درود بر استاد گرانقدر و پژوهشگر اسلام و مرجع عالی قدر سید علامه کمال حیدری حفظهالله این مرد بزرگ بسیار نو اندیش و مبانی ساده از علوم دینی دارند که باعث فهم عموم مردم شدند خدا ایشان را برای سالیان دراز در خدمتگذاری دین قرار دهد و ان شاء الله 🤲
با درود به این عالم بزرگوار که باعث روشنی ایرانیان شده و می شود تا برسیم به لکل امته اجلا ولایستخرون فی الساعته 🌷🙏🙏🌹💓💓❤️❤️💓🌹🌹🙏🌷🌷چون حقیقت نور هست به هر خانه بتابد و عداوت ظلمت است در هر کاشانه لانه نماید
اولین باریه که یک آخوند عالم و با سواد میبینم، قبلا شنيده بودم افرادی مثل طباطبائی و برقعهای دارای فهم زیادی بودن، اما نشستن پای صحبتهای این مرد بزرگوار لذت بخش و آموزنده است. من شیعه نیستم اما حرفهای این آدم از علامههای سنی هم بیشتر به دل مینشینه. اگر مراجع شیعی مثل ایشون فکر میکردن الان دنیا دست تشييع بود.
استاد حیدری ممنون از بیانات و سخنرانی های بسیار گرانبهای شما ❤ یک انتقاد سازنده دارم لطفا زمان سخنرانی ها یهو تن صدا تون را بالا نبرید مثل صدای موتور سیکلت وقتی یهو گاز میدن صداتون گوش خراش میشه❤.ما گوش خر نداریم و خر هم نیستیم 🎉 در ضمن ترفیع صدا نهی شده در قرآن و پایین اوردن صدا امر شده است...واغضض من صوتک ان انکرالاصوات لصوت الحمیر...استاد خر ها عربده میکشند در شان انسان و بالاخص انسان عالمی همچون شما نیست صدای خودش را کالحمار بصورت انکر الاصوات در بیاورد...والامر الیکم...جزاکم الله خیرا کثیرا ❤❤ بالجنة الفردوس الاعلى❤❤
خدا حافظ علامه حیدری باشن به الله اگر حوزه مثل ایشان فکر کنن حوزه علمیه های ما دگرگون خواهد شد و بخدا جوانان این مرز بوم مخالف مبانی دین نیستن فقط بد به خورد این جوانان دادن لذا خواهید دید جوانان چطور به سمت حوزه ها خواهند آمد و برای شبهات خود مراجعه به حوزه میکنن نه منابع موجود در بازار اینترنت و عرفانهای کذایی بوجود آمده
سلام علیکم دین مهم است اما دین با عالم دانا به زمانه و خواسته های هر زمان ونه عالم جاهل بدین. دین یعنی هندسه و روش بیشروی انسان در همه ابعاد او. حال باشد دین بشری و ساخته جمعی که چون چین = دین در معنی. و یا باشد الهی و بر زمین فروآمده چون ادیان پیغمبران معروف به آسمانی. برداشت از دین غلط باشد نتیجه کار دوری از کمال انسانیت است. و دوری از منبع کمال. والسلام.
همه عرفای جهان در این نکته توافق کامل دارند: شما همان کسی هستید که در جستجویش هستید. جوینده مورد جستجو است. تیر همان هدف است. مشاهده کننده، همان مشاهده شونده است. دوگانگی بین مشاهده کننده و مشاهده شونده ناپدید میشود. شما یکی میشوید. بیننده و دیده شده یکی میشود. این یکی شدن، بزرگترین وجد و خلسه ای است که برای آگاهی انسان ممکن است. این مرتفع ترین قله و عمیقترین عمق است. این کل دین است. هر چیز دیگری که به نام دین وجود دارد، دروغین است. نه تنها دروغین بلکه قطعاً مضر و مخرب است. چونکه شما را دور و دورتر میکند، به شما خدایی برای پرستش میدهد که در آسمان است؛ درحالیکه خدای شما در درون شماست. خدا خودِ تو هستی، پرستش شونده، پرستنده است. شما آگاهی و معبد هستید و شما نیازی ندارید به هیچ جایی بروید. شما فقط باید در سکوت، آرامش و سکونی عمیق، بنشینید؛ و آنچه را که توسط هزاران پیچیدگی و سرگردانی، یاد گرفتن صدها متن مقدس و انجام بسیاری از سنت ها و تشریفات و مراسمات معنوی نمیتوانید بیابید، به راحتی خواهید یافت. آن به هیچ مراسمی، به هیچ متن مقدسی و هیچ معبدی نیاز ندارد. آن به سادگی آنجاست. آن نباید اتفاق بیفتد آن واقعیت ذاتی شماست. هستی شماست آن فقط باید کشف شود. یا شاید کشف شده است. شاید در رَحِم مادر آنرا میدانستید. آن نُه ماه سکوت عمیق در رَحِم مادر... چگونه میتوانید از دانستن آن اجتناب کنید؟ اما همچنانکه وارد جهان میشوید، جهان مملو از جذابیت و چالش است و شما شروع به دویدن به دنبال این چیز و آن چیز میکنید؛ و کم کم ... یک حافظه خیلی مبهم و تار در جایی در درونتان باقی میماند؛ اما شما نمیتوانید آنرا دریابید، نمیدانید کجا آنرا تجربه کردهاید؛ اما یک چیز قطعی است: تا چیزی از آنرا نشناخته باشید، نمیتوانید در جستجوی آن باشید. بدون دانستن چیزی از آن، ایدۀ جستجوی آن شکل نمیگیرد. شما آنرا چشیدهاید و آن هنوز در عمیقترین بخشهای آگاهیتان باقی مانده است. این تنها امید است؛ که روزی شما به ندای کوچک و ساکن درونیتان گوش خواهید داد. خسته از همه سرگردانیها و اکتشافات، فقط یک امید هست: شما در سکوت خواهید نشست. شما هر کاری را که باید کرد، کردهاید. حال بدون انجام هیچ کاری خواهید نشست. شما خستهاید. مطلقاً خستهاید. آرام خواهید گرفت؛ و در آن آرامش، بزرگترین شگفتی هستی روی میدهد: آنچه را که اینهمه مدت به دنبالش بودید، مییابید.
