درود بر شما مامک عزیز. به راستی که شما یک زندگی والا و بسیار خوب و پاک و سالم داشتید. با داشتن پدر و مادر مهربان و خانواده بسیار خوب. یادشان نیک و گرامی بآاد. دوران کودکی من هر چند کوتاه و زودگذر اما تا حدودی شبیه به شما بود. من هنوز هم زندگی سالم و ساده و بی آلایش در یک مزرعه را به درد سر زندگی شلوغ مثل لوس آنجلس را ترجیح میدم. براتون آرزوی عمر طولانی و بهترین ها را دارم. پاینده باشید. 💖🙏
انتخاب تصاویر و هماهنگی اش با این متن لطیف و آهنگین باعث شیرین شدن کامم از طعم عسل و نوازش شامه ام از عطر زیتون و گلهای باغ گردید. اما بویی که هنگام شکسته شدن از ساقه های طرد شمعدانی بر می خیزد را خیلی دوست ندارم.
ظاهرا زندگی شما چهار مرحله داشته: بودن زیر چتر محبت و مراقبت پدر و مادر ازدواج و رفتن به خانه و فضایی کاملا متفاوت پیوستن دوباره پدر به شما اما در فضای غربت و اکنون زندگی با یاد و خاطرات پدر اما سؤالی در ذهنم می چرخد: چرا پدر با این همه پختگی و لطافت، چنان ازدواجی را برای شما رقم زدند؟
@@Azadokht شما در همون دوران خواستگاران رمانتیک و باصطلاح امروزی ها اکس یا کراش هم داشتین و به این یکی جواب مثبت دادین یا فقط همین فرد فشار می آورد؟ بخاطر شباهت الگوی اون بخش از زندگی تون با خاله ام می پرسم.
@@Azadokht معمولا در این موارد یکی از آنها رمانتیک و پر از شور و احساس است اما فاقد توان لازم برای پا پیش گذاشتن است. حال و احساس آدم پیشش خوب است ولی قدرت اداره زندگی را ندارد. آن یکی درست در نقطه مقابل است. موقعیت و ثروت و قدرت و حتی تحصیلات بالا دارد اماچپ مغز است و دل آدم در کنارش پژمرده می شود. اولی را والدین او مانع می شوند و به زور به دختر خاله یا دختر عمویی گره می زنند و این دختر می ماند با یک دفتر شعر در وصف او و اشک و آه. آنوقت است که دومی میدان را خالی دیده و جلو می آید و والدین دختر برای هم آوردن سر و ته ماجرا دختر را مجبور به پذیرفتن او می کنند. غافل از اینکه دختر دیگر نازکش ندارد. از خصوصیات این دختر که پرسِفون و آفتاب مهتاب ندیده هم هست اینه که از خود مراسم عروسی و اینکه در آن روز مورد تحسین و ستایش قرار میگیرد لذت می برد و گمان می کند بعد از مراسم دوباره نزد مامان بر می گردد و هیچ تصوری از فردای عروسی و زندگی با دیوی که به او گره زده اند ندارد. این الگویی است که خاله ام و احتمالا شما با آن پیش رفتید. مگر آنکه آن دختر زندگی های زیادی را سپری کرده باشد در آنصورت می تواند با فرد رمانتیک و از نظر فیزیکی از دست رفته اش بصورت اتری کانکت شده و انرژی بچرخاند و ربان صدقه هم بروند وگرنه تلخکام و منتظر می ماند که گفته اند: فرق است میان آنکه یارش در بر با آنکه دو چشم انتظارش بر در
چند نفر استاد ادبیات می شناسم که احتمال میدم با پدرتون هم دانشگاهی یا حتی همکار بوده باشند: مرحوم غلامحسین یوسفی مرحوم محمد علی اسلامی ندوشن (که اخیرا از دنیا رفتند.) مرحوم مجتبی مینوی و مرحوم بدیع الزمان فروزانفر. آیا مرحوم پدرتان با این اساتید سابقه دوستی یا رفت و آمد داشتند؟
بله آشناییم، دکتر فروزانفر استاد و الگوی پدر بود، بابا گاهی بشوخی نامها را جور دیگری میگفت مثلا جای کیومرث میگفت سیاوش چطوره، بعدها فهمیدم استاد فروزانفر اینکاررا میکرده، استاد پساز درگذشتِ همسر با دختریجوان همسن دخترخودازدواج کرد و چون الگوی پدر بود، پس از درگذشتِ مادرم آه ز نهادِ من برخاست گفتم اگر اینجا هم الگو باشند که واویلا . .
