سلام سایه جان. مرسی بابت این صحبتهای صمیمانه و برآمده از دل.من حدود چهل روز پیش برادرم رو از دست دادم. خیلی حالم خرابه. خیلی تنها شدم. احساس میکنم یک کوه بزرگ که پشتم بود رو از دست دادم.احساس عذاب وجدان دارم که کاش برای برادرم کاری میکردم.برادرم به خاطر شرایط سخت داخل ایران تصمیم گرفت که دیگه در جهان خاکی نباشه.بعد از مرگ عزیز احساس عذاب وجدان بدجور آدم رو خفه میکنه.حتی فیلم و صدای چندانی ازش نداریم تا تسلای دلمون باشه.دکتر روانشناسش به مادرم گفت من تا حالا آدم بد ندیدم که افسردگی بگیره.افسردگی بیماری انسانهای مهربان و خوش قلبه.برای شما سایه جان آرزوی بهروزی و سلامتی دارم
سلام سایه جان امیدوارم که حالتون خوب باشه❤️☺️، من هر از گاهی به این فکر میکنم که بمیرم، با حسرت تمام کارهای مفیدی که باید برای خودم و عزیزانم انجام میدادم ولی ندادم.
شما خیلی منحصر به فرد هستید و چه قدر من شما رو وروحیه حساس شما رو درک کردم من هم در خانواده متفاوت بودم و بسیار با احساس تر از بقیه بودم واوناهمیشه من و پایین دیدن به خاطر عواطفم من ساده و احمق فرض کردن همسر عزیزم که تنها و بهترین دوستم و از دست دادم والان یکسال تو خونه از این دنیای ترسناک بدون همسرم تو خونه سنگر گرفتم خیلی احساس تنهایی میکنم و این دنیا برام یه زندان بزرگ شده 💔همسرم فقط ۴۲ سالشون بود این دنیا خیلی بیرحم هست همسر من خیلی بیگناه مورد تیراندازی به دست یه تینیجر احمق گنگ ممبر ازمن دزدیده شد و بچه ها مون شاهد بودن و همسرم در دفاع از بچه ها این اتفاق وحشتناک براش افتاد واقعا غربت تمام وجودم و شکست منم از پدر و مادرم دلشکسته شدم و مرگ همسرم میخ رو تابوت شد برام راجع به اونها ولی عزیزم من به دنیای بعدی اعتقاد دارم روحمون ا ز خودمون بزرگتر هست و ما همه از یک روحهستیم ومیاییم اینجا تا درس بگیریم حتی بعد این غضییه خیلی تحقیق کردم وحتی از طریق کوانتوم فیزیک ثابت شده اگر دنیایی نباشه دلیلی برای کشیدن این همه رنج وجود نداره من حتی تجربه جدا شدن روحیا consciousnessاز بدنم دارم و قبل این اتفاق حدود ۴/۵ ساله خواب میدیدم که برگشتم ایران و هر چه قدر میگردم همسرم وپیدا نمیکنم این خواب ها رو هر شش ماه میدیدم نا اینکه دوباره این خواب و دیدم که همسرم بالاخره پیدا کردموگفتمکه پس کجایی گفت من هیچوقت نخواستم که برم من رو بردن و بعد از از دست دادن همسرم چندین خواب خیلی واقعی دیدم که به من گفت که زنده هست و حتی یکبار توی خواب نوازشم کرد و بوسید من رو ومن حسش کردم من خیلی منطقی هستم و به جرعت میگم این دنیا بازی و خوابی بیش نیست ببخشید آنقدر بلند بالا نوشتم 🙏🏻
عزیز دلم مرسی که برام نوشتی چه غم بزرگی را تجربه کردی و واقعا نمی دونم چی بگم که اینقدر قوی هستی از دست دادن عشق مثل از دست دادن جان هست 💔❤️🩹 خوشحالم که تنها نیستی و فرزندان مشترک از یک عشق روکنارت داری ❤️
من مامانم که خیلی بهش وابسته بودم سالم سالم بود تو یه روز فهمیدیم یه بیماری بد گرفته و بعد ۸ ماه زجر کشیدن جلو چشمام پرپر شد هنوز باورم نمیشه بعدِ اون حس میکنم روحم مرده انگار نور وجودیم خاموش شده اصلا قابل بیان نیس... کاش منم به مامانم وابسته نبودم میگن در هر چیز بدی چیز خوبی نهفته هست داخل داشتن پدر و مادر بد هم اینه که با مرگشون نابود نمیشیم حداقل
عزیزم دلمکاش می تونستم بغلت کنم. اره خودم هم خیلی بهش فکر می کنم که اینجوری حداقل با رفتنشون نابود نمی شم اما تجربه من تلختر هست چون اونا تو بودنشون وقتی که زنده هستند نابود می کنند.