آیا درمیان این همه حوزه علمیه از نجف ، مشهد، تهران و قم ،حتی پامنبریهای ایشون کسی جرعت و شهامت و مردانگی آن را نداره که در حمایت از زندانی و تکفیر و ممنوع التدریس ایشون لب به اعتراض و سخن بگشاید ؟ حداقل یک مناظره یک دفاع یک نظر یک سخن یا نقد از ایشان انجام گیرد .
بروج:22 فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ در لوحي محفوظ.21 ______________ 21 - در قرآن چهار بار از «الواح» ياد شده که سه مورد آن درباره الواح موسي در سورة اعراف و مورد ديگر درباره کشتي نوح است که داراي الواحي [تختههايي صاف] بوده است [قمر 13 (54:13) - وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ]. منظور «صاف بودن سطح» است كه ميتواند سنگي، چوبي، چرمي و مشابه آن باشد. از آنجايي كه معناي اصلي «لوح» آشکار بودن است، هر نوشتهاي در صفحه صاف بهتر خود را نشان ميدهد. قرآن نيز در «لوح محفوظ» که تعبير ديگري از «اُمّ الکتاب» و «کتاب مبين» است، قرار دارد. اين حقيقت را آية 9 سوره حجر (15:9) «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» به بيان ديگري مورد تأكيد قرار داده است.. اين سوره با آية «وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ» كه دلالت بر ساختار و ماهيّت حفاظت از حيات زميني ميكند آغاز، و با آية «بَل هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ»، كه دلالت ننده بر نظام محافظت از قرآن و تضمين كنندة حيات معنوي و آسماني مؤمنين است ختم ميشود.
دین برای هدایت بشر هست الان دست کسی نیست ؟؟ کسی نمی دونه چیه ؟، خب پس پیامبر و امامان تبیین نکردند ؟ آموزش ندادند ؟ تدوین نکردند ننوشتن چرا ؟ دست خودشونه خب چه ارزشی داره اونا که نیاز ندارند
بسم الله حقییقت اصل خود دین دست کسی نیست. به این معنی. کسی يعني غير معصوم. دین خواسته خود خداست. و به پيامبران و رسل تبلیغ و تبيان شده بحدی که خدا چه داده به آن معصوم. وآنها برای مردم شرح و بیان می کنند به اندازه توان شخصی شنونده از افراد. و یا باندازه قدرت قابلیات آن جامعه. اما ایشان می گویند دین دست ما نیست. به این معنی که حقیقت دین در خودی خود که پیش خداست دست من و غیره از علما نیست. بلکه این فهم دین است که بما رسیده از علما و نه خود دین. ومن الله التوفيق.
@@baharazari5556 بسم الله كلمة نقد به معنای تمييز. هردو هم مثبت وهم منفي. اما اين راه دریافت دين براي همه باز است و وروش انتخاب و کاوش مبنی بر تلاش و سعی هرکس و وسعت خود شخص است. پیامبران و رسل بیان کردند. ورسول خاتم آنرا به احسن وجه اکمال کردن و رساندن دین را تا اوج آن. و امامان با تمامی وجودشان و تلاششان توانستن دین را با خون و تن مبارکشان حفظ کنند. اما حرف این سيد از این بالاتر است. دین گفته نیست. دین گفته و عمل است. دین دوای همه دردهاست. چون هندسه خداوند یکتاست. پس اگر امروز ما شاهد این هستیم که خود وآژه دین. شده بلای برای کشتن و خونریزی. شده غلط در غلط. شده دور از انسانیت. شده نه تبشیر و نه هدایت. پس آیا این دین در دسترس همان دین هندسه الهي است. یا در راه رسیدن به ما، چیزی در آن و یا چیزهای در آن رخ داد. که شد دوا داء و سم بجون حتى خود أولياء. بله بايد خوب دين را برسي كرد. و حرف نقد و ناقد را جدي گرفت. شما را به خدا می سپارم ولی زاویه دید و نگرش را باید همیشه بسوی یا جوانب متعدد گردان. تا بیابی بهترین جوابها را در پایان. من خوب می دانم که ایشان حرف گزاف نگفتن. اما باید خیلی منتظر باشیم تا دریابیم حرف آشکارا ایشان. دورتر از دور تا آنجای که ندارد عقل و ذهن چاره جز کسب اطمینان. ومن الله التوفيق.
