من و همسرم ۱ سال ازدواج کردیم قبل از ازدواج باهم صحبت کردیم که اگر خیانت کنه اعتیاد داسته باشه یا دست به کتک جدا میشم .ایشون الان هم کتکم میزنه هم بی احترامی میکنه هم اعتیاد باید چیکار کنم
سلام من 16ساله عاشق همسرم اونم عاشق من بود من دو ماه مریض شدم طاقت نیاورد گفت معتا دشدی یهویی گذاشت رفت وکیل گرفت بعد از نه ماه طلافق تفاوقی ازم طلاق گرفت دو دانگ هم خونمو به نامش زده بودم پسرمون رو هم به عنوان مهریه حالا عده اش تموم شده میگه حق طلاق رو بده برگردم حالا موندم چیکارکنم
خانم دکتر خیلی خسته شدم خیلی ناامید شدم خیلی هم فرصت دادم خیلی هم نادیده گرفتم خیلی خودمو به اون راه زدم ولی نمیشه دوسش دارم خیلی هم ولی تو رابطع عشق تنها کافی نیست عقد هستیم روم دست بلند میکنه بی احترامی بهم میکنه جلوی مادرش بهم لاشی کسافت میگه جلوی دوستش بهم بی احترامی میکنه صداشو روم بالا میبره موقعه های که قهر هستیم محل نمیده نه زنگی نه پیامی هیچ افسردع شدم دیگه
سلام خانم دکتر من خیلی ب کمکتون نیاز دارم عقد کردم و اصلا باهم تفاومی نداریم با منو زندگیم کاری کرد ازش نفرت دارم ولی خانواده هم نمیزارن جدا شم لطفا امکانش هست یه راحلی بهم بگید ممنون 😢
سلام ممکنه راهنماییم کنید من خانومم ۱۲ ساله خیانت رو تحمل میکنم .در کنارش خیلی چیزهای دیگه رو هم تحمل کردم . ولی دیگه برام خیلی سخته خانوادم پشتیبانم هستن ۲تا بچه دارم ولی به فکر طلاقم. به نظر شما چیکارکنم
طلاق زندگی منو تلخ کرد. همه چی منو گرفت. اخلاق. قدرت بدنی.سواد مثال کمی است. تقصیر فامیل های جادو گرمان. و غفلت من و آدم خای احمق است. و من قسم خوردم وقتی که توانستم علیه طلاق مبارزه کنم و طلاق را نابود سازم این به شرطی ممکن است که مردم آگاه شوند و به حرف این ان گوش ندهند و قبل ازدواج تحقیق کنند و فامیل هایمان یکی یکی دارن سقط میشوند. وزندگیشان تلخ شده است
سلام خانوم دکتر. بنده یه سوال دارم از خدمتتون... یکی از مواردی که بنده از صحبتهای شما متوجه شدم اینه که فقط بفکر زندگی و آینده خودمان باشیم بدون اینکه به آینده طرف فکر کنیم... شخصیت بنده دقیقا برعکس گفته های شماست. زندگی و آینده خود بنده برام اصلا مهم نیست. یا اینجوری بگم بقدری همسرم رو دوست دارم که برام خوشبختی و آینده ایشون برام مهم هست حتی به قیمت طلاق و بدون وجود من در زندگی ایشون... ما حدود هفت سالی هست ازدواج کردیم. بچه نداریم. بنا به دلایلی سه سالی میشد همسرم گاها وقتی عصبانی میشد حرف از طلاق میزد. اما من تمام این مدت رو به رابطه امون فرصت میدادم. امیدوار بودم دلایل طلاق خواستن ایشون که هفتاد درصد مشکلات مالی بود رو از میان بردارم. از طرفی شرایطشون اصلا برای طلاق مناسب نبود و بدون ساپورت بنده نمیتونست رو پای خودش وایسه چون نمیخواستم بعد از من به کسی، حتی خانواده اش نیاز داشته باشه... تا اینکه حدود یک ماه پیش به این نتیجه رسیدم که مشکلات ما قابل حل نیست و الکی با وقت تلف کردن جوانی همسرم از دستش میره. خوب فکر کردم و به این نتیجه رسیدم درسته طلاق برای من نابودی هست اما برای همسرم رهایی از بدبختی بود. وجود من و زندگی با من مانع پیشرفتش بود. شما اگر عاشق شده باشید منو درک میکنید، دوست داشتن یه احساس مرموزی هست. اما غیر ممکن نیست. یعنی من حتی میتونم از دور دوستش داشته