روحشان شاد
سپاسگزارم نازنینم، موفقباشی
Fantastic
درود بر شما مامک عزیز. به راستی که شما یک زندگی والا و بسیار خوب و پاک و سالم داشتید. با داشتن پدر و مادر مهربان و خانواده بسیار خوب. یادشان نیک و گرامی بآاد. دوران کودکی من هر چند کوتاه و زودگذر اما تا حدودی شبیه به شما بود. من هنوز هم زندگی سالم و ساده و بی آلایش در یک مزرعه را به درد سر زندگی شلوغ مثل لوس آنجلس را ترجیح میدم. براتون آرزوی عمر طولانی و بهترین ها را دارم. پاینده باشید. 💖🙏
سپاسگزارم از توجه ودرک و لطفتان، با بهترین آرزوها، مانا باشید عزیز
انتخاب تصاویر و هماهنگی اش با این متن لطیف و آهنگین باعث شیرین شدن کامم از طعم عسل و نوازش شامه ام از عطر زیتون و گلهای باغ گردید.
اما بویی که هنگام شکسته شدن از ساقه های طرد شمعدانی بر می خیزد را خیلی دوست ندارم.
آنقدر زیبا تحلیل کردید و نوشتید که نمیدانم چهبنویسم جزسپاس..نگاهزیبایتانمستدام
ظاهرا زندگی شما چهار مرحله داشته:
بودن زیر چتر محبت و مراقبت پدر و مادر
ازدواج و رفتن به خانه و فضایی کاملا متفاوت
پیوستن دوباره پدر به شما اما در فضای غربت
و اکنون زندگی با یاد و خاطرات پدر
اما سؤالی در ذهنم می چرخد: چرا پدر با این همه پختگی و لطافت، چنان ازدواجی را برای شما رقم زدند؟
بسیارسپاسگزارم از ادراک وتوجهتان، درواقع پدرمخالف ازدواج بود و بهآنها گفت مامی هنوز بچه است وباید درسبخواند
@@Azadokht
شما در همون دوران خواستگاران رمانتیک و باصطلاح امروزی ها اکس یا کراش هم داشتین و به این یکی جواب مثبت دادین یا فقط همین فرد فشار می آورد؟
بخاطر شباهت الگوی اون بخش از زندگی تون با خاله ام می پرسم.
@@ddff-vm2jhدرستفهمیدید دیگریهمبود که بینشانرقابتومسابقهسختیشد، دکترهلاکوییمیگویداینطورمواقع بایدهردورا ردکنید، آنموقعنمیدانستیم
@@Azadokht معمولا در این موارد یکی از آنها رمانتیک و پر از شور و احساس است اما فاقد توان لازم برای پا پیش گذاشتن است. حال و احساس آدم پیشش خوب است ولی قدرت اداره زندگی را ندارد.
آن یکی درست در نقطه مقابل است. موقعیت و ثروت و قدرت و حتی تحصیلات بالا دارد اماچپ مغز است و دل آدم در کنارش پژمرده می شود.
اولی را والدین او مانع می شوند و به زور به دختر خاله یا دختر عمویی گره می زنند و این دختر می ماند با یک دفتر شعر در وصف او و اشک و آه.
آنوقت است که دومی میدان را خالی دیده و جلو می آید و والدین دختر برای هم آوردن سر و ته ماجرا دختر را مجبور به پذیرفتن او می کنند. غافل از اینکه دختر دیگر نازکش ندارد.
از خصوصیات این دختر که پرسِفون و آفتاب مهتاب ندیده هم هست اینه که از خود مراسم عروسی و اینکه در آن روز مورد تحسین و ستایش قرار میگیرد لذت می برد و گمان می کند بعد از مراسم دوباره نزد مامان بر می گردد و هیچ تصوری از فردای عروسی و زندگی با دیوی که به او گره زده اند ندارد.
این الگویی است که خاله ام و احتمالا شما با آن پیش رفتید.
مگر آنکه آن دختر زندگی های زیادی را سپری کرده باشد در آنصورت می تواند با فرد رمانتیک و از نظر فیزیکی از دست رفته اش بصورت اتری کانکت شده و انرژی بچرخاند و ربان صدقه هم بروند وگرنه تلخکام و منتظر می ماند که گفته اند:
فرق است میان آنکه یارش در بر
با آنکه دو چشم انتظارش بر در
@@Azadokht آن دومی چه خصوصیاتی داشت؟
بعد از تصمیم شما چه حالی پیدا کرد و به چه راهی رفت؟ عاقبت بخیر شد؟
چند نفر استاد ادبیات می شناسم که احتمال میدم با پدرتون هم دانشگاهی یا حتی همکار بوده باشند:
مرحوم غلامحسین یوسفی
مرحوم محمد علی اسلامی ندوشن (که اخیرا از دنیا رفتند.)
مرحوم مجتبی مینوی
و مرحوم بدیع الزمان فروزانفر.
آیا مرحوم پدرتان با این اساتید سابقه دوستی یا رفت و آمد داشتند؟
بله آشناییم، دکتر فروزانفر استاد و الگوی پدر بود، بابا گاهی بشوخی نامها را جور دیگری میگفت مثلا جای کیومرث میگفت سیاوش چطوره، بعدها فهمیدم استاد فروزانفر اینکاررا میکرده، استاد پساز درگذشتِ همسر با دختریجوان همسن دخترخودازدواج کرد و چون الگوی پدر بود، پس از درگذشتِ مادرم آه ز نهادِ من برخاست گفتم اگر اینجا هم الگو باشند که واویلا . .