داستان کامل مسخ : داستان مردی که سوسک شد ، اثر فرانتس کافکا
Вставка
- Опубліковано 27 вер 2024
- حمایت مالی اختیاری از کانال دیپ استوریز
/ deeppodcastiran
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
:music by
@incompetech_kmac Kevin MacLeod
@ScottBuckley
under Creative Commons Attribution: creativecommon...
___________________________________________________________________________________
اگر طراح هر کدام از طرحهای استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم.
If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit.
deep.podcast.ir@gmail.com
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مسخ
فرانتس کافکا
گرگور زامزا یک روز صبح از خواب بیدار می¬شه و متوجه می¬شه به یک سوسک غول¬پیکر تبدیل شده. گرگور یک بازاریابه و هر روز صبح خیلی زود باید خودش را سرکار برسونه. او مجبوره سخت کار کنه تا بتونه بدهی¬های پدر و مادرش را پس بده. گرگور با نگاهی به پنجره، متوجه بارش باران می¬شه و حس می¬کنه خیالاتی شده دوباره می¬خواد به خوابش ادامه بده اما هر چه تلاش می¬کنه نمی¬تونه طبق عادت معمول به پهلوی راستش بخابه. فکر کردن به شغل طاقت فرسایش، خارشی که بالای شکمش حس می¬کند و وضعیتی که در آن گیر افتاده او را کلافه می¬کنه. در همین حین متوجه می¬شه ساعت از شش و نیم گذشته و اون قطارش از دست داده. در عین حال با بدن ناهنجارش آشنا می¬شه و هنوز کنترل دست و پاهایش را به دست نیاورده . نمی¬دونه با این بدن جدید چه کار باید بکنه. در همین حال اون نگران اینه که حالا جواب مدیرش را چی بده و چه توجیهی بابت این تاخیر باید پیدا کنه. مادر، پدر و خواهرش به ترتیب متوجه می¬شن اتفاقی افتاده که گرگور از اتاقش بیرون نمی¬آید. ابتدا مادرش پشت در اتاق می¬آد و می-گه «مگر قرار نبود به قطار سر ساعت برسی؟ چرا بیدار نشدی؟». کمی بعد پدرش با مشت به در می¬کوبه و اون رو صدا می¬زنه. بعد هم خواهرش اون رو صدا می¬زنه و می¬گه «گرگور چیزی شده؟ چیزی لازم داری؟» اما گرگور زامزا نمی¬تونه با صدای انسانی جواب آن¬ها را بده و همین مسئله خانواده رو نگران تر میکنه. چون اون¬ا هر چی در می¬زنند و صداش میکنن، جوابی نمی¬شنون. گرگور همچنان مشغول کلنجار رفتن با بدن جدیدشه و سعی می¬کنه خودش رو از روی تخت پایین بیاورد. گرگور طبق عادت همیشه¬اش در سفرها، درِ اتاقش رو از پشت قفل کرده اعضای خانواده هر چه تلاش می¬کنند نمی¬توانند نه صدایی از او بشنوند و نه در رو باز کنن. گرگور باز هم به خودش القا می¬کنه که خیالاتی شده و سعی می¬کنه کنترل بدن عجیب¬اش را به دست بیاره و بتونه از تخت پایین بیاید. وقتی باز هم ناکام می¬مونه یادش می¬آید که ممکنه کسی رو از شرکت به دنبالش بفرستند. ناگهان صدای زنگ در رو می¬شنوه و بعد از چند لحظه متوجه می¬شوه که معاون به خانه¬شان اومده و مشغول گفتگو با پدر و مادر گرگوره. مدیر هم از پشت در گرگور را صدا می¬کنه و تأخیر گرگور را سرزنش می¬کنه مدیر میگه که این کار