یک پادشاه در جستجوی برترین دین جهان بود. او از جوانی به پیری رسیده بود اما جوابی بدست نیاورده بود حقیقت، یکی است چه چیزی میتواند بالا یا پایین باشد چه چیزی میتواند بدتر یا بهتر باشد؟! از آنجا که دین(واقعی) متعدد نیست، جستجو برای دين برتر نمیتواند موفق شود. و به همین دلیل پادشاه ناموفق بود .... هیچ کسی هرگز این را به پادشاه نگفت علما، قدیسان و فلاسفه ادیانِ مختلف نزد او میآمدند. آنها با یکدیگر نزاع میکردند. آنها خطاهای یکدیگر را نشان می دادند، ثابت میکردند که دیگران در جهل هستند. پادشاه از آن لذت میبرد. چونکه هر کسی که جانب دین را میگرفت، خودش به نفع دین نبود !!! گروه ها، فرقه ها، مؤسسات دینی و حکومت های دینی همواره طرفدار خودشان هستند نه دین !. آنها ابداً هیچ کاری با دین ندارند و نمیتوانند داشته باشند. تنها کسی که همه طرفها را رها کند، میتواند به دین تعلق داشته باشد!!!. بدون رها کردن طرفها و جانبها، تعلق داشتن به دین، ممکن نیست. فرقه های دینی و مذهبی و حکومت های دینی نهایتاً دشمنان دین و دوستانِ ضد دین هستند!!!. اما پادشاه جستجوی خود را متوقف نکرد ؛ سالها و سالها گذشت، و او به دست خود، خود را عمیق تر در گِل فرو میکرد. سرانجام مرگ او به پشت در خانه آمد. یک روز یک گدای جوان به در خانه او آمد و تقاضای صدقه کرد، گدای جوان پادشاه را بسیار نگران، افسرده و ناراحت یافت و از او دلیلش را پرسید. پادشاه به او گفت: تو اگر دلیلش را بدانی، چه کار میتوانی بکنی؟ علما، مراجع و قدیسان بزرگ و درویشان نتوانسته اند به من کمک کنند. آن گدای جوان گفت: ممکن است که همین بزرگیِ آنها مانع بوده باشد. و بنابراین علما و مراجع قادر نبوده اند که هیچ کاری انجام دهند. آیا قدیسان، دراویش، روحانیون و مراجعی که فقط با لباس هایشان هویت میگیرند، واقعاً قدیس و درویش هستند؟ پادشاه با دقت به گدا توجه می کرد گدا دوباره صحبت کرد: من نمی توانم هیچ کاری انجام دهم. در حقیقت، من وجود ندارم. اما آنکه وجود دارد، می تواند کارهای زیادی بکند آنچه که او گفت، واقعاً شگفت انگیز بود. او با هزاران نفری که برای متقاعد کردن پادشاه آمده بودند، بسیار متفاوت بود ! پادشاه شروع به فکر کرد که این مرد که در لباس فقرا است، کیست. اما بر حسب ظاهر گفت: من می خواهم برترین دین را بیابم و زندگی خود را دینی کنم. اما این ممکن نبوده است. بنابراین من اکنون که به سوی پایان زندگی خود میروم، بسیار ناراحت هستم. چه دینی برترین دین است؟ آن گدا با صدای بلند شروع به خندیدن کرد و گفت: ای شاه! تو می خواستی ارابه را جلوی اسب قرار دهی در صورتی که ارابه را پشت اسب قرار میدهند و بنابر این تو ناراحت هستی. زندگی در پیِ جستجوی دین، هرگز دینی نمی شود. بلکه فقط پس از دینی شدنِ زندگی است که دین یافته می شود !!! و این چه دیوانگی ای بوده که تو می خواستی برترین دین را بیابی؟ اگر قبول کنیم که دایره وجود دارد ، چیزی به نام دایرۀ کامل وجود ندارد آنهایی که نزد تو می آیند تا برترین دین را ثابت کنند، یا کمتر از تو دیوانه نیستند یا بسیار ریاکار هستند. کسی که حقیقت را میداند ، فقط دین را می شناسد و نه ادیان را !!!! پادشاه عمیقاً تکان خورد و به گدا گفت خواهش میکنم مرا بیدار کن گدا گفت: لطفاً به آنسوی رودخانه که بیرون از قلمرو پادشاهی توست بیا، در آنجا من می توانم با انگشت خود به دین واقعی اشاره کنم. « هر دوی آنها به ساحل رودخانه رفتند. بهترین قایق های پایتخت فراخوانده شدند اما آن گدا در هر یک از قایق ها خطایی یافت و ایرادی میگرفت. در پایان پادشاه نگران شد. پادشاه به گدا گفت: ای مرد بزرگ، ای روح بزرگ! ما باید فقط از یک رودخانه کوچک عبور کنیم. این رودخانه را حتی میتوان با شنا کردن، عبور کرد. اجازه بده این قایق ها را کلاً فراموش کنیم. بگذار شنا کنیم و به آن سو برویم. چرا باید وقت را تلف کنیم؟ و گدا منتظر همین بود. گدای جوان گفت: ای پادشاه! من هم می خواهم همین را بگویم. چرا تو نگران قایق های فرقه های دینی هستی؟ آیا بهتر نیست که ما خودمان به سوی خدا شنا کنیم؟ در حقیقت، هیچ قایق دینی وجود ندارد. قایق ها فقط برای حرفه قایقرانی وجود دارند. تنها راه ، خود - شنا کردن است. حقیقت فقط می تواند با تلاش خود ، یافته شود. هیچ کسِ دیگر هرگز نمی تواند آنرا بدهد. شخص باید دریای حقیقت را خودش شنا کند. هیچ حمایت دیگری هرگز وجود ندارد. کسانی که به دنبال حمایت هستند، در نزدیک ساحل غرق میشوند؛ و کسانی که جرأت و شهامت به خرج می دهند و خودشان شنا می کنند، از آن عبور می کنند، حتی پس از کمی بلعیدن آب و دست و پا زدن!
