دکلمه شعر آخرین بوسه | احسان خانقاه
Вставка
- Опубліковано 17 жов 2024
- دکلمه شعر : آخرین بوسه
احسان خانقاه
مرد در سکوتِ ممتدِ شهر گم شده بود
شهر، حلشده در هیاهوی افکارش
مرد خیره به سنگفرشها، ساکن بود
شهر، روی خاطرههای او قدم میزد
یادش آمد آخرین بار که زنی را بوسید
درست پایِ همین درخت، همین خیابان بود
آن بوسه نه برای ترک گفتنِ آن زیبا
آن بوسۀ وداع به گونۀ انسان بود
زن به نمایندگی از جهان با او گفت:
حرفهای تو را میتوان فهمید
دستهای تو را میتوان فهمید
شعرهای تو را میتوان فهمید
اشکهای تو را میتوان فهمید؟...
یادش آمد آخرین بار که زنی را بوسید
درست پایِ همین درخت، همین خیابان بود
سی و چند سال بود که برف میبارید
و تمامِ فصلها زمستان بود
☑️ وب سایت احسان خانقاه: EhsanKhanghah.ir
☑️ کست باکس: castbox.fm/channel/id3746964
☑️ اینستاگرام: EhsanKhanghah
☑️ کانال یوتیوب: @EhsanKhanghah
☑️ کانال تلگرام: t.me/EhsanKhanghah
#دکلمه #شعر #آخرین_بوسه #احسان_خانقاه