عواقب بدی برای گرگور میتونه داشته باشد. گرگور بعد از شنیدن صحبت¬های معاونِ رییس با خودش فکر می¬کنه که چرا باید چنین مقرراتی حاکم باشه یعنی وقتی یک ساعت تاخیر می¬کند کسی را به دنبالش بفرستند. گرگور از داخل اتاق با صدای بلند دلیل تأخیرش را توضیح می¬ده و می¬گه حتماً این اهمال کاری را جبران خواهد کرد. اما مدیر، پدر، مادر و خواهر گرگور چیزی از صحبت¬هاش متوجه نمی¬شون. چیزی که آن¬ها می¬شنوند صدای انسان نیست. گرگور خسته و پریشان از وضعیتی که در اون گیر افتاده خودش رو روی زمین می¬اندازه، به سختی و مشقت در رو باز می¬کنه و در یک
مدیر مردی زن¬باره است خوشحال میشه که خواهرش گرته آنجا نیست تا مدیر اون رو ببینه. پس از چند لحظه گرگور که متوجه می¬شود مدیر می¬خواهد از پله¬ها پایین بره و فرار کنه، به سرعت به سمت مدیر می¬دود. اما مدیر با دیدن اون از پله¬ها فرار می¬کند و از خانه خارج می¬شود. پدر در همین لحظه به سمت گرگور می¬رود تا او را با خشونت به اتاقش برگردونه. گرگور با دیدن پدر می¬خواهد به سرعت به اتاقش برگرد اما از آنجایی که با این بدن جدید آشن
عدد 3 در این داستان نقش مهمی دارد. داستان سه بخش دارد. اتاق گرگور سه در دارد. سه زامزا سه نامه می¬نویسند. خانواده سه نفر هستند. مستأجران سه نفر هستند. گرگور در ساعت سه می¬میرد.
باز و بسته شدن درها در همه جای داستان اتفاق می¬افتد.
سبک نوشتاری کافکا بسیار رسمی و جدی است و به هیچ وجه شاعرانه نیست.
وقتی گرگور می¬میرد کافکا به جای پدر و مادر گرگور از آقا و خانم زامزا استفاده می¬کند.
گابریل گارسیا مارکز می¬گوید: نخستین بار یکی از دوستانم داستان¬های کوتاه کافکار ا به من داد. به پانسیونی که محل سکونتم بود رفتم و شروع به خواندن مسخ کردم. وقتی جمله¬ی اول را خواندم نزدیک بود از تخت بیفتم.
مارکز می¬گوید: وقتی مسخ را خواندم فهمیدم می¬شود به شکلی دیگر نیز نوشت.
کافکا داستان (مسخ) رو در سال 1912 میلادی نوشت. در دورانی که زندگی به یکباره ماشینی و صنعتی شد و جهان خیلی سریع رشد کرد. مردمِ اروپا کم کم از جو سنتی فاصله گرفتن و غرق در دنیای ماشینی شدن. این نوع زندگی خیلی زود یک روند تکراری و روزمره به خودش گرفت. روندی که تا به امروز در دنیا وجود داره. انسان در اجتماع زندگی میکنه اما بسیار تنهاست.
کافکا برای نمایش یک چنین زندگیِ کسل باری، از مسخ استفاده میکنه و انسانی رو به تصویر میکشه که یک شبه تبدیل به یک سوسک میشه. اون تا زمانیکه به این روزمره گی عادت داشته باشه و پول در بیاره، مورد احترام خانواده و جامعه است اما به محض اینکه تصمیم میگیره به این روال تکراری ادامه نده مسخ میشه و بنا به تصمیم خودش در اقدامی نمادین، اعتصاب غذا میکنه و میمیره.
لینک زندگینامه فرانتس کافکا
ua-cam.com/video/bZzM5NbBofg/v-deo.htmlsi=_wA2H-_9btVWosP4
کاش نقد و بررسی داستانها رو هم بزارید که بهتر مفهوم داستان رو متوجه بشیم
این داستان اشاره به بی نوایی انسان داره جوری که وقتی افتاده میشه نزدیک ترین آدم های زندگیش براش آرزوی مرگ میکنن....