تمام مشغولیتهای تو در اساس چیزی نیست جز ماندن در ناآگاهی از ناهشیاریات زیرا دانستن این بسیار آزاردهنده است دانستن اینکه “من یک برده هستم” بسیار آزاردهنده است پس در مورد بردگی خودت در مورد اعتقادات خودت فراوان لاف میزنی گویی که چیزی بسیار دقیق و قیمتی و ارزشمند است! تو پیوسته لاف میزنی که یک ایرانی هستی، یا یک پاکستانی هستی یا یک اسرائیلی هستی یا یک آلمانی یا یک آمریکایی هستی. در مورد مسلمان بودن خودت، یهودی بودن و مسیحی بودن و جین و بودائی بودنِ خودت بسیار زیاد لاف میزنی و خودت هم نمیدانی که در مورد بردگی و زندانهای خودت چقدر لاف میزنی! مانند این است که دو زندانی باهم صحبت می کنند: “زندان من بهتر از زندان تو است. به پرچم آن نگاه کن! زندان من بهترین پرچم دنیا را دارد؛ از همه افراشتهتر است. به دین من نگاه کن بهترین و ارجع ترین و کاملترین دین دنیاست و هرگز چیزی در مورد زندان و بردگی من نگو؛ و به اعتقادات و مذهب من هرگز توهين نکن وگرنه رنج خواهی برد؛ باید بهای آن را بپردازی!” “ملیت من، کشور من، فرقهی من، دین من مذهب من بهتر از دین و مذهب تو است، بهتر از معبد و مسجد تو است بهتر از کلیسا و صومعه تو است، بهتر از کشور تو است….” و ما در مورد بردگی و زندانهای خود فراوان لاف میزنیم. این حماقت محض است اگر سعی کنیم نکته را درک کنیم و ببینیم، که تمام اینها زندان و بردگی هستند. چگونه میتوانیم از دانستن اینکه زندانی و برده هستیم پرهیز کنیم؟ نه فقط برده ی یک حماقت بلکه برده شهوت ها و حماقت های بسیار: نه فقط زندانیِ یک زندان، بلکه زندانهای بسیار: زندانهایی درون زندانها! و همین دانستن نَفّس و شهوت ها ما را نابود میکند. اگر بگویی، “ما بزرگترین ملت هستیم،” یا “تاریخ ما پر از سربلندی، رشادت و پیروزی است، ” یا “ما بزرگترین جنگاوران تاریخ را داشتهایم، ” یا “بزرگترین عُرفا، قدیسان و پارسایان دنیا را داشتهایم، ” یا “ما بزرگترین جامعهی آزادی خواه، دموکراتیک یا جامعهی کمونیست را داشتهایم…” تمام این صحبت ها به نفّس و شهوت ما کمک میکند تا از خودش محافظت کند ما به هر وسیله و ابزار و روش و راهکاری سعی داریم که نفّس و شهوت ما همیشه دست نخورده باقی بماند. و نفّس و شهوت بزرگترین دروغ، کاذبترین پدیده در جهانهستی است، هیچ چیز دروغینتر از نفّس و شهوت وجود ندارد. هیچ وزن و حجمی از خودش ندارد. یک بادکنک پر از هوای داغ است یا شاید بادکنک هم نباشد و فقط هوای داغ باشد! ولی ما براساس فرمانهای نفّس و شهوت، زندگی میکنیم و روحانیون و کشیشانی هستند که به ما کمک میکنند در حفظِ نفّس و شهوت ها، کسانیکه به ما راهکارهای جدید و تفاسیر جدید میدهند. با گذشت زمان هميشه، کشیشان و روحانیون آماده هستند تا راهکارها و تفسیرهای تازه به ما بدهند.
Excellent 👏👍✌️❤️
Perfect 👌👉✌️❤️
درود بر استاد گرانقدر و پژوهشگر اسلام و مرجع عالی قدر سید علامه کمال حیدری حفظهالله
این مرد بزرگ بسیار نو اندیش و مبانی ساده از علوم دینی دارند که باعث فهم عموم مردم شدند
خدا ایشان را برای سالیان دراز در خدمتگذاری دین قرار دهد و ان شاء الله 🤲
چقدر تفکر به دل مینشیند ،توجیح مبانی دین را بجای دین آوردند
من یک خداناباور هستم . ولی سخنان این عالم بزرگ به دلم نشست و حاضرم پیش این عالم بزرگ نماز بخوانم
خدا ناباوری ولی میخواهی نماز بخوانی!!!
افرین بر شما
@@mreza84 مگه متوجه حرفشون نشدین میگن حرف های اقای حیدری به دلشون نشست
تشکربینهایت خداخیرت بده
شجاعت شما ستودنی است و شنیدن نظریاتتان برای این حقیر بسیار بدیع و لذتبخش بود
واقعا انسان از آزاداندیشی این مرد،لذت می برد.
ان شا الله،آخر و عاقبت اش،ختم به خیر شود.
جزاکم الله خیرا بسیار عالی و منطقی است
⚘⚘⚘⚘⚘⚘تقدیم به مجتهدی که افکار روشنش به کسانی که تعقل میکنندامید بخش است.
