معرفی قویترین شخصیت های انیمه شیطان کش | بهترین کاراکتر در شیطان کش کیه؟
Вставка
- Опубліковано 9 лют 2025
- آیا شما هم عاشق انیمه شیطان کش هستید؟ آیا لیست قویترین شخصیت های انیمه شیطان کش را این مجموعه را میخواهید بدانید؟ پس وقتش است که به ویدیوی جدید من بپیوندید!
در این ویدیو، با من همراه شوید و به دنیای رازآلود انیمه شیطان کش وارد بشویم. من در این ویدیو قصد دارم به شما نکات جالبی راجع به قویترین شخصیت های دنیای شیطان کش را بگویم. این اطلاعات برای شما علاقمندان و طرفداران این مجموعه محبوب بسیار جالب و هیجان انگیز خواهد بود.
در این ویدیو، شما با رازهایی که در پس زمینه داستان شخصیت های این انیمه پنهان شدهاند، آشنا میشوید. همچنین، معماهای مخفی و پیچیدهای که در طول سریال برای شخصیتها واقع میشوند، به شما آشکار میشوند. بازیگران اصلی، تکنیکهای مبارزه، جهان سازی و دیگر جنبههای این انیمه همگی مورد بررسی قرار میگیرند.
پس همراه شوید و به دنیای شیطان کش بپردازیم. این ویدیو برای علاقهمندان و طرفداران انیمه شیطان کش تهیه شده است و به شما اطلاعات جالبی راجع به این انیمه پرطرفدار را ارائه خواهد داد.
فراموش نکنید که به کانالم سابسکرایب کنید تا از ویدیوهای آینده هم باخبر شوید. منتظر نظرات شما درباره این ویدیو هستم، بنابراین لطفاً نظرات و پیشنهادات خود را در قسمت کامنتها با ما به اشتراک بگذارید.
ممنون از توجه شما و امیدوارم این ویدیو را دوست داشته باشید!
انیمه شیطان کش چیست؟
شیطان کش: کیمتسو نو یائیبا (ژاپنی: 鬼滅の刃 هپبورن: Kimetsu no Yaiba؟) یک مجموعه مانگا ژاپنی است که توسط کویوهارو گوتوگه نوشته و مصورسازی شدهاست. این سری از فوریه ۲۰۱۶ تا مه ۲۰۲۰ توسط انتشارات شوئیشا در هفتهنامه شونن جامپ به چاپ میرسید و فصلهای آن در بیست و سه جلد تانکوبون جمعآوری شد. داستان مجموعه ماجراجویی نوجوانی به نام تانجیرو کامادو را دنبال میکند که پس از کشته شدن خانوادهاش و تبدیل خواهر کوچکترش نزوکو به یک شیطان، درصدد است به یک شیطان کش تبدیل شود.
یک مجموعه تلویزیونی انیمه بیست و شش قسمتی بر پایه نسخه مانگا و به کارگردانی هاروئو سوتوزاکی توسط استودیو یوفوتیبل دستمایه اقتباس قرار گرفت که از آوریل ۲۰۱۹ تا ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۹ در حال پخش بود. ادامه داستان انیمه در یک فیلم سینمایی تحت عنوان شیطانکش: فیلم کیمتسو نو یائیبا: قطار موگن در تاریخ ۱۶ اکتبر ۲۰۲۰ به نمایش درآمد و تبدیل به پرفروشترین فیلم انیمهای تمام زمان در کشور ژاپن شد. فصل دوم مجموعه تلویزیونی انیمه نیز به تعداد ۱۸ قسمت از اکتبر ۲۰۲۱ تا فوریه ۲۰۲۲ در فوجی تلویژن پخش شد. یک فیلم تلفیقی تحت نام شیطان کش: کیمتسو نو یائیبا - به سوی روستای شمشیرسازی در فوریه ۲۰۲۳ اکران شد، در حالی که فصل سوم که آرک داستانی «روستای شمشیرسازی» را پوشش میدهد از آوریل ۲۰۲۳ در حال پخش است.
تا فوریه ۲۰۲۱، این مانگا بیش از ۱۵۰ میلیون نسخه شامل نسخههای دیجیتالی منتشر کرد که این مسأله آن را به نهمین مجموعه مانگای پرفروش تمام دوران تبدیل کرد. همچنین این مجموعه به عنوان پرفروشترین مانگا در سالهای ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ بهشمار میرود. هر دو نسخهٔ مانگا و اقتباس انیمه با واکنشهای مثبتی از سوی منتقدان همراه بودند. مجموعه تلویزیونی جوایز متعددی دریافت کرد و به عنوان یکی از بهترین انیمههای دهه ۲۰۱۰ (میلادی) محسوب میشود.
داستان
در دوره تایشو ژاپن، تانجیرو کامادو پسری باهوش و مهربان است که همراه با خانوادهاش در کوه ها زندگی میکند و از طریق فروش زغال چوب امرار معاش میکند. اما همه چیز زمانی که خانوادهاش توسط شیطان ها (اُنی) مورد حمله قرار میگیرد، تغییر میکند. تانجیرو و خواهر کوچکترش نزوکو تنها بازماندگان این حادثه هستند. در این بین نزوکو تبدیل به شیطان میشود، اما بهطور غیرمنتظره نشانههایی از احساسات و تفکر انسانی از خود نشان میدهد. تانجیرو به منظور گرفتن انتقام و کمک به خواهرش و یافتن راهی برای تغییر دوباره وی به یک انسان، تبدیل به یک شکارچی و شیطان کش میشود.
شخصیتها
تانجیرو کامادو
نزوکو کامادو
اینوسکه هاشیبیرا
زنیتسو آگاتسوما
کانائو تسویوری
کیبوتسوجی موزان
یوریچی تسوگیکونی
ساکونجی اوروکوداکی
گیو تومیوکا
شینوبو کوچو
گنیا شینازوگاوا
کیوجورو رنگوکو
تنگن اوزوی
کانائه کوچو
میتسوری کانروجی
مویچیرو توکیتو
اوبانای ایگورو
یوشیرو
موگاکو
انمو
کیوگو
کامانوئه
دوما
کوکوشیبو
آکازا
ماکیو
سوما
هیناتسورو
آئوی کانزاکی
رویی
گیوتارو
داکی
کایگاکو
(منبع: ویکی پدیا)
#انیمه #مانگا #دیمن_اسلیر
سلام جالب بود❤❤
ادامه گابریل برای این که اثبات کنه که راست میگه حاضر شد نقطه ضعف های خوناشام ها را بگ اول مکیدن خونشان و چرخاندن سرشان قطکرد سر نه چرخاندن سر چون اگر سرشان را قطکنید به خاکستر تبدیل میشن ولی اگر سرشان را بچرخانید به خاکستر تبدیل نمیشن و خوردنشان و ما به این دلیل نمیتوانیم زیر آفتاب بریم چون در روز ازل اولين خوناشامی که موجود داشتند از خدا دستور داشتند فقط حق دارند از حیوانات تغذیه کند ولی آن ها از این دستور سرپیچی کردند و خدا آن ها را برای همیشه از نور خورشید محروم کرد و ما درواقع درون خانههای که انرژی شیطانی ندارند نمیتوانیم بدون دعوت بریم ولی درون خانههای که انرژی شیطانی دارند میتوانیم بدون دعوت بریم چون همون انرژی شیطانی ما را دعوت میکند و شیاطین همیشه شیطان نبودن اون ها یه زمانی مثل فرشته بودن آنقدر که مردم به اون ها میگفتند فرشته فیزیک یعنی فرشتی که میشه لمسش کرد ولی به دلیل های نامعلوم به شیطان تبدیل شدند و کم کم شکلشان تقیر کرد و پادشاه گفت ما برای این که اثبات بشکه تو راست میگی یا نه به یه قبیله خوناشامی حمله میکنیم يک ساعت بعد آن ها به قبیله حمله کردند خونآشام ها اول نگران نبودند اما وقتی دیدند آن ها نقطه ضعف های شان را میدانند ترسیدند و پرسیدند چطور ممکنه و گابریل همین طور یا سرشان را میچرخاند یا خون شان را میمکید یک ساعت بعد همه داشتند جشن میگرفتند و یه شیطان کش گابریل را صدا زد و گفت من میخوام برای شما یه خاطره تعریف کنم بیست سال پیش من یه خوناشام دیدم با خودم گفتم خوب درست من خوناشام کش نیستم ولی چقدر میتونه سخت باشه و میخواستم سرش را قطع کنم ولی شمشیرم شکست من مطمئنم بودم که حتما یه رد بالا هست و یه خوناشام کش از پشت سرش را قطع کرد و من پرسیدم تو یه فرمانده هستی گفت اون نه یه شاهزاد تاریکی بود نه چیزی نزدیک به آن من هم یه خوناشام کش اعظم نیستم و من پرسیدم پس چرا من نتونستم بکشمش گفت چون تو برای کشتن شیاطین تلیم دیدی نه خوناشام ها ده سال پیش یه خوناشام کش اعظم میخواست یه شیطان را بکشد ولی شمشیرش شکست و شیطان اون را کشت چون اون برای کشتن خوناشام ها تلیم دید بود نه شیاطین و من پرسیدم شما از چنو فلزی استفاده میکنید گفت متاسفم نمیتونم بگم و رفت گابریل گفت بله منم شیطان کش آتش را کشتم و یه نفر پرسید پس تو پدرم را کشتی میکشمت اشغال گابریل خشکش کرد و رفت سه ماه بعد نسل خوناشام ها و شیاطین داشته از بینی میرفت و آن ها آمدن پیش پادشاه و درخواست سلح کردن همه موافقت کردند ولی گابریل موافق نبو ولی سلح انجام شد و گابریل رفت و گفت نباید تو کمک فانی ها حساب میکردم ولی تنهایی نمیتونم باید یه ارتش برای خودم جور کنم و هجده تا گرگنینر پانزده تا شیطان دوازده تا خوناشام را صدا زد و آن ها میخواستند زانو بزنند ولی گابریل عصبانی شد و گفت دربرابر من زانو نزنید فقط جلوی خدا زانو بزنید و اگر به من کمک کنید تا آخرین نفر خادمین شیطان را نابود کنم بهتان قدرت میدم آن ها گفتند ولی این تا ابد طول میکشه گابریل گفت میدانم ادامه دار خوب بود يا نه و میدانم جزئیاتش کم ولی من یه آماتور هستم پس ببخشید
خیلی داستان جالبی بود
از نقطه شروع تا پایانش رو من به شخصیه خیلی دوست داشتم. از نماد گرایی های خیلی خوبی استفاده کردی حتی شخصیت اصلی داستان هم گابریل خیلی به خوبی انتخاب شده بود که چطوری یه جن که همه فکر میکنه لازمه حتما باید شخصیت بد داستان باشه، چطوری میتونه به یه شخصیت خوب تبدیل بشه و چطوری حتی گناه های خودش رو جبران میکنه با گفتن نقطه ضعف شیاطین و اجنه.
در کل اینکار برای یه کسی که تازه اینکار رو شروع کرده خیلی عالیه ، فقط اگر کمی جمله بندی و جزییات و ترتیب اتفاق های این داستان کمی درست بشه میتونه به یه داستان فوق العاده تبدیل بشه.
و یه موضوع دوستانه دیگ، اگر واقعا داستان نویسی رو دوست داری و از ته قلب احساس آرامش میکنی وقتی مشغول نوشتن داستان میشی و از دنیا کنده میشی بهت پیشنهاد میکنم که حتما این کارت رو ادامه بده که قطعا هم استعدادش رو داری و هم آینده فوق العاده ای در زمینه داستان نویسی و نویسندگی در انتظارته
در کل سپهر جان خیلی عالی بود و برات آرزوی موفقیت میکنم ❤🔥
حاجی چقد به موقع کانالت بهم پیشنهاد شد من ۳ روز پیش demon slayer رو استارت زدم و دیشب تمومش کردم😂واسه همی خوشم میاد راجبش ویدبو ببینم
😮
سه روزه امیر انیمه دیمن اسلیر رو تموم کردی به معنای واقعی باید بگم:
!خیلی کارت درسته
یعنی سه فصل نزدیک به شصت قسمت رو تو سه روز
😂کلا هنگ کردم
ولی خوشحالم که کانالم تو اون موقع مناسب بهت پیشنهاد داده شد
@@HotokoLand اره من کلا خیلی سریعم تو این زمینه😂
عالی بودی ❤️❤️❤️😂
خیلی خوشحالم که از ویدئو خوشت اومد ❤
ولی فکر کنم بعد از گیومی قویترین هاشیرا گیو هاشیرا اب باشه
ولی خودمونیم این انیمه خیلی بیش از حد ذهن و فکر من رو به خودش مشغول کرده 😅
😅👍🔥❤
فقط جایی که ادیتور عصبانی شد و سر نویسنده داد زد 😂🔥
عالی بود
ادیتوره دیگ 😅
چه میشه کرد 😂
حال چند نکته اول گابریل همیشه خودش خودش را زخمی میکرد مثلا وقتی درجه یک به گابریل چنگ زد یا مشت بنیانگذار هیچ کدام تو گابریل تاثیر نداشته و این پایان فصل ۳ بود ایشالا فصل ۴ و آخرین را یه چند ماه دیگه میگم چون دارم کار میکنم و توی فصل ۴ کلی اتفاقات غیر قابل پیش بینی میوفته و کلی مبارزه های هیجان انگیز هست واقعا هیجان انگیز و قدرت واقعی گابریل را خواهید دید
در کل خیلی داستان خوبی بود
من که دوست دارم هرچه زود تر داستان فصل چهار رو بخونم!