باشم. طلاق مانعی برای دوست داشتن من نیست. دوست داشتن رو من اینگونه تعریف میکنم، زنده نگه داشتن خاطرات، هر چی رو که اون دوس داره رو منم دوس داشته باشم و از هرچی بدش میاد بدم بیاد، میتونم دلتنگش باشم، میتونم همیشه به فکرش باشم همیشه اونجوری باشم که اون دلش میخواست و خلاصه عشقم رو درون قلبم یه جایی میذارم که کسی دستش بهش نرسه. وقتی میبینم من مانع خوشبختی اش هستم و طلاق راه رهایی و نجاتشان از بدبختی هست قبول کردم، چون با شرایط فعلی تصمیم دیگر یا مخالفت با طلاق اسمش چیزی نیست بغیر از خودخواهی. یعنی من اگه الان بخوام با من باشه و ادامه بده این دوست داشتن ایشون نیست و دوست داشتن خودمه. یعنی خودمو دوست دارم و به قیمت بدبختی اش میخوام برای دل خودم کنارم بمونه... بخاطر همین نشستم باهاش صحبت کردم، دلایلم رو بهش گفتم، حتی یه مبلغی بهشون دادم تا یکسال نیاز به کسی نداشته باشه... بهش گفتم حاضرم تا زمانی که ازدواج مجدد نکردی ساپورت مالی ات بکنم. براشون رفتیم کنسولگری ایران وکالت حق طلاق دادم، (چون ما ایران زندگی نمیکنیم) و بلیط برای ایران تهیه کردم فرستادم ایران. فقط فرودگاه لحظه آخر که جدا میشدیم بهم گفت خیلی متاسفم دلم شکسته ازت، گفت در تمام این مدتی که به طلاق فکر میکردم تنها چیزی که جلوی منو گرفته بود همیشه فکر میکردم ته دلت علاقه ای هست که بخوام بخاطرش ادامه بدم اما الان فهمیدم هیچ علاقه ای نسبت به من نداری، وگرنه راضی به طلاق نشده و منو اینجوری نمیفرستادی.... کاملا متوجه شدم که ایشون حتی یه ذره هم منو درک نکرده. من دلتنگی، غصه نبودن و سختی جدایی رو به تن خریدم، شبها تا صبح از دلتنگی فقط دارم اشک میریزم و واقعا برام دوری و نبودنش سخته اما فقط بخاطر خوشبختی اون دارم انقدر زجر میکشم اما متاسفانه ایشون به اون مرتبه از تکامل فکری نرسیدن و منو درک نکردن... درسته که خدا میدونه ته دلم چی هست اما بازم برام مهمه حتی اگه درک نکرد منو حداقل بدونه که خیلی بهش علاقه دارم و بخاطر همون راضی به طلاق شدم... چکار کنم من؟
شما آقا هستی؟ اگه داستان شما بدون سانسور نکات منفی خودت باشه پس همسرت یه مرد خوب رو از دست داده و شما ۱۰۰ خودتو گذاشتی پس طبیعی هست ۶ ماه افسرده باشی انشالله که به ۱ ماه هم نکشه😔😢 اما واقعا غم طلاق تلخ هست
با درود متاسفم که پیامتون رو خیلی دیر دیدم. گاها پیش میاد که سوء تفاهم هایی اینچنینی در روابط منجر به یک تصمیم اشتباه میشه شاید مشاوره حضوری و قبل از اوت صحبت کردن راجع به رابطه تون قبل از مراجعه به روانشناس بتونه کارگر باشه. امید به خوشبختی هر دوی شما عزیز
سلام خسته نباشید ،قصد جسارت ندارم لطف کنید این موزیک را قطع کنید
من از دیگران نمیترسیدم بلکه ازپارتنر میترسیدم
❤️
من و همسرم ۱ سال ازدواج کردیم قبل از ازدواج باهم صحبت کردیم که اگر خیانت کنه اعتیاد داسته باشه یا دست به کتک جدا میشم .ایشون الان هم کتکم میزنه هم بی احترامی میکنه هم اعتیاد باید چیکار کنم
فوق العاده بود توضیحات تون
نترس ی جوری دردت نیاد ،قبلی هم دیگه پرت شد،مواظب داشته هات باش😊
❤️
صحبتهاتون خوب و عالی، اما متأسفانه موزیک پس زمینه اصلأ نمیذاره برای شنیدن حرفاتون تمرکز کرد، پیشنهاد میکنم حذفش کنید
اگر مشاور افرادی مثل شما برای مردم به درد بخور بود الان آمار طلاق تو جامعه این اندازه بالا نمی بود