تفکر حاکم برحوزه اگر تفکر این بزرگوار بود وضع فرهنگ دینی خیلی بهتر میشد ودچار نکبت حاضر نمیبودیم
با درود به این عالم بزرگوار که باعث روشنی ایرانیان شده و می شود تا برسیم به لکل امته اجلا ولایستخرون فی الساعته 🌷🙏🙏🌹💓💓❤️❤️💓🌹🌹🙏🌷🌷چون حقیقت نور هست به هر خانه بتابد و عداوت ظلمت است در هر کاشانه لانه نماید
اولین باریه که یک آخوند عالم و با سواد میبینم، قبلا شنيده بودم افرادی مثل طباطبائی و برقعهای دارای فهم زیادی بودن، اما نشستن پای صحبتهای این مرد بزرگوار لذت بخش و آموزنده است. من شیعه نیستم اما حرفهای این آدم از علامههای سنی هم بیشتر به دل مینشینه. اگر مراجع شیعی مثل ایشون فکر میکردن الان دنیا دست تشييع بود.
صدافرین برشما بزرگوار
درود خدا بر تو سید
شما شیعه واقعی هستی که این روزا تو حوزه ها خیلی خیلی کمه
ماشا ءاله، احسنت
ای کاش ادامه بدید.
من منتظر درس های جدید تان هستم...
استاد حیدری ممنون از بیانات و سخنرانی های بسیار گرانبهای شما ❤ یک انتقاد سازنده دارم لطفا زمان سخنرانی ها یهو تن صدا تون را بالا نبرید مثل صدای موتور سیکلت وقتی یهو گاز میدن صداتون گوش خراش میشه❤.ما گوش خر نداریم و خر هم نیستیم 🎉 در ضمن ترفیع صدا نهی شده در قرآن و پایین اوردن صدا امر شده است...واغضض من صوتک ان انکرالاصوات لصوت الحمیر...استاد خر ها عربده میکشند در شان انسان و بالاخص انسان عالمی همچون شما نیست صدای خودش را کالحمار بصورت انکر الاصوات در بیاورد...والامر الیکم...جزاکم الله خیرا کثیرا ❤❤ بالجنة الفردوس الاعلى❤❤
درود بر شرفت
خدا حافظ علامه حیدری باشن به الله اگر حوزه مثل ایشان فکر کنن حوزه علمیه های ما دگرگون خواهد شد و بخدا جوانان این مرز بوم مخالف مبانی دین نیستن فقط بد به خورد این جوانان دادن لذا خواهید دید جوانان چطور به سمت حوزه ها خواهند آمد و برای شبهات خود مراجعه به حوزه میکنن نه منابع موجود در بازار اینترنت و عرفانهای کذایی بوجود آمده
این عالم نشان داد. دین مهم نیست مهمترین. موضوع دین عالم آن آست .
چون یک عالم میتوان. دین را بین مردم رواج بده . این عالم بزرگ بواقع جای پیغمبر، نشسته
سلام علیکم
دین مهم است
اما دین با عالم دانا به زمانه و خواسته های هر زمان
ونه عالم جاهل بدین.
دین یعنی هندسه و روش بیشروی انسان در همه ابعاد او.
حال باشد دین بشری و ساخته جمعی که چون چین = دین در معنی.
و یا باشد الهی و بر زمین فروآمده چون ادیان پیغمبران معروف به آسمانی.
برداشت از دین غلط باشد نتیجه کار دوری از کمال انسانیت است.
و دوری از منبع کمال.
والسلام.
آفرین احسنت ایشون باید رئیس فیضیه باشه
بجان امام رضا علامه شجاع دهره
همه عرفای جهان در این نکته توافق کامل دارند:
شما همان کسی هستید که در جستجویش هستید.
جوینده مورد جستجو است.
تیر همان هدف است.
مشاهده کننده، همان مشاهده شونده است.
دوگانگی بین مشاهده کننده و مشاهده شونده ناپدید میشود.
شما یکی میشوید. بیننده و دیده شده یکی میشود.
این یکی شدن، بزرگترین وجد و خلسه ای است که برای آگاهی انسان ممکن است.
این مرتفع ترین قله و عمیقترین عمق است.
این کل دین است.
هر چیز دیگری که به نام دین وجود دارد، دروغین است.
نه تنها دروغین بلکه قطعاً مضر و مخرب است.
چونکه شما را دور و دورتر میکند،
به شما خدایی برای پرستش میدهد که در آسمان است؛
درحالیکه خدای شما در درون شماست.
خدا خودِ تو هستی،
پرستش شونده، پرستنده است.
شما آگاهی و معبد هستید و
شما نیازی ندارید به هیچ جایی بروید.
شما فقط باید در سکوت، آرامش و سکونی عمیق، بنشینید؛
و آنچه را که توسط هزاران پیچیدگی و سرگردانی، یاد گرفتن صدها متن مقدس و انجام بسیاری از سنت ها و تشریفات و مراسمات معنوی نمیتوانید بیابید، به راحتی خواهید یافت.
آن به هیچ مراسمی، به هیچ متن مقدسی و هیچ معبدی نیاز ندارد.
آن به سادگی آنجاست.
آن نباید اتفاق بیفتد
آن واقعیت ذاتی شماست.
هستی شماست
آن فقط باید کشف شود.
یا شاید کشف شده است.
شاید در رَحِم مادر آنرا میدانستید.
آن نُه ماه سکوت عمیق در رَحِم مادر...