داستان انسانهای مفیدی که به هر دلیلی ،نقص عضو ،بیماری و یا هر چیز دیگه نمیتونن وظایفشان را انجام بدن و انتظارات دیگران را برآورده کنند، باری میشن به دوش کسانیکع زمانی برای خوشبختی اونها تلاش میکردن ،حتی خانواده و عزیزانش هم آرزوی نبودنش را میکنند .بسیار داستان تامل برانگیزیه.
اولین بار بود که چنین داستان کوتاهی را شنیدم
تعجب کردم از این سبک نوشتاری
عالی بود.
اره والا من تعجب کردن واقعا اثر شاهکاری بود..
وقتی شنیدمش عاشق کافکا شدم
چقدر دارک و غم انگیر بود😞😢
ولی شاهکار بود پر از مفاهیم و واقعیت های زندگی
ایکاش اینطور نبود ولی متاسفانه هست
ممنون از شما❤
سلام ممنون از شما به خاطر این ویدیو خوبتون. 🌹
سلام به همه مردم ايران افغانستان و دوستان فارسي زبان در جهان 🌍 از 🇹🇯🙋♂️ مثل هميشه عالي هستین. ❤❤❤
🤍🇹🇯🤍🇮🇷🤍🇦🇫🤍🇺🇿🤍
هوووووپ چهارشنبه
@@بهنیاویسی ؟
بهترین کانالی که در تمام فضای مجازی دنبال میکنم کانال شماست در کنار کانال علی بندری عزیز واقعاً دمتون گرم ❤
دقیقا چند سال دارم این کانالو
مجموعه کانالهای شما بدون شک یک دانشگاهه.
دمتون گرم
خسته نباشید ، لطفا از کافکا و کامو بیشتر بزارید 🙏
عالی، سپاس از شما، لطفا بخش خلاصه رمان ها ، مخصوصا ذمان های فلسفی همراه با نقد مختصر رو ادامه بدید ❤
واقعا شاهکار بود یه اثر بینظیر تورو خدا بیشتر از بزار..
فرانتس کافکا❤
چقدر زیبا روایت می کنید لذت بردمم
حداقلش ۸۰ تا ساب بعدیت رو به من مدیونی ، انقدر که این ویدیوت توسطم شِیر شد😅.
امیدوارم زودتر ۱۰۰ هزارتایی بشید توی این کانالتون هم❤❤❤🎉🎉🎉
ممنونم از شما بخاطر این همه محتوای ارزشمند
شما علاوه بر تسلط به متن و انتخاب کلمات
بیان و لحن کاملا خوبی داری
جوری من محو تماشای ویدیو می شم
که اصلا متوجه ی گذشت زمان نمی شم
من از شما خیلی یاد گرفتم
امیدوارم موفق باشی همیشه
هیمنجوری ادامه بدید...💖
درود بر شما، بسیار عالی
❤️🌹💐🌷💕🌻درود بر تلاش شماthe best ❤
Danke!
سپاس فراوان از لطف شما
خیلی ممنون از کانال خوبتون و خسته نباشید به ارمان عزیز
ممنون از شما
دمت گرم هميشه دلم میخواست این شاهکار کافکا رو بخونم ولی شما تو ۲۰ دقیقه کارو جمش' کردی❤❤
ممنونم از بیان شیوای شما
ضمن سپاس از زحمات شما در تهیه برنامه های مفید و جذاب میخواستم بگم چقدر زندگی بعضی از ما شبیه این سوسکه هست
یک نفر در خانواده تلاش میکنه و دیگران بهره میبرند ولی به محض اینکه اون یک نفر به بقیه نیاز روحی و یا هر نیاز دیگری پیدا میکنه هیچکس درکش نمیکنه و حتی حرفهای صادقانه اش شنیده نمیشه تا اینکه تلف بشه و از اون به بعد همه به تکاپو میافتند که برای خودشون کاری دست و پا کنند و البته زندگیشون رونق بیشتری پیدا میکنه
حالا باید فکر کرد چرا خانواده ی اون فرد در تامین زندگی قبل از نابودی اش تلاش نمیکردند.