👏👏👏👏👏👏👏
😂😅😅😅😅😅چرا گیردادی به موسیقه
من تو این مرحله تصمیمگیری یک جانبه هستم. ۳سال هست جدا هستیم اما هنوز هم کلی با خودم کلانجار میرم. به نظر شما برگشت کار. درستیه
نه دیگه کسی رفت دیگه اوردنش اشتباه
ارزشش داشته باشه میشه اورد
خیلی عالی
سلام من 16ساله عاشق همسرم اونم عاشق من بود من دو ماه مریض شدم طاقت نیاورد گفت معتا دشدی یهویی گذاشت رفت وکیل گرفت بعد از نه ماه طلافق تفاوقی ازم طلاق گرفت دو دانگ هم خونمو به نامش زده بودم پسرمون رو هم به عنوان مهریه حالا عده اش تموم شده میگه حق طلاق رو بده برگردم حالا موندم چیکارکنم
به والله خر نشو داداش
خانومم 5بار بهش فرصت دادم بازم به من خیانت کرد حالا برای پروسه طلاق چجوری برم جلو با این گرانی و دوتا بچه چه کنم
اون پدرو مادری که جدا میشن بچه شونم اگه پسرباشه پسرشون سربازی معاف میشه برا همین پسرشون خوشحاله😂😂
سلام خوبی خانم من ۲ماه میشه که رفته خونه مامانش الانم نمیایه ميگه طلاق بتی منم ۴بچه دارم بچها پيش من هست❤❤
خانم دکتر خیلی خسته شدم خیلی ناامید شدم خیلی هم فرصت دادم خیلی هم نادیده گرفتم خیلی خودمو به اون راه زدم ولی نمیشه دوسش دارم خیلی هم ولی تو رابطع عشق تنها کافی نیست عقد هستیم روم دست بلند میکنه بی احترامی بهم میکنه جلوی مادرش بهم لاشی کسافت میگه جلوی دوستش بهم بی احترامی میکنه صداشو روم بالا میبره موقعه های که قهر هستیم محل نمیده نه زنگی نه پیامی هیچ افسردع شدم دیگه
سریعا برای حفظ کرامت و ارزش خودتون به فکر راهنمائی های دقیق تر از یک روانشناس معتبر باشید
سلام خانم دکتر من خیلی ب کمکتون نیاز دارم عقد کردم و اصلا باهم تفاومی نداریم با منو زندگیم کاری کرد ازش نفرت دارم ولی خانواده هم نمیزارن جدا شم لطفا امکانش هست یه راحلی بهم بگید ممنون 😢
❤
سلام ممکنه راهنماییم کنید من خانومم ۱۲ ساله خیانت رو تحمل میکنم .در کنارش خیلی چیزهای دیگه رو هم تحمل کردم . ولی دیگه برام خیلی سخته خانوادم پشتیبانم هستن ۲تا بچه دارم ولی به فکر طلاقم. به نظر شما چیکارکنم
با خوانواده ها حلش کنید و تهعد بگیرید.
طلاق زندگی منو تلخ کرد. همه چی منو گرفت. اخلاق. قدرت بدنی.سواد مثال کمی است. تقصیر فامیل های جادو گرمان. و غفلت من و آدم خای احمق است. و من قسم خوردم وقتی که توانستم علیه طلاق مبارزه کنم و طلاق را نابود سازم این به شرطی ممکن است که مردم آگاه شوند و به حرف این ان گوش ندهند و قبل ازدواج تحقیق کنند و فامیل هایمان یکی یکی دارن سقط میشوند. وزندگیشان تلخ شده است
🤔
بابا دولتی حرف میزنی، کسی که خودش به خودش میگه دکتر، تکلیفش معلومه
بلی من خيلی تلاش کردم که بیاید امام نیامد میگه که وقت بتی وقت دادم برایش ۲ماه شد بازام میگه وقت بتی ❤❤
طلاق یعنی نابودی خانه واده شکست بزرگ بچه ها گناه دارند راه گم میشند این دیگه روان شناسی نمیخواد 😢
سلام خانوم دکتر. بنده یه سوال دارم از خدمتتون...
یکی از مواردی که بنده از صحبتهای شما متوجه شدم اینه که فقط بفکر زندگی و آینده خودمان باشیم بدون اینکه به آینده طرف فکر کنیم...
شخصیت بنده دقیقا برعکس گفته های شماست. زندگی و آینده خود بنده برام اصلا مهم نیست.
یا اینجوری بگم بقدری همسرم رو دوست دارم که برام خوشبختی و آینده ایشون برام مهم هست حتی به قیمت طلاق و بدون وجود من در زندگی ایشون...