حتما ادامه بده سپهر استعداد خیلی خوبی تو نویسندگی داری ❤🔥
ادامه فردای آن روز مردم وحشت زده شدند یه نفر گفت من الان زندم چون نام خدا داشتم و یه نفر گفت تصویر آن در آیینه دید میشه و اون میتواند بدون دعوت واردشود و یه خوناشام کش با عصبانیت گفت دورغ ممکن نیست یه خوناشام بتواند بیاد زیر آفتاب و هم گفتند ما همه دیدیم که اون بدون هيچ مشکلی میاد زیر آفتاب خوناشام کش با لحن تمسخر آمیزی گفت حتما یه دلقک بود که میخواست شوخی کنه و یه دفعه گابریل با یه ارتش از خفاش آمد همه وحشت زده فرار کردن سرباز ها تیر میزدن توب شلیک میکردن ولی فایده نداشته و یه کشیش پرسید تو چرا از نام خدا میترسی گابریل گفت چون دستم را میسوزاند کشیش پرسید پس چرا نور خورشید صلیب آب مقدس تو را اذیت نمیکنه گابریل گفت خوب دیگه کشیش گفت نه تو خجالت میکشی و با نام خدا به گابریل نزدیک میشد همه گفتند نرین خطرناک و نام خدا را زد به دست گابریل ولی هیچی نشد و گابریل گفت بله من خجالت میکشم من از این زندگی خسته شدم کار من فقط این کشتند خوابیدن کشتند خوابیدن شما نهایت سیصد سال عمر میکنید ولی نهایت لذت را میبرین ما عمر جاودانه داریم ولی هیچ لذتی نمیبریم کشیش گفت پس توبه کن از خدا معذرت خواهی کن گابریل پرسید شوخی میکنی ما برای شیطان بودن خلق شدیم کشیش پرسید کی این چرت و پرت ها را گفت هيچ کس برای شیطان بودن خلق نشد این ما هستیم که انتخاب میکنیم خوب باشیم یا بد ربطی به نسل گونه این ها ندار و گابریل سجده زد و گفت خداوندا من را ببخش من دیگه نمیخوام بد باشم میخوام خوب باشم و قسم میخورم تا آخرین نفر خادمین شیطان را نابود کنم بله تا آخرین نفرشان را میکشم ادامه دار و میدانم جزئیاتش کم ولی من یه آماتور هستم پس ببخشید
ادامه برادر زاده گابریل که اسمش شرمن هست آمد و همچیز را بهش گفتند و شرمن با اضطراب گفت من باید جایی برم مارکو پرسید کجا شرمن گفت باید برم و رفت و مارکو گفت ما تنهایی کاری از دستمان بر نمیاد ما باید با شیاطین متحده بشیم یه نفر پرسید چطوری شیاطین با خودشون متحده نیستند با ما متحده بشن؟ مارکو گفت وقتی بفهمند که گابریل به خاطر ما رفت متحده میشن حال مخفیگاه شیاطین شیاطین وقتی مارکو را دیدن اول میخواستند بخورنش ولی وقتی مارکو گفت گابریل رفت قبول کردند متحده بشن و چند نفر پرسیدند ما چرا آنقدر از گابریل میترسیم اون فقط یه نفر مارکو گفت نه این حرف را نزنید اون یه ابر قدرت اگر تمام دنیا برنده به جنگش فایده نداره چون اون همه را میخور حتی شیاطین هم ازش میترسند اون شکست ناپذیر حال شرمن شرمن رفت پیش گابریل گابریل اول میخواست اون را بخور ولی وقتی دید که هیچ انرژی شیطانی ندار ازش پرسید تو کی هستی گفت من برادر زاده شما هستم و همچیز را گفت و گابریل یه کم از خونش را داد به شرمن و رفت مخفیگاه خوناشام ها و با ماشین میر سه هزار سال پیش و بچگی خونش را دید و بچگیش ازش پرسید تو کی هستی اولين بار که تو را میبینم و گابریل با کمک خونش همچیز را برای بچگیش توضیح داد و دید که پادشاه میخواست بچه ها را قربانی خدایان کنه و با عصبانیت رفت سمت پادشاه و پادشاه به سرباز ها دستور داد گابریل را بکشند و گابریل قلب اولی رو از سین در آورده و چشمان دومی را از کاسه گنده و پادشاه التماس کرد ولی گابریل با چاقو گلوی پادشاه رو برید و مردم گفتند به تو چه ما میخواهیم بچه ها مون رو پیشکش خدایان کنیم گابریل گفت این ها فقط سنگ و چوب هستند فقط یه خدا داریم اون هم خدای یگانه مردم گفتند وقتی موجودی با این قدرت به خدای یگانه باور دار چرا ما باور نداشته باشیم زمان حال خوناشام ها و شیاطین به شهر حمله کردند خونآشام ها مشکل خاصی نبودن راحت شکست میخوردن مشکل اصلی شیاطین بودن خوناشام کش ها و شیطان کش ها از شهر دفاع میکردن ولی تعداد شیاطین خیلی زیاد بود یه نفر پرسید یعنی گابریل آنقدر قوی که حتی شیاطین هم ازش میترسند ادامه دار
یه نکته اگر دقت کنید میبینید که گابریل تو اوایل داستان خونسرد بوده با ادب بوده توهین نمیکرد و زده عصبانی نمیشد ولی تو فصل ۴ گابریل با کوچکترین چیز عصبانی میشد آروم نیست خیلی هم بی ادب شده دلیل داره اوایل داستان گابریل مشکلات بچگیش رو فراموش کرده بود و چون تو زمین شکست ناپذیر بوده دلیلی برای عصبانیت نداشته ولی تو فصل ۴ وقتی میفهمه که باید دوبار با همنوع هاش روبرو بشه و خاطرات سخت بچگیش به یادش میاد بی عصاب میشه تعادل روانیش مشکل داره میشه از این حرف ها متوجه شدید؟ نظر شما چیه؟
عالیه سپهر به نظرم
چون میتونی از طرفی حتی یه خط داستانی جدید رو برای فصل ها بعدیش هم ایجاد کنی
❤️🔥
ادامه چند روز بعد از ازدواج گابریل با مرینت رزیتا و مرینت برعکس انتظارات با هم دوست شدن و گابریل خوشحال بود و مرینت از گابریل خواست که داستان زن های قبلیش رو بگه گابریل با خجالت گفت ولش کن چیز خاصی نیست مرینت گفت نه بگو گابریل گفت باشه اگر مارگاریتا رو حساب نکنیم اولین بار تو سال هزار دوازده ازدواج کردم با یه دختر که تو یه غذا خوری اون رو به قیمت دویست سکه خریدم نه برای عشق برای تولید مثل ولی مشکل این بود اون از بچه متنفر بود و میخواست دور از چشم بچه اول رو سقط کنه که من متوجه شدم و جلوش رو گرفتم و دقیقا بعد از زایمان کشتمش و بچه رو به یه خانواده دادم ازدواج بعدیم دو ماه بعد بود یه دختر رو از یه خانواده فقیر خریدم که متاسفانه سر زایمان مرده بعدی با دختر یه پادشاه ازدواج کردم که اون خوب بود برای بیست سال زندگی کردیم و چهارده تا بچه آوردیم ولی چون کشیش های اون شهر فکر میکردن من یه شیطان هستم مجبور شدم فرار کنم ادامه دار
فکر نکنم خیلی از رتبه بندی سر در بیارم یا بقیه سر در بیارن اما به نظرم رتبه بندی با عقل جور در نمیاد
و اینکه حداقل ۴ . ۵ بار بخونش تا رون بشی همینجوری داری میخونی 😅 حتی بعضی از جا هاش رو نفهمیدم چی گفتی والا 🤧
ولی خوب ویو خرداد ها اگه کانال درآمد زایی داشت ۶۰۰،۰۰۰ تای میگرفتی 😮
دمت گرم بابت راهنمایی و نظرت ❤🔥
حتما مسائلی رو که گفتی رعایت میکنم و تو ویدئو های بعدی رعایت میکنم
ادامه فرمانده مارلین پرسید اون چرا چیزیش نمیشه جلیقه ضده گلوله دار؟ و یه سرباز گفت نه لباسش معمولی و اشتباهی به کتاب گابریل شلیک کرد و گابریل با عصبانیت داشته با سرعت میرفت سمت ارتش مارلین یه نکته اون کتاب اصلا برای گابریل مهم نبود فقط میخواست یه کم طنز اضافه کنه و فرمانده مارلین به تایتان آرواره دستور داد گابریل را بکش و تایتان آرواره گابریل را گاز گرفته ولی آروارهش شکست و همه شوک شدن و تایتان زیرپوش به گابریل لگد زد ولی گابریل خراش هم ندیده و پای تایتان زیرپوش شکست و گابریل صاحب تایتان آرواره و زیرپوش را از تایتان در آورده و خورد فرمانده با اضطراب و نگرانی پرسید این دیگه کی چطوری آنقدر قوی و سریع و مارکو آمد و سرباز ها اول میخواستند مارکو را بکشن ولی فرمانده گفت گوش میدم و مارکو همچیز رو گفت و گفت اون به معنای واقعی کلمه شکست ناپذیر و فرمانده پرسید چطوری باید شکستش داد مارکو خندید و گفت نمیشه اون شکست ناپذیر کارتون تموم و هرکاری میکنید به زن و بچه هاش کار نداشته باشید هلیکوپتر ها تانکها کشتی ها به گابریل شلیک کرد ولی فایده نداشته گابریل حتی خراش هم نمیدید و دستش را گاز گرفته میخواست به تایتان تبدیل بشن فرمانده گفت نه تو نمیتونی به تایتان تبدیل بشی فقط الدیا میتونند به تایتان تبدیل بشن گابریل گفت امتحانش مجانی و با ناخونش دستشو خراش داد ولی تبدیل نشد و با عصبانیت داشته دستشو گاز میگرفت ولی نمیشد که نمیشد و یه تک تیرانداز قبل اینکه دست گابریل خوب بشه بهش شلیک کرده و گلوله رفت تو دست گابریل و گابریل دردش گرفته و به سختی گلوله رو از دستش کشید و با عصبانیت به تک تیرانداز گفت حرام زاده عوضی تخم سگ به من شلیک میکنی و سریع تک تیرانداز رو کشته ادامه دار
ادامه ارتش از گابریل خواست باهاشون بیاد دادگاه گابریل قبول کرد و رفتند دادگاه و گابریل همچیز را گفت و قاضی گفت تو خدا نیستی و باید برای کشتن اون هم آدم مجازات بشی و وقتی ملکه خون حمله کرد تو کدام گوری بودی؟ گابریل گفت من اون موقع ژاپن بودم و کلی عذاب وجدان دارم چون اگر یه کم زودتر رسید بودم اون هم آدم بی گناه نمیموردن و قاضی پرسید خانوادتون کجان گابریل گفت من خودم هزار سال پیش خوردمشون ولی برادرم فرار کرد و رزیتا پرسید چرا به ما نگفتی گابریل گفت چون نمیخواستم تو من را یه شیطان ببینی و گابریل به قاضی گفت شیطان کش ها و خوناشام کش ها را به رسمیت بشناسند قاضی گفت این حکم ها خارج از اختیارات منه گابریل بعد شنیدن این حرف از قاضی بلند شده و رو به قاضی گفت تو حرف من حرف میزنی قاضی که میدونست ناراحتی گابریل چه خطراتی دار تمام تلاش خود را برای آرام کردن گابریل کرد ولی گابریل با تمام عصبانیت داشته میرفت و قاضی میگفت نرو نرو ولی گابریل اهمیت نداد کسی هم جرأت نکرد جلویش را بگیر و رفت فردای آن روز فروش آب مقدس صلیب و سیره و نقر تا صد درصد افزایش یافته حال مخفیگاه شیاطین شیاطین عصبانی بودن پرسیدند چی شد شما گفتید گابریل رفته مارکو گفت نمیدونم چی شد یه نفر پرسید حالا چه گوی باید بخوریم مارکو گفت ما باید از بنیانگذاران کمک بگیریم ادامه دار
یه چیز جالب شما و صاحب کانال فیلم باز خیلی تفاوت نظر دارین راجبه داستان شما گابریل رو غیر قابل پیشبینی خطاب کردین ولی صاحب کانال فیلم باز برعکس میگه گابریل خیلی یکنواخت و قابل پیشبینی هست دوم شما گفتین قدرت گابریل خیلی باحاله ولی صاحب کانال فیلم باز برعکس میگه با قوی بودن گابریل مشکل دار سوم شما با من مثل یه دوست حرف میزنید ولی صاحب کانال فیلم باز بیشتر مثل یه استاد و شاگرد با من حرف میزنه البته چند بار مثل یه آشنا با من حرف زده ولی معمولا جدی حرف میزنه مثلا سر موضوع مهمونی گرفتن گابریل با پسر ارشد ابر انسان نخستین با خنده و دوستان حرف زده ولی سر موضوع درجه یک ها و زنجیر ها و روند داستان مثل یه استاد حرف میزنه بعدی شما سر موضوع زنجیر ها خیلی حال کردین ولی صاحب کانال فیلم باز با نحوه شکستن زنجیر ها مشکل داشت کلا تفاوت نظر بین شما و صاحب کانال فیلم باز زیاد ولی چند تا نظر مشترک بین شما دوتا هست یک هردوتون طوری حرف میرنید انگار که گابریل یه شخصه واقعیه نه یه شخصیت خیالی دو هردوتون با استفاده از اتک مخالفت کردین البته به دلایله متفاوت شما گفتین کلا استفاده از اتک کار درستی نیست ولی صاحب کانال فیلم باز گفت کپیرایت دار سه هردوتون از ابر انسان نخستین خوشتون اومده نظر شما چیه؟ و اسم صاحب کانال فیلم باز اگر اشتباه نکنم حسن هست
ادامه دانشمندان که از تو فضاپیما نگاه میکردن گفتن این ابر انسان نخستین واقعا خارقالعادست و همین طور با مشک و سفینه بهش شلیک میکردن ولی فایده نداشته و چند نفر میخواستن به فضاپیما حمله کنن ولی یک دفعه گردنشون میشکست یعنی ابر انسان نخستین سریع میکشته و گابریل که یه بچه دستش بود فقط نگاه میکرد ابر انسان نخستین تکون میخورد ولی آنقدر سریع که نگاه تکون نمیخوره و ۵ تا سیاره نابود شدن و شلیک ها باعث شدن خورشید منفجره بشه همه وحشت زده بودن ولی یک دفعه خودشون رو تو یه کهکشان دیگه دیدن ابر انسان نخستین اون هارو برد به یه جای دور و گفت زود بمیرید ولی گابریل نیاز نبود چون مشکلی نداره و همون لحظه گابریل بچه رو گذاشته تو لباسش و خورشید درست شده یعنی انفجار خورشید اصلا بهش آسیبی نزد ادامه دار و یه سوال من میخوام ابر انسان نخستین محدود کنندش غیر فعال بشه ولی نمیدونم چطوری یعنی نمیدون ابر انسان به چه دلیلی باید بی نهایت عصبانی بشه تا محدود کنندش غیر فعال بشه شما میدونی چطوری؟
واقعاً از این همه قدرت این انسان نخستین من یکی که کف کردم
برای سوالت که پرسیدی چطوری غیر فعال کنندش رو بتونی غیرفعال کنی به نظر من میتونی یه کاری کنی که یه عده ای از این افرادی رو که انسان نخستین کشته یه جوری یکی از عزیزانش رو گیر بیارن، مثلاً مادر یا خواهر یا معشوقه انسان نخستین و به خاطر کارهایی که کشتارهایی که انسان نخستین کرده با کشتن اونا انتقامشون رو ازشون بگیرن. زمانی که انسان نخستین هم از این موضوع با خبر میشه خونش به جوش میاد و خیلی عصبانی میشه و محدود کنندش کاملاً غیرفعال میشه
❤️🔥
ادامه گابریل داشته قدم میزد و یه دفعه یه درجه یک دید و با عصبانیت گفت شما آدم نمیشین شما باید قبول کنید که من شکست ناپذیر و میخواست خون درجه یک را بمک ولی درجه یک یه چنگ زد به سینه گابریل زخمی شده و با تعجب و ترس پرسید چطوری پوست من خیلی محکم درجه یک با خنده گفت تو در برابر معمولی ها شکست ناپذیری ولی در برابر ما درجه یک ها هیچی نیستی و گابریل یه نام خدا نشونش مید درجه یکه وحشت میکنه و میگه اون از من دور کن و یه شیطان درجه یک دست گابریل را قطع کرد و گابریل زخمی شده درجه یک با لحن تمسخر آمیز و لبخند پرسید گابریل گابریل که میگن توی؟ مارکو گفت تو خیلی قوی هستی یعنی معمولی ها آنقدر ضعیف هستند که تو براشون ابر قدرت هستی و مثل سگ گابریل را کتک زدن و یه دفعه خورشید طلوع کرد و درجه یکه ها با ترس فرار کردن ولی قبل رفتند به گابریل گفتند الان شانس اوردی ولی شب که میشه و رفتند ادامه دار
ادامه گابریل به بنیانگذار آب مقدس زد ولی فایده نداشته گابریل با تعجب پرسید چطوری ممکن من تنها خوناشامی هستم که آب مقدس توش اثر ندار بنیانگذار پرسید یعنی دهه شصت الان قرن بیست و یکم هست گابریل پرسید یعنی فیلم و مارکو که از دور نگاه میکرد با عصبانیت پرسید چرا مبارزه نمیکنید همش دارید مسخره بازی در میارید یعنی فیلم کمدی بنیانگذار گفت از طرفی چطور جرأت میکنی سر من داده به زنی از طرفی هم حق با توی و به گابریل گفت راست میگه بیا مثل دوتا مرد بجنگیم و مسخره بازی در نیاریم گابریل گفت باشه و یه دفعه با سرعت باور نکردنی به هم حمله کردند یه خوناشام کش گفت قدرت اون ها فرای تجسم ماست اگر دخالت کنیم فقط زیر دست و پای گابریل هستیم و گابریل گوش بنیانگذار را با دندون کنده و بنیانگذار از شدت درد جيغ زد و گفت مثل آدم مبارزه کن یعنی حیوانی گابریل گفت راست میگی همه بهم میگن تو خیلی خشنی ولی باهاش مشکلی ندارم بنیانگذار پرسید تو واقعا پوستت محکمه به من گفتند تو پوست خیلی محکمی داری ولی من باور نمیکنم امکان نداره پوست یه موجود زنده آنقدر باشه حالا هرچقدر هم قوی باشی گابریل گفت پس امتحان کن و بنیانگذار با یه چاقو زد به سینه گابریل ولی چاقو شکست و با ترس و تعجب پرسید چطوری ممکن این چاقو حتی از فولاد هم محکمه تر گابریل گفت ما اینیم دیگه بنیانگذار گفت درسته نمیتونم تو رو شکست بدم ولی اجازه نمیدم منو بکشی و سر خودش را چرخاند یعنی خودکشی کرد مارکو پرسید یعنی چی آبرومون رفت گابریل گفت فقط الکی وقتم را هدر دادم و یه شیطان آمد اون شیطان بنیانگذار بود یک دفعه با مشت به گابریل نزدیک شده ولی گابریل با لگد دست شیطان بنیانگذار را قطع کرد بنیانگذار دور شده دستش سریع خوب شد گابریل پرسید چطوری آنقدر زود خوب شد بنیانگذار گفت تبریک میگم تو اولین کسی هستی که تونست به من آسیب بزن هیچ کس تا حالا بیشتر از چند ثانیه جلوی من طاقت نیاورد چه برسه به اینکه بخواد دستم را قطع کن گابریل گفت ممنون و بنیانگذار گفت بیا ببینیم من خون تو را میمکم يا تو سر من را قطع میکنی ادامه دار
