اللهم عجل الولیک الفرج تشکر انشاء الله امام زمان علیه السلام از شما راضی باشه انشاء الله که بکی از یاران واقعی آقا مولا مون صاحب العصر و الزمان باشین انشاء الله
سلام گفته میروی وکله ما تیپ نیست که این قدر ثبت کند لطفا نام دعا را بنویسید وکدام سوره نان بیبیرد معلم های قدیم واری می اید از روی خوانده میروید وباز میروید
داستانی جالب و آموزنده شخصی که با خودرو به یک شهر دور رفته بود در حال بازگشت راه را گم کرد و وارد جاده ای شد که به اعماق جنگلی دور افتاده ختم میشد . زمانی متوجه شد راه را اشتباه رفته که سوخت اتومبیلش تمام شد . در آن فصل کسی به آن جنگل نمیرفت و هر چقدر منتظر شد گذری از انجا عبور نکرد . پس به ناچار برای اینکه از گرسنگی و تشنگی تلف نشود پیاده راه را در پیش گرفت . شب شده بود و نور آتشی در میان جنگل نظرش را جلب کرد . پس به سمت آن رفت و دید که پیرمردی در آنجا زندگی میکند . بعد از اینکه پیرمرد به او غذا و آب داد ، آن دو شروع به صحبت کردند ؛ پیرمرد : کیستی و اینجا چکار می کنی مرد ، داستان گم شدنش را تعریف کرد و پرسید چرا شما اینجا زندگی میکنید؟ پیرمرد گفت : تمام دار و ندار من دوستی بود که همدمم بود ، هر وقت به مشکلی بر می خوردم او با استعداد فکری که داشت مشکل من را حل میکرد ، او برای من تکیه گاهی بود ، در کنار او زندگی برای من خیلی شیرین بود اما از زمانی که با هم برای شکار به این جنگل آمدیم او را گم کرده ام و چون بدون او نمیتوانم در جامعه زندگی کنم و همه از من سو استفاده میکنند ، پس به اینجا امده ام تا هم تنهایی زندگی کنم هم اینکه شاید او را پیدا کنم ( پیرمرد انسان پاک و ساده و بی نیرنگ و راست گو بود به همین دلیل فکر میکرد همه مثل خودش پاک و صادق هستند در نتیجه مردم حیله گر همیشه سرش کلاه می گذاشتند ) . مرد که تمام فکرش این بود که چگونه از این جنگل نجات پیدا کند وقتی این را شنید فکری به ذهنش خطور کرد و رو به پیرمرد کرد و گفت ؛ مشخصات دوستت چه بود؟ پیرمرد مشخصات دوستش را توضیح داد مرد به دروغ گفت که من او را میشناسم ، در شهر ما مشغول کار است و من او را دیده ام . پیرمرد بدون اینکه شک کند گفت چه خوب لطفا مرا پیش او ببر . مرد : اما من راه بیرون رفتن از این جنگل را بلد نیستم پیرمرد : من راه را میدانم فقط چند روز طول میکشد تا پیاده برویم مرد : قبول است آب و غذا بردار تا برویم پس آن دو راهی شدند ، در راه مرد صحبت های خوبی میکرد و از خوبی های دوست پیرمرد میگفت و پیرمرد که همه ی فکرش رسیدن به دوستش بود اصلا به حیله ی مرد توجهی نمی کرد . بعد از گذشت یک روز مرد خسته شد پس خودش را روی زمین انداخت و پایش را گرفت و گفت پایم پیچ خورد ، دیگر نمیتوانم ادامه دهم . پیرمرد که اشتیاق دیدن دوستش کورش کرده بود گفت اشکالی ندارد من تو را کول میکنم . ابتدا مرد نپذیرفت ، پیرمرد نزد خودش گفت عجب ادم خوبی است که نمی خواهد من اذیت شوم اما به خاطر اینکه زودتر به دوستش برسد