ما حدود هفت سالی هست ازدواج کردیم. بچه نداریم. بنا به دلایلی سه سالی میشد همسرم گاها وقتی عصبانی میشد حرف از طلاق میزد. اما من تمام این مدت رو به رابطه امون فرصت میدادم. امیدوار بودم دلایل طلاق خواستن ایشون که هفتاد درصد مشکلات مالی بود رو از میان بردارم. از طرفی شرایطشون اصلا برای طلاق مناسب نبود و بدون ساپورت بنده نمیتونست رو پای خودش وایسه چون نمیخواستم بعد از من به کسی، حتی خانواده اش نیاز داشته باشه... تا اینکه حدود یک ماه پیش به این نتیجه رسیدم که مشکلات ما قابل حل نیست و الکی با وقت تلف کردن جوانی همسرم از دستش میره. خوب فکر کردم و به این نتیجه رسیدم درسته طلاق برای من نابودی هست اما برای همسرم رهایی از بدبختی بود. وجود من و زندگی با من مانع پیشرفتش بود. شما اگر عاشق شده باشید منو درک میکنید، دوست داشتن یه احساس مرموزی هست. اما غیر ممکن نیست. یعنی من حتی میتونم از دور دوستش داشته باشم. طلاق مانعی برای دوست داشتن من نیست. دوست داشتن رو من اینگونه تعریف میکنم، زنده نگه داشتن خاطرات، هر چی رو که اون دوس داره رو منم دوس داشته باشم و از هرچی بدش میاد بدم بیاد، میتونم دلتنگش باشم، میتونم همیشه به فکرش باشم همیشه اونجوری باشم که اون دلش میخواست و خلاصه عشقم رو درون قلبم یه جایی میذارم که کسی دستش بهش نرسه. وقتی میبینم من مانع خوشبختی اش هستم و طلاق راه رهایی و نجاتشان از بدبختی هست قبول کردم، چون با شرایط فعلی تصمیم دیگر یا مخالفت با طلاق اسمش چیزی نیست بغیر از خودخواهی.
یعنی من اگه الان بخوام با من باشه و ادامه بده این دوست داشتن ایشون نیست و دوست داشتن خودمه. یعنی خودمو دوست دارم و به قیمت بدبختی اش میخوام برای دل خودم کنارم بمونه...
بخاطر همین نشستم باهاش صحبت کردم، دلایلم رو بهش گفتم، حتی یه مبلغی بهشون دادم تا یکسال نیاز به کسی نداشته باشه...
بهش گفتم حاضرم تا زمانی که ازدواج مجدد نکردی ساپورت مالی ات بکنم. براشون رفتیم کنسولگری ایران وکالت حق طلاق دادم، (چون ما ایران زندگی نمیکنیم) و بلیط برای ایران تهیه کردم فرستادم ایران. فقط فرودگاه لحظه آخر که جدا میشدیم بهم گفت خیلی متاسفم دلم شکسته ازت، گفت در تمام این مدتی که به طلاق فکر میکردم تنها چیزی که جلوی منو گرفته بود همیشه فکر میکردم ته دلت علاقه ای هست که بخوام بخاطرش ادامه بدم اما الان فهمیدم هیچ علاقه ای نسبت به من نداری، وگرنه راضی به طلاق نشده و منو اینجوری نمیفرستادی....
کاملا متوجه شدم که ایشون حتی یه ذره هم منو درک نکرده. من دلتنگی، غصه نبودن و سختی جدایی رو به تن خریدم، شبها تا صبح از دلتنگی فقط دارم اشک میریزم و واقعا برام دوری و نبودنش سخته اما فقط بخاطر خوشبختی اون دارم انقدر زجر میکشم اما متاسفانه ایشون به اون مرتبه از تکامل فکری نرسیدن و منو درک نکردن...
درسته که خدا میدونه ته دلم چی هست اما بازم برام مهمه حتی اگه درک نکرد منو حداقل بدونه که خیلی بهش علاقه دارم و بخاطر همون راضی به طلاق شدم...
چکار کنم من؟
شما آقا هستی؟
اگه داستان شما بدون سانسور نکات منفی خودت باشه پس همسرت یه مرد خوب رو از دست داده و شما ۱۰۰ خودتو گذاشتی پس طبیعی هست ۶ ماه افسرده باشی انشالله که به ۱ ماه هم نکشه😔😢 اما واقعا غم طلاق تلخ هست
@@نسیم-ج1ب بعله مرد هستم و متاسفانه هنوز حالم بده.
با درود
متاسفم که پیامتون رو خیلی دیر دیدم.
گاها پیش میاد که سوء تفاهم هایی اینچنینی در روابط منجر به یک تصمیم اشتباه میشه
شاید مشاوره حضوری و قبل از اوت صحبت کردن راجع به رابطه تون قبل از مراجعه به روانشناس بتونه کارگر باشه.
امید به خوشبختی هر دوی شما عزیز