ادامه مقامات اون پنج میلیون سرباز رو گرفتن و قدرتشون رو آزمایش کردن اول با هفتتیر بهشون شلیک کردن ولی فایده نداشته و با شادگان بهشون شلیک کردن ولی فایده نداشته و با مواد منفجره و مواد شیمیایی بهشون زدن ولی هیچی نمیشده و بهشون اسید زدن این دفعه فایده داشته ابر انسان ها کلی آسیب دیدن و داشته متوجه شدن که اسید ابر انسان ها رو نمیکش ولی برای چند لحظه واقعا بهشون آسیب میزن و فقط تو اون لحظه تیر روشون تاثیر دار و یه آزمایش خاص کردن از ابر انسان ها خواستن برن ته اقیانوس تا ببینن فشار رو شون تاثیر دار یا نه و دانشمندان شوک شدن ابر انسان ها سریع رفتند ته اقیانوس بدون مشکل معلوم شد فشار اقیانوس توشون تاثیر ندار ادامه دار
این پارت معرکه بود از امتحان و آزمایش مواد مختلف تا فشار دریا
هیچ ایرادی نمیشه به این پارت گرفت معرکس
اگر تغییرش بدی فکر کنم بد بشه تازه
ببخشید فراموش کردم وقتی خوناشام بنیانگذار میپرسه تو کی هست گابریل میگه من برگزیده هستم تا با شیطان مبارزه کنم و وقتی دست بنیانگذار را قطع کرد بنیانگذار از گابریل پرسید ما چرا باید با هم بجنگیم و رفت پوشت سر گابریل و دستش را گذاشته تو شونه گابریل ولی گابریل سریع با مشت دندون ها شو خورد کرد بنیانگذار زود خوب شد و گفت از طرفی مشت خوبی بود تو واقعا لیاقت این همه محبوبیت را داری ولی از طرفی تو چرا آنقدر خشنی وحشی اون لحظه فراموش کردم ببخشید
یه داستان دیگم اینکه یه بازی زامبی بود که درواقع یه بازیه واقعیت مجازی بوده طوری بوده که فقط تو بازی آسیب میبینی نه تو واقعیت ولی یه روز تنضیمات بازی خراب میشه و باعث میشه که اگر تو بازی آسیب بینی تو واقعیت هم بمیری و نمیتونی بازی ول کنی مگر اینکه بازی رو تمم کنی میدونم کلیشهای ولی چيزيه که به ذهنم رسید نظر شما چیه؟
جالب میتونه باسه سپهر
خیلی وقتا تو از چیزای کلیشه ای استفاده می کنی ولی با خلاقیت خودت خیلی چیزهای جدیدی بهش اضافه می کنی که میتونه داستانت رو فوق العاده کنه
❤️🔥
ادامه مارگاریتا تو خونه تنها بود و یه نفر درد زد مارگاریتا که میدونست کیه گفت برو بمیر اون مرد به زور آمد تو و به مارگاریتا گفت من توست دارم مارگاریتا گفت متاسفم من دیگه نمیخوام گابریل رو ناراحت کنم مرد گفت گور بابای گابریل و یک دفعه ابر انسان نخستین آمد و گفت برو گورتو گم کن مرد گفت ببخشید ولی ابر انسان نخستین گفت ولی ندار برو گمشو و خوشحال باش گابریل نیست چون گابریل به اندازه من مهربون نیست گابریل آمد و اشتباه کرده بود و به مارگاریتا گفت تو مردی ابر انسان نخستین گفت آرام باش مارگاریتا کاری نکرد این بار و مرد رفت ادامه دار و شرمنده یه چند روزی دارم کار میکنم برای همینه که دیر به دیر مینویسم
این بشر خیلی جرئت داشته که گفته گور بابای گابریل
از جونش سیر شده احتمالاً 😂
اشکالی نداره هممون یه سری کارهایی داریم و گاهی وقتا خیلی سرمون شلوغ میشه
هروقت تونستی ادامه داستانت رو برای من بنویس و بدونکه منم از خوندنش خوشحال میشم
❤️🔥
محشر بود
راستی بابام یه حرف جالب زد گفت اون شکل هیولای درواقع شکل واقعیشون هست یعنی اون هیولای که اگر محدود کنندشون غیر فعال بشه بهش تبدیل میشن شکل واقعیشون متوجه شدید؟ و نظر شما چیه؟
جالبه سپهر
تفکر پدرت رو خیلی دوست دارم به نکته ظریفی اشاره کرده
ذهنم رو درگیر خودش کرد
آلان فکر می کنم آره احتمالش خیلی زیاده که چیزی که پدرت گفته درست باشه
❤️🔥
ادامه پسر ارشد ابر انسان نخستین آمده بیمارستان و با پررویی جلوی گابریل مارگاریتا رو بوسه داده و گابریل با قدرت مغز پسر ارشد ابر انسان نخستین رو درآورده ولی این فقط یه رویا بود و پسر ارشد ابر انسان نخستین گابریل رو مجبور کرد بچه رو بغل کنه و گابریل بچه رو کشته ولی این هم یه رویا بود یه نکته گابریل آنقدر ناراحته که کو خیالش پسر ارشد ابر انسان نخستین رو میکش چون تو واقعیت نمیتونه و گابریل میر تو یه سیاره بدون سکنه با تمام عصبانیت همچیز رو از بینی میبر کوه ها رو نابود میکنه و خلاصه کل سیاره رو نابود میکنه ولی بازم عصبانی بود و مثل یه بچه شروع به گريه میکنه و وقتی مارگاریتا خواب بود میخواست اون رو بکش ولی پسر ارشد ابر انسان نخستین با لبخند بهش گفت از این گوه ها نخور تو هیچی نیستی ادامه دار
خیلی خوب بود مخصوصا که یکی رو دست گابریل بلند شد
فقط یه پیشنهاد سپهر
اگر تونستی قدرت رویایی که ازش صحبت کردی رو به نظرم حتی بیشتر گسترشش بده
چون فکر می کنم میشه ازش چیزهای باحال و جدیدی درآورد
منتظر پارت های بعدی هستم ❤️🔥
من یه داستان کودکان هم دارم این که تو یه دنیا قبیله های هستند که با اخلاق اسم برده میشن یعنی یه قبیله اسمش هست و قبیله راستگو ها و قبیله دروغگو ها و قبیله با ادب ها و قبیله بی ادب ها و این قبیله ها با هم مشکل دارن گفتم یه داستان کودکان هست زیاد جدیش نگیرید
ادامه گابریل همه خواهر و برادر هاشو به تایتان غول پیکر تبدیل کرده و میخواست خاندان سلطنتی یعنی خانواده ابر انسان نخستین رو نابود کنه ولی تصمیم گرفت بره پیش ابر انسان نخستین و ابر انسان نخستین که به تایتان خالص تبدیل شده بود گابریل رو میخور و گابریل تو بدن ابر انسان نخستین به تایتان بنیانگذار تبدیل میشه ولی به طرز باورنکردنی ابر انسان نخستین زنده میمونه و هم گابریل هم ابر انسان نخستین به کما میرن بعد چند روز گابریل بیدار میشه و میپرسه ابر انسان نخستین چی شده مرده؟ دایش گفت آرام باش هیچ عیبی نداره و گابریل متوجه شد که ابر انسان نخستین زندست و در حد جنون رفتار میکنه و داشته تغییر شکل میداد رزیتا پرسید گابریل چرا دار به چی تبدیل میشه؟ دایی گابریل با وحشت گفت نه این غیر ممکن گابریل محدود کنندش غیر فعال شده و گابریل به یه موجود وحشتناک تبدیل میشه و شروع به ویرانی میکنه برای درک شکل گابریل یه موجود کاملا سیاه و با دمی شبیه به دم عقرب و تقریبا بیست متر رو تصور کنید گابریل به یه هیولا تبدیل شده بود و دایی گابریل گفت اون الان تو قویترین حالت ممکنه و یه دانشمند گفت نه این حتی نزدیک به قدرت اصلیش نیست و دایی پرسید چی میگی ؟ و گفت تو این حالت فقط ابر انسان نخستین میتونه شکستش بده ولی الان خواب گابریل با تمام عصبانیت داشته به پسر ارشد ابر انسان نخستین حمله میکرد و پسر ارشد درحالی که فرار میکرد پرسید چی شده؟ و گابریل گیرش آورده پسر ارشد التماس کرد گفت من رو ببخش گوه خوردم گابریل گفت نه من دومیلیارد سال منتظر این روز هستم و کشتش البته به خاکستر تبدیل شده پس مشکل ندارادامه دار
خیلی از این پارت داستان خوشم اومد سپهر
از تصویر سازی که برای گابریل کردی و اون موجودی 20 متری رو خلق کردی تا جایی که به خوبی اشاره کردی که این اصلا نزدیک به قدرت واقعی گابریل نیست
به معنای تمام که که این پاراگراف عالی بود و هیچ مشکلی نمیشه ازش گرفت ❤️🔥
ادامه همنوع های گابریل آمدن و یکیشون که برادر واقعی گابریل بود گابریل رو بغل کرد پرسید چطوری داداش کوچیکه ببینم واقعا اسمتو گذاشتی گابریل گفت بله برادرش که اسمش تام بود گفت گابریل اسم باحالی و دایی گابریل از ابر انسان نخستین گفت ما میخوایم تمام دنیا های موازی رو نابود کنیم گابریل پرسید یکم زیادروی نیست؟ ابر انسان نخستین گفت به تو چه حرام زاده آبرو بر و رفتند زمینه و رزیتا وقتی فهمید گابریل میلیارد ها نفر رو کشت شوک شده و برادر گابریل کتف گابریل رو زخمی کرد و همه شوک شدن همه گفتند نه امکان نداره رزیتا و دیگو از گابریل خواستند کاری کنه و گابریل گفت من در جایگاهی نیستم که بتونم کاری کنم و دیشلیارد ها ابر انسان به صدها هزار دنیای موازی حمله کردند و دنیا های موازی هیچ کاری نمیتونستن بکنن رزیتا و دیگو به گابریل التماس کردن کاری کنن و گابریل با ناراحتی داده زد و گفت من هیچی نمیتونم به همنوع هام بگم من ضعیف ترین ابر انسان دنیا هستم من دربرابر شما شکست ناپذیر هستم و برادر گابریل به یه دانشمند گفت میتونی سعی به پیدا کردن نقطه ضعف ما کنی و اون دانشمند گفت نه هیچ راهی نیست اون ها نه به غذا و آب نیاز دارن و میمیرن و رزیتا التماس کرد گابریل گفت فقط یه راه هست باید تار موی یه ابر انسان رو بکنید رزیتا پرسید چرا چرت میگی گابریل گفت نه این تنها راه کشتن یه ابر انسان و گابریل بزور تار موی برادرش رو کنده و برادرش یه سر درد گرفته و سرخودشو خون آورد و گابریل گفت اگر تار موی یه ابر انسان رو بکنین همه ابر انسان ها میمیرن و گابریل میخواست تار موش رو بکن ولی گفت نه نمیتونم خیلی درد دار و ولی بهزور تار موش رو کنده و همه ابر انسان ها داشتند سرشون رو خون میاوردن و گابریل هم میخواست سرشو خون بیار و گرفتنش ولی زورشون به گابریل نمیرسید و دیگو گفت تو باید تحمل کنی گابریل گفت نمیشه خیلی درد دار دیگو گفت تو سختی های زیادی کشیدی و گابریل با تحمل رفت سمت دایش و مثل سگ کتکش زد داییش گفت نه این غیر ممکن و همه ابر انسان ها رفتند ادامه دار
خط داستانیت سپهر یه جوری پیش رفت که اصلا تو رویا هم نمیتونستم تصورش کنم
خیلی باحال جذاب شدش این پارت داستانت
از اینکه گابریل که این همه ما ازش کارهای خفنی دیدیم مثل تله پاتی و کشتن چندین میلیارد نفر از ساکنین یه سیاره فقط در یک چشم به هم زدن اون تازه جزو ضعیف ترین ابر انسان هاست و حالا که نقطه ضعفی به این راحتی میشه گفت دارن واقعا داستانت رو جالب و جذاب کرده . که شخصیت های ابر انسان فقط با یه تار مو کندن میشه کشتشون
منتظر پارت های بعدی مشتاقانه هستم سپهر ❤❤
ترتیب بندی جالبی بود
ادامه روز مبارزه هزار تا ابر انسان تو یه سیاره بدون سکنه جمع شدن ۵۰۰ تا ابر انسان بر علیه گابریل و ۴۹۹ تا ابر انسان با گابریل مبارزه شروع شده و همه به جون هم افتادن گابریل چشم یه نفر رو از کاسه درآورد و قبل از اینکه زخمش خوب بشه دستش رو کرده تو سر ترف و مغزش رو پاشید و یه نفر گوش گابریل رو کند و گابریل با وجد درد دست های طرف رو شکوند و استخوان دست طرف رو درآورده و کردش تو سر طرف و یه نفر داشته گابریل رو فشار میداد گابریل به سختی مبارزه میکرد یه نکته همه ابر انسان ها الان قدرت خاکستر شدن رو ندارن و گابریل چون نمیشه قدرت خاکستر رو ازش گرفته اگر شکست بخور خاکسترش نابود میشه حال رزیتا رزیتا گفت این خارقالعادست گابریل با نیم درصد قدرتش کل دنیا رو شکست میده ولی با صددرصد قدرتش دربرابر همنوع های خودش آسیب پذیر حال گابریل گابریل از عصبانیت یه جيغ زد و باعث شده ابر انسان نخستین به تایتان خالص تبدیل بشه و گابریل کل خواهر و برادر هاشو به تایتان غول پیکر تبدیل کرده و دایی گابریل گفت نه رزیتا پرسید چی نه؟ دایی گابریل گفت اگر یه نفر ابر انسان نخستین رو شکست بده جایگزینش میشه یعنی صددرصد گابریل الان میخوام آبر انسان نخستین رو بکش تو حالت تایتان ادامه دار و شما میگین از اتک استفاده نکن چشم ولی من نمیدونم این رو با چی جایگزین کنم لطفا تا آخر بخونید و بگین با چی جایگزینش کنم
چرا به نظرم با این چیزی که خوندم میتونی از اتک استفاده کنی به نظر من بیا یه کاری کن
از شخصیت لیوای آکرمن الهام بگیر تو انیمه اتک و یکی دقیقا مثل همون ولی با کمی تغییر تو این داستانت بساز
کسی که مثل لیوای کودکی خیلی سختی داشت و حتی خیلی وقتا دوست هاش رو از دست داد ولی باز هم بهترین جنگجو جزیره پارادایس بود
میتونی به نظرم از لیوای الهام بگیری و چیزی که میخوای رو بسازی
راستی این جزئیات نبرد داستانت هم خیلی عالی بود و من واقعا خوشم اومد که این قدر خوب و دقیق تصویر سازی کردهخ بودی ❤️🔥
ادامه رزیتا از مارگاریتا پرسید گابریل چرا آنقدر خشن؟ مارگاریتا گفت چون گابریل همیشه تو سیاره خودمون برعکس سیاره شما خیلی افسرده بوده چون خیلی ضعیف بود من و اون همدیگر رو دوست نداریم ما مجبوری ازدواج کردیم ما فقط وقتی میخواستیم بچه دار شیم رابطه برقرار میکردیم ولی هیچ وقت برای نزدیکی رابطه نداشتیم و من با مرد های دیگر هم به گابریل خیانت کردم ولی هیچ وقت اهمیت نمیداد و گابریل اعتیاد شدیدی به فیلم های غیر اخلاقی و خودارضایی دار و گابریل يک دفعه آمد و با عصبانیت پرسید تو واقعا فکر میکنی وقتی بهم خیانت میکردی اهمیت نمیدادم ؟تو نمیدونی من چقدر ناراحت میشدم و من برای لذت فیلم های غیر اخلاقی نمیبینم و من دیگه ضعیف نیستم من الان صد درصد قدرتم رو دارم یه نکته گابریل الان صددرصد قدرتشو دار و گابریل گفت من بیخیال نمیشم و با عصبانیت رفت خونه همسایه و داده زد و گفت با زن من میخوابی و با هم دعوا شدیدی کردن و ابر انسان نخستین آمده و گفت اگر میخواید بجنگید روز مبارزه مثل دوتا مرد بجنگید ادامه دار
من یه داستان راجب مردگان متحرک دارم این که چند نفر خواب میبینن که یه فرشته بهشون میگه خدا میخواد یه فرصت دوباره بده و اون چند نفر از خواب بیدار میشن و میبینن که دنیا تو حالت عادیش و میفهمن که الان یک ماه قبل از شروع بیماری و باید سعی کنن مانع شروع بیماری بشن متوجه شدید؟ اگر نه اینطوری بگم خدا میخواد دنیا رو درست کنه و اون چند نفر رو میفرست به گزشته تا مانع شروع بیماری بشن خوب هست یا نه؟
به نظرم این یکی از اون سه تای دیگ که فرستادی میتونه خیلی خفن تر و بهتر باشه اگر بتونی روی همین داستان بیشتر مانور بدی خیلی بهتر میشه
چون من خودم سریال واکینگ دد رو حدودا میشه گفت کامل دیدم ولی همیشه برام سوال این بود که چی شد تو اون زمانی که ریک گرایمز شخصیت اصلی رفت تو بیمارستان چه اتفاقی برای دنیا افتاد و اگر میشد با جریانی دوباره دنیا به حالت اولش برگرده خیلی خوب میشد حتی!