سلام دوباره به دیپ پادکست عزیز و گرامی.
این رمان رو چندین بار خوندم و علاقه خاصی به این رمان دارم. خیلی خوشحال شدم که دیدم به آثار این نویسنده دارید میپردازید، امیدوارم هرجا که هستید همیشه پیروز و موفق و سربلند باشید..
پیشنهاد : لطفا از کتاب هایی مثل آمریکا و قصر و یا آثار سارتر هم پادکست تولید کنید.. خیلی ممنوت از دیپ پادکست عزیز
سلام، میشه بپرسم چه چیز این داستان براتون جذاب بود؟! من اینو قبلا خوندم، الان اینجا دیدمش و شنیدمش مجددا. ولی واقعا نمیتونم نکته ای ازش بگیرم...نه الهامبخش بوده، نه اسطوره ای بوده، نه اینکه حتی داستان قشنگی هم نبوده. نمیدونم... واقعا چه چیزش جذاب بوده براتون؟! خیلی جدی. مرسی
@@vahidbarati9879 سلام دوست عزیزم..
ببینید، علاقه ی من به این رمان، یک علاقه ی شخصیه، یک ارتباطه، صرفا یک نقد عمومی یا یک معنیه کامل و جامع نیست، ولی خب، بهتون میگم چرا از این رمان خوشم میاد.. ببینید، من از روایت این کتاب خوشم میاد..
گرگوار، جوانی که یک شغل دولتی و اقتصادی داره، نیاز های خانواده اش رو برطرف میکنه و، محبت از سوی خانوادش دریافت میکنه خوشحاله، ولی، به واسطه ی یک مسخ، یک تغییر ( تغییری که هیچ جای کتاب دلیلی براش مطرح نشده و، همین هم مهمش میکنه، یک تغییر ناگهانی که ممکنه هرچی باشه) همچی عوض میشه، شغلش رو از دست میده، اون محبت خانواده که همیشه داشت و از دست میده... خانواده ی گرگوار، به واسطه ی کار های پسرشون نیازمندی نداشتنو، بعد از تغییر گرگوار، دچار نیازمندی های زیادی شدن، و بعضی از قسمت های کتاب هم به این موضوع اشاره شده که بعد ها خانواده این نیازمندی هارو از چشم گرگوار میبینن، بهرحال هرجوری که هست، داستان داره راجب تغییر صحبت میکنه، داره راجب تاثیر دنیای مدرنی که خانواده رو به نیاز های مادی وابسته کرده صحبت میکنه .. نمیدونم تاحالا فیلمای کيارستمی رو دیدید یا نه، ولی خب، توی فیلم طعم گیلاس، آقای بدیعی فردیه که میخواد خودکشی کنه، ما از اول تا اخر فیلم نمیدونیم چرا ایشون میخواد خودکشی کنه، و همین هم باعث میشه بیننده باهاش ارتباط بیشتری بگیره، خواننده، یا بیننده میتونه همزاد پنداری بیشتری با شخصیت اصلی داشته باشه، توی رمان محاکمه ی کافکا هم به همین شکل بود، شخصیتت اصلی محکوم به جرمی شده بود که نمیدونست، از اول، تا اخر کتاب هم دلیلش مشخص نمیشه، این تغییر، این محکومیت، این میراث خودکشی، خودش باعث میشه من و شما، بهردلیلی، هر حسی که داریم، بتونیم خودمون رو جای این افراد بزاریم..
@@vahidbarati9879بخدا همش ادا در میارن،هیچ داستانی مزخرف تر از این ندیدم،میخوان الکی ادای آدمای فرهیخته رو دربیارن ،واسه همین الکی تعریف میکنن وگرنه به درد جرز لای در هم نمیخوره😂😂😂😂
خيلى عالى بود روايتتون
عمق مطلب رو ميرسونه
👍👍👍👍👍
دست شما درد نکنه عالی❤
لطفا برادران کارامازوف رو هم بزارید
وقتی این داستان رو میخونی آدم خودشو جای اون موجود حس میکنه! یکی این ویکی سگولگرد صادق هدایت..
