به لب هایم مزن قفل خموشی - فروغ فرخزاد

Поділитися
Вставка
  • Опубліковано 25 вер 2024
  • به لب هایم مزن قفل خموشی
    که در دل قصه ای ناگفته دارم
    ز پایم باز کن بند گران را
    کزین سودا دلی آشفته دارم
    بیا ای مرد ، ای موجود خودخواه
    بیا بگشای درهای قفس را
    اگر عمری به زندانم کشیدی
    رها کن دیگرم این یک نفس را
    منم آن مرغ ، آن مرغی که دیریست
    به سر اندیشه ی پرواز دارم
    سرودم ناله شد در سینه ی تنگ
    به حسرت ها سر آمد روزگارم
    به لب هایم مزن قفل خموشی
    که من باید بگویم راز خودرا
    به گوش مردم عالم رسانم
    طنین آتشین آواز خود را
    بیا بگشای در تا پر گشایم
    بسوی آسمان روشن شعر
    اگر بگذاریم پرواز کردن
    گلی خواهم شدن در گلشن شعر
    لبم بوسه ی شیرینش از تو
    تنم با بوی عطرآگینش از تو
    نگاهم با شررهای نهانش
    دلم با ناله خونینش از تو
    ولی ای مرد ، ای موجود خودخواه
    مگو ننگ است این شعر تو ننگ است
    بر آن شوریده حالان هیچ دانی
    فضای این قفس تنگ است ، تنگ است
    مگو شعر تو سر تا پا گناه است
    از این ننگ و گنه پیمانه ای ده
    بهشت و حور و آب کوثر از تو
    مرا در قعر دوزخ خانه ای ده
    کتابی ، خلوتی ، شعری ، سکوتی
    مرا مستی و سکر زندگانی است
    چه غم گر در بهشتی ره ندارم
    که در قلبم بهشتی جاودانی است
    شبانگاهان که مه می رقصد آرام
    میان آسمان گنگ و خاموش
    تو در خوابی و من مست هوس ها
    تن مهتاب را گیرم در آغوش
    نسیم از من هزاران بوسه بگرفت
    هزاران بوسه بخشیدم به خورشید
    در آن زندان که زندانبان تو بودی
    شبی بنیادم از یک بوسه لرزید
    به دور افکن حدیث نام ، ای مرد
    که ننگم لذتی مستانه داده
    مرا می بخشد آن پروردگاری
    که شاعر را ، دلی دیوانه داده
    بیا بگشای در تا پر گشایم
    بسوی آسمان روشن شعر
    اگر بگذاریم پرواز کردن
    گلی خواهم شدن در گلشن شعر
    ― فروغ فرخزاد

КОМЕНТАРІ • 3

  • @behzadvahdat6485
    @behzadvahdat6485 5 місяців тому

    درود فرهیختگان ارجمند!
    دیروز آِغازِ غزل شماره
    ۱۰۳ حافظ شیرازی فیلسوف ، عارف و شاعر شهیر در محافل ادبی جهان را برایتان فرستادم باز
    نمیدانم چرا آنرا
    پس از ۳۰ ثانیه حذف کردند
    اکنون دگر بار آغاز آنرا
    برایتان میفرستم.
    امیدوارم مورد پسندتان
    قرار گیرد .
    روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد
    کامم از تلخی چون زهر
    گشت بانگ نوش شاد
    خواران یاد باد
    گر چه یاران فارغند از
    یاد من من از ایشان را
    هزاران یاد باد ......
    ماًخذ" گوگل"
    گرامیان ایامتان ، بکامتان
    شیرین باد.بدرود 🌷🌞🌹🌻⚘️🪻🌸💐🌺🌼🤝

    • @PersianPoetry9
      @PersianPoetry9  5 місяців тому

      باتشکر فراوان جناب وحدت عزیز. واقعا غزل زیبا و پر معنا، حتما در آینده نزدیکی این غزل زیبا را اجرا خواهم کرد . امیدوارم همیشه تندرست و شاد باشید🙏🙏🌹🌺🌸🌷🌼