای عزیزم واقعا وقتی قسمت اینجوری باشه دیگه اون لحظه واقعا آدم متوجه نمیشه و پیش میاد...
تنتون سالم باشه مهربونم💜💜💜
وای منم 15 تیر ماه به دنیا اودمدم نرگس جون
خسته نباشی نرگس جان خدا میدونه چقدر بخاطر خونه بندر عباس و کار حسین اقا حرص خوردم ماهم یه نفری سرمونو کلاه گذاشت یاد اون افتادم انشالله همیشه حق به حقدار برسه و هیچ حقی از کسی ضایع نشه
انشالله عزیزم ،خدا بی جواب نمیزاره💜
امان از این حسین آقا... انگار تو ار فامیلی یکدونه اینجوری پیدا می شه
خخخخخ واقعا گل گفتی
بنظرم داستان از جایی که مربوط به عصمت خانوم و آقا قاسم شد خیلی خصوصی و بی کیفیت شد و لزومی نداشت با این جزئیات ادامه پیدا کنه...
سلام نرگس خانم گل، وقتتون بخیر و
شادی،، من از شما نازنین گلم و داستانهای بسیار زیباتون خیلی دور افتادم چون هم کمی کسالت دارم و هم اینکه مدتی که این خیزش بر پا شده منطقه ما وضعیت اینترنت خیلی خرابه و من تازه دارم داستان خانوادگی شما را گوش میکنم...که خیلی خیلی زیبا هست شما هم که با دهان گرمتون و صدای بسیار زیبا و آرامش بخشتون داستانها را تعریف میکنید واقعأ لذت میبرم ...در ضمن بگم برای شما که خیلی دور افتادم هم
باعثش این بود که من قبلأ با اسم جیمیلم که بنام مریم بود و با حرف M براتون کامنت میذاشتم وبعد از مدتی که با مشکلاتی که اینترنت خیلی اذیت میکنه دیدم یک خانم دیگری با عکس و اسم مهربانو که در اینستاگرام نام من هست با اون اکانت که شماره جلوی اسم من را عوض کرده وداره برای برنامه های مختلف کامنت میذاره که من خیلی ناراحت شدم و اون حرف M من هم دیگه نیست و برای هیچ برنامه ای نمیتونم
کامنت بذارم و برای اون خانم پیام دادم که چرا این کار را کردید و از اکانت من دارید استفا ه میکنید ...خلاصه یک سری ناراحتی که کشیدم و تونستم اکانتم را در یوتوپ راه اندازی کنم که حد الاقل بتونم برای کسانی که برنامه هاشون را
میبینم گاهی یک کامنت تشکر از زحماتتون از جمله برای شما نازنین کامنت بفرستم...که الان تازه من دارم داستان مادر بزرگ شما را گوش میکنم
که از برنامه شما خیلی عقب هستم خدا شاهده در قسمتی که تعریف کردید حاج علی آقا پدر بزرگ شما در مکه معظمه برحمت خدا رفتند چون دو سه بار هم عکسشون را نشان داده
بود من بی اختیار برای رفتن نابهنگام آن مرحوم و مادر بزرگ محترم شما و کل خانواده که اون موقع بودن گریه کردم ...چون من خودم هم پدر و مادر و سه برادر جوانم را از دست دادم انشاالله که بقای عمر خانم مادر بزرگتان و مادر و خاله نازنینتون و شما و همسر گرامیتون و تمام اعضای خانوادگی شما باشد و خداوند تن سالم و عمر با عزت به همه شما ها عطا فرماید...ببخشید که من خیلی پر حرفی کردم و سر شما را درد آوردم...حق نگهدارتان
سلام نرگس خانم خسته نباشید داستانها خیلی زیبا هستند ممنون ولی اگر اجازه بدهید یک سوال داشتم شما گفتید هاجر خانم دوتا اتاق داشت در شهر قم چچطور با فروش دوتا اتاق اونم در قم وکمی پس انداز صاحب شش دانگ همچین خانه ای در تهران شدند خداییش بی انصافی بوده در حق زن و بچهای علی اقا نکته بعدی چرا وقتی رفتن مکه عصمت و عفت رو بردند ولی فاطمه رو نبردند تبعیض زیاد بوده
بعد از تمام شدن اين داستان شما ميتوانيد در باره زندگى خودتون و نحوه آشنايى با همسرتون صحبت كنيد
چشم
از مامان عصمت توقع نداشتم همچین اشتباهی بکنن😁😁😁
سلام نرگس جون قصه گو ....
واقعا"سرگذشت تک تک آدما پر از فراز و نشیب هست.شاید آدما اگه سرگذشتشون رو در خواب ببینند تاب نیارند ولی در بیداری براشون اتفاق میفته و صبر و تحمل میکنند.
داستان مآدربزرگ شما هم همینطور و حتی مادربزرگهای من....
پیشنهاد من برای بعد داستان مادربزرگتون اینه که از دوستان بخواهید که بهترین ناگفته زندگیشون رو که باعث شده جلوی اتفاق بدی رو بگیره برای شما بفرستن و شما هم با زبان شیرینتون برای ما بازگو کنید.تا هم تجربه ای بشه و هم دور هم باشیم.
🌹❤💜قربون کامنت زیباتون چشم
@@roozmareginarges فداتون بشم که انقدر با صفا و بامحبتید....یک دنیا دوستتون دارم و براتون آرزوی موفقیت دارم
....چشمهای خوشگلتون روشن و بی بلا عزیزدلم...
من به شما افتخار میکنم شما فرهنگ مردم ایران رو به دنیا نشون میدید....انقدر مهربون و شیرین صحبت میکنید که وقتی میگید بقیه قصه بمونه برای قسمت بعدی میگم وای یعنی به این زودی ۲۵ دقیقه تموم شد؟
امیدوارم همین طور سالم و سلامت و با دلی سرشار از شادی و پر انرژی راه پاکتون رو ادامه بدید و ما هم از وجود بابرکتتون فیض ببریم.خدا حفظتون کنه نرگس جونم نازنینم جون دلم....یک دنیا سپاس مهربانوی زیبا و خوشگل♥️♥️♥️♥️♥️😍😊😘😘😘😘😘🙏🙏🙏🙏🙏
@@manizhenazari6738 💜🌹❤💞❤💋🌼