ادامه یه افسونگر رفت مخفیگاه خوناشام ها و با اعتماد به نفس گفت من یه راه برای شکست دادن گابریل دارم مارکو بعد شنیدن این حرف با خشم و عصبانیت یه میز را خورد کرد و گفت خفه خون بگیر لاله شو و فدم قدر به افسونگر نزدیک میشد افسونگر با ترس و نگرانی عقب میرفت و با استرس گفت من یه عروسک از گابریل ساختم مارکو بعد شنیدن این حرف از خوشحالی لبخند زد و بابت بی ادبیشک معذرت خواهی کرد ادامه دار
🔥
یه سوال به نظر شما شخصیت ابر انسان نخستین چی باشه ؟ یعنی چه خصوصیات اخلاقی و شخصیتی داشته باشه؟ خودم میخوام صبور بی رحم و باهوش باشه نظر شما چیه؟
صبور بی رحم باهوش خیلی صفات خوبین برای یه شخصیت سپهر به نظر من خودخواه و تک رو بودن (یعنی فقط به خودش اتکا میکنه و اصلاً نمیتونه کار تیمی و گروهی انجام بده) رو هم اضافه کنی خیلی عالی میشه
❤️🔥
یه داستان دیگم اینکه یه رستوران بیرون از شهر بود که میگفت گوشت آدم دار ولی همه فکر کردن شوخی و نسل مردم رفتند بیرون شهر و غذا شو خوردن و همون لحظه تو شهر همه کشته شدن صاحب اون رستوران همه رو کشته و برای بقیه غذا درست کرد به انواع یه داستان ترسناک خوب هست یا نه؟
این داستان میتونه سپهر خیلی خیلی ترسناک بشه چون با همین چند جمله کوتاه واقعا میتونه کاری کنه که آدم از ترس به لرزه بیفته ❤️
ادامه گابریل خودش را به سختی رسوند بیمارستان بیهوش شده سه ساعت بعد گابریل بیدار شد و خودش را توی تخت بیمارستان دید رزیتا و خوناشام کش ها و شیطان کش ها کنارش بودن و با نگرانی ازش پرسیدند چی شد گابریل همچیز را گفت و یه خوناشام کش گفت من تا حالا راجبشون نشنیدم گابریل گفت وقتی من نشنیدم تو شنید باشی اون ها شکست ناپذیرند من هیچ شانسی جلوی شان ندارم الانم زندم به خاطر خورشید خانم هست یه نفر گفت میتونیم از ژنراتور خورشیدی استفاده کنیم گابریل گفت فایده نداره اون ها خیلی سریع هستند شب شد درجه یک ها حمله کردند گابریل همین طور یخ و آتش میزد ولی میدید که هیچ فایده نداره و با زنجیر بستنش و رزیتا و بچه ها رو هم با طناب بستن و گابریل سعی میکرد زنجیر ها را بشکونه ولی اصلا نمیتونست و یه مرد آمد و همه در برابرش زانو زدند و بهش میگفتند نماینده اعظم و نماینده اعظم به گابریل گفت من میخوام برای تو یه خاطره تعریف کنم ادامه دار
به نظرم خیلی داستان داره جالب پیش میره و از آخر میتونه به یه داستان عالی تبدیل بشه، کارت خیلی درسته ❤🔥
برام جالب شده که ادامش خاطره ای که میخواد برای گابریل بگه چیه !+
ولی یه موضوعی که فکر میکنم اگر کمی بهش بیشتر میرسیدی داستانت رو خیلی عالی میکرد(همین الانش هم عالیه فقط یه ریز کاری که نظر شخصیمه ) اگر بیشتر درمورد درجه یک ها توانایی ها، قدرت مبارزه، شخصیت د ظاهرشون توضیح میدادی خیلی خفن میشد(دقیقا مثل آخر فصل دوم انیمه شیطان کش که موزان پادشاه شیاطین همه شیاطین رده بالا رو به قلعه بی نهایت فرامیخونه و ما تا حدی از تمام شش تا رده بالا یه سری اطلاعات کلی به دست میاریم
ولی در کل عالی تا اینجا داستانت پیش رفته 🔥❤👍
ادامه حال پسر ارشد ابر انسان نخستین پسرش تو یه کافه داشت بستنی میخورد و همه مسخرش میکردند میگفتن گابریل باعث شد آبروی تو بره پسر ارشد با عصبانیت گفت خفه خون بگیرید یه نفر گفت مواظب خودت باش چون تو دیگه مثل قبل قدرت نداری پسر ارشد زیر لب گفت من گابریل رو میکشم برادرش گفت میدونی که پدر یعنی ابر انسان نخستین وقتی اون روح سگش بالا بیاد چی میشه پسر ارشد گفت برام مهم نیست دیگه نیست شب شد پسر ارشد گابریل رو به مبارزه دعوت کرد مارگاریتا و رزیتا به گابریل گفتن نه ولی گابریل قبول کرد و رفتن به یه سیاره بدون سکنه میخواستن با شماره ۳ شروع کنن ولی پسر ارشد سریع بدون مقدمه یه مشت خیلی محکم زد تو صورت گابریل و پرتاب شده صورت گابریل نابود شده بود و قلب از خوب شدن پسر ارشد چشمان گابریل رو از کاسه در آورده و خورد گابریل درحالی که داشت درد میکشید با دندون انگشت های پسر ارشد رو گاز گرفته و کند پسر ارشد زود خوب شد و گابریل رو تا حد مرگ زده گابریل بهتر شده و یه لگد زد به بین پای پسر ارشد پسر ارشد جاخالی داده و دماغه گابریل رو کند و از گابریل پرسید مشکل تو با من چیه؟ گابریل پرسید چی؟ تو با زن من خوابیدی اون وقت انتظار داری مشکل نباشه؟ ادامه دار
این پسر ارشد داره این گابریل رو با این قدرت خفنش میزنه
wow
❤️🔥
ادامه یه روز دیگو داشت یواشکی به حرف های دو تا ابر انسان گوش میداد یکیشون گفت تو یه روستا یه خونه هست که یه خانواده کوچیک توش هست یه مادر یه دختره و یه پدر که راحت شکست میخورن داداشش گفت ولی اگر ابر انسان نخستین بفهمه مارو میکشه داداشش پرسید از کجا بفهمه؟ و گفت من زود تر میرم دیگو بعد شنیدن این حرف با اضطراب رفت بیش گابریل و ازش کمک خواست ولی گابریل با بی حوصلگی گفت برو بابا دیگو با عصبانیت گفت باشه خودم کاری میکنم و رفت پیش یه گروه کوچیک از سرباز و از فرمانده کمک خواست فرمانده گفت ما هیچ شانسی جلوش نداریم دیگو گفت چرا هست ادامه
ولی من از این گابریل خیلی خوشم اومده و یه جورایی شخصیت مورد علاقم تو داستانت شده
❤️🔥
یه سوال اگر گابریل یه آدم واقعی بوده و میخواست مثل تو داستان رفتار کنه شما بهش احترام میزاشتین یا باهاش مخالفت میکردین؟ اگر واقعی بوده و اگر شما به اندازه گابریل قوی بودین چیکار میکردین؟
خیلی سوال جالبی و سختی پرسیدی سپهر
نمیدونم واقعیتش باهاش موافقم می کردم یا مخالفت
ولی این رو میدونم که اگر میخواست به ارزش هام بی احترامی بکنه حتی اگر زورمم نمی رسید یه جوری باهاش مقابله می کردم
برای سوال دومت هم اگر قدرت گابریل رو داشتم تا جایی میشد حتی با زور صلح جهانی رو حفظ می کردم نمیذاشتم جایی جنگی برای منافع یه عده سیاست مدار و افراد قدرتمند ایجاد بشه
❤️🔥
ادامه شیاطین عصبانی بودن گفتند ما همش داریم شکست میخوریم اگر نتونید به ما کمک کنید دیگر دلیلی برای متحده بودن نمیبینیم مارکو گفت صبور باشید ما هنوز یه گزینه داریم ما باید از درجه یک ها کمک بگیریم همه پرسیدند منظورت از درجه یک ها چیه مارکو گفت هویت شان مخفی حتی بنیانگذاران هم از وجود شان خبر نداشتند یه نفر پرسید حالا چه فرقی با ما دارند مارکو گفت حتی با شمشیر شاه آرتور هم نمیشه یه درجه یک را سربرید و پرسید میدانید اگر شمشیر شاه آرتور به سر یه درجه یک بخور چی میشه همه گفتند نه نمیدونیم مارکو گفت میشکنه همه گفتند نه امکان نداره مارکو گفت حالا کجاشو دیدی خوناشام های درجه یک حتی از هواپیمای جنگی هم سریع ترند و شیاطین درجه یک از هنر خون شیطانی استفاده نمیکنند به جاش از هنر خون شیطانی جهنمی استفاده میکنند و یه نفر پرسید هنر خون جهنمی دیگه چیه مارکو گفت هنر خون جهنمی یه هنر شکست ناپذیر و چیز های مسخره مثل صلیب آب مقدس گیلیسین توشون اثر نداره و شیاطین درجه یک تو چشماشون آلامت ادریس دارن یعنی اول ابلیس وقتی یه شیطان آلامت ادریس داشته باشه یعنی اون شیطان شکست ناپذیر به جز نور خورشید و نام خدا همچیز از یه خوناشام يا شیطان درجه یک قدرتمند تر نیست و همه پرسیدند پس چرا تا الان راجب شونه حرف نزدی مارکو گفت چون اون ها خیلی وحشتناکن یک ساعت بعد مارکو رفت مخفیگاه درجه یک ها و یه دفعه یه درجه یک گلوی مارکو رو گرفته و با عصبانیت پرسید چطوری جرأت کردی مگه هویت ما نباید مخفی باشه مارکو گفت ببخشید ولی ما به کمک شما نیاز داریم یه خوناشام به ما خیانت کرد درجه یک پرسید خوب که چی یه خوناشام دیگه مارکو گفت نه اون یه خوناشام معمولی نیست درجه یک پرسید منظورت چیه مارکو گفت اون میتونه بدون هيچ مشکلی بیاد زیر آفتاب درجه یک با عصبانیت گفت چرت نگو امکان نداره مارکو گفت نه اون حتی نام خدا را لمس میکن و بدون دعوت وارد میشه درجه یک با عصبانیت و حرص گفت نه نه امکان نداره من همین الان میرم میکشمش مارکو گفت چیزی تا صبح نمونده درجه یک گفت زود میکشمش ادامه دار
این تیکه داستان از شمشیر شاه آرتور خیلی خوشم اومد 👍🔥
❤❤❤❤
عشقی محمد
❤️🔥
یه نکته ابر انسان نخستین شکست ناپذیره ولی دوتا رقیب دار اول همسرش و ابر انسان خردمند این دو نفر تنها کسانی هستن که میتونن به ابر انسان نخستین آسیب بزنن و میتونن دربرابر مشت های ابر انسان نخستین طاقت بیارن خوب هست یا نه؟
آره سپهر به نظرم عالیه که براش حداقل یه کسی رو قرار دادی که میتونه در برابرش مبارزه کنه و اینکه در برابر مشت هاش مقاومت کنه خیلی خوب میشه
❤️🔥
اگر خوشتون اومده پس لطفا از فردا اون انیمیشن های که گفتم رو برسی کنید بی زحمت مثلا فردا از جنگ های تک شاخ و فرداش آن سوی دیوار باغ در کل اگر زحمتی نیست برسی کنید
واقعیتش سپهر تا چند روز آینده برنامه ویدئو هام رو چیندم و فعلا کلا میخوام روی هم انیمه تمرکز کنم
اگر باز از انیمیشن چیزی بزارم یه کم سردرگم میشه و یه موضوعی هم هست اینکه ویدئویی که میسازم باید محبوب و ترند اون موقع باشه (مثلا همین الان بزرگترین نمایشگاه انیمه تو لس آنجلس آمریکا درحال برگزاریه و خب خیلی اخبار جدیدی درمورد انیمه ها داره میاد این چند روز یکیش هم مثلا تریلر جدید انیمه اتک آن تایتانه)
ولی اگر زمانی خواستم جدا از انیمه، انیمیشن رو هم بررسی کنم اون موقع این دوتا انیمیشنی رو هم که تو معرفی کردی یه نگاهی میکنم ببینم میشه ازش محتوای خوبی درست کرد یا نه !+
❤
موفق باشی
❤🔥
ببخشید فراموش کردم گابریل یه جا میگ ابر انسان نخستین هم سن آدم و وقتی از خاک در آمد خدا به ابر انسان نخستین گفت دوتا انتخاب داری یا قدرتی معمولی داشته باشی و به بهشت بیای یا قدرت بی نهایت زیاد ولی جهنمی و ابر انسان نخستین بدون فکر گفت قدرت بی نهایت ادامه دار ببخشید اون لحظه فراموش کردم بگم
این که از نماد ها و مفاهیم زندگی روزمره تو داستانت خیلی به چشم میخوره خیلی موضوع خوبیه سپهر ♥
داستان گابریل رو بعدن میگم الان میخوام یه داستانی که برای ابر انسان نخستین نوشتم رو بگم نام فیلم زندگی نامه ابر انسان نخستین فصل ۱ در روز ازل ابر انسان نخستین و همسرش و آدم و حوا تازه به وجود آمده بودن تو بهشت ابر انسان نخستین وقتی دیده شیطان با خدا بحث میکنه تو دلش گفت احمق و آدم بشه گفت ادب داشته باش ابر انسان نخستین گفت برو بابا آدم تو دلش گفت امیدوارم تو یعنی ابر انسان نخستین مثل شیطان نشی چند روز بعد آدم و حوا از بهشت تبعید شدن و شیطان میخواست کاری کنه ابر انسان نخستین هم از بهشت تبعید بشه ولی ابر انسان نخستین گفت من مثل آدم احمق نیستم ولی چند لحظه بعد یه فرشته آمد و گفت تو به دستور خداوند از بهشت تبعید میشی ابر انسان نخستین با وحشت پرسید چرا؟ فرشته گفت بخاطر بی ادب بودن و تبعید شد وقتی رفتن به سیاره فرشته چند تا توضیح داده اول بجز میوه و آب حق خوردن هیچ نوع گشتی نداری و حق نداری به زمين حمله کنی و تو در آینده خیلی بزرگ میشی و به دستور خداوند تو و همسرت شب باید نزدیکی کنید شب ابر انسان نخستین و همسرش نزدیکی کردن و چند هفته بعد اولین بچشون یعنی پسر ارشد ابر انسان نخستین به دنیا آمد و فردای آن روز ابر انسان خردمند از خاک متولد شده و گفت من برای خدمت به شما متولد شدم و فراد مشاور ابر انسان نخستین و فردا معاون ابر انسان نخستین و چند روز بعد دو تیریلیارد ابر انسان متولد شدن یک سال بعد جمیعت ابر انسان ها بالا رفت و ابر انسان نخستین خواست یه سری به آدم بزنه و رفت زمين و دید که آدم دور دعا میکنه و بشه گفت من بینهایت از تو خوشبخت ترم مگ برعکس تو پیر نمیشم من برعکس تو شکست ناپذیرم من فقط تو یک سال صاحب یه امپراتوری شدم ولی تو چی آدم خندید و گفت برعکس من بینهایت از تو خوشبخت ترم درسته من فناناپذیر یا شکست ناپذیر نیستم ولی در عوض بهشت رو صددرصد دارم ولی تو چی؟ ابر انسان نخستین با شنیدن این حرف با عصبانیت رفت ادامه دار
سپهر این داستان اصلاً تو یه سطح دیگه بود
حتماً ادامش بده و برای من هم ادامه داستان رو اگر دوست داشتی بزار که خیلی از المان ها و باورها و عقاید ما هم جالب تو این داستان استفاده کرده بودی
❤️🔥
چون الان چیزی به ذهنم نمیرسه این کارو میکنم ابر انسان نخستین محدود کنندش غیر فعال شده و به یه هیولای غول پیکر تبدیل شده و داشته کل کهکشان رو نابود میکرد ولی همسرش با کمک ذهنش ابر انسان نخستین رو آروم کرده ادامه دار بعدن درستش میکنم باید بقیه داستان رو بگم
گاهی وقتا ذهن فکر می کنه که دیگه آخرش رسیده و ایده ای نداری
ولی کمی صبر کنی سپهر ایده ها و تفکرات خیلی خفنی به ذهنت میرسه که داستانت رو تکمیل کنی
❤️🔥
ممنون ولی قرار نیست انیمه بشه قرار انیمیشن بشه چون من انیمه دوست دارم ولی انیمیشن بیشتر دوست دارم برای همین میخوام این داستان انیمیشن باشه
آره منم نگاه کردم دیدم این دوتایی که معرفی کردی انیمیشن قراره بشن
ولی یه موضوعی که هست سپهر فعلا موضوع کانال یوتیوب رو روی هم انیمه گذاشتم و قراره ویدئو های دیگ ای از انیمه های مختلف رو هم حتی بزارم ولی برای انیمیشن فکر نمیکنم به این زودی ها بخوام ویدئو یی درست کنم چون غیر از تو بقیه فقط درمورد انیمه ویدئو میخوان و تویه درست کردن ویدئو باید خیلی مسائل رو حتما در نظر گرفت که اون ویدئو ارزشمند باشه!
