حیلت رها کن عاشقا راه های رهایی از اسارت عقل جزئی،عقلانیت از منظر مولانا قسمت ششم

Поділитися
Вставка
  • Опубліковано 11 сер 2023
  • بنام خدا
    موضوع بحث:شرح غزل رهایی و آزادی
    غزل شمارهٔ ۲۱۳۱
    ۱-عبور از عقل جزئی و بول فضولی های نفس
    حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
    و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
    ۲-ریاضت مرگ تبدیلی در آش عشق
    معدن گرمیست اندر لامکان
    هفت دوزخ از شرارش یک دخان
    ششم ۴۶۰۹
    زآتش عاشق ازین رو ای صفی
    می‌شود دوزخ ضعیف و منطقی
    گویدش بگذر سبک ای محتشم
    ورنه ز آتش‌های تو مرد آتشم
    کفر که کبریت دوزخ اوست و بس
    بین که می‌پخساند او را این نفس
    زود کبریت بدین سودا سپار
    تا نه دوزخ بر تو تازد نه شرار
    گویدش جنت گذر کن هم‌چو باد
    ورنه گردد هر چه من دارم کساد
    که تو صاحب‌خرمنی من خوشه‌چین
    من بتی‌ام تو ولایت‌های چین
    …..
    دفتر سوم ۲۲۳۳
    طالب حیرانی خلقان شدیم
    دست طمع اندر الوهیت زدیم
    تا بافسون مالک دلها شویم
    این نمی‌بینیم ما کاندر گویم
    در گوی و در چهی ای قلتبان
    دست وا دار از سبال دیگران
    چون به بستانی رسی زیبا و خوش
    بعد از آن دامان خلقان گیر و کش
    ای مقیم حبس چار و پنج و شش
    نغز جایی دیگران را هم بکش
    چون ندادت بندگی دوست دست
    میل شاهی از کجاات خاستست
    در هوای آنک گویندت زهی
    بسته‌ای در گردن جانت زهی
    روبها این دم حیلت را بهل
    وقف کن دل بر خداوندان دل
    در پناه شیر کم ناید کباب
    روبها تو سوی جیفه کم شتاب
    تو دلا منظور حق آنگه شوی
    که چو جزوی سوی کل خود روی
    حق همی‌گوید نظرمان در دلست
    نیست بر صورت که آن آب و گلست
    تو همی‌گویی مرا دل نیز هست
    دل فراز عرش باشد نی به پست
    در گل تیره یقین هم آب هست
    لیک زان آبت نشاید آب‌دست
    زان که گر آبست مغلوب گلست
    پس دل خود را مگو کین هم دلست
    آن دلی کز آسمانها برترست
    آن دل ابدال یا پیغامبرست
    پاک گشته آن ز گل صافی شده
    در فزونی آمده وافی شده
    ترک گل کرده سوی بحر آمده
    رسته از زندان گل بحری شده
    آب ما محبوس گل ماندست هین
    بحر رحمت جذب کن ما را ز طین
    بحر گوید من ترا در خود کشم
    لیک می‌لافی که من آب خوشم
    لاف تو محروم می‌دارد ترا
    ترک آن پنداشت کن در من درآ
    آب گل خواهد که در دریا رود
    گل گرفته پای آب و می‌کشد
    گر رهاند پای خود از دست گل
    گل بماند خشک و او شد مستقل
    آن کشیدن چیست از گل آب را
    جذب تو نقل و شراب ناب را
    همچنین هر شهوتی اندر جهان
    خواه مال و خواه جاه و خواه نان
    هر یکی زینها ترا مستی کند
    چون نیابی آن خمارت می‌زند
    این خمار غم دلیل آن شدست
    که بدان مفقود مستی‌ات بدست
    جز به اندازهٔ ضرورت زین مگیر
    تا نگردد غالب و بر تو امیر
    …..
    هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
    وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
    اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
    اساسِ هستیِ من زان خراب آبادست
    ……
    ۳-بهشتی شدن وزوال کینه ها
    رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه ‌ها
    وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
    وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ ﴿۴۷حجر﴾
    و آنچه كينه [و شائبه هاى نفسانى] در سينه هاى آنان است بركنيم برادرانه بر تختهايى روبروى يكديگر نشسته اند (۴۷) بت.
    هم جنسی
    باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
    گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو
    هم جنسی
    آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده
    آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو
    ….
    دفتر اول ۳۰۵۶
    آن یکی آمد در یاری بزد
    گفت یارش کیستی ای معتمد
    گفت من، گفتش برو هنگام نیست
    بر چنین خوانی مقام خام نیست
    خام را جز آتش هجر و فراق
    کی پزد کی وا رهاند از نفاق
    رفت آن مسکین و سالی در سفر
    در فراق دوست سوزید از شرر
    پخته گشت آن سوخته پس باز گشت
    باز گرد خانهٔ همباز گشت
    حلقه زد بر در به صد ترس و ادب
    تا بنجهد بی‌ادب لفظی ز لب
    بانگ زد یارش که بر در کیست آن
    گفت بر در هم توی ای دلستان
    گفت اکنون چون منی ای من در آ
    نیست گنجایی دو من را در سرا
    ………..
    اتحاد و فناء در نفس و کلام اولیاء
    چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
    فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
    پنچم۱۸۹۶
    ای ایاز از عشق تو گشتم چو موی
    ماندم از قصه تو قصهٔ من بگوی
    بس فسانهٔ عشق تو خواندم به جان
    تو مرا که افسانه گشتستم بخوان
    خود تو می‌خوانی نه من ای مقتدی
    من که طورم تو موسی وین صدا
    ……
    کشف وجود حقیقی خود
    تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی
    چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
    حکومت بر اندیشه ها
    اندیشه‌ات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد
    ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو
    ……..
    دوم ۳۵۵۸
    همنشینت من نیم سایهٔ منست
    برتر از اندیشه‌ها پایهٔ منست
    زانک من ز اندیشه‌ها بگذشته‌ام
    خارج اندیشه پویان گشته‌ام
    حاکم اندیشه‌ام محکوم نی
    زانک بنا حاکم آمد بر بنا
    جمله خلقان سخرهٔ اندیشه‌اند
    زان سبب خسته دل و غم‌پیشه‌اند
    ……….
    کیفیت عشق یعنی کشایش و گشودن درها و قفل ها
    قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دل‌های ما
    مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
    دفتر اول ۱۰۷۹
    تازه کن ایمان نی از گفت زبان
    ای هوا را تازه کرده در نهان
    تا هوا تازه‌ست ایمان تازه نیست
    کین هوا جز قفل آن دروازه نیست
    کرده‌ای تاویل حرف بکر را
    خویش را تاویل کن نه ذکر را
    بر هوا تاویل قرآن می‌کنی
    پست و کژ شد از تو معنی سنی
    ……
    غزل شمارهٔ ۲۳۳۶
    یک دسته کلید است به زیر بغل عشق
    از بهر گشاییدن ابواب رسیده
    ……..
    اتصال به حقیقت محمدیه
    بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
    کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
    درس بی غرضی و نخواستن
    گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را
    دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو
    آیینه جویی
    گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه
    ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو
    مجموع نشینی
    تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
    تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو
    انفاق عاشقانه
    شکرانه دادی عشق را از تحفه‌ها و مال‌ها
    هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو
    یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی
    یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو
    ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
    نطق زبان را ترک کن بی‌چانه شو بی‌چانه شو
    ……

