شانه را تا آشنای زلف جانان کرده اند| شعر از حیدری وجودی| دکلمه از فرهاد رسولی| نغمه های کاغذی

Поділитися
Вставка
  • Опубліковано 10 січ 2025
  • شانه را تا آشنای زلف جانان کرده اند
    خاطر آشفتۀ ما را پریشان کرده اند
    خانۀ مردم خراب از گردش چشمان اوست
    با فلک ناحق مرا دست و گریبان کرده اند
    سرکشیده لاله‌ها از خاک، می دانی چرا؟
    عُرس مجنون است، صحرا را چراغان کرده اند
    دیدن آیینه رویان از صفا، طوطی‌صفت
    در جهان سادگی ما را سخندان کرده اند
    کورمغزند و نمی‌دانند، کز بی‌دانشی
    داغ دشت بی‌خودی را لاله عنوان کرده اند
    در بهار حسرت از گل‌های داغ آرزو
    سینۀ دردآشنای من گلستان کرده اند
    من نه تنها ز آتش رشک رقیبان سوختم
    داغ بر بالای داغم لاله‌رویان کرده اند
    از کس دیگر نباشد شکوۀ من حیدری
    این قدر زار و پریشانم نکویان کرده اند
    حیدری وجودی

КОМЕНТАРІ • 2