دیوان شمس غزل ۷۰۷

Поділитися
Вставка
  • Опубліковано 14 бер 2024
  • خوانش دیوان شمس مولانا، غزل ۷۰۷
    Divan-i Shams-i Tabrizi, Poem# 707
    آن یوسف خوش عذار آمد
    وان عیسی روزگار آمد
    وان سنجق صد هزار نصرت
    بر موکب نوبهار آمد
    ای کار تو مرده زنده کردن
    برخیز که روز کار آمد
    شیری که به صید شیر گیرد
    سرمست به مرغزار آمد
    دی رفت و پریر نقد بستان
    کان نقد خوش عیار آمد
    این شهر امروز چون بهشتست
    می‌گوید شهریار آمد
    می‌زن دهلی که روز عیدست
    می‌کن طربی که یار آمد
    ماهی از غیب سر برون کرد
    کاین مه بر او غبار آمد
    از خوبی آن قرار جان‌ها
    عالم همه بی‌قرار آمد
    هین دامن عشق برگشایید
    کز چرخ نهم نثار آمد
    ای مرغ غریب پربریده
    بر جای دو پر چهار آمد
    هان ای دل بسته سینه بگشا
    کان گمشده در کنار آمد
    ای پای بیا و پای می‌کوب
    کان سرده نامدار آمد
    از پیر مگو که او جوان شد
    وز پار مگو که پار آمد
    گفتی با شه چه عذر گویم
    خود شاه به اعتذار آمد
    گفتی که کجا رهم ز دستش
    دستش همه دستیار آمد
    ناری دیدی و نور آمد
    خونی دیدی عقار آمد
    آن کس که ز بخت خود گریزد
    بگریخته شرمسار آمد
    خامش کن و لطف‌هاش مشمر
    لطفیست که بی‌شمار آمد

КОМЕНТАРІ • 3

  • @Andreh.T
    @Andreh.T 3 місяці тому +1

    ممنون و متشکر از تهیه این غزل دلنشین✨☀️✨

    • @amir_the_magnificent
      @amir_the_magnificent  3 місяці тому +1

      ممنون و سپاسگذارم که به مهر میشنوید و به بنده انگیزه میدهید که ادامه دهم.

  • @pirouzyasoubi
    @pirouzyasoubi 2 місяці тому

    ❤❤