ولی اگر خواستم درمورد انیمیشن زمانی ویدئویی درست کنم حتما دوتا انیمیشنی که گفتی رو بررسی میکنم...
ادامه شش میلیارد نفر با شش میلیارد ابر انسان جابجایی ذهن کردن گابریل با برادر رزیتا جابجایی کرد و ابر انسان نخستین به دیگو گفت من میخوام با تو جابجایی کنم دیگو گفت نه علاقه ندارم و همه گفتن نه ریسکه ابر انسان نخستین گفت تو حرف من حرف نزنید و به زور با دیگو جابجایی کرده اول دیگو دیگو از خواب بیدار میشه و میبینه که تو بدن ابر انسان نخستینه گیج شده بود و یه امتحانی کرد به دیوار مشت زد و دیوار شکست ولی دستش هیچی نشد و با یه دست یه کامیون رو بلند کرده کلی هیجان زده بود حالا ابر انسان نخستین ابر انسان نخستین بیدار شد و دید تو بدن دیگو برای امتحان به دیوار مشت زد و دستش کلی درد گرفت برای دومین بار درد رو احساس کرده و خواست یه ماشین رو بلند کنه ولی هرچی سعی میکرد نمیتونست و خواست غذا بخور کلی هیجان زده شده برای اولین بار پیتزا سوسیس و کالباس ماکارونی خورده حال گابریل گابریل هم بیدار شد و دید تو بدن برادر رزیتا اون هم بینهایت ضعیف شده بود و برادر رزیتا هم مثل دیگو شده یه هفته بعد تاثیر دستگاه از بینی رفت و همه چیز به حالت عادی برگشت و مردم عادی گفتن ابر انسان بودن واقعا حال داده ولی ابر انسان ها گفتن انسان عادی بودن بینهایت مزخرف ادامه دار بعدن بهش جزئیات بیشتری میدم شما هم اگر جزئیات بیشتری به ذهنتون رسیده بگین ( راستی من تو اینستا کانال زدم میشه لطفا من رو تو اینستا دنبال کنید؟ این طوری میتونید چهره من رو ببینید فقط صدام تو ویدیو با واقعیت فرق دار میشه لطفا دنبال کنید؟ تو اینستا
خیلی چرخشش داستانت رو دوست داشتم عالی بود
اینستاگرام هم واقعیتش من نسبت به خود یوتیوب خیلی کمتر میرم و حتی پیج اینستاگرام هم دست ادیتوره که کاراش رو می کنه و حتی الان تو پیج اینستامون هم یه دوماهی میشه چیزی نذاشتیم چون بیشتر تو یوتیوبیم
❤️🔥
ادامه چند ساعت بعد ابر انسان نخستین با پنج هزار میلیارد نفر رفت سمت یه سیاره ولی نزدیک شده یه فرمانده گفت برید گمشید ابر انسان نخستین گفت ما پنج هزار میلیارد نفریم فرمانده با اعتماد به نفس گفت به تخمم ولی تو دلش گفت وای کارمون تموم و ابر انسان نخستین گفت یا با زبونه خوش تسلیم بشین یا چهل درصدتون میمیرید فرمانده تو دلش گفت این طوری چهارصد میلیون نفر میمیرن و به پادشاه سیاره گزارش داد و پادشاه از ترس تسلیم شده و ابر انسان نخستین متوجه شد که جمعیت زیادشون یه نقطه قوت( چند ساعت بعد ابر انسان نخستین تنها میره یه سیاره با یازده میلیارد نفر و با لبخند میگه یا با زبونه خوش تسلیم بشین یا یک میلیارد نفر رو میکشم و همشون خندیدن و همون لحظه یک میلیارد نفر گردنشون شکست همه شوک شدن و پادشاه پرسید تو جادوگری؟ ابر انسان نخستین با عصبانیت گفت من شاید آدم بکشم ولی گناه کبیره نمیکنم و اون ها میخواستن زانو بزنن ولی ابر انسان نخستین گفت نه فقط دربرابر خداوند زانو بزنید( یک ساعت بعد دوازده تا ابر انسان میرن به یه سیاره با شش میلیارد نفر و همون حرف هارو تکرار میکنن و اون ها هم میخندن و با تیرکمان آتشین و سمی به اون ها شلیک میکنن ولی اون ها هیچیشون نشد همه شوک شدن یه فرمانده گفت غیر ممکن اگر اژدها بود يا حتی گودزیلا باید آب کش میشد و همون هرف ها تکرار شد و اون ها تسلیم شدن چند ماه بعد ابر انسان ها معروف شدن کل کهکشان از ابر انسان ها وحشت داشتن ولی براشون سوال بود که چرا ابر انسان ها به زمین حمله نمیکنن و برای امتحان با بیست و پنج میلیارد نفر به سمت زمین رفتن ولی نزدیک شدن یک دفعه سی درصدشون نابود شدن و یک دفعه ابر انسان نخستین آمده و با عصبانیت گفت به حر جهنمی میخواید حمله کنيد ولی به زمین نه و با وحشت رفتن ادامه دار این اولین اسپین اف داستان ولی آخری نیست و ادامه دار ولی الان چیزی به ذهنم نمیرسه تو کامنت بعدی ادامه داستان گابریل رو میگم و ایشالا بقیه اسپین اف هارو بعدن میگم و لطفا اگر پیشنهادی برای ادامه این داستان دارید بگین
سپهر، سپهر از ته دل خندیدم وقتی تویه متن داستانت خوندم فرمانده با اعتماد به نفس گفته به تخمم
دمت گرم پسر عشقی
این پاراگراف رو خیلی دوست داشتم
این اسپین آف های داستانت خیلی خیلی خفن و باحاله
چون خیلی خوب با باورهای خودمون حتی یکی شده
❤️🔥
ادامه گابریل و رزیتا تو خونه داشتن تلویزیون میدیدن که یک دفعه یه پیغام برای گابریل آمده و توش این بود که گابریل باید زن بگیره چون باید بیشتر بچه بیاره که رزیتا نمیتونه برای همین گابریل باید زن بگیره و گابریل به رزیتا گفت متاسفم ولی نمیتونم سرپیچی کنم رزیتا گفت درک میکنم چند روز بعد گابریل با یه زن به اسم مرینت ازدواج کرده ادامه داره
این پیام از طرف کی بوده که گابریل نمیتونه ازش سرپیچی کنه؟
❤️🔥
سلام یه چیزی من یه داستان دیگر هم دارم که متاسفانه جزئیات ندار این که مادر بتمن ده سال قبل از اینکه با پدر بتمن باشه با یه مرد دیگه بود و از اون مرد یه دختر میار ولی وقتی با پدر بتمن آشنا میش اون مرد و دختر را رها میکن و بیست سال بعد اون دختر یه آدم کش را میفرست تا پدر و مادر بتمن را بکش ولی بهش میگه با بتمن کاری نداشته باشه متوجه شدید چی شد؟ و به نظر شما خوب هست یا نه و من هرچی فکر میکنم نمیتونم به یه داستان کامل تبدیلش کنم شما میتونید این داستان را کامل کنید؟
این داستان گابریل ت خیلی خوبه، نماد گرایی، شخصیت پردازی، داستان و...
ولی این داستان بت من نسبت به اون خیلی ضعیفه
فکر کنم اگر روی هم داستان گابریلت کار کنی خیلی بهتر باشه و نتیجه خوبی از آخر بگیری ❤🔥
یه نکته این داستان ربطی به گابریل ندار تو این داستان حتی بابای گابریل هم هنوز به دنیا نیومد
ادامه گابریل داشته از شهر خارج میشد که یه پسر بچه دید ازش پرسید تو چرا اینجایی گفت عموم من را بیرون کرد و پدرم مرد گابریل به اون بچه یکمیلیون دلار داد و رفت خانه عمو و پرسید این جوری از برادر زادت مواظبت میکنی و عمو با اسلحه به گابریل شلیک کرد ولی فایده نداشته و پرسید تو چی هستی ولی گابریل بدون حرف عمو را خورد و رفت سال ۲۰۲۷ گابریل رفت به یه کلیسا تا دعا کن و یه دختر دید و از یه کشیش پرسید اون خانوم اسمش چیه گفت رزیتا دختر آقای دیگو و رفت پیش رزیتا و ازش پرسید حاضرین با هم یه شام بخوریم گفت اگر پدرم اجازه بده چرا که نه و پدرش را صدا زد و پرسید میشه ما بریم شام گفت چرا که نه کی بهتر از آقای گابریل شب شد گابریل رزیتا رو با لیموزین برده رستوران و رزیتا سن گابریل را پرسید گفت بیست و هفت سالم رزیتا گفت بیست سال و پرسید خانوادتون کجان گابریل گفت توی تصادف مردند رزیتا گفت متاسفم گابریل گفت ممنون و گابریل پرسید نظر شما راجب جانگیرشبحی چیه گفت به نظرمن یه قهرمان ولی پدرم میگه اون فقط یه روانی که خودش را با خدا اشتباه گرفته گابریل تو دلش گفت به من میگی روانی خودتی و پرسید با من ازدواج میکنید رزیتا یه کم خجالت کشید و گفت چرا که نه یک ماه بعد شب عروسی گابریل با رزیتا بود همه داشتند تبریک میدادن خوشبخت بشین از این چرت و پرت ها که توی عروسی میگن و گابریل میخواست یه سیب پوست بکن ولی چاقو شکست و گفت چاقو خراب بود رزیتا گفت ولی بازم نباید میشکست ولی بیخیال شد و گابریل یه خوناشام دید و بردش زیرزمینی و ازش پرسید تو چی میخوای گفت من میخوام برای شما کار کنم و گابریل یه کم از خونش را داد به اون و دید که تصویرش توی آیینه دید میشه و پرسید من آنقدر خوشتیپ بودم که نمیدونستم و با شون موش را مرتبه میکرد و رفت و رزیتا از گابریل پرسید اون آقای کی بود گفت همکارم بود شب شد رزیتا و گابریل رفتند توی تخت و کار های اداری انجام دادند و گابریل متوجه شد که رزیتا حامل شد اون هم چهار قلو ادامه دار
eshgham by far yoriichi az muzan ghavi tare
منم تا حدی موافقم باهات
ولی بعضی از تحلیل ها هست که میگه در جنگ مهم زنده موندن و بقایه
یوریچی مرد بالاخره ولی موزان بیشتر از هزار ساله که عمر کرده پس این برتری رو داره نسبت به یوریچی
ولی خب میشه گفت تا حدی هم سلیقه ایه ❤
یه داستان دیگم اینکه یه ماشین پلیس داشته چند تا دزد رو تعقیب میکرد و یه اتوبوس ها اون جا بود و یک دفعه یه سیاهچاله باز میشه و اون دزد ها و پلیس و اتوبوس با هم میرن زمان دایناسور ها و اون ها باید سعی میکردن از خودشون دربرابر دایناسور ها مواظب کنن و برگردن زمان حال خوب هست یا نه؟
ایده یه خیلی خوبیه مخصوصا با سیاهچاله به عقب برمیگردن میتونه خیلی جذاب باشه
یه نکته ابر انسان نخستین و همسرش خانواده ندارن مثل آدم و حوا از خاک در اومدن
جالب شد
خیلی ایده خفنیه
حالا میفهمه چرا اسمش انسان نخستینه
❤️🔥
ادامه گابریل میره خونه و با عصبانیت و خشم وسایل خونه رو داشته میشکند اول یخچال رو از جا کنده و پرتاب کرد بیرون و همه قاب عکس های خانوادگی رو شکوند و همش میگفت همتون برید گمشید همتون بمیرید و میخواست تلویزیون هم خراب کن که پشیمون شد و میخواست مشروب بخوره ولی نخورد و شروع به گریه کرد بیرون رزیتا به دایی گابریل که اسمش ایتن گفت برو باهاش حرف بزن ایتن گفت نه من جرأت ندارم مارگاریتا از پسر ارشد خواست پسر ارشد گفت نه گابریل من رو میکشه گابریل الان از من هم قوی تر دیگو گفت مین میرم همه گفتن نه گابریل شما رو میکشه دیگو گفت اگر میخواست من رو بکشه سال ها پیش میکشت و میخواست بره که یک دفعه ابر انسان نخستین گفت من میرم دیگو گفت نه من میرم ادامه دار
حس خیلی بدی رو اونجا گابریل داشته بالاخزه متوجه پسرش در واقع اصلا پسرش و هم خونش نیست
ولی به نظرم خیلی خوب بازم تونست خودش رو تا حدی گابریل کنترل کنه که سمت مشروب و اینجور چیزا نرفت
❤️🔥
ادامه همون لحظه مردم چند تا دنیای موازی آمدن و گفتند قرنهاست که ابر انسان ها الکی به ما حمله میکنن ما هم ابر انسان هستیم ولی به اندازه شما قوی نیستیم و گابریل پرسید یعنی چی من خودم تازه متوجه وجود دنیا های موازی شدم و همون لحظه همنوع های گابریل آمدن و گابریل ترسید و ابر انسان نخستین گفت نترس کارید ندارم تازه ازت ممنونم چون باعث شدی برای اولین بار تم شکست رو بچشم و چند نفر گفت نه گابریل خیانت کرد باید بمیر و چند نفر گفتند نه حق با گابریل بود ابر انسان نخستین گفت این کار رو میکنیم چند روز دیگه تو یه سیاره بدون سکنه با هم مبارزه کنیم و همه قبول کردن و مردم دنیا های موازی گفتند شما قرنهاست که الکی به ما حمله میکنید ابر انسان نخستین پرسید یعنی چی و یه نفر به یه فرمانده کنار ابر انسان نخستین اشاره کرد و گفت این مادر چند به ما حمله میکن و ابر انسان نخستین از اون فرمانده پرسید چی میگن؟ گفت من چند قرن پیش متوجه دنیا های موازی شدم و میخواستم با ارتش شخصی خودم اون دنیا ها رو نابود کنم و ابر انسان نخستین با عصبانیت گفت تو گوه میخوری بدون اجازه من حمله میکنی تخم سگ حرام زاده و کشتش و اون ها پرسیدند چی کار کنیم ابر انسان نخستین گفت الان برید گمشید بعدن حرف میزنیم اون ها هم گفتند باشه بعدن حرف میزنی بعد رفتند و دانشمندان از ابر انسان نخستین خواستند بزار توش تحقیق کنن ابر انسان نخستین قبول کرده و دانشمندان توی ابر انسان ها تحقیق کردن چند ساعت بعد دانشمندان یه جلسه برگزار کردند و مقامات از دانشمندان پرسیدند ابر انسان ها دقیقا چی هستند دانشمندان گفتند اون ها به خودشون میگن ابر انسان ولی اون ها درواقع یه گونه تکامل یافته و تقریبا بی نقص از انسان هستند و همه حرف های گابریل درست اون ها کبد و کلیه و دستگاه گوارش و ریه و آپاندیسیت ندارن و اسید معده اون ها حتی از گدازه آتشفشان هم قویتر و عجیب تر اینکه معدشون میتون اسیدی با این قدرت رو تحمل کنه و اسپرم اون ها بینهایت خالص و رحم زن هاشون اسپرم اضافی رو ذخیره میکن برعکس رحم زن های ما که بدنشون اسپرم اضافی رو دفن میکن و بچه های اون ها برعکس ما به شیر مادر نیاز ندارن ادامه دار
من از اینکه دنیای موازی رو وارد داستانت کردی خیلی خوشم میاد سپهر ♥️
یه داستان دیگم اینکه یه شاهزاد بهزور پدرش با یه دختر پولدار ازدواج میکنه و وقتی بزرگ میشه برای این که از پدرش انتقام بگیر میر تو خیابون و یه دختر گدا رو میار قلعه و باهاش ازدواج میکنه و داستان از این جا شروع میشه که این گدا باید یاد بگیر تو قلعه زندگی کنه خوب هست یا نه؟
آره چکیده داستان که خیلی جالبه با جزئیات میتونه یه چیزی مثل داستان گابریل هم حتی بشه و یه شاهکار دربیاد ازش!
