واحد فصل معراج غمين / سيد رضا سجادي / محرم 95

Поділитися
Вставка
  • Опубліковано 20 лип 2020
  • فصل معراج غمین شه دین آمده است
    فصل معراج غمین شه دین آمده است
    شیون از غصه در افلاک و زمین آمده است
    می رود خیمه آن خواهر مغموم و غمین
    تا تسلی دهد آزرده محزون شه دین
    دید ماتم زده زینب به سخن آمده است
    به سخن بهر امیران وطن آمده است
    که نباشی تو اگر بی کَس و تنها چه كنم
    بی تو با قوم ستم پیشه من اینجا چه كنم
    بی تو جان سالم از این معركه بردن هیهات
    از غم هجر تو جان را نسپردن هیهات
    چشمه خون چو شد از دیده زینب جاری
    كرد آن غم زده را تا به سحر دلداری
    خواهرم نوبت عهد ازلی آمده است
    گاه تابندگی آل علی آمده است
    گریه كم كن كه به ره گریه فراوان داری
    كاروانی پس از این دیدۀ گریان داری
    دشت سیراب ز خون من و یاران گردد
    بدنم بوسه گَه سٌم ستوران گردد
    گفت زینب كه مرا صبر بلا این همه نیست
    طاقت دیدن جولان جفا این همه نیست
    كاش می شد به سوی شهر پیمبر برویم
    هَمرَه اكبر و عباس دلاور برویم
    شه دین گفت كه فرمان ز خدا آمده است
    هدیه اش بارش انعام بلا آمده است
    سهم ما آه و دریغ است اگر برگردیم
    پشت سر طعنه تیغ است اگر برگردیم
    كوفه چون بتكده گردیده شرر باید شد
    بتگران را همگی خشم تبر باید شد
    بعد از این نعره شمشیر سخن می راند
    خنجر و همهمۀ تیر سخن می راند
    سجده ای خواهر من با خطر تیر خوش است
    ذكر معبود عجین با دم شمشیر خوش است
    صبر را خواهرم از خویش تو شرمنده نما
    دشمن خوار و زبون عاجز و درمانده نما
    تا بدانند چه كس قافله را سالار است
    كاروان را چه كسی مرشد و پرچمدار است
    به سخن زینب شوریده چو این بار آمد
    گوئیا حیدر كرار به گفتار آمد
    مملو از شور حسینی ز حزن عالمه شد
    وارث صبر علی هیمنه فاطمه شد
    كربلا سیر كمال هَمرَه زینب پیمود
    موجی از آل علی دفتر غمنامه سرود
    .

КОМЕНТАРІ • 1