داستان بسیار شنیدنی بود و من بیشتر از داستان از صدا و لحن گوینده که گرم و خوش صحبت بود از این داستان لذت بردم، این اولین داستانی هست که براش نظر میفرستم
درود خانم خداکنه خانمهای شوهردار به داستان شما گوش کنن و قدر مرداشونو با چیزشونو بدونن ببینید اين خانم چه عذابی در نبود شوهرش میکشه 😂 شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند
خداروشکر وحید هم به نوایی رسید او تا صبح هم حمام نکردی قشنگ هورمون ها باهم دوست شدن 😂عجب زن 🚺 موجودات عجیبی هستن خدایی بعد دو سه تا بلاخره رسید به چیزی میخواست
زن بیچاره چکار کنه تو فامیل یکی بود شوهرش ماهی یکبار هم نمیکردش شوعر ه زد سکته زد روز بعدش زنش بردم دکتر صندلی جلو نشسته بود دستش گرفتم گفتم ناراحت نشو خدا کریمه گفت ناراحت نیستم منم همونجوری یه نیشگول گرفتم کلوچش گفت نکن بدبخت بود بدبختر شد گفتم ببینمش نشانم دادش گفت اب از لب لوچش بیرون زده من هم شق شده بود اون هوسش نبود درش اوردم گفتم چطوره دستش گرفت بهش ماشالا گفت گفت از برگشت بزار تو کلوچم بردمش یه سرم وصل کرد دکتره تو اتاق همونجا انگشت کردم تو کلوچش ابش اومد گفت این حساب نیست ها گفتن باشه تو راه روستایی خاکی زدمش کنار رو صندلی لنگهاش زدم بالا گذاشتم توش حسابی خالیش کردم گفت دمت گرم نفسم تازه شد
چطور شوهرت آمد تو خوابت بهت گفت برای من عذاداری نکن ولی نگفت به دوستام نده 😂
درود بر شما عالی بود
بسیارمتشکرم ازراوی گری حضرت عالیه
عالی بود حیف مارفیق شوهرش نبودیم
داستان خوبی بود راوی گر خوب راوی گری میکند آفرین برشما
داستان بسیار شنیدنی بود و من بیشتر از داستان از صدا و لحن گوینده که گرم و خوش صحبت بود از این داستان لذت بردم، این اولین داستانی هست که براش نظر میفرستم
بعد از فوت شوهرت ب کسی نه نگفتی
منو یاد رفت بیمعرقت منم دوست فرهان خدابیامرز بودم
مرسی واقعا دیگ کسی تو شهرشون نمونده بود ک باهاش باشه
شكر خدا ازدواج كردي
درود به شرفت خانم چرا از حقت بگذری
کاش منم مثل این خانم بود و اینقدر بی احساس نبودم😢
چرا
45:45
منم برات داغونم خیلی قشنگ کنم که کیف کنی ارضات میکنم سیر میشی❤❤
فقط بیچاره برادراش ناکام موندن، که اگه میدونستن خودشون اول دست به کار میشدن ... 😂😂
والا کار میخاستی چکار؟؟
بهترین کار و درامد داشتی😂😂😂
سلام عزیزم عشقم عمرم نفسم قربونت بشم دوست دارم کاش همسایه من بودی❤❤
خدا رو شکر به یکی قانع کننده شد
درود خانم خداکنه خانمهای شوهردار به داستان شما گوش کنن و قدر مرداشونو با چیزشونو بدونن ببینید اين خانم چه عذابی در نبود شوهرش میکشه 😂
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
خدا بده شانس
ماشالا اون چی بودکه به همه دادی
فقط وقتی میگفت فرهان خدابیامرز😂
بابا قصه شم تو مغز نمیگنجه
داستان قابل قبولیه و پشیمون از وقت گذاشتن نیستم ، فقط جمله اخرش جالب بود که جمع بست و شوهرشو به همراه خودش به درس گرفتن از اشتباهات گذشته متهم کرد
خیلی قشنگ داستان میگی
البته بیشتر شبیه افسانه بود ... 😅😅 ... وگرنه آبادانی که میکردم باید تو گینس ثبت میشد این خانم...😂
❤❤😅
اگر درست فکر کنیم این خانم با شرایط فعلی چاره ای جز برطرف کردن تمایلاتش نداشت
چرا کلی مرد رو با هاشون بودی و تجربه کردی حس خوبی بت ندارم اما خوشحالم الان دیگه با شوهرت زندگی ارومی داری
فقط شهوت ما زیاد میشه چکار کنم
😂😂😂
ددود به راووی خوش بیان عالی با تسلت ادیب فرهیخته👌👌👌👌💐💐💐💐💐
نوش جونت واقعا نزاشتی بهت بد بگذره واین تجربه وتست با چندمرد روبه خانمهای بیوه یاد دادی😂
منم دوست شوهره مرحومتما
😮😮😮😮😮😮😮😮😮😮😮😮
والاخوبه اخرشم بخیررسید
فدای رواوی خوش صدا.بیان جذابش بشم
خیلی ...😅😅
بسیار جالب بود، و داغ 😂
عالی بود خداروشکر اون خانم سروسامون گرفت والا کل مردای شهر تست میکرد😂
فقط با داداشاش نبوده😅
البته بیشتر شبیه افسانه بود ... 😅😅 ... وگرنه آبادانی که میکردم باید تو گینس ثبت میشد این خانم...😂
این چرا هی میپره جلو😂
خخخخ خوبه عذاب وجدان میگرفته
بگو من هول بودم بابا آدم ی جا خسته میشه خوب جونی داشتی
خداروشکر وحید هم به نوایی رسید او تا صبح هم حمام نکردی قشنگ هورمون ها باهم دوست شدن 😂عجب زن 🚺 موجودات عجیبی هستن خدایی بعد دو سه تا بلاخره رسید به چیزی میخواست
وای وای بعد همه دادنها خوب پیشینی سفید شدی
حالااز برادراش ميترسبد 😂
بعد از فوت خدا بیامرز ب کسی،نه نگفتی باهمه لاس،زدی
با بیوه بودن حال میده
عجب چقدر دادی نمیایی شاهرود اینجا خوش میگذره میریم جنگل ابر
حالااز برادراش ميترسبد 😂 45:44
هیچ کس ناامید نکرد بمیری
زن بیچاره چکار کنه تو فامیل یکی بود شوهرش ماهی یکبار هم نمیکردش شوعر ه زد سکته زد روز بعدش زنش بردم دکتر صندلی جلو نشسته بود دستش گرفتم گفتم ناراحت نشو خدا کریمه گفت ناراحت نیستم منم همونجوری یه نیشگول گرفتم کلوچش گفت نکن بدبخت بود بدبختر شد گفتم ببینمش نشانم دادش گفت اب از لب لوچش بیرون زده من هم شق شده بود اون هوسش نبود درش اوردم گفتم چطوره دستش گرفت بهش ماشالا گفت گفت از برگشت بزار تو کلوچم بردمش یه سرم وصل کرد دکتره تو اتاق همونجا انگشت کردم تو کلوچش ابش اومد گفت این حساب نیست ها گفتن باشه تو راه روستایی خاکی زدمش کنار رو صندلی لنگهاش زدم بالا گذاشتم توش حسابی خالیش کردم گفت دمت گرم نفسم تازه شد