ادامه مارکو گفت پس ده برابر سرعت نور حرکت کن گابریل گفت باشه این که برای من چیزی نیست و با بیست برابر سرعت نور حرکت میکرد ولی باعث شد یه دروازه باز هم همه رفتند توی دروازه و رفتند به یه دنیای دیگر به یه انیمه دیگر رفتند به انیمه اتک آن تایتان ادامه دار
ادامه شیاطین عصبانی بودن پرسیدند الان چه گوی باید بخوریم اون حتی بنیانگذاران هم شکست داد مارکو یه شیشه از جيبش در آورده و گفت این یه سم که یه فناناپذیر را فناپذیر میکن و یه فناپذیر را فناناپذیر میکن ما باید این سم را به خورد گابریل بدیم یه نفر پرسید چطوری ما حتی نمیتونیم بهش نزدیک بشیم مارکو گفت گابریل امروز میره کافیشاپ تا قهوه بخور ما حواسش را پرت میکنیم و یه نفر باید این سم را میریزه تو قهوه گابریل چند ساعت بعد گابریل و رزیتا رفتند کافیشاپ و گابریل به رزیتا گفت نگران قیمت نباشه هرچی میخوای سفارش بد عزیزم ولی یک دفعه خوناشام ها و شیاطین حمله کردند گابریل عصبانی شد و گفت منگوله های حرام زاده یه روز خواستیم زن و شوهری غذا کوفت کنیم و به رزیتا گفت برو دستشویی قایم شده و رفت بیرون یخ و آتش زد و مارکو تو قهوه گابریل سم ریخته و گابریل قهوه رو خورد و حالش بد شده و بردنش بیمارستان حال بیمارستان حال گابریل اضطراری بود دکتر ها کلی دارو به گابریل دادن ولی فایده نداشته گابریل گفت این داروها فایده نداره این سم تونست من را شکست ناپذیر رو خورد کنه و خوناشام ها و شیاطین داشته به بیمارستان حمله کردند خونآشام کش ها و شیطان کش ها دفاع میکردن ولی تعداد شون زیاد بود گابریل گفت من باید برم خودم همشون را میکشم رزیتا گفت نه تو حالت خوب نیست اگر بری فقط زیر دست و پا هستی و یه شیطان از پنجره آمد تو یه شیطان کش سربریدش و گفت تعداد این ها خیلی زیاد نمیتونیم جلوی شان را بگیریم و دکتر گفت من تو این سم تحقیق کردم تا حالا چنین چیزی ندیدم و یه زن آمد اون زن افسونگر بنیانگذار بود گفت نگران نباش من کارید ندارم فقط یه سوال دارم تو واقعا شکست ناپذیر هستی گابریل گفت بودم ولی الان نه افسونگر بنیانگذار گفت خیلی دوست دارم بدونم تو چقدر قوی هستی و یه شیشه از جيبش در آورده و گفت این پادزهر سم این را بخوری خوب ميشی یه دکتر گفت من اول باید این دارو را آزمایش کنم گابریل گفت زر مفت نزن و گابریل اون را خورد و خوب شده و رفت بیرون و با عصبانیت پرسید چه غلطی کردین کوسکش ها و هم را خورده افسونگر بنیانگذار گفت تحت تاثیر قرار گرفتم تو واقعا سریع قوی هستی ببینم میتونیم من هم شکست بدی یا نه گابریل گفت من سی ثانیه پیش تو را کشتم بنیانگذار پرسید منظورت چیه و یک دفعه از وسط نسو شده و خدنش پخش شد گابریل گفت وقتی خوب شدم از وسط نسوش کردم ولی یه کم تول کشید تا بمیر آخ جون دوباره ابر قدرت شدم ادامه دار ❤
گابریل داره یکی از شخصیت های مورد علاقم میشه!❤️😅
خیلی تیکه ادیتور ش رو دوست داشتم 😅👍🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥😂
امان از دست ادیتور 😅👍❤🔥
ادامه گابریل با شتاب و خشم یه چاقو رو گرفته و میخواست مایکل رو بکشه گفت میکشمت حروم زاد رزیتا به پای گابریل افتاد و با لحن التماس آمیز گفت تمنا میکنم التماس میکنم نکن اون پسرمونه گابریل گفت اون پسر من نیست رزیتا گفت بخاطر. من بخاطر خدا نکنه اون بچه گنای ندار و پای گابریل رو بوسید و لینکلن و سوفیا و سارا هم به زار زار گریه افتادن و گفتن پدر خواهش میکنیم نکن گابریل خیلی عصبانی بوده گفت من باید این بچه رو بکشم مایکل پرسید یعنی من اصلا براتون ارزش ندارم؟ پدر گابریل گفت به من نگو پدر تو پسر من نیستی رزیتا با گریه گفت یعنی خون آنقدر مهم؟ تو ۱۶ سال براش پدری کردی الان فقط چون فهمیدی ای خونه تو نیست میخوای بکشیش؟ و از دایی گابریل پرسید چرا کاری نمیکنی؟ دایی گفت من جرأت ندارم گابریل با التماس ها رفت بیرون با نفرت رفت ادامه دار
واکنش گابریل با اون فضای احساسی که با خواهش و تمنا که گابریل دست از کشتن برداره داستان رو بی نظیر کرده تا اینجای کار
منتظر ادامه داستان اصلی گابریل هستم
جدا از اون دوست دارم اون اسپین آف هایی که گفتی قراره از داستان اصلی گابریل هم در بیاری رو زودتر بخونم
❤️🔥
ادامه گابریل به الدیایی ها حمله کرده و رئیس جمهور پارادایسی گفت صبر کن یه راه هست همه گفتند نه امکان نداره رئیس جمهور گفت چرا یه را هست و هم از رئیس جمهور پرسیدند چطور ممکنه رئیس جمهور گفت من باید برم پیش ارن و قدرت تایتان بنیانگذار را بگیرم و گابریل من را بخور و صاحب تایتان بنیانگذار بشه و همون لحظه ارن رئیس جمهور را آورده و با عصبانیت پرسید چرا فکر میکنی من قدرت تایتان را به اون عوضی حرام زاده میدم رئیس جمهور گفت اگر ندیده اون همون را میکش ارن گفت باشه و رئیس جمهور صاحب تایتان بنیانگذار شده و گابریل خوردش و میخواست به تایتان تبدیل بشه ولی تایتان زن با یه شیشه غول پیکر نور مستقیم خورشید را زده به سینه گابریل و گابریل به خاکستر تبدیل شده ادامه دار
ادامه گابریل با رزیتا تو یه صندلی بودن و رزیتا از گابریل پرسید چه بلایی سر مارگاریتا میاد؟ گابریل گفت چیزیش نمیشه اون آنقدر قوی هست که بتون از خودش مواظبت کنه و یک دفعه یه نفر از پشت گردن گابریل رو گرفته و گابریل رو پرتاب کرد اون برادر پسر ارشد بود با عصبانیت گفت تو آبرو داداشم رو بردی آشغال و با لگد پای گابریل رو خورد کرد گابریل آسیب دیده و به زور گفت برو گمشو کثافت برادر پسر ارشد با شنیدن این حرف شروع کرد و مثل سگ گابریل رو زده و رفت سمت رزیتا و شلوارشو در آورده میخواست به رزیتا دست درازی کنه گابریل به سختی گفت تو گوه میخوری و گردن برادر پسر ارشد رو گرفته و گازش گرفته برادر گابریل رو گرفته و محکم زدش به دیوار کوبیدش گابریل به شدت زخمی شده بود ولی گفت من از تو نمیترسم و به صورت برادر پسر ارشد مشت زده ولی مشتش هیچ تأثیری تو برادر نداشته گابریل نامیده بود ولی ابر انسان نخستین آمده و پسرش رو مثل سگ زده و گفت تو چه گوی خوردی من گفتم حق ندارید به گابریل نزدیک بشین پسرش گفت ولی پدر پسر ارشد به خاطر گابریل آبروش رفته ابر انسان نخستین با عصبانیت گفت لال شو برادرت به خاطر احمق بودن خودش آبروش رفت تازه من گفتم به گابریل کاری نداشته باشید و تو از دستور من سرپیچی کردی و پسرش رو مثل سگ زده و کلی از گابریل معذرت خواهی کرد و با کمک خونش زخم های گابریل رو درست کرده ادامه دار
اینا اول هم دیگه رو لت پار می کنن بعد درست هم میزنن بعد به نتیجه عقلانی میرسن و صحبت می کنن 😂
خیلی از داستانات خوشم میاد سپهر
همه چیز توش پیدا میشه
خشم، نفرت، عشق،دوستی، شادی
و این کارت رو به یه شاهکار تبدیل می کنه
❤️🔥
ادامه یه نفر با گابریل تماس ذهنی بر قرار کرد و پرسید ارکس کدام گوری هستی اصلا احساست نمیکنم گابریل پرسید ارکس دیگه کی پرسید اسم خوتو نمیدونی گابریل گفت ببخشید من اسمم را عوض کردم من الان گابریل هستم و دید که مارکو دار فرار میکن و به رزیتا گفت الان میام و رفت پیش مارکو و ازش پرسید میخوای بدونی من چرا اینطوری هستم مارکو با هیجان گفت بله این سوال کل دنیا گابریل گفت بله و الان میگم دلیل اینکه من چرا اینطوری هستم اینکه من اصلا خوناشام نیستم مارکو گفت درسته خیلی غیرعادی هستی ولی بازم خوناشامی گابریل زد زیر خنده و گفت من اصلا زمینی نیستم من از یه سیاره دیگر امدم من یه ابر انسان هستم مارکو با ترس پرسید منظورت چیه گابریل گفت من حتی گابریل هم نیستم اسم من ارکس من خودم گابریل واقعی رو سه هزار سال پیش کشتم من میخوام برای تو یه داستان تعریف کنم سه میلیون سال پیش یه سیاره بود به اسم ابر سیاره مردم اون سیاره اسمشون بوده ابر انسان ابر انسان ها شکست ناپذیر هستند و برای کل کهکشان ها تحدید بودن و هستند یه شب یه سرباز به همسر یه پادشاه تجاوز میکن توی تختش و همسر پادشاه حامل شد سرباز رو سریع اعدام شده همسر پادشاه میخواست بچه رو بکش ولی نمیشد چون کشتن جنین یه ابر انسان غیر ممکن همسر میخوام خودکشی کنه ولی ابر انسان ها نمیتونن خودکشی کنن و ابر انسان نخستین که پادشاه ابر انسان ها بود و قوی ترین گفت به این شرط بچه زنده میمون که نود و نه و نیم درصد قدرتش را بگیرن ادامه دار
ادامه افسونگر گفت من برای کامل کردن عروسک به خود گابریل نیاز دارم مثلا مو یا پوست یا بوزاق دهنش مارکو با عصبانیت و ناامیدی پرسید چطوری چطوری و یه لحظه آرام شد و گفت باید ریسک کنیم ولی خون و پوست و ناخونش که نمیش چون پوستش خیلی محکم فقط موش میشه ولی موش را نمیش با یه شمشیر یا حتی چنگال شیطان موش را فقط با یه قیچی که یه آهنگ جاودانه ساخته میشه گرفته و یه شیطان با اعتماد به نفس گفت بله بعد از این که با عروسک تسخیرش کردیم ميکشيمش مارکو گفت نه کشتن نه مرگ اون رو از بین نمیبر شاید برای مدتی خفه خون بگیر ولی کشت نمیشه ما باید فلجش کنیم ادامه دار
این ایده اینکه مرگ پایان کار گابریل نیست و تنها راهش فلج کردنشه واقعا جالب و باحاله👍🔥
یه نکته یه حرف داستان من اینه که شنیدید میگن هرچی قوی تر باشی بیشتر میخوای مثل تو واقعیت که ثروتمندان و سیاستمداران حرچی قوی تر میشن بیشتر میخوان داستان من هم همینه خودم توضیح بدم یا خودتون میدونید منظورم چیه؟
آره میتونه جالب بشه ولی بازم خیلی به روایت خودت بر میگرده که باید به بهترین نحو ممکن انجامش بدی
❤️🔥
ادامه دیگو به نخست وزیری گفت اون فقط آدم بد ها رو میکش پس اگر توبه کنی و قول بدی آدم خوبی بشی تو را نمیکش نخست وزیر با ترس گفت معذرت میخوام دیگو گفت نه کسی که باید ازش معذرت خواهی کنی گابریل نیست خداوند و نخست وزیر سجده زد و گفت خداوندا من را ببخش دیگه مشروب نمیخورم دیگه دختر بازی نمیکنم فقط من رو از دست اون عوضی حرام زاده نجات بده دیگو گفت ادب داشته باشه نخست وزیری گفت ببخشید من فقط من رو نجات بدین و گابریل آمد و میخواست نخست وزیر رو بکشه و دیگو گفت نه این مرد از خدا معذرت خواهی کرد پس مجازاتش با تو نیست با خداست گابریل با کسلی گفت باشه به درک و رفت نخست وزیر به فکر فرو رفت ادامه دار
ادامه همه شوک شدن گابریل پرسید چرا آنقدر تعجب کردید؟ پسر عدالت گفت چون اون شمشیر نشکن بود حتی میتونست سر یه ابر قدرت هم بزن گابریل پرسید ابر قدرت؟ پسر عدالت گفت یه سیاره هست که مردمش شکست ناپذیر هستند و گابریل یه نفر رو گرفته و گفت این جاسوس ابر قدرت ها هست جاسوس پرسید چطوری متوجه شدی؟ گابریل گفت من چشمام خیلی قوی من همین الان میرم همه اون ابر قدرت ها رو میکشم و همه خندیدن و گفتند نه امکان نداره اون ها شکست ناپذیرند هستند و تعدادشون چهار ده میلیارد و سیارشون ششصد و هفت و پنج سال نوری با این جا فاصله دار گابریل خندید و گفت من همین الان میرم همشون رو میکشم و رفت و با جاسوس تماس گرفت شده و بهش گفت یه نفر آمد و میگه اسمش گابریل و همون لحظه جاسوس شوک شده و گفت نه نه این امکان نداره حال اون سیاره مردم از گابریل پرسیدند تو دیگه کدام مادر جنده هستی؟ گابریل گفت یه مادر جنده که میخواد همتون رو بکش و همشون خندیدن و همون لحظه چند میلیارد نفر مردن و پرسیدند چی شد گابریل گفت من سریع اون چند میلیارد نفر رو کشتم ولی اونقدر سریع بود که شما متوجه نشدید انگار که اصلا تکون نخوردم و شروع کرد به حمله کردن مردم اون سیاره بهش لیزر زدن ولی گابریل حتی خراش هم نمیدید حال زمینه همه از رزیتا پرسیدن گابریل دقیقا چقدر قوی؟ رزیتا گفت بینهایت اون همشون رو میکش حال گابریل گابریل اشتباهی دستشو خراش داد و خونش ریخته زمینه و یه نفر اون خون رو جمع کرده و داد به هوش مصنوعی و از هوش مصنوعی پرسید اون دقیقا چی هوش مصنوعی گفت اون یه ابر انسان یه نسخه تقریبا بی نقص از انسان و با تعجب گفت خیلی عجیبه قدرت اون غیر قابل اندازه گیری ولی اون وقتی به دنیا آمد نود و نه و نیم درصد قدرتش رو از دست داده و همه تسلیم شدن و به گابریل التماس کردن گفتند ما رو نکش و گابریل با ابر انسان نخستین تماس گرفت و پرسیدی کار کنم ؟ ابر انسان نخستین گفت اون های که گناه کبیره کردن رو بکش و همه زن ها و دختر ها رو حامل کن و گابریل بهش نگاه کرد و یه پيرمرد رو کشته و گفت از دختر باز ها متنفرم و یه مرد رو کشته و گفت از زنا کار ها هم متنفرم و یه پسر پرسید زنا و دختر بازی چه فرقی دارن؟ گابریل گفت زنا یعنی یه زن و مرد مثلا چهل سال با هم رابطه برقرار کنن دختر بازی یعنی یه مرد مثلا چهل سال با یه دختر مثلا شونزده سال رابطه برقرار کنه و همه همجنسگرا و دختر باز ها و زنا کار ها و خیانت کار ها رو کشته و میخواست به زن ها تجاوز کنه ولی همون لحظه یه دروازه باز شده و همنوع های گابریل آمدن ادامه دار و یه سوال این داستان اصلا باراتون جالب هست؟
