عالی عالی! بسیار ممنون.... اگر جای شما بودم زیرنویس و عنوان انگلیسی هم میگذاشتم که مخاطب غیر ایرانی هم استفاده کنه چون محتوای با کیفیت تو این زمینه نیست تو یوتیوب.
سلام و درود یادمه بچه بودم یه مدت مادربزرگم با ما زندگی میکرد. یه بار پدرم ازش خواست که برای من قصه تعریف کنه. مادربزرگم شروع کرد به گفتن قصهای که توش دیو بود. متاسفانه پدرم هی سانسور میکرد و نهایتا وسطای قصه دیگه نذاشت ادامه بده. به همین خاطر خیلی خوب خاطرم نیست. یادمه اون دیو انگار مرد بود ولی سینه داشت و دم هم داشت. کنار یه جو یا چشمه بود و یک زنی رو میبینه و میره سراغش... همینقدر یادمه. قصه جزئیات زیادی داشت و اصلا انگار داشتم با گوشام فیلم میدیدم. یه چیز دیگه که یادم اومد اینکه به عموی پدرم میگفتن نقال. شغلش نقالی نبود اما قصه و ماجرا های زیادی ازبر داشت. اون موقع اگر مهمون یه یه خونهای از یه روستای دیگه میشده مردم تو اون خونه جمع میشدن و هر جا مهمون بود بخاطر قصه هاش میخواستن که زیاد بمونه. با این اوصاف اگر من هم اون موقع نقاش بودم دیو ها رو زیاد میکشیدم.😅
تصحیح:
کتاب دوزخ از سه گانه دوزخ-برزخ-بهشت>جلد دوم از این سه گانه است و نه دوم.
دمت گرم که به سراغ هنرهای خودمون اومدی. من که خیلی استفاده کردم. خیلی خوب بود. آرزوی خرمی و سرزندگی دارم برات 💚☀️
درود بر شما - سپاس دوست عزیز🙏🏻
دونه دارم گوش می دم ویدیوهای هنر ایرانی رو وخیلی عالیه🫶🏻
سپاس از شما
نمیشناختم سیاه قلم رو و این کامل ترین ویدیویی بود که میتونستم دیده باشم راجع به ایشون ممنونم ازتون👌
ممنونم از شما✨💎
بسیار عالی بود
سپاس
سپاس 🙏♥️
درود بر شماا🙏🏻
🙏🏻 thanks
indeed
Thanks 🙏
You’re welcome 😊
بسیار ناب بود و کامل💎
✨💎
thanks
👌👌
ممنون برای مطالب فوقالعاده مهم و آموزندتون. ❤️
سپاس
👏🏻👏🏻
🙏🏻✨
عالی بود
درود بر شما 🙏🏻💎
thanks
فوقالعاده بود . اطلاعات عالی و بسیار خوبی بود ، اگر امکانش هست ادامه بدید و کمی بیشتر و عمیق تر در مورد سیاه قلم توضیح بدید. ممنون ❤
@@navman6688 درود بر شما حتما
🌹🙏
💎✨️
عالی عالی! بسیار ممنون.... اگر جای شما بودم زیرنویس و عنوان انگلیسی هم میگذاشتم که مخاطب غیر ایرانی هم استفاده کنه چون محتوای با کیفیت تو این زمینه نیست تو یوتیوب.
درود بر شما- در دست اقدام ممنون از پیشنهاد بجای شما🙏🏻
🙏🙏🙏
damet garm afarin avalin barname honari tarikhie irani dorost darmon dar youtube farsi ... dastmarizad edame bede
Dorod
درود بر شما درود بر توجه شما
سلام و درود
یادمه بچه بودم یه مدت مادربزرگم با ما زندگی میکرد. یه بار پدرم ازش خواست که برای من قصه تعریف کنه. مادربزرگم شروع کرد به گفتن قصهای که توش دیو بود. متاسفانه پدرم هی سانسور میکرد و نهایتا وسطای قصه دیگه نذاشت ادامه بده. به همین خاطر خیلی خوب خاطرم نیست. یادمه اون دیو انگار مرد بود ولی سینه داشت و دم هم داشت. کنار یه جو یا چشمه بود و یک زنی رو میبینه و میره سراغش... همینقدر یادمه.
قصه جزئیات زیادی داشت و اصلا انگار داشتم با گوشام فیلم میدیدم.
یه چیز دیگه که یادم اومد اینکه به عموی پدرم میگفتن نقال. شغلش نقالی نبود اما قصه و ماجرا های زیادی ازبر داشت. اون موقع اگر مهمون یه یه خونهای از یه روستای دیگه میشده مردم تو اون خونه جمع میشدن و هر جا مهمون بود بخاطر قصه هاش میخواستن که زیاد بمونه.
با این اوصاف اگر من هم اون موقع نقاش بودم دیو ها رو زیاد میکشیدم.😅
@@fr.k354 سپاس برای به اشتراک گذاشتن این مطالب جالب
❤❤❤❤
❤