شعر: #صبر_و_ظفر دفتر: #سیاه_مشق ای مرغ آشیان وفا خوش خبر بیا با ارمغان قول و غزل از سفر بیا پیک امید باش و پیام آور بهار همراه بوی گل چو نسیم سحر بیا زان خرمن شکفته ی جان های آتشین برگیز خوشه ای و چو گل شعله ور بیا دوشت به خواب دیدم و گفتم خوش آمدی ای خوش ترین خوش آمده بار دگر بیا چون شب به سایه های پریشان گریختی چون آفتاب از همه سو جلوه گر بیا در خاک و خون تپیدن این پهلوان ببین سیمرغ را خبر کن و چون زال زر بیا ما هر دو دوستان قدیمیم ای عزیز این صبر تا نرفته ز کف چون ظفر بیا بشتاب ناگزیر که دیرست وقت پیر ای مژده بخش بخت جوان زودتر بیا این روزگار تلخ تر از زهر گو برو یعنی به کام سایه شبی چون شکر بیا
یاحق 🌹 ، دردا و دریغا که در این بازی خونین بازیچه ایام دل آدمیان است خون میچکد از دیده در این کنج صبوری این صبر که من میکنم افشردن جان است ....... با درود وسپاس 🌴🤲😇🙏💚🙏😊🤲🌴 🥀🔥🦋🔥🥀 ✊💞🕊✌
یارب چقدر فاصله ی دست وزبان است❤❤❤
هوشنگ ابتهاج معروف به سایه از یگانه های زمان ماست ، درود شاعر دلها دوستت داریم !
سایه ات مستدام جناب سایه بی نظیری با دل وروح آدم بازی میکنند اشعارتون شکی نیست آنچه از دل برآید بردل نشیند
درد دل منو چقد قشنگ توصيف كرد اه از درد بي درمان آه از عشق يكطرفه
کاش
در لحظه ی تنهایی من
باشی و مردن من را تماشا کنی
کاش
باشی، ببینی
که چنین می شکنم...
جهان تشکر
خیلی عالی
دوست دار دل ها🥰
یاحق 🌹 ، ای خدای رنگین کمانها 🌈🐤🐦🐥🌈 صدام دیگه درنمی یاد ، به فریادمان برس🌴🤲😇🙏💚🙏😭🤲🌴🥀🔥🦋🔥🥀✊✊✊✊✊✊✊💓
حیف که از دستت دادیم، همیشه در قلب ما زنده میمانی😢😢😢😢
واقعا حیف 😢
افرین👏👏👏
Nice one
دردیست در این سینه که همزاد جهان است….
چقدر فاصله دست و زبان است..
عاشق اشعارتم سایه عزیزم👏👏👏
دردیست در این سینه که گفتن نتوانم
گردیست بر این خانه که رفتن نتوانم
من غنچه ی زاری به صحرای حقیقت
چون عاشق مرگم، شکفتن نتوانم
دنیا دیگه مثل تونداره نداره نمیتونه بیاره
شعر: #صبر_و_ظفر
دفتر: #سیاه_مشق
ای مرغ آشیان وفا خوش خبر بیا
با ارمغان قول و غزل از سفر بیا
پیک امید باش و پیام آور بهار
همراه بوی گل چو نسیم سحر بیا
زان خرمن شکفته ی جان های آتشین
برگیز خوشه ای و چو گل شعله ور بیا
دوشت به خواب دیدم و گفتم خوش آمدی
ای خوش ترین خوش آمده بار دگر بیا
چون شب به سایه های پریشان گریختی
چون آفتاب از همه سو جلوه گر بیا
در خاک و خون تپیدن این پهلوان ببین
سیمرغ را خبر کن و چون زال زر بیا
ما هر دو دوستان قدیمیم ای عزیز
این صبر تا نرفته ز کف چون ظفر بیا
بشتاب ناگزیر که دیرست وقت پیر
ای مژده بخش بخت جوان زودتر بیا
این روزگار تلخ تر از زهر گو برو
یعنی به کام سایه شبی چون شکر بیا
ایوالله ❤
یاحق 🌹 ، دردا و دریغا که در این بازی خونین بازیچه ایام دل آدمیان است
خون میچکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من میکنم افشردن جان است .......
با درود وسپاس 🌴🤲😇🙏💚🙏😊🤲🌴 🥀🔥🦋🔥🥀 ✊💞🕊✌
😷🖤🤍❤️🔥💔📿❤️شکتم کوخا پیر
پیرم مه هم وخدا
شعر زیبایی را به اشتراک گذاشته ایی من شما را از دیر زمانی است که فالو می کنم و این ایمیل اکانت تازه ام هست
خیلی سلیقه مقبول داری
راستش بگو جعبه های شیرینی را تنهایی خوردی؟
شعر بعد شهریار دیگه میخوام نباشه
Bi ensaf nbash Marge sher ra jashn nemigiran