КОМЕНТАРІ • 8

  • @farzanehhasti5505
    @farzanehhasti5505 10 місяців тому +1

    در پناه خداوند باشید . مثل همه سخنرانیهاتون عالی بود

  • @alijafarynejad8973
    @alijafarynejad8973 4 місяці тому +1

    بسیار خوشحال شدم از اینکه با کانل شما آشنا شدم و بسیار سودمند گشتم از شما متشکرم 😊

  • @ahmedfawad3
    @ahmedfawad3 10 місяців тому +1

    شکر از وجود نازنین تو ❤

  • @abolfazlpariwash6121
    @abolfazlpariwash6121 9 місяців тому

    🙏🌹🌹🌹🌹🌹

  • @fhh43
    @fhh43 10 місяців тому

    🇦🇫🇦🇹❤️🇮🇷

  • @farahnazshakeri8728
    @farahnazshakeri8728 10 місяців тому

    درود و سپاس بیکران استاد جان، مثل همیشه عاااالی بدرخشی، استاد نور ❤

    • @MolanaAcademy
      @MolanaAcademy  9 місяців тому

      در پناه حق سبز باشید-مجتبی کوهپایه

  • @mohammadrashidi6476
    @mohammadrashidi6476 9 місяців тому +2

    باعرض سلام ودرودوخداقوت خدمت استادوهمراهان گرامی کانال ودرتاییدفرمایشات استادازمولوی:
    نفس اگرچه زیرک است ونکته دان
    قبله اش دنیاست اورامرده دان