فوق العاده هستید
نتیجه داستان هیچ وقت خودتان را قربانی کسی نکنید اگر روزی گوشه خانه یا شفاخانه اسیر و زمین گیر شوید همان عزیزانتان ارزوی مرگتان را میکنند😑
❤❤❤❤❤thanks
مثله همیشه عالی ♥️🌹
لطفا بازم از اثار صادق هدایت بزارید❤
ممنون بابت این داستان
عالى بود سپاس
کاش بیشتر در مورد کتاب ها ویدیو بسازید
فوق العاده و عالی بود
با سلام خدمت آرمان عزیز و همراهان . و ممنون از زحمات شما بابت کلیپ های زیبا و اموزنذه .
لطفا اگه میشه یک کلیپ از فلسطین و اسراییل بسازید
با تشکر از زحمات شما ،
موفق باشید ،🌹
کافکا به جبرگرایی اعتقاد کامل داشت و دراین داستان سعی کرد بگه شرایط زندگی هر موجودی باعث بوجود اومدن روابط و مناسبات زندگی میشه و هر چیزی میتونه در یک شرایط تنفر انگیز و در یک شرایط بی نظیر باشه مثل غذایی که واسش اوردن
البته میتونیم توضیحات کاملتری هم بگیم...
خیلی کارتون عالییه با قدرت ادامه بدید
بینظیر ، بینظیر
عالی بود❤
عالی بود
سپاس از شما❤
بسیار عالی
بی نهایت زیبا
Thank you. Very much. 💚🤍❤️
عالی
عالی, مرسی
زنده باد، از داستایفسکی هم صحبت کنید🙌🏻
قشنگ بود 👏
درود
ممنون بابت پادکستهای مفیدتون
میشه لطفاً داستان ویس و رامین هم تهیه کنید .
5:57 نمی دونم چرا می خندم
عشق است
لطفاً بعد از پایان شاهنامه کتاب سیلماریلیون رو هم بسازید
خوشحال میشیم اگر کتاب تهوع رو هم از زبان شما بشنویم
Nice as always
چطوری خر چوسنک عالی بود 😂
خیلی دوست دارم داستانهای که تعریف میکنی صوتی شوهم تو تلگرام بزارین شاید خیلی ها میخوان شبا یه داستان گوش بدنو بخوابن🙏
چرا تو فیلم گرگور سوسک نبود؟
Was great 🎉❤
دقیقا من بعد از دیدن اون ویدیو کافکا رفتم مسخ رو خوندم و خیلی داستان عجیبیه
فرانس کافکا همان طوری که از پدرش خاطره خوشی ندات با این رومان شخصیت خود زا همانند شخصی اضافه در جامعه میداند
درود بر آقا آرمان و تیم فرهیخته و زحمت کش . بسیار استفاده می کنیم و یاد می گیرم از شما . سوالی داشتم در باره پادکست . کارهای شما را در کست باکس دنبال می کردم که مدت بسیار طولانی که کاری را نمی گذارید و فقط در یوتیوب فعال هستید . اگر امکان شنیداری هست لطفاً راهنمایی کنید . بسیار سپاسگذارم
داستان عجیبی بود انگار که مسخ شدن گرگور بخاطر تن پروری خوانواده بود چون تا جایی که من میدونم توی داستان های دینی مسخ شدن یک شخص بخاطر مجازات شدنش بود و خوانواده ی زامزا این رو با از دست دادن گرگور جبران کردن و معلوم هم بود که بعد از گرگور به این فکر افتادن که هر کدوم پی کاری برت
شما قول داده بودید در مورد صنعت پورنویدیو بسازید
آفرین پسر
حتما باید این کتاب رو خوند. بقدری زیبا به نوشته شده، همون قسمت اول که گرگور صبح بیدار میشه و خودشو سوسک احساس میکنه، بطرزی بسیار قوی نوشته شده. من تا مدتی کتاب رو گذاشتم کنار چون احساس سوسک بودن بهم دست میداد. کافکا بسیار عالی. دلم میخواست راجع بهش گفتگو میشد .
