Sonbol Taefi - Parvaz پرواز
Вставка
- Опубліковано 8 бер 2015
- Title: Parvaz (flight)
Lyrics: Homa Mirafshar
Music: Sonbol Taefi
Arrangements: Stephen Small
Conducted and produced by Tom Price
This song is dedicated to Jamalieh Moshtael, who was persecuted and imprisoned for her belief in the Baha'i Faith, and finally killed in 1986 by the order of the Islamic republic. Her only crime was promotion of peace and unity of mankind.
چقدر این ترانه، صمیمانه با انسان گفتگو میکند، بر جان می نشیند و ، روح را به فغان میآورد. این از آن آهنگها، شعرها، و صداهای آسمانی است، که جاودانه خواهد ماند. درود به همه شما بخاطراین کار قشنگ و ماندنی.💐
Thank you for your kind comments :)
Beautiful song, beautiful voice with beautiful lyrics
my love... freedom
All your songs make me cry. I don't know why. You make my spirit fly far.
Che ziba Sonbol aziz. You help our spirits fly very far joonam. Hope to be able to see you some day again. we miss you in Argentina
Be omide Azadiye hameye azizanemun 🙏🙏🙏🙏🙏
So touching 😔😔🙏🏻
Love u sonbol thank u for your divin sound
Thank you Gita :)
In sher vaseye Amaye shahide man khanume jalalieh Moshtael sorudand ruheshun Shad.
Tara Moshtael you are blessed to have an aunt like Mrs Moshtael. Ruhe pakeshun Shad
Dear Tara every time I sing this song, I feel her spirit around me, God bless :)
چقدر این خانم طائفی دوست داشتنی هستند
Thanks
شعر از هما میرافشار :یادته گفتی و گفتم که چه تنگه قفسامون. توی این تنگی و وحشت چه میگیره نفسامون. تو می خواستی که فدا شی من می خواستم که رها شم. تو می خواستی که فنا شی من می خواستم که نباشم. چه غریبونه نگاهت در و دیوار رو نگاه کرد. انگار از تو آسمونها یه کسی تو رو صدا کرد. تو نگاه تو رضایت با غرور عاشقونه. شوق پرواز توی چشمات انگاری می ری به خونه. گفتی آروم زیره گوشم زندگی یه حرف پوچه. چرا ماندن و پوسیدن آخرش رفتن و کوچه. حرف هردومون یکی بود تو چه زیبا پر کشیدی. قفسو ساده شکستی چتر گل به سر کشیدی. حالا حتی آسمونها وسعتش به زیر پاته. می دونستی پر کشیدن بهترین راه نجاته. قدرتت قدر یه دنیا قلب تو مثل یه دریا. این حقارت واسه من بس تو اونجا و من اینجا. من تو مرداب زمینم تو به معبودت رسیدی. من توی بهت عمیقم تو به مقصودت رسیدی. اگه زندونم نباشه من توی دنیا اسیرم. تو تونستی پر کشیدی من می مونم ومی میرم. یادته گفتی و گفتم که چه تنگه قفسامون. توی این تنگی و وحشت چه میگیره نفسامون. می دونی تا ابد هم یادت از دلم نمی ره. تو عقاب پر غروری دل پرنده ای اسیره
هما این شعر را بیاد هم سلولیش زنده یاد خانم جلالیه اُسکوئی می سراید که در زندان به شهادت رسیدیادش پایدار
Thank you ممنونم برای نوشتن شعر