چگونه میتوانید از دانستن آن اجتناب کنید؟
اما همچنانکه وارد جهان میشوید،
جهان مملو از جذابیت و چالش است
و شما شروع به دویدن به دنبال این چیز و آن چیز میکنید؛
و کم کم ... یک حافظه خیلی مبهم و تار در جایی در درونتان باقی میماند؛
اما شما نمیتوانید آنرا دریابید،
نمیدانید کجا آنرا تجربه کردهاید؛
اما یک چیز قطعی است:
تا چیزی از آنرا نشناخته باشید، نمیتوانید در جستجوی آن باشید.
بدون دانستن چیزی از آن، ایدۀ جستجوی آن شکل نمیگیرد.
شما آنرا چشیدهاید و آن هنوز در عمیقترین بخشهای آگاهیتان باقی مانده است.
این تنها امید است؛
که روزی شما به ندای کوچک و ساکن درونیتان گوش خواهید داد.
خسته از همه سرگردانیها و اکتشافات، فقط یک امید هست:
شما در سکوت خواهید نشست.
شما هر کاری را که باید کرد، کردهاید.
حال بدون انجام هیچ کاری خواهید نشست.
شما خستهاید. مطلقاً خستهاید. آرام خواهید گرفت؛
و در آن آرامش، بزرگترین شگفتی هستی روی میدهد:
آنچه را که اینهمه مدت به دنبالش بودید، مییابید.
آیا درمیان این همه حوزه علمیه از نجف ، مشهد، تهران و قم ،حتی پامنبریهای ایشون کسی جرعت و شهامت و مردانگی آن را نداره که در حمایت از زندانی و تکفیر و ممنوع التدریس ایشون لب به اعتراض و سخن بگشاید ؟ حداقل یک مناظره یک دفاع یک نظر یک سخن یا نقد از ایشان انجام گیرد .
ای کاش کسانی که میخواهند آخوند شوند باید امتحان. ازش بگیرن یک عالم باید فهم و درکش بالا باشد تا بتواند. فلسفی بیان مند
دمت گرم حیدری، که اگر شما بجای رهبر بودی اکنون ایران بهشت بود.
بروج:22
فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ
در لوحي محفوظ.21
______________
21 - در قرآن چهار بار از «الواح» ياد شده که سه مورد آن درباره الواح موسي در سورة اعراف و مورد ديگر درباره کشتي نوح است که داراي الواحي [تختههايي صاف] بوده است [قمر 13 (54:13) - وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ]. منظور «صاف بودن سطح» است كه ميتواند سنگي، چوبي، چرمي و مشابه آن باشد. از آنجايي كه معناي اصلي «لوح» آشکار بودن است، هر نوشتهاي در صفحه صاف بهتر خود را نشان ميدهد. قرآن نيز در «لوح محفوظ» که تعبير ديگري از «اُمّ الکتاب» و «کتاب مبين» است، قرار دارد.
اين حقيقت را آية 9 سوره حجر (15:9) «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» به بيان ديگري مورد تأكيد قرار داده است..
اين سوره با آية «وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ» كه دلالت بر ساختار و ماهيّت حفاظت از حيات زميني ميكند آغاز، و با آية «بَل هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ»، كه دلالت ننده بر نظام محافظت از قرآن و تضمين كنندة حيات معنوي و آسماني مؤمنين است ختم ميشود.
دین برای هدایت بشر هست الان دست کسی نیست ؟؟ کسی نمی دونه چیه ؟، خب پس پیامبر و امامان تبیین نکردند ؟ آموزش ندادند ؟ تدوین نکردند ننوشتن چرا ؟ دست خودشونه خب چه ارزشی داره اونا که نیاز ندارند
بسم الله
حقییقت اصل خود دین دست کسی نیست.
به این معنی.
کسی يعني غير معصوم.
دین خواسته خود خداست.
و به پيامبران و رسل تبلیغ و تبيان شده بحدی که خدا چه داده به آن معصوم.
وآنها برای مردم شرح و بیان می کنند به اندازه توان شخصی شنونده از افراد.
و یا باندازه قدرت قابلیات آن جامعه.
اما ایشان می گویند دین دست ما نیست.
به این معنی که حقیقت دین در خودی خود که پیش خداست دست من و غیره از علما نیست.
بلکه
این فهم دین است که بما رسیده از علما و نه خود دین.
ومن الله التوفيق.
@@akilabdulkarim2178 خب اینها را که علامه گفت و من هم نقدش کردم الان شما جواب نقد من را دادی یا حرفهای علامه را تگرار کردی ؟؟؟
نیاز به تگرار نبود !!!!
@@baharazari5556
بسم الله
كلمة نقد به معنای تمييز.
هردو هم مثبت وهم منفي.
اما اين راه دریافت دين براي همه باز است و وروش انتخاب و کاوش مبنی بر تلاش و سعی هرکس و وسعت خود شخص است.
پیامبران و رسل بیان کردند.
ورسول خاتم آنرا به احسن وجه اکمال کردن و رساندن دین را تا اوج آن.
و امامان با تمامی وجودشان و تلاششان توانستن دین را با خون و تن مبارکشان حفظ کنند.
اما حرف این سيد از این بالاتر است.
دین گفته نیست.
دین گفته و عمل است.
دین دوای همه دردهاست.
چون هندسه خداوند یکتاست.
پس اگر امروز ما شاهد این هستیم که خود وآژه دین.
شده بلای برای کشتن و خونریزی.
شده غلط در غلط.
شده دور از انسانیت.
شده نه تبشیر و نه هدایت.
پس آیا این دین در دسترس
همان دین هندسه الهي است.