سایه جان، متاسفم برای رنجی که کشیدی به خاطر از دست دادن دوست نادیده هنرمندت. من هم این روزها داغدار مرگ مادر شوهرم هستم که گرچه من را به دنیا نیاورده، اما از مادر بیولوژیکی خودم محبت امنتر و واقعی تری به من داشته است. من هم مثل تو نمیدانم با فوت مادرم ، چه حسی خواهم داشت. او محبت را در من کشته است و طوری شده که باید دنبالش بگردم و هنوز بعد از بیست سال محبتهای بی پایان و امن همسرم را نمیتوانم به طور کامل دریافت کنم. من هم مثل تو پر از احساس هستم و گاهی دچار چندگانگی می شوم. اما باور دارم که با ممارست و کار روی خودم به کمک روانشناسی جدید، بتوانم هرروز بهتر و بهتر بشوم و روزهای بهتر با حالهای پایدارتری خواهم دید. به امید آن روزها برای هردوی ما.
هرگز آرزو نکرده ام یک ستاره در سراب آسمان شوم. یا چو روح برگزیدگان همنشین خامش ستارگان شوم. هرگز از زمین جدا نبوده ام ، با ستاره آشنا نبوده ام، روی خاک ایستاده ام ، با تنم که مثل ساقه گیاه باد و آفتاب و آب را می مکد که زندگی کند. بارور ز میل بارور ز درد روی خاک ایستاده ام، تا ستاره ها ستایشم کنند تا نسیمها نوازشم کنند. از دریچه ام نگاه میکنم جز طنین یک ترانه نیستم. جاودانه نیستم. جز طنین یک ترانه جستجو نمی کنم در فغان لذتی که پاکتر از سکوت ساده غمیست آشیانه جستجو نمی کنم در تنی که شبنمی است روی زنبق تنم. بر جدار کلبه ام که زندگیست با خط سیاه عشق یادگارها کشیده اند مردمان رهگذر قلب تیر خورده شمع واژگون نقطه های ساده پیده رنگ بر حروف در هم جنون. هر لبی که بر لبم رسید یک ستاره نطفه بست در شبم که می نشست روی رود یادگارها پس چرا ستاره آرزو کنم؟ این ترانه من است دلپذیر و دلنشین پیش از این نبوده بیش از این. تقدیم به سایه عزیز، در جواب سوالش در مورد نظرم در مورد مرگ. باشد که پسند افتد. ❤️
چه حادثه تلخی چه کابوسی 😢خوشحالم که راه زندگی کردن را در این از دست دادنها پیدا کردی ❤️🩹🫂
عزیزم حس خوب بهم میدی ❤❤ 27:49
قوربونت بشم مرسی ❤️
چقدر وایبریشن ت رو دوست دارم سایه جون❤ خیلی دوستت دارم منو یاد مامان بزرگم میندازی❤️🪷✨️
ای وای چه قشنگ مرسی 😍❤️
سلام سایه جان. مرسی بابت این صحبتهای صمیمانه و برآمده از دل.من حدود چهل روز پیش برادرم رو از دست دادم. خیلی حالم خرابه. خیلی تنها شدم. احساس میکنم یک کوه بزرگ که پشتم بود رو از دست دادم.احساس عذاب وجدان دارم که کاش برای برادرم کاری میکردم.برادرم به خاطر شرایط سخت داخل ایران تصمیم گرفت که دیگه در جهان خاکی نباشه.بعد از مرگ عزیز احساس عذاب وجدان بدجور آدم رو خفه میکنه.حتی فیلم و صدای چندانی ازش نداریم تا تسلای دلمون باشه.دکتر روانشناسش به مادرم گفت من تا حالا آدم بد ندیدم که افسردگی بگیره.افسردگی بیماری انسانهای مهربان و خوش قلبه.برای شما سایه جان آرزوی بهروزی و سلامتی دارم
عزیزم خیلی متاسفم برای این ازدست دادن. امیدوارم و آرزو می کنم این روزها برای خودت و خانواده راحت تر بگذره ❤️🫂
خیلی گلی عزیزم 👍❤️
❤️🙏🏻
مرسی سایه
❤️🙏🏻
خوشحالم لایوگذاشتی همیشه شادباشی عزیزم تولدتون هم مبارک باشه