با اسرار مرد را کول کرد در صورتی که پای مرد مشکلی نداشت . بلاخره به روستایی رسیدند و از آنجا با الاق به شهر و از انجا به شهر مرد رفتند . مرد ، پیرمرد را به سمت مغازه ای که خیلی وقت بود خالی بود برد . وقتی به مغازه ی خالی رسیدند مرد گفت احتمالا به جای دیگری رفته پس تو بیا و در باغ من کار کن تا من دوستت را پیدا کنم . یک سالی گذشت و پیرمرد همچنان در باغ آن مرد کار میکرد و مرد نمی گذاشت که شخصی به پیرمرد نزدیک شود و با او هم صحبت شود که مبادا پیرمرد از نیت پلید مرد اگاه شود . پیرمرد از مرد در مورد دوستش سوال میکرد و مرد هر بار بهانه ای می اورد . سرانجام مرد چاره ای اندیشید تا پیرمرد را تا اخر عمرش برده ی خود کند . او به پیرمرد گفت دوست تو به بهشت رفته . پیرمرد گفت : بهشت کجاست مرد گفت : هر کسی به دیگران کمک کند و باغ دیگران را آباد کند بعد از مرگ به بهشت میرود ، حتی نباید به صاحب باغ شک کند و اگر شک کرد به جای اینکه به بهشت برود به جهنم میرود پس اگر از دیگران در مورد من و دوستت سوال کردی به بهشت نمیروی . پس پیرمرد که گول خورده بود ، به خاطر رسیدن به دوستش تا آخر عمر در باغ آن مرد کار کرد . شاید در نگاه اول به این داستان شما خودتان را به جای مرد رهگذر یا مردم عادی که در اطراف باغ آن مرد زندگی میکردند جا بزنید . اما در واقع بلایی که سر پیرمرد امده بر سر خیلی از ما مردم ساده و راستگو امده . در این داستان پیرمرد به عنوان مردم خوب و راستگو و بی نیرنگ و مرد رهگذر به عنوان مردم حیله گر که ظاهر مذهبی و خوب دارند و دوست پیرمرد به عنوان خداوند در نظر گرفته شده است . بله در طول تاریخ بشر و امروزه انسانهای زیادی هستند که با این حیله از مردم خوب و ساده کولی میگیرند . همه ی ما در زندگی دچار مشکلات زیادی شده ایم و وقتی از دست خودمان کاری ساخته نبوده پس به خدا روی آورده و از او طلب کمک کرده ایم و متوجه کمک خداوند شده ایم . و در این حد خدا را شناخته ایم و میدانیم که خداوند در همه ی لحظات سخت تکیه گاهمان بوده و هست . اما این موضوع را هم در نظر داشته باشید که ذات خداوند به شکلی است که تا زمانی که با دل شکسته او را طلب نکنیم به سمت ما نمی آید . در نتیجه ظالمان کاری کرده اند که ما خداوند را صدا نکنیم تا ما را از دست آنها نجات دهد . افراد سود جو زیادی هستند که خود را نماینده ی خداوند معرفی میکنند و از ما انسانهای ساده و درد کشیده سو استفاده میکنند . به ما وعده ی بهشت بعد از مرگ را میدهند ، زیرا بعد از مرگ کسی زنده نمیشود که بر دروغ گویی انها شهادت دهد . و در نتیجه تا زمان مرگ از ما بهره کامل را میبرند آنها میگویید حق ندارید به ما و خدایی که ما میگوییم شک کنید . مگر میشود به چیزی شک نکرد مثل این است که شخصی بگوید من نماینده ی پادشاه هستم و پادشاه به شما ماموریت داده تا همسایه خود را بکشید ، ایا شما باید به فرد آورنده ی خبر شک کنید یا نه . درست مثل روئسای داعش که با پرچم محمد