یا
در راه رسیدن به ما، چیزی در آن و یا چیزهای در آن رخ داد.
که شد دوا داء و سم بجون حتى خود أولياء.
بله بايد خوب دين را برسي كرد.
و حرف نقد و ناقد را جدي گرفت.
شما را به خدا می سپارم
ولی زاویه دید و نگرش را باید همیشه بسوی یا جوانب متعدد گردان.
تا بیابی بهترین جوابها را در پایان.
من خوب می دانم که ایشان حرف گزاف نگفتن.
اما باید خیلی منتظر باشیم تا دریابیم حرف آشکارا ایشان.
دورتر از دور تا آنجای که ندارد عقل و ذهن چاره جز کسب اطمینان.
ومن الله التوفيق.
ایشان را هم سربه نیست میکنند!
دین فقط به درد خود شخص میخوره نباید به سیاست در آمیخته شود
دقیقا دین یک امر خصوصی است و نه یک امر عمومی
یک پادشاه در جستجوی برترین دین جهان بود. او از جوانی به پیری رسیده بود اما جوابی بدست نیاورده بود
حقیقت، یکی است
چه چیزی میتواند بالا یا پایین باشد
چه چیزی میتواند بدتر یا بهتر باشد؟!
از آنجا که دین(واقعی) متعدد نیست، جستجو برای دين برتر نمیتواند موفق شود. و به همین دلیل پادشاه ناموفق بود ....
هیچ کسی هرگز این را به پادشاه نگفت علما، قدیسان و فلاسفه ادیانِ مختلف
نزد او میآمدند. آنها با یکدیگر نزاع میکردند. آنها خطاهای یکدیگر را نشان می دادند، ثابت میکردند که دیگران در جهل هستند. پادشاه از آن لذت میبرد.
چونکه هر کسی که جانب دین را میگرفت، خودش به نفع دین نبود !!!
گروه ها، فرقه ها، مؤسسات دینی و حکومت های دینی همواره طرفدار خودشان هستند نه دین !.
آنها ابداً هیچ کاری با دین ندارند و نمیتوانند داشته باشند. تنها کسی که همه طرفها را رها کند، میتواند به دین تعلق داشته باشد!!!.
بدون رها کردن طرفها و جانبها، تعلق داشتن به دین، ممکن نیست. فرقه های دینی و مذهبی و حکومت های دینی نهایتاً دشمنان دین و دوستانِ ضد دین هستند!!!.
اما پادشاه جستجوی خود را متوقف نکرد ؛ سالها و سالها گذشت، و او به دست خود، خود را عمیق تر در گِل فرو میکرد. سرانجام مرگ او به پشت در خانه آمد.
یک روز یک گدای جوان به در خانه او آمد و تقاضای صدقه کرد، گدای جوان پادشاه را بسیار نگران، افسرده و ناراحت یافت و از او دلیلش را پرسید.
پادشاه به او گفت: تو اگر دلیلش را بدانی، چه کار میتوانی بکنی؟ علما، مراجع و قدیسان بزرگ و درویشان نتوانسته اند به من کمک کنند.
آن گدای جوان گفت:
ممکن است که همین بزرگیِ آنها مانع بوده باشد. و بنابراین علما و مراجع قادر نبوده اند که هیچ کاری انجام دهند.
آیا قدیسان، دراویش، روحانیون و مراجعی که فقط با لباس هایشان هویت میگیرند، واقعاً قدیس و درویش هستند؟
پادشاه با دقت به گدا توجه می کرد
گدا دوباره صحبت کرد:
من نمی توانم هیچ کاری انجام دهم. در حقیقت، من وجود ندارم. اما آنکه وجود دارد، می تواند کارهای زیادی بکند
آنچه که او گفت، واقعاً شگفت انگیز بود. او با هزاران نفری که برای متقاعد کردن پادشاه آمده بودند، بسیار متفاوت بود !
پادشاه شروع به فکر کرد که این مرد که در لباس فقرا است، کیست.
اما بر حسب ظاهر گفت:
من می خواهم برترین دین را بیابم و زندگی خود را دینی کنم. اما این ممکن نبوده است.
بنابراین من اکنون که به سوی پایان زندگی خود میروم، بسیار ناراحت هستم. چه دینی برترین دین است؟
آن گدا با صدای بلند شروع به خندیدن کرد و گفت: ای شاه! تو می خواستی ارابه را جلوی اسب قرار دهی در صورتی که ارابه را پشت اسب قرار میدهند و بنابر این تو ناراحت هستی.
زندگی در پیِ جستجوی دین، هرگز دینی نمی شود. بلکه فقط پس از دینی شدنِ زندگی است که دین یافته می شود !!!
و این چه دیوانگی ای بوده که تو می خواستی برترین دین را بیابی؟
اگر قبول کنیم که دایره وجود دارد ، چیزی به نام دایرۀ کامل وجود ندارد
آنهایی که نزد تو می آیند تا برترین دین را ثابت کنند، یا کمتر از تو دیوانه نیستند یا بسیار ریاکار هستند.
کسی که حقیقت را میداند ، فقط دین را می شناسد و نه ادیان را !!!!
پادشاه عمیقاً تکان خورد و به گدا گفت خواهش میکنم مرا بیدار کن
گدا گفت: لطفاً به آنسوی رودخانه که بیرون از قلمرو پادشاهی توست بیا، در آنجا من می توانم با انگشت خود به دین واقعی اشاره کنم.