مرسی عزیز دل ❤️
Oh bless you, good luck 🤞
Thank you! You too!❤️
@@saye820 ❤️❤️❤️❤️😘
سلام سایه جون
سلام عزیزم
سلام سایه جان امیدوارم که حالتون خوب باشه❤️☺️، من هر از گاهی به این فکر میکنم که بمیرم، با حسرت تمام کارهای مفیدی که باید برای خودم و عزیزانم انجام میدادم ولی ندادم.
بهترین کار اینه الان که زنده ایی انجامش بدی مخصوصا برای خودت ❤️
🫂❤️
❤️🙏🏻
شما خیلی منحصر به فرد هستید و چه قدر من شما رو وروحیه حساس شما رو درک کردم من هم در خانواده متفاوت بودم و بسیار با احساس تر از بقیه بودم واوناهمیشه من و پایین دیدن به خاطر عواطفم من ساده و احمق فرض کردن همسر عزیزم که تنها و بهترین دوستم و از دست دادم والان یکسال تو خونه از این دنیای ترسناک بدون همسرم تو خونه سنگر گرفتم خیلی احساس تنهایی میکنم و این دنیا برام یه زندان بزرگ شده 💔همسرم فقط ۴۲ سالشون بود این دنیا خیلی بیرحم هست همسر من خیلی بیگناه مورد تیراندازی به دست یه تینیجر احمق گنگ ممبر ازمن دزدیده شد و بچه ها مون شاهد بودن و همسرم در دفاع از بچه ها این اتفاق وحشتناک براش افتاد واقعا غربت تمام وجودم و شکست منم از پدر و مادرم دلشکسته شدم و مرگ همسرم میخ رو تابوت شد برام راجع به اونها ولی عزیزم من به دنیای بعدی اعتقاد دارم روحمون ا ز خودمون بزرگتر هست و ما همه از یک روحهستیم ومیاییم اینجا تا درس بگیریم حتی بعد این غضییه خیلی تحقیق کردم وحتی از طریق کوانتوم فیزیک ثابت شده اگر دنیایی نباشه دلیلی برای کشیدن این همه رنج وجود نداره من حتی تجربه جدا شدن روحیا consciousnessاز بدنم دارم و قبل این اتفاق حدود ۴/۵ ساله خواب میدیدم که برگشتم ایران و هر چه قدر میگردم همسرم وپیدا نمیکنم این خواب ها رو هر شش ماه میدیدم نا اینکه دوباره این خواب و دیدم که همسرم بالاخره پیدا کردموگفتمکه پس کجایی گفت من هیچوقت نخواستم که برم من رو بردن و بعد از از دست دادن همسرم چندین خواب خیلی واقعی دیدم که به من گفت که زنده هست و حتی یکبار توی خواب نوازشم کرد و بوسید من رو ومن حسش کردم من خیلی منطقی هستم و به جرعت میگم این دنیا بازی و خوابی بیش نیست ببخشید آنقدر بلند بالا نوشتم 🙏🏻
عزیز دلم مرسی که برام نوشتی چه غم بزرگی را تجربه کردی و واقعا نمی دونم چی بگم که اینقدر قوی هستی از دست دادن عشق مثل از دست دادن جان هست 💔❤️🩹 خوشحالم که تنها نیستی و فرزندان مشترک از یک عشق روکنارت داری ❤️
@ 🙏🏻🕊️
من مامانم که خیلی بهش وابسته بودم سالم سالم بود تو یه روز فهمیدیم یه بیماری بد گرفته و بعد ۸ ماه زجر کشیدن جلو چشمام پرپر شد هنوز باورم نمیشه بعدِ اون حس میکنم روحم مرده انگار نور وجودیم خاموش شده اصلا قابل بیان نیس... کاش منم به مامانم وابسته نبودم میگن در هر چیز بدی چیز خوبی نهفته هست داخل داشتن پدر و مادر بد هم اینه که با مرگشون نابود نمیشیم حداقل
عزیزم دلمکاش می تونستم بغلت کنم. اره خودم هم خیلی بهش فکر می کنم که اینجوری حداقل با رفتنشون نابود نمی شم اما تجربه من تلختر هست چون اونا تو بودنشون وقتی که زنده هستند نابود می کنند.