رسول الله مردم ساده را وادار به هر جنایتی میکنند . یا همین روحانیون ایرانی که با معرفی کردن خود به عنوان نماینده ی خدا هر جنایتی که دلشان می خواهد انجام میدهند و بیت المال را به یغما میبرند . اصلا کمی فکر کنید خدایی که خانه اش را انسان ساخته باشد ( کعبه ) و باید به ان سجده کرد با عقل جور در می آید ، این نوع جدید بت پرستی است . اصلا خدا مگر انسان است که نیاز به خانه داشته باشد . به هر جا که بنگری خدا را خواهی دید . البته شناخت خدا به همین سادگی نیست و هیچ انسانی تا به حال نتوانسته به صورت کامل او را بشناسد و نیاز به گذراندن مراحل و یادگیری علوم زیادی دارد . البته تفاوتی بین این داستان و واقعیت وجود دارد و آن تفاوت این است که افراد سود جو مثل مرد رهگذر عاقبت خوبی قبل از مرگ نخواهند داشت مثل خیلی از آنهایی که در گذشته داستانشان را شنیده ایم . پس وقت بگذارید و با دید شک به مبلغان دین و مذهب بنگرید تا شما هم به روزگار پیرمرد دچار نشوید و راه رسیدن به خداوند و حیات ابدی را بیابید.
بسیار زیاد تشکر
و بسیار عالی
اللهم عجل الولیک الفرج تشکر انشاء الله امام زمان علیه السلام از شما راضی باشه انشاء الله که بکی از یاران واقعی آقا مولا مون صاحب العصر و الزمان باشین انشاء الله
خیلی ها زیبا
بسیار اموزنده پر مهتوا ومقبول خداوند مارا قدرت بدهد تابتوانیم انجام بدهیم یا الله توکل ما بتو امین 🙏
سپاس عالی مث همیشه دمت گرم. چنل آموزش تست سنگهای قیمتی و چگونگی شناخت شهاب سنگ. کاوش میناب
خیلی عالی
ح
عالي
خیلی عالی بود
سلام گفته میروی وکله ما تیپ نیست که این قدر ثبت کند لطفا نام دعا را بنویسید وکدام سوره نان بیبیرد معلم های قدیم واری می اید از روی خوانده میروید وباز میروید
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌷🌷🌷🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🤲🤲🤲🤲🤲🙏🏼🙏🏼🙏🏼🙏🏼💚💚💚💚
ua-cam.com/video/0plgw9zRQro/v-deo.html - آهنگ از خانم هلن. انرژی.
از منابع اهل سنت بزارید...این ۱۲ امام هرکدام
خود ۱۰۰مورد بخواص جمعه اشاره کردن..
اهل سنت ک فریمایشات خداو پیامبر و خلفا
گفتنکفایت کندِ
سلام. داداش این آخرین فیلمت که راجب ازدواج و همبستری بود رو حواسم نبود زدم ریپورت کردم. حلال کن لطفاً 😔🖤
خدا،تفیق،بدی،کی،در،راریضای،تو،گام،بردارم،
الهی امین. خدای بزرگ به همه ما توفیق بدهد تا در رضای او گام برداریم. 🙏
داستانی جالب و آموزنده
شخصی که با خودرو به یک شهر دور رفته بود در حال بازگشت راه را گم کرد و وارد جاده ای شد که به اعماق جنگلی دور افتاده ختم میشد .
زمانی متوجه شد راه را اشتباه رفته که سوخت اتومبیلش تمام شد .
در آن فصل کسی به آن جنگل نمیرفت و هر چقدر منتظر شد گذری از انجا عبور نکرد .
پس به ناچار برای اینکه از گرسنگی و تشنگی تلف نشود پیاده راه را در پیش گرفت . شب شده بود و نور آتشی در میان جنگل نظرش را جلب کرد .
پس به سمت آن رفت و دید که پیرمردی در آنجا زندگی میکند .