آره سپهر داستانت خیلی جالبه
از همه چیز میشه توش پیدا کرد از تلپاتی تا یه سری اعتقادات دینی و من تا حالا همچین چیزی رو ندیده بودم
حتما ادامه بده منم منتظر پارت های بعدی داستان گابریل هستم
خیلی دوست دارم ببینم گابریل از آخر داستانش چطوری پیش میره ❤🔥
ادامه رزیتا به پسرش لینکلن گفت تو باید محدود کنندت غیر فعال بشه لینکلن گفت نه من نمیتونم رزیتا گفت پسرم بابات الان نیاز به کمک داره بابای عوضیت فقط برای قدرت آنقدر عصبانی در حالی که کلی از خانوادش و غرورش رو قبلا از دست داده یعنی بابات به قدرت حتی بیشتر از ما یعنی خانوادش اهمیت میده لینکلن گفت ولی مامان این به من ربطی نداره رزیتا گفت باید سعی کنی دایی گابریل گفت ولی گابریل خیلی از لینکلن قوی تر حتی اگر محدود کنندش غیر فعال بشه فایده نداره ادامه دار
داره به نظرم به اوج داستان میرسه سپهر
منتظر پارت های بعدیش هستم ❤🔥
ادامه مایکل تو بیمارستان بوده و بی هوش دکتر گفت به خون نیاز دار گابریل گفت باشه دکتر میخواست از گابریل خون بگیره ولی نميشد گابریل با ناخونش دستشو خراش داد و خونش رو به دکتر داده چند ساعت بعد دکتر گفت خیلی عجیبه خونه شما با مايکل نميخوره گابریل پرسید چطوری ممکنه؟ دکتر گفت مايکل پسره شما نیست گابریل پرسید چی؟ دکتر گفت امکان نداره خونه پدر به پسر نخور مايکل پسر شما نیست گابریل با تمام عصبانیت به رزیتا نگاه کرد و با صدای عصبانیت پرسید تو چه گوی خوردید؟ تو به من خیانت کردی؟ رزیتا گفت به خدا قسم به مرگ بچه هامون قسم من خیانت نکردم گابریل فکر کرد و یادش آمد که وقتی رزیتا حامل بوده یه روز یه نفر به زور میاد تو خونه و به رزیتا تجاوز میکنه گابریل سریع رسید مرد رو کشته ولی انگار رزیتا رو حامل کرد بود
سپهر این پاراگراف از داستانت رو خوندم به معنای واقعی برگام ریخت
خیلی خفن باحال از این استفاده کردی
دقیقاً ویژگی که یه نویسنده عالی داره رو به خوبی داری به دست میاری
یه موضوعی رو وسط داستان کردی که اصلاً هیچ کسی نمیتونست پیش بینی بکنه
همین موضوع باعث میشه که داستانت فوق العاده بشه
❤️🔥
ادامه دانشمندان رفتند توی جنگل تا تو حیوانات تحقیق کنن و دیدن حیوانات وحشی هیچ کاری با گیاهخواران ندارن گابریل گفت چون حیوانات هم مثل ما حق ندارن گوشت بخورن و دانشمندان پرسیدن خورشید شما دقیقا چقدر؟ گابریل گفت اگر بخوام بگم خورشید ما ششصد و نود و سه برابر خورشید شما هست دانشمندان گفتند نه امکان نداره خورشید آنقدر بزرگ باشه پس چرا از این جا معمولی به نظر میاد ؟گابریل گفت خورشید ما پنجاه هزار میلیارد سال نوری با این جا فاصله دار و دانشمندان رفتند توی بیمارستان و از دکتر پرسیدن روزانه چقدر بچه به دنیا میاد؟ دکتر گفت از صب تا الان سی و پنج میلیارد بچه به دنیا آمد دانشمندان شوک شدن و گفتند نه امکان نداره یعنی تو هفته ساعت سی و پنج میلیارد بچه به دنیا آمد؟ دکتر پرسید یعنی تو سیاره شما روزانه چقدر بچه به دنیا میاد؟ دانشمندان گفتند کم تر از ده میلیون بچه دکتر با تعجب گفت چی ده میلیون بچه؟ دانشمندان گفتند کم تر از ده میلیون دکتر پرسید چرا آنقدر کم بچه به دنیا میاد؟ دانشمندان گفتند چون ما برعکس شما به غذا و دارو و آب نیاز داریم ما مریض میشیم هزینه ها خیلی زیاد تاز سیاره ما برعکس شما برای دیریشلیار ها آدم جا ندار و سقط جنین هم زیاد شده دکتر پرسید سقط یعنی چی؟ دانشمندان پرسیدن یعنی تو که دکتری نمیدونی سقط یعنی چی؟ دکتر گفت نه نمیدونم و گابریل آمد و گفت تاحالا هیچ جنین ابر انسانی سقط نشده همه بچه ها سالم و سلامت به دنیا میان و دانشمندان پرسیدن میشه شما رو عقیم کرد؟ دکتر پرسید عقیم یعنی چی؟ دانشمندان گفتند متوجه شدیم ادامه دار
خیلی خوب از مسائل استفاده می کنی من واقعا نمیتونم ایرادی بگیرم و فوق العادس نکاتی رو که میگی
استفاده کردنت از مفاهیم نجوم و علمی خیلی اوکیه و خیلی خوبه همینطوری ادامه بده
یه پیشنهاد کوچیک اگر بتونی از ایده های سریال فلش هم استفاده کنی کمی هم مثلا از دنیای آینه ای و اینجور چیزا رو بزاری خیلی عالی میشه
الان میخوام حرف های صاحب کانال فیلم باز رو بگم اول صاحب کانال فیلم باز برعکس شما زیاد از فصل۴ راضی نیست و برعکس شما سریع به اسم اتک واکنش نشون داده ولی به فحش ها واکنشی نداده دقیقا برعکس شما و از شخصیت بندیه گابریل راضی هست میگه شخصیت بندیه گابریل رو تو فصل۴ خوب نشون دادم و از داستان خونبی خوشش اومده میگه داستان خونبی یا همون داستان جنگ زامبی ها با خوناشام ها خوب بود حتی تو چند تا پارت واقعا میخواست بدونه بعدش چی میشه ولی یه مشکل دار میگه دراکولا تو داستان خیلی شبیه گابریل شکست ناپذیر و بی اعصاب
فصل 4 درکل به نظرم خوب بود سپهر ولی یه چیزی خیلی من رو گیج کرد همونکه رزیتا به گابریل خیانت کرده بود و بچش اصلاً برای انسان نخستین بود
شاید دید و طرز تفکر من اشتباه باشه
ولی درکل فصل 4 گابریل جالب بود
و آره منم به نظرم دراکولا خیلی شبیه گباریل شکست ناپذیره ولی یه چیزی که هست به نظرم لازمه بالاخره یکی درحد گابریل باشه یابالاخره تو سیزن 5 ما یه شخصیت جدیدی رو ببنیم که حتی از گابریل قویتر باشه
❤️🔥
ادامه بنیانگذار پرسید چرا به من قدرت دادی گابریل گفت چون ازت سوال دارم تو کی هستی تو بنیانگذار نیستی اگر بنیانگذار بودی خیلی قوی تر بودی بنیانگذار گفت بله من بنیانگذار نیستم پدرم بنیانگذار بود وقتی خواب بود انداختمش زیر آفتاب تا خودم بنیانگذار بشم و یه بوی خوب احساس کرد و پرسید این بوی چیه گابریل گفت حر خوناشام يا شیطانی از خون من بخور میتون غذای آدم ها را بخور این هم بوی پیتزا هست و بنیانگذار رفت رستوران و مثل وحشی ها پیتزا میخورد و رفت قنادی و بازم مثل وحشی ها شیرینی میخورد و گفت این خیلی از گوشت انسان خوش مزه تر من برعکس پدرم شیطان به دنیا آمدم برای همین هیچ وقت خورشید را ندیدم من تا حالا زندگی نکردم من همش تو تاریکی زندگی کردم گابریل پرسید شما چرا به شیطان تبدیل شدید بنیانگذار گفت نمیدونم من اون موقع به دنیا نیومده بودم و گفت من را بکش من دیگه نمیخوام زنده باشم گابریل گفت با کمال میل و میخواست سرش را قطع کنه ولی دیگو آمد و گفت نه این کار رو کنه و از بنیانگذار پرسید آیا تو واقعا از گناهانت پشیمانی گفت بله واقعا پشیمان هستم دیگو گفت پس توبه کن از خدا معذرت خواهی کن گابریل پرسید چرا چرت میگی این یه شیطان دیگو پرسید پس تو چی هستی گابریل گفت من برگزیده هستم دیگو گفت نه تو برگزیده نیستی تو فقط یه روانی که دم به دقیقه آدم میکش گابریل گفت باشه برای من فرقی نداره و دیگو به بنیانگذار گفت توبه کن بنیانگذار الکیه قبول کرد و سجده زد و یه دفعه به دیگو حمله کرد و گابریل سریع سرش را قطع کرد و به دیگو گفت دیدی گفتم ادامه دار
ببخشید فراموش کردم قبل از مبارزه مارگاریتا به گابریل میگه طلاق میخواد گابریل میگه نه من تا زندگیت رو جهنم نکنم آزاد نمیشی و تو مبارزه یه نفر به گابریل میگه بعد کشتنت رزیتا رو میگیره و گابریل میگه تنها کسی که لیاقت رزیتا رو دار منم ببخشید اون لحظه فراموش کردم بگم
حالا به نظرم منطقی تر و بهتر میاد که چرا رزیتا حتی امکان داره خودش با گابریل رو در رو بشه
ادامه جنگ بین جهان های موازی تموم شده و مردم جهان های موازی ابر انسان های جهان های موازی نه مردم جهان های موازی ابر انسان نخستین رو به یه جلسه دعوت کردن روز جلسه یه نفر از دور ابر انسان نخستین رو برسی کرد و وحشت زده شده رئیسش پرسید اون چقدر قویه؟ گفت قدرت اون غیر قابل اندازه گیری اگر همه قدرت های کل جهان های موازی رو از اول دنیا یا الان رو رو هم بزاریم حتی با نیم درصد قدرتش هم برابری نمیکنه رئیسش با اضطراب گفت پس نباید عصبانیش کنیم ابر انسان نخستین گفت ممنون و همه وحشت زده شدند و ابر انسان نخستین گفت من شنواییم خیلی خوب کار میکنه و برای صلح باید به حرف من گوش بدین یه نفر پرسید ما چرا باید به حرف های تو گوش بدیم؟ و همون لحظه گردنش شکست ابر انسان نخستین گفت این مجازات گوش ندادن ادامه دار
معلومه که ابر انسان نخستین اصلاً شوخی نداره
شاید اشکال از من باشه سپهر ولی یه سوال برام پیش اومده الان که شاید به خاطر این بازه زمانی که داستانت رو پارت به پارت میفرستی برام باشه
الان گابریل کجایه؟
داره چیکار می کنه؟
❤️🔥
ادامه یکی از داداش ها با سرعت رفت سمت خونه و با لگد در خونه رو شکوند و رفت سمت دختر خانواده مادر التماس میکرد و پدر با اسلحه بهش شلیک کرده ولی طبیعتا فایده نداشته و ابر انسان میخواست به دختر و مادر تجاوز کنه که دیگو و چند تا سرباز تو راه بودن فرمانده از دیگو پرسید چرا گابریل نیست؟ دیگو گفت گابریل به ما کمک نمیکنه فرمانده گفت بدون گابریل ما هیچ شانسی جلوش نداریم دیگو گفت چرا هست و رسیدن و دیگو به ابر انسان گفت بیا اینجا شیطان ابر انسانه خندید و پرسید شما چه گوی میخواید بخورید؟ و سرباز ها شروع به شلیک کردن کردن طبیعتا فایده نداشته و دیگو یواشکی تو بطری مشروب اسید ریخت و دور شده ابر انسان درحالی که میخندید بطری مشروب رو سر کشید و درجا خون تف کرد و دندون هاش کنده شده و دیگو تو صورتش اسید ریخت و به صورتش شلیک کرد و مرده همون لحظه داداشش اومده و با دیدن جسد داداشش پرسید شما چه بلایی سر داداشم آوردین؟ دیگو گفت ما از یه خانواده مواظبت کردیم و شروع به شلیک کردن کردن ولی داداشه با عصبانیت زد پنج نفر رو تیک تیک کرده و میخواست دیگو هم بکشه که یک دفعه گابریل آمده و یه مشت به صورتش زده و صورتش نابود شده و گفت برو گمشو ابر انسان گفت به تو ربطی نداره این ها داداشم رو کشتن گابریل گفت برعکس به من خیلی هم ربط داره من اگر به ابر انسان نخستین بگم که میخواستین تجاوز کنید و مشروب بخورید بدون شک کشته میشین پس برو گمشو من با پسر ارشد ابر انسان نخستین جنگ تن به تن داشتم داداش خندید و گفت همه میدونن پسر ارشد یه بچه ننه و یه پسر دیگه ابر انسان نخستین تو رو مثل سگ زده من میرم ولی بدون خودم یه روز میکشمت و رفت دیگو پرسید چرا اومدی؟ گابریل گفت رزیتا درخواست کرد و من قبول کردم ادامه دار
من نگفتم این بشر گابریل عالیه
❤️🔥
راستی من به فکر چند تا سریال از رو داستان هستم یعنی یه سریال از بچه های گابریل یه سریال از کودکی گابریل یه سریال از وقتی گابریل با مارگاریتا ازدواج کردن و یه سریال از ابر انسان نخستین و یه سریال از جهان های موازی و یه سریال از کهکشان متوجه منظورم شدید؟
نه واقعیتش به طور دقیق سپهر
شاید منظورت اسپین آف این شخصیت هاست
یعنی در کنار داستان اصلیت میخوای برای این شخصیت هایم یه داستان جداگونه بنویسی
بازم اگر درست متوجه نشدم بیشتر درموردش و یه جور دیگه بهم توضیح بده سپهر
یه داستان دیگم اینکه یه شب یه نفر از خواب بیدار میشه و میبینه که خونش رو دزد زده به پلیس زنگ میزنه پلیس میگه تا بیست دقیقه دیگه میاد ولی سی ثانیه بعد صدای ماشین پلیس میاد و از پنجره بیرون رو میبینه که دوتا ماشین غول پیکر هستن و از توشون دوتا پلیس غول پیکر میاد بیرون به مرد زنگ میزنن ولی جواب نمیده چون در حد مرگ ترسیده بود و یک دفعه از خواب بیدار میشه و میبینه که خواب بود ولی همون لحظه پلیس پلیس معمولی در میزنه مرد در رو باز میکنه و میپرسه چرا آنقدر زود؟ پلیس با تعجب پرسید زود؟ ما نیم ساعت طول کشید تا بیایم و دزد هم گرفتیم مرد قلبش وایساده متوجه شد که خواب نبود واقعا دوتا غول بودن ولی جوابی داده نمیشه پایان خوب هست یا نه؟
آرخ خوبه سپهر
❤️🔥
@@HotokoLand این رو برای یه نفر دیگه هم تعریف کردم گفت این کارو بکن بگو این مرد میتونه شیاطین رو ببینه نظر شما چیه؟
آقا من بودم که فقط ویدئو رو استپ زدم که ببینم نویسنده برای ادیتور چی نوشته بود یا شما هم اینطوری بودین😁😂
😂🔥❤👍