غدد ۳ بیانگر چی میتونه باشه ؟ و چرا در آخر پدر و مادر و خانم و آقای …. نامیده؟
شما چگونه این کتاب رو آنالیز میکنید؟
Thanks
ممنون بابت خوراک فرهنگی خوبتون لذت میبرم ❤🙌🏽
من اولین داستانش رو از کانال شما شنیدم و واقعا عاشقش شدم ..
مرسی از اطلاعات و اگاه رسانیتون.
واقعا خسته نباشی..
لطفا داستانای بیشتری از کافکا بزارید❤
واقعاً آرمان و تیمش تو یه لیگ دیگن🎉🎉🎉🎉
ادبیات غربی بیشتر بگذارید🇦🇫
Perfect❤
لطفا داستان های سریالی هم بذارید مثل بریکینگ بد
عشق🎉❤🎉
این فیلمها که نقد نمیخواد...موقع گوش دادن واقعا احساس کردم داره زندگی خودمو تعریف میکنه...
یعنی تو هم سوسکی؟
@@mostafa.75 نه داداش....منم یه روز به خودم اومدم دیدم تو اعتیاد غرق شدم و ...
@@sorooshsoroosh4799 دقیقا مشکل منو داری و الان از ترس آبرو نمیتونم برم کمپ که ترک کنم و این قرص کوفتی رو ترک کنم
داشتن یاد داشت های یک دیوانه اسر نیکولای گوگول رو هم میشه بزارید
Mrc..ok
Как всегда отлично. 🇹🇯🤍🇮🇷
بهتر نیس کمکم از خط فارسی استفاده کنید؟
الان سیساله شوروی از بین رفته.
بهرحال هر جور باشه شما همزبانانو برادرو خواهرای خوب تاجیکیمون هستید
@@masoud1368 با خطه فارسي نوشتن یکم سخته داداش، ولي به هر حال من سر کردم بنویسم.
Awliii bod
آثار کافکا یجوریه که انتظار داری هر لحظه اوضاع بهتر شه اما بجای بهتر شدن بدتر میشه
جیزز
ببخشید ارمان جان که من زیاد کامنت نمیدم. اما همیشه لایک و ساب میکنم.
حوصله تایپ ندارم بخدا😂
لطفا این داستان ها رو تو اپل پادکست هم بزارید
من نفهمیدم میشه تفسیر بکنید ممنونم
سلام، خیلی عالی بود من این کتاب و اولین بار تو ۱۴ سالگی خوندم و کلی کابوس سوسک شدن دیدم بعدش😅😅😅
😂😂😂😂
ادامه داستان بعد از بهرام گور چی شد من منتظرم 😅
عملا خوابیدم رو دیپ استوری . 😅😅😅😅 چرا کمه آنقدر آرمان. میشه بیشتر از بزرگان غرب بسازی
👌👌👌💕💕💕
بسیار ممنون ❤❤
💯👌
2:03 پس اشک های مادر کو . چرا اشک های مادر در این داستان نبود 😢
نکته داستان همینه عزیزم
❤❤❤
داستانش شبیه داستان اعتیادپیداکردن ی فرد از ی خانواده بود
❤
👏👏👏👏
🙏
کافکا چی میخواد بگه تو این داستان؟ اونایی که میگن شاهکاره بگن کجاش شاهکاره؟ حتما نیاز به تفسیر و تعمق داره. اگه نیاز به تفسیر داشته باشه که داستان یه توپ دارم قلقلیه رو هم میشه بعنوان یه شاهکار تفسیر به رای کرد
من واقعا چیزی از داستان متوجه نشدم عدد سه چه معنی داره؟ اون زنه کی بود؟ اگه کسی میدونه ی توضیحی بده