بعد از اینکه پیرمرد به او غذا و آب داد ، آن دو شروع به صحبت کردند ؛
پیرمرد : کیستی و اینجا چکار می کنی
مرد ، داستان گم شدنش را تعریف کرد و پرسید چرا شما اینجا زندگی میکنید؟
پیرمرد گفت : تمام دار و ندار من دوستی بود که همدمم بود ، هر وقت به مشکلی بر می خوردم او با استعداد فکری که داشت مشکل من را حل میکرد ، او برای من تکیه گاهی بود ، در کنار او زندگی برای من خیلی شیرین بود اما از زمانی که با هم برای شکار به این جنگل آمدیم او را گم کرده ام و چون بدون او نمیتوانم در جامعه زندگی کنم و همه از من سو استفاده میکنند ، پس به اینجا امده ام تا هم تنهایی زندگی کنم هم اینکه شاید او را پیدا کنم ( پیرمرد انسان پاک و ساده و بی نیرنگ و راست گو بود به همین دلیل فکر میکرد همه مثل خودش پاک و صادق هستند در نتیجه مردم حیله گر همیشه سرش کلاه می گذاشتند ) .
مرد که تمام فکرش این بود که چگونه از این جنگل نجات پیدا کند وقتی این را شنید فکری به ذهنش خطور کرد و رو به پیرمرد کرد و گفت ؛
مشخصات دوستت چه بود؟
پیرمرد مشخصات دوستش را توضیح داد
مرد به دروغ گفت که من او را میشناسم ، در شهر ما مشغول کار است و من او را دیده ام .
پیرمرد بدون اینکه شک کند گفت چه خوب لطفا مرا پیش او ببر .
مرد : اما من راه بیرون رفتن از این جنگل را بلد نیستم
پیرمرد : من راه را میدانم فقط چند روز طول میکشد تا پیاده برویم
مرد : قبول است آب و غذا بردار تا برویم
پس آن دو راهی شدند ، در راه مرد صحبت های خوبی میکرد و از خوبی های دوست پیرمرد میگفت و پیرمرد که همه ی فکرش رسیدن به دوستش بود اصلا به حیله ی مرد توجهی نمی کرد .
بعد از گذشت یک روز مرد خسته شد پس خودش را روی زمین انداخت و پایش را گرفت و گفت پایم پیچ خورد ، دیگر نمیتوانم ادامه دهم .
پیرمرد که اشتیاق دیدن دوستش کورش کرده بود گفت اشکالی ندارد من تو را کول میکنم .
ابتدا مرد نپذیرفت ، پیرمرد نزد خودش گفت عجب ادم خوبی است که نمی خواهد من اذیت شوم اما به خاطر اینکه زودتر به دوستش برسد با اسرار مرد را کول کرد در صورتی که پای مرد مشکلی نداشت .
بلاخره به روستایی رسیدند و از آنجا با الاق به شهر و از انجا به شهر مرد رفتند .
مرد ، پیرمرد را به سمت مغازه ای که خیلی وقت بود خالی بود برد .
وقتی به مغازه ی خالی رسیدند مرد گفت احتمالا به جای دیگری رفته پس تو بیا و در باغ من کار کن تا من دوستت را پیدا کنم .
یک سالی گذشت و پیرمرد همچنان در باغ آن مرد کار میکرد و مرد نمی گذاشت که شخصی به پیرمرد نزدیک شود و با او هم صحبت شود که مبادا پیرمرد از نیت پلید مرد اگاه شود .
پیرمرد از مرد در مورد دوستش سوال میکرد و مرد هر بار بهانه ای می اورد . سرانجام مرد چاره ای اندیشید تا پیرمرد را تا اخر عمرش برده ی خود کند .
او به پیرمرد گفت دوست تو به بهشت رفته .
پیرمرد گفت : بهشت کجاست
مرد گفت : هر کسی به دیگران کمک کند و باغ دیگران را آباد کند بعد از مرگ به بهشت میرود ، حتی نباید به صاحب باغ شک کند و اگر شک کرد به جای اینکه به بهشت برود به جهنم میرود پس اگر از دیگران در مورد من و دوستت سوال کردی به بهشت نمیروی .