من خواب داستانیه عجیب دیدم خواب دیدم یه دنیای هست که توش یه قدرت برتر هست کسی که اون قدرت رو داشته باشه میتونه مردم رو به شیطان تبدیل کنه ولی یه مشکل داره این قدرت مخصوص مرد ها هست اکر یه زن این قدرت رو بگیر در نهايت ۲۴ ساعت میمیره و این هیولا هارو فقط با یه گلولهی مخصوص میشه کشت که مواد اولیه ساخته اون گلوله رو فقط یه خوانواده داره چندین نسل میگذره و از اون خوانواده فقط یه مادر و پسر میمونه در آخر داستان یه دختر اون قدرت رو میگیره و میره به یه جای دور تا بمیر و قدرت نابون بشه ولی یه موجودی که تو خواب زمستونی بوده اون دختر ذو نجات میده و قدرت رو نابون میکنه من این رو تو خواب دیدم به نظر شما چطوری میتونم به یه داستان کامل تبدیلش کنم؟
به نظرم از ایده بارش فکری استفاده کن
داخل اینترنت یه سرچ بکنی برات میاره سپهر
❤️🔥
یه داستان دیگم اینکه تو آتلانتیس بیماری زامبی پخش میشه و پری ها مجبور میشن به انسان ها پول بدن تا پری دریایی های زامبی رو بکشن خوب هست یا نه؟
ناخوداگاه چون تو آتلانتیس جریان داره ازش خوشم میاد
من کلا عاشق آتلانتیسم 😂
ادامه گابریل و پسر ارشد با هم مهمونی گرفتن و خوش گذرانی کردن و پسر ارشد رفت خون و برادرش بهش گفت خیلی آشغالی من میدونم دروغ گفتی پسر ارشد در حد مرگ خندید و گفت کاملا درسته من از اول میدونستم مارگاریتا زن گابریل و بخاطر خوب فیلم بازی کردنم کسی شک نکرد ادامه دار
من اینجاش رو متوجهنشدم سپهر
از وسط دعوا چطوری یهویی رفتن وسط مهمونی؟
و اینکه یه چیزی سپهر
قسمت آخر انیمه اتک آن تایتان رو دیدی؟
اگر آره
نظرت درموردش چی بود؟
❤️🔥
ببخشید فراموش کردم گابریل گفت ما درجه بندی داریم از یک تا سیزده من خودم درجه هفت هستم و خود خدا مقامات رو انتخاب کرده به نام های ابر انسان خردمند و مشاور ابر انسان نخستین و نماینده ابر انسان نخستین و اسم اولين بچه ابر انسان نخستین هست پسر ارشد ابر انسان نخستین و هر يک ميليون سال یکبار یه ابر انسان غیر عادی به دنیا میاد ادامه ببخشید اون لحظه فراموش کردم بگم
منتظر پارت های بعدیش هستم
گابریل داره مثل ارن یگر در انیمه اتک آن تایتان شخصیت مورد علاقه من میشه♥️
نضرت قابل احترامه اما گیوکو مویچیرو شکست میدار اگه اون بچه نبود پس گیوکو با اختلاف خیلی کم قوی تره چون گیرش انداخت مویچیرو نزدیک بود بکشتش که اون بچه... نزاشت حداقل رتبه ۱۰ یا ۹ باید بهش میدادی
نضر اشتباهههههه😢
نظر درسته😊
در ضمن هیچ کدوم از شیطان کش ها موفق نشدن در نبرد رو در رو و تک به تک یک شیطان رده بالا رو شکست بدن چه در انیمه و چه در ادامه مانگا
و البته بنظرم هاشیرای باد قوی تر از مویچیرو هست چون مویچیرو سنش کمه و نسبت به سنش خیلی قویه
نضر اشتباهههههه😢
نظر درسته😊
در ضمن هیچ کدوم از شیطان کش ها موفق نشدن در نبرد رو در رو و تک به تک یک شیطان رده بالا رو شکست بدن چه در انیمه و چه در ادامه مانگا
و البته بنظرم هاشیرای باد قوی تر از مویچیرو هست چون مویچیرو سنش کمه و نسبت به سنش خیلی قویه
سلام عزیزم متاسفانه خیلی جاهارو اشتباه کردی تو ۹۰ درصد رنکینگارو ببینی رتبه یک بین هاشیراها گیومی که جای بحث نداره....رتبه دوم و سوم که خیلیا بینش اختلاف دارن بین اوبانای و سانمی که خیلیا میگن اوبانای رتبه ۲ و خیلیا میگن سانمی.....سانمی که توی نبرد با کوکوشیبو خیلی خوب درخشید و توی نبرد با موزان عملکرد خوبی داشت...اوبانای هم که لازم به ذکر نیست مثل گیومی بهترین عملکردو جلوی موزان داشت و تنها هاشیرایی بود که از اغاز تا طلوع خورشید جلوی موزان جنگید و تا انتهای مبارزه بودش...تنها هاشیرایی بود که جلوی ضربه موزان هوشیاریشو حفظ کرد و تانجیرو نجات داد.....و بین هاشیراها بیشترین دوام رو در مقابل زخم و اسیب داره......جوری که با اون همه زخم و چشمای کور بازم تا اخر جلوی موزان وایساد.....توی خود مانگا هم که گفته شده اوبانای بهترین مهارت شمشیرزنی بین همه هاشیراها داره و میتونه بدون غذا خوردن برای چند روز متوالی بجنگه.....
کاملا درست میگی
واقعیتش من برای درست کردن این ویدئو خیلی سایت ها و ویدئو های مختلف رو دیدم و تحلیل کردم حتی تو ویدیو هم گفتم این رتبه بندی رو من تا جایی که فکر میکنم و منابع معتبری که بیشتر این افراد رو تو رده بندی ها مختلف تو یه جایگاه گذاشتن رو تو ویدئو بزارم ولی بازم به طور قطع اصلا نمیشه مشخص کرد چون تا حدی هم میتونه سلیقه ای باشه
راستی ایمان جان دمت گرم که کامنت گذاشتی و نظرت رو دادی داداش❤🔥
یه سوال من میخوام گابریل ۴ تا ورژن مختلف داشته باشه یه نسخه مارولی و یه نسخه انیمه و یه نسخه انیمیشنی و یه نسخه فیلمی که همه این نسخه ها از گابریل متفابت باشن و به نظر شما این داستان پتانسیل بازی داشتند دار؟ یعنی یه بازی ویدیویی
قطعا داستان تو داره
چیزایی که تا الان برای من فرستادی اصلا خیلی فراتر از اون داستانی بود که از اول تعریف می کردی. هرچی داستانت بیشتر پیش میره کیفیت و عناصری که استفاده می کنی خیلی پویا تر و بهتر میشه و این داستان قعطا توانایی داشتن 4 نسخه از گابریل رو داره
قطعا داستان تو یه شاهکار میشه ♥
من که همین الانش عاشق گابریل شدم
ادامه یه روز ابر انسان خردمند مشاور ابر انسان نخستین رو با به جلسه مخفی دعوت کرد و گفت ما باید کاری کنیم ابر انسان نخستین خیلی دار زیادروی میکنه من میخوام ابر انسان نخستین رو به مبارزه دعوت کنم مشاور با تعجب پرسید چی؟ ابر انسان نخستین شکست ناپذیره تمام ابر انسان های دنیا جلوش عددی نیستن ابر انسان خردمند گفت من تنها کسی هستم که میتونم با ابر انسان نخستین مبارزه کنم و زنده بمونم ابر انسان نخستین دار دنیا رو نابود میکنه فقط با دست های خودش صدهاهزار دیریشلیار نفر رو فقط بخاطر قدرتنمایی کشته تو حمله به جهان های موازی چهارصد هزار میلیارد نفر آدم بی گناه کشته شدن گابریل خودش هفت میلیارد نفر رو کشت مشاور پرسید چطوری؟ ابر انسان خردمند گفت باید با همسر ابر انسان نخستین حرف بزنیم و مخفیانه رفتن پیش همسر ابر انسان نخستین و بهش گفتن میخوان چی کار کنن همسر ابر انسان نخستین با تعجب گفت درسته ولی چطوری؟ ابر انسان خردمند گفت نمیدونم ادامه دار
این ابر انسان ها درگیرشون از آخر باهم به نظرم میتونه خیلی جالب باشه
❤️🔥
ادامه داستان گابریل رو یه چند وقت دیگه میگم دارم کار میکنم تو این فاصله داستان های دیگم رو میگم
من که بی صبرانه منتظر ادامه داستان گابریل هستم ♥
ادامه اول یه معلم رفت سیاره ابر انسان ها و رفت تو کلاس و به دانشجویان گفت بشینید دانشجویان داشتند درحد مرگ میجنگیدن معلم داده زد و گفت بشینید دانشجویان پرسیدند تو فکر میکنی کی هستی؟ که سر ما داده میزن و به معلم حمله کردند و گابریل سریع آمده و جلوشو رو گرفته و گفت احمق ها این یه انسان اگر دست و پاش رو قطع کنید دیگه در نمیاد حال زمینه معلم با تمام قدرت غرور به دانشجویان کلاس گفت بشینید دانشجویان نشستن معلوم پرسید چرا دعوا نمیکنید چرا مدرسه رو به خون نمیکشین؟ دانشجویان پرسیدند چرا یعنی وحشی هستیم؟ معلوم که حوصلش سر رفت بود میخواست دست دانشجویان رو قطع کنه و گابریل آمد و گفت این ها آدمن دست و پاشون در نمیاد حال یه دکتر ابر انسان رفت به بیمارستان و با دیدن کلی بیمار تعجب کرده و پرسید چرا شما آنقدر ضعیف هستيد؟ دکتر های اون جا گفتند انسان بودن یعنی این و یه دکتر به یه زوج که بچشون رو از دست دادن دل داری میداد دکتر ابر انسان پرسید چی شده؟ گفتند بچه اون زن و شوهر مرده به دنیا آمد دکتر پرسید چرا باید بچه مرده به دنیا بیاد؟ و یه جا داری سقط جنین دیده و پرسید سقط یعنی چی؟ دکتر گفت ولی یه خانواده نتونن بچه بزرگ کنن یا زن قدرت بچه دار شدن نداشته باشه جنین سقط میشه دکتر گفت این کار غیر انسانی حال سیاره ابر انسان ها یه دکتر رفت سیاره ابر انسان ها و رفت بیمارستان و پرسید قدرت بچه به دنیا میاد؟ گفتند از دوازده دیشب تا الان پانزده تیریلیارد بچه به دنیا آمده دکتر با تعجب پرسید چطوری ممکن تو هشت ساعت پانزده تیریلیارد بچه به دنیا بیاد ؟ ادامه دار
خیلی تفاوت های ابرانسان رو با انسان های معمولی نوشتی این عالیه
ولی یه چیزی برای من واقعیتش تجزیه تحلیلش سخته و شاید هم تقصیر من باشه و اونم تعدا بچه های به دنیا اومده تو متنه آخره
البته میتونه به خوبی تعداد خیلی زیاد بودن رو برسونه
در کل عاالی♥
یه سوال شما وقتی تاز شروع به خوندن داستان کردید اصلا انتظار داشتید به این جا برسه؟
نه واقعیتش خیلی خوب پیش رفتی و حتما ادامه بده
ادامه رزیتا که از دور نگاه میکرد با حرس پرسید یعنی تو مارو بازی دادی گابریل گفت عزیز من دوست دارم ولی من دستور داشتم و نمیتونستم بگم و تو برام بیشتر یه حیوان خانگی هستی رزیتا با عصبانیت پرسید حیوان خانگی کثافت گابریل گفت لاله شو رزیتا مجبوری ساکت شد و گابریل دوباره با سرعت نور حرکت کرد و دوباره یه دروازه باز شده ادامه دار
یه سوال به نظر شما نوع انیمیشن داستانم چطوری باشه یعنی مثل هلسینگ باشه یا مثل اتک یا مرتال کمبت یا کسلوانیا نظر شما چیه
من اتک رو خیلی ترجیح میدم
در کل یه شاهکار بود این سبک
ادامه ابر انسان نخستین به گابریل گفت من میدونم پسرم دروغ گفته ولی لطفا بیخیال شد من خودم ادبش میکنم چند ساعت بعد پسر ارشد تو خونش داشت دختر بازی میکرد و مشروب میخورد که یک دفعه ابر انسان نخستین آمده و با خونسردی پرسید دختر بازی میکنی و مشروب میخوری؟ پسر ارشد که تل مغز و استخوان ترسیده بود گفت نه پدر من گوه بخورم و یه پسر دیگه ابر انسان نخستین از در آمده تو با سر و صورت خونی همونی که گابریل رو کتک زده بود ابر انسان نخستین گفت برادرت به حرف های من گوش نداد و به این روز افتاده پس این هشدار آخر دیگه با ناموس مردم کاری نداشته باش و اگر نه دفعه بعد آنقدر مهربون نیستم و رفت ادامه دار
از این خوشم اومد باباش یه جورایی مثل باباهای ایرانیه 😅
❤️🔥
داستان گابریل فصل بعدی نداره تو فصل ۴ تموم میشه ولی قرار نیست داستان تموم بشه بعد فصل ۴ شرور به نوشتن اسپین اف میکنم نمیدونم شاید هم فصل بعدی داشته باشه
من که منتظرشم سپهر
❤️🔥
ادامه دانشمندان از ابر انسان نخستین پرسیدند شما زبان خاصی دارید ابر انسان نخستین گفت بله الان شما متوجه حرفم میشین چون من دارم زمینی حرف میزنم و یکم به زبان ابر انسانی حرف زده دانشمندان گفتند ولی ما متوجه حرفات میشیم ابر انسان نخستین پرسید چطوری ممکن و مردم کهکشان گفتند نه امکان نداره حتی با مترجم هم نمیشه زبان ابر انسان ها رو فهمید و ابر انسان نخستین بیشتر حرف زده ولی کل مردم زمین متوجه حرف های ابر انسان نخستین میشدن و دانشمندان تحقیق کردن و متوجه شدن فرکانس صوتی ابر انسان ها با مال ما صد درصد یکی و رزیتا از گابریل خواست بردشون سیارشون گابریل گفت باشه و گفت من زن های زیادی داشتم تقریبا صدتا رزیتا اصلا تعجب نکرده بود و گابریل گفت باید به بچه هاش سر بزن و رفتند خانه یه دختر گابریل ولی دید که دخترش با یه پسر دوازده سال خوابید و نکشتش ولی مثل سگ کتکش زد و رفت خانه یه دختر دیگش و دید دخترش با یه زن خوابیده و اون هم مثل سگ کتک زده و رفت پیش یه پسرش و دید که پسرش زنا کرده و اون هم مثل سگ کتک زده رزیتا میخواست کاری کنه ولی میترسید و رفتند خونه و رزیتا از گابریل پرسید تو چرا آنقدر خشنی بچه های خودتو میزنی گابریل گفت اگر بچم نبودن تو کشتنشون درنگ نمیکردم رزیتا گفت تو میلیارد ها نفر رو کشتی گابریل گفت میلیارد ها آدم بد رو کشتم
فرکانس صوتی رو اضافه کردی به نظرم خیلی جالبه
من حالا یه پیشنهادی دارم به نظرم اگر بتونی فرکانس رو هم وارد کنی خیلی جالب میشه مثلا برای نقطه ضعف شیاطین
مثلا بگی با فرکانس 100 نانومتر ابر انسان ها میتونن آسیب جدی ببنین یا حتی قوی تر بشن
چرا بقیه رو نمیخونید؟
ادامه پانزده سال بعد گابریل و رزیتا و بچه ها داشتند شام میخوردن بچه ها بزرگ شدن یه دفعه لینکلن یه موش دید و با سرعت گرفتش و میخواست خونش را بمک رزیتا با عصبانیت گفت مگه نگفتم خون بی خون لینکلن پرسید چطوری میخوای مجبورم کنید من برعکس شما فناناپذیرم رزیتا به گابریل گفت تقصیر توی تو لوسشون کردی گابریل با خونسردی گفت سخت نگیر و به لینکلن گفت به حرف مادرت گوش کن وقعی میگ خون نه یعنی نه لینکلن گفت شما مثلا ابر قدرت هستيد و به حرفهای یه انسان فانی گوش میدید گابریل بعد شنیدن این حرف با خشم و عصبانیت گفت پسره تخم سگ برو گمشو اتاقت لینکلن با عصبانیت رفت ادامه دار
این پرش به پونزده سال حرکت جالبی بود ولی من هنوز یه موضوعی رو نفهمیدم
چرا شیطانی که بدن ملکه رو جذب کرد و قدرت زیادی هم داشت به راحتی گذاشت گابریل گردتش رو بزنه و به جهنم بره؟
این رو میشه برای من توضیح بدی!...