سلام.استاد رحمانی.تحلیل خیلی خوبی بود....نکته ای که برای من جالب بود اینه که با این که هولدن اینقدر اسیب دیده بود از انسان ها ولی هر بار که فرصتی پیدا میکرد به جای انتخاب یک خلوت اروم واسه ی خودش ،سعی در ارتباط برقرار کردن با بقیه داشت.مثلا بلافاصله بعد از خارج شدن از ایستگاه قطار مستقیم رقت به سمت باجه ی تلفن...یا در حد فاصل یک شب تا صبح و برای صبح کردن اون شب به جای موندن در اتاقش و تنهایی چندین ارتباط با انسان ها برقرار کرد.....
این کتاب راخیلی وقت پیش خواندم چون موضوع کتاب ناتور دشت ناز مفهوم بود ادامه ندادم حالا که شما آنالیز کردید علت اینکه نتوانستم ادامه دهم را کاملا متوجه شدم این کتاب برای نوجوانان با فرهنگ نیویورک نشین ها قابل فهم است نه به جوانهای مثلاً نازی آباد تهران بهتر بود عنوان کتاب را نگهبان دشت مترجم می گذاشت
با تشکر خیلی انالیز جالبی بود واقعا نکته اخری که زندگی را دورانی توصیف می کنه climax داستانه .راجع به اسم کتاب هم خیلی جالب رمز گشایی کردید .موفق باشید .
نکته ی دیگه که برای من جالب بود اینه که در شبی که در مسافر خونه گذروند اصلا خواب به چشماش نمیومد با این که در طی اون شب اتفاقات زیادی رو گذرونده بود..... اما در شبی که برای بار اول با خواهرش صحبت کرد و بعد به خونه ی معلمش رفت حتی در بین حرف های معلمش خمیازه کشید و خواب بهش غلبه کرده بود....انگار که این صحبت کردن با خواهرش باعث شده بود از نظر روحی کمی تخلیه بشه ....
یادمون باشه که سلینجر رمان خودشو بعد از ptsd بودن بعد از جنگ نوشته ، و این سطح از افسردگی که توش هستش بنظر من ازینه که جلوی روی تو خیلیا بمیرن در حالی که ثانیه ای قبل بودن نفس میکشیدن
بسیار عالی بود
عالی، ممنون از شما 🌼
عالی بود. لذت خواندن کتاب را دوبرابر کردی. و مشتاقم امشب مججد بخونمش.
لذت بردم ! تفسیر جامع و روانی بود
🙏🙏🙏
❤❤❤
بسیار عالی
ممنون از شما ❤❤
Amazing novel. Thank you for this professor. 🙏🌸
Thank you for the comment.
Appreciate it.
❤ بسیار زیبا
بسیارعالی درود بر شما
سپاس از شما.
سلام.استاد رحمانی.تحلیل خیلی خوبی بود....نکته ای که برای من جالب بود اینه که با این که هولدن اینقدر اسیب دیده بود از انسان ها ولی هر بار که فرصتی پیدا میکرد به جای انتخاب یک خلوت اروم واسه ی خودش ،سعی در ارتباط برقرار کردن با بقیه داشت.مثلا بلافاصله بعد از خارج شدن از ایستگاه قطار مستقیم رقت به سمت باجه ی تلفن...یا در حد فاصل یک شب تا صبح و برای صبح کردن اون شب به جای موندن در اتاقش و تنهایی چندین ارتباط با انسان ها برقرار کرد.....
هولدن اصلا آدم گوشه گیری نیست. درسته کاملاژ و از هر فرصتی استفاده میکنه که بتونه ارتباط معناداری با دیگران برقرار کنه ولی چون آسیب دیدهست، میترسه.
ادامه بدین فوق العاده هستن ویدئو هاتون😍❤
ممنون از لطف شما. حتما.
این کتاب راخیلی وقت پیش خواندم چون موضوع کتاب ناتور دشت ناز مفهوم بود ادامه ندادم حالا که شما آنالیز کردید علت اینکه نتوانستم ادامه دهم را کاملا متوجه شدم این کتاب برای نوجوانان با فرهنگ نیویورک نشین ها قابل فهم است نه به جوانهای مثلاً نازی آباد تهران بهتر بود عنوان کتاب را نگهبان دشت مترجم می گذاشت
با تشکر خیلی انالیز جالبی بود واقعا نکته اخری که زندگی را دورانی توصیف می کنه climax داستانه .راجع به اسم کتاب هم خیلی جالب رمز گشایی کردید .موفق باشید .
مرسی که همراه کانال هستید.
Superb 👍👍👍
Appreciate the comment.
نکته ی دیگه که برای من جالب بود اینه که در شبی که در مسافر خونه گذروند اصلا خواب به چشماش نمیومد با این که در طی اون شب اتفاقات زیادی رو گذرونده بود.....
اما در شبی که برای بار اول با خواهرش صحبت کرد و بعد به خونه ی معلمش رفت حتی در بین حرف های معلمش خمیازه کشید و خواب بهش غلبه کرده بود....انگار که این صحبت کردن با خواهرش باعث شده بود از نظر روحی کمی تخلیه بشه ....
فیبی نقش بسیار مهمی در زندگی هولدن داره و درنهایت هم همین فیبی باعث میشه هولدن بالاخره با زشتیهای زندگی کنتر بیاد.
یادمون باشه که سلینجر رمان خودشو بعد از ptsd بودن بعد از جنگ نوشته ، و این سطح از افسردگی که توش هستش بنظر من ازینه که جلوی روی تو خیلیا بمیرن در حالی که ثانیه ای قبل بودن نفس میکشیدن
ممنون از کامنتت محسن عزیز
بسیار عالی، سپاس از شما❤