« هر دوی آنها به ساحل رودخانه رفتند. بهترین قایق های پایتخت فراخوانده
شدند اما آن گدا در هر یک از قایق ها خطایی یافت و ایرادی میگرفت. در پایان پادشاه نگران شد.
پادشاه به گدا گفت:
ای مرد بزرگ، ای روح بزرگ! ما باید فقط از یک رودخانه کوچک عبور کنیم. این رودخانه را حتی میتوان با شنا کردن، عبور کرد. اجازه بده این قایق ها را کلاً فراموش کنیم. بگذار شنا کنیم و به آن سو برویم. چرا باید وقت را تلف کنیم؟
و گدا منتظر همین بود.
گدای جوان گفت:
ای پادشاه! من هم می خواهم همین را بگویم.
چرا تو نگران قایق های فرقه های دینی هستی؟
آیا بهتر نیست که ما خودمان به سوی خدا شنا کنیم؟
در حقیقت، هیچ قایق دینی وجود ندارد. قایق ها فقط برای حرفه قایقرانی وجود دارند.
تنها راه ، خود - شنا کردن است.
حقیقت فقط می تواند با تلاش خود ، یافته شود. هیچ کسِ دیگر هرگز نمی تواند آنرا بدهد. شخص باید دریای حقیقت را خودش شنا کند. هیچ حمایت دیگری هرگز وجود ندارد. کسانی که به دنبال حمایت هستند، در نزدیک ساحل غرق میشوند؛ و کسانی که جرأت و شهامت به خرج می دهند و خودشان شنا می کنند، از آن عبور می کنند، حتی پس از کمی بلعیدن آب و دست و پا زدن!
تمام مشغولیتهای تو در اساس چیزی نیست جز ماندن در ناآگاهی از ناهشیاریات
زیرا دانستن این بسیار آزاردهنده است
دانستن اینکه “من یک برده هستم” بسیار آزاردهنده است
پس در مورد بردگی خودت در مورد اعتقادات خودت فراوان لاف میزنی گویی که چیزی بسیار دقیق و قیمتی و ارزشمند است!
تو پیوسته لاف میزنی که یک ایرانی هستی، یا یک پاکستانی هستی یا یک اسرائیلی هستی یا یک آلمانی یا یک آمریکایی هستی. در مورد مسلمان بودن خودت، یهودی بودن و مسیحی بودن و جین و بودائی بودنِ خودت بسیار زیاد لاف میزنی و خودت هم نمیدانی که در مورد بردگی و زندانهای خودت چقدر لاف میزنی!
مانند این است که دو زندانی باهم صحبت می کنند:
“زندان من بهتر از زندان تو است. به پرچم آن نگاه کن! زندان من بهترین پرچم دنیا را دارد؛ از همه افراشتهتر است. به دین من نگاه کن بهترین و ارجع ترین و کاملترین دین دنیاست و هرگز چیزی در مورد زندان و بردگی من نگو؛ و به اعتقادات و مذهب من هرگز توهين نکن وگرنه رنج خواهی برد؛ باید بهای آن را بپردازی!”
“ملیت من، کشور من، فرقهی من، دین من مذهب من بهتر از دین و مذهب تو است، بهتر از معبد و مسجد تو است بهتر از کلیسا و صومعه تو است، بهتر از کشور تو است….”
و ما در مورد بردگی و زندانهای خود فراوان لاف میزنیم. این حماقت محض است
اگر سعی کنیم نکته را درک کنیم و ببینیم، که تمام اینها زندان و بردگی هستند.
چگونه میتوانیم از دانستن اینکه زندانی و برده هستیم پرهیز کنیم؟
نه فقط برده ی یک حماقت بلکه برده شهوت ها و حماقت های بسیار:
نه فقط زندانیِ یک زندان، بلکه زندانهای
بسیار:
زندانهایی درون زندانها!
و همین دانستن نَفّس و شهوت ها ما را نابود میکند.
اگر بگویی، “ما بزرگترین ملت هستیم،” یا “تاریخ ما پر از سربلندی، رشادت و پیروزی است،
” یا “ما بزرگترین جنگاوران تاریخ را داشتهایم،
” یا “بزرگترین عُرفا، قدیسان و پارسایان دنیا را داشتهایم،
” یا “ما بزرگترین جامعهی آزادی خواه، دموکراتیک یا جامعهی کمونیست را داشتهایم…”
تمام این صحبت ها به نفّس و شهوت ما کمک میکند تا از خودش محافظت کند
ما به هر وسیله و ابزار و روش و راهکاری سعی داریم که نفّس و شهوت ما همیشه دست نخورده باقی بماند.
و نفّس و شهوت بزرگترین دروغ، کاذبترین پدیده در جهانهستی است، هیچ چیز دروغینتر از نفّس و شهوت وجود ندارد. هیچ وزن و حجمی از خودش ندارد. یک بادکنک پر از هوای داغ است
یا شاید بادکنک هم نباشد و فقط هوای داغ باشد! ولی ما براساس فرمانهای نفّس و شهوت، زندگی میکنیم و روحانیون و کشیشانی هستند که به ما کمک میکنند در حفظِ نفّس و شهوت ها، کسانیکه به ما راهکارهای جدید و تفاسیر جدید میدهند. با گذشت زمان هميشه، کشیشان و روحانیون آماده هستند تا راهکارها و تفسیرهای تازه به ما بدهند.
پس تمام احادیث و روایات بی اساس است بهمچنین سیره پیامبر هم دروغ است