کتاب صوتی چشمان سیمونه اثر گراتزیا دلددا
Вставка
- Опубліковано 19 чер 2024
- به منظور اطلاع از اضافه شدن کتابهای جدید، در کانال ما عضو شوید:
bit.ly/32WNB6G
کتاب صوتی چشمان سیمونه اثر گراتزیا دلددا
این داستان، روایت دختر اربابی است به نام «ماریانا سیرکا» که وارث ثروت عموی خود شده است و پس از ملاقات با خدمتکار قدیمی خود «سیمونه سوله» دلباختهی او میشود.
«ماریانا» که پس از مرگ عمویش ثروتمند شده بود، در روستای «سررا» با جوانی به نام «سیمونه» آشنا شد. سیمونه در گذشته خدمتکار ماریانا بود، ولی بعدها راهزنی مشهور شد.
آن دو به هم علاقهمند شدند و ماریانا پذیرفت که اگر سیمونه خود را به دادگاه معرفی کند، با او ازدواج کند. در برخورد بعدی آنها قرار گذاشتند که قبل از معرفی سیمونه به دادگاه، ازدواج کنند، اما کشیشی را نیافتند که آنها را به عقد هم درآورد.
ماریانا به اصرار «فیدلا»، مستخدمهاش، جریان را به پدرش گفت و پدر او هم «سباستیانو»، پسرعموی ماریانا، را خبر کرد. سباستیانو نزد ماریانا آمد و گفت که من بهعنوان خویشاوند تو، چه بخواهی چه نخواهی، مراقبت از تو را به عهده میگیرم.
ماهها گذشت و از سیمونه خبری نشد. یک شب ماریانا متوجه شد که پلیس خانهی او را تحت نظر گرفته است؛ لذا به روستا رفت. در آنجا «کنستانتینو»، دوست سیمونه، نزدش آمد تا سلام سیمونه را برساند، اما ماریانا گفت که او نامرد است که تاکنون خبری از خود به من نداده و آفتابی نشده است. برو از طرف من به او پیغام بده که نامرد است.
در این زمان سباستیانو هم وارد شد و در مجادلهای تند با کنستانتینو به او پیغام داد که به سیمونه بگوید اگر به سراغ ماریانا بیاید، او را میکشد.
کنستانتینو پیغام هر دو را به سیمونه داد و سیمونه عصبانی نزد ماریانا آمد و گفت که اولاً خانهی تو محاصره بود و من به خاطر آبروی تو نمیخواستم در زمینهایت دستگیر یا کشته شوم. ثانیاً تو ثروتمندی و من فقیر و من مایل نیستم به خاطر تو آزادیام را از دست بدهم و به زندان بروم.
از آنجا که ماریانا از حرف خود برنگشت، سیمونه عصبانی خانهی او را ترک کرد. ماریانا حس کرد او هم در حقِ سیمونه بیانصافی کرده است.
کتاب مرجع
Marianna Sirca - ۱۹۱۵
Author: Grazia Deledda
Genre: Fiction
راوی: بهروز رضوی
#کتاب_گویا_صوتی
#گراتزیا_دلددا
#بهروز_رضوی
لازم به ذکر است که این کتاب گویا، اقتباسی بوده و بصورت خلاصه شده بمنظور پخش رادیویی، بازنویسی شده است
00:00:00 فصل اول
00:18:02 فصل دوم
00:34:52 فصل سوم
00:50:55 فصل چهارم
01:07:19 فصل پنجم
01:24:43 فصل ششم - Розваги
سپاسگذارم استاد گرانقدر جناب رضوی❤❤❤🎉🎉🎉
Sepas,sedaie bi nazir va arambakhsh❤
دورد با سپاس
بسيار زيبا و غم انگيز. ممنون بابت زحمات بي دريغ و صداي دل نشينتان موفق باشيد
صدای بی نظیروارامبخش
صدای اسمانی❤❤❤❤
تشکر از زحمت شما
اول لایک و کمنت میذارم بعد گوش میدم
تشکر از کتاب خوان داستان جالب بود *****
بسیار عالی، سپاس از آقای رضوی🙏🏻🌹🙏🏻
من عاشق این صدا هستم مرسی از شما
Sehr gut wie immer
Super tolle Stimmen👍👍.
Mamnunam❤
Bah bah moftakharim dastani ba sedaye ostade azizeman gosh konim.Ba kamale tashakkkkkkor o sepasss.👏👏👏👏👏👏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🇦🇽
سپاس فراوان ❤🌺
زیبایی داستان باصدای جناب راوی دوچندان میشه،
امیدوارم همیشه صحیح وسالم باشین وسالهای سال برامون کتابهای زیباروایت کنین،
موفق باشید.
به تاریخ 19اردیبهشت سال1401،ساعت 22و20دیقه.
خیلی عالی.وجالب بودممنون ازشما
چقدر زيبا اجرا كرديد. مرسي
درود و سپاس🙏
مثل همیشه عالی اجرا کردین
درود و سپاس از انتخاب کتاب 👌 خوانش جناب رضوی بسیار دلنشین و لذتبخش بود پاینده باشید 🙏🪷👏
سپاس جناب رضوی
فوق العاده زیبا و محزون ❤❤❤
با ز هم تشکر
داستان غم انگیز با صدای گرم آقای بهروز رضوی تشکر میکنم
💐💐💐
👌🙏🥀
ם5
گوینده عالی... فقط جملهی زنی مذهبی بود 🙄
در دقیقه ۱/۱۰ (یک دقیقه ده ثانیه ) می گوید چهره اش به رنگ ،،عنبر،، در آمده بود ... ،، عنبر معرب ذغال ٱخته یعنی رنگ سیاه و کدر و .... است! نمی دانم مترجم چه واژه انگلیسی یاهرزبان دیگری راعنبر ترجمه کرده است تا جایی که با متون فارسی ٱشنایی دارم دیده نشده که در زبان فارسی برای نشان دادن سیمایی سالم و شاداب به عنبر تشبیه شده باشد . اما اگر اصل اثر به زبان انگلیسی بوده ، احتمالا ؟ ،، واژه AMBER که به معنی عقیق است را عبنا به واژگان فارسی ٱورده است ؟؟؟؟
صدای خفه و گرفته