پس پیرمرد که گول خورده بود ، به خاطر رسیدن به دوستش تا آخر عمر در باغ آن مرد کار کرد .
شاید در نگاه اول به این داستان شما خودتان را به جای مرد رهگذر یا مردم عادی که در اطراف باغ آن مرد زندگی میکردند جا بزنید .
اما در واقع بلایی که سر پیرمرد امده بر سر خیلی از ما مردم ساده و راستگو امده .
در این داستان پیرمرد به عنوان مردم خوب و راستگو و بی نیرنگ و مرد رهگذر به عنوان مردم حیله گر که ظاهر مذهبی و خوب دارند و دوست پیرمرد به عنوان خداوند در نظر گرفته شده است .
بله در طول تاریخ بشر و امروزه انسانهای زیادی هستند که با این حیله از مردم خوب و ساده کولی میگیرند .
همه ی ما در زندگی دچار مشکلات زیادی شده ایم و وقتی از دست خودمان کاری ساخته نبوده پس به خدا روی آورده و از او طلب کمک کرده ایم و متوجه کمک خداوند شده ایم . و در این حد خدا را شناخته ایم
و میدانیم که خداوند در همه ی لحظات سخت تکیه گاهمان بوده و هست .
اما این موضوع را هم در نظر داشته باشید که ذات خداوند به شکلی است که تا زمانی که با دل شکسته او را طلب نکنیم به سمت ما نمی آید .
در نتیجه ظالمان کاری کرده اند که ما خداوند را صدا نکنیم تا ما را از دست آنها نجات دهد .
افراد سود جو زیادی هستند که خود را نماینده ی خداوند معرفی میکنند و از ما انسانهای ساده و درد کشیده سو استفاده میکنند .
به ما وعده ی بهشت بعد از مرگ را میدهند ، زیرا بعد از مرگ کسی زنده نمیشود که بر دروغ گویی انها شهادت دهد . و در نتیجه تا زمان مرگ از ما بهره کامل را میبرند
آنها میگویید حق ندارید به ما و خدایی که ما میگوییم شک کنید . مگر میشود به چیزی شک نکرد
مثل این است که شخصی بگوید من نماینده ی پادشاه هستم و پادشاه به شما ماموریت داده تا همسایه خود را بکشید ، ایا شما باید به فرد آورنده ی خبر شک کنید یا نه . درست مثل روئسای داعش که با پرچم محمد رسول الله مردم ساده را وادار به هر جنایتی میکنند .
یا همین روحانیون ایرانی که با معرفی کردن خود به عنوان نماینده ی خدا هر جنایتی که دلشان می خواهد انجام میدهند و بیت المال را به یغما میبرند .
اصلا کمی فکر کنید خدایی که خانه اش را انسان ساخته باشد ( کعبه ) و باید به ان سجده کرد با عقل جور در می آید ، این نوع جدید بت پرستی است .
اصلا خدا مگر انسان است که نیاز به خانه داشته باشد . به هر جا که بنگری خدا را خواهی دید .
البته شناخت خدا به همین سادگی نیست و هیچ انسانی تا به حال نتوانسته به صورت کامل او را بشناسد و نیاز به گذراندن مراحل و یادگیری علوم زیادی دارد .
البته تفاوتی بین این داستان و واقعیت وجود دارد و آن تفاوت این است که افراد سود جو مثل مرد رهگذر عاقبت خوبی قبل از مرگ نخواهند داشت مثل خیلی از آنهایی که در گذشته داستانشان را شنیده ایم .
پس وقت بگذارید و با دید شک به مبلغان دین و مذهب بنگرید تا شما هم به روزگار پیرمرد دچار نشوید
و راه رسیدن به خداوند و حیات ابدی را بیابید.
خیلی عالی
خیلی عالی بود