سایه جان، متاسفم برای رنجی که کشیدی به خاطر از دست دادن دوست نادیده هنرمندت.
من هم این روزها داغدار مرگ مادر شوهرم هستم که گرچه من را به دنیا نیاورده، اما از مادر بیولوژیکی خودم محبت امنتر و واقعی تری به من داشته است.
من هم مثل تو نمیدانم با فوت مادرم ، چه حسی خواهم داشت. او محبت را در من کشته است و طوری شده که باید دنبالش بگردم و هنوز بعد از بیست سال محبتهای بی پایان و امن همسرم را نمیتوانم به طور کامل دریافت کنم.
من هم مثل تو پر از احساس هستم و گاهی دچار چندگانگی می شوم.
اما باور دارم که با ممارست و کار روی خودم به کمک روانشناسی جدید، بتوانم هرروز بهتر و بهتر بشوم و روزهای بهتر با حالهای پایدارتری خواهم دید.
به امید آن روزها برای هردوی ما.
مرسی مهربون من هم همین تجربه مشابه را داشتم و عکس مادر اکسم هنوز بالا تختم هست در حالی که عکسی از مادرم نمی زارم ❤️🫂
انگوشتت چی شده ؟
شب مهمانی بریدم 😁
هرگز آرزو نکرده ام یک ستاره در سراب آسمان شوم.
یا چو روح برگزیدگان همنشین خامش ستارگان شوم.
هرگز از زمین جدا نبوده ام ، با ستاره آشنا نبوده ام،
روی خاک ایستاده ام ، با تنم که مثل ساقه گیاه
باد و آفتاب و آب را می مکد که زندگی کند.
بارور ز میل
بارور ز درد
روی خاک ایستاده ام، تا ستاره ها ستایشم کنند
تا نسیمها نوازشم کنند.
از دریچه ام نگاه میکنم
جز طنین یک ترانه نیستم.
جاودانه نیستم.
جز طنین یک ترانه جستجو نمی کنم
در فغان لذتی که پاکتر
از سکوت ساده غمیست
آشیانه جستجو نمی کنم
در تنی که شبنمی است روی زنبق تنم.
بر جدار کلبه ام که زندگیست
با خط سیاه عشق یادگارها کشیده اند
مردمان رهگذر
قلب تیر خورده
شمع واژگون
نقطه های ساده پیده رنگ
بر حروف در هم جنون.
هر لبی که بر لبم رسید
یک ستاره نطفه بست
در شبم که می نشست
روی رود یادگارها
پس چرا ستاره آرزو کنم؟
این ترانه من است
دلپذیر و دلنشین
پیش از این نبوده بیش از این.
تقدیم به سایه عزیز، در جواب سوالش در مورد نظرم در مورد مرگ.
باشد که پسند افتد.
❤️
عزیزی❤️🙏🏻
در کدوم ولاگ در موردپدر و مادرتون صحبت کردین؟
من جدیدن کانال شما آمدم ❤
عزیزم دقیقا نمی دونم در گدوم ولاگ هست اما اگر دوست داری بیشتر منو بشناسی برو پادکست مستی و راستی قسمت ۸۶ را گوش کن ❤️
@ چشم دوست مهر بون ♥️