فلسفه ترس از مرگ متاسفانه خیلی سادهٔ چون حقیقت تلخی است، لیکن نه باید زیاد ترسید، لحظاتی مرگ ممکن مانند نشه ای باشد که تمامی حواس انسان فلج می شود و درنهایت آرام می شود وجود به عدم تغییر می کند واینکه وجود از عدم خوب است و این چیزی بدهی است که سبب شده انسان از مرگ بترسد واز سوی دیگر فلسفه مرگ اگر اشتباه نکنم ترس از بی سرنوشتی مطلق وجدایی از این دنیای بی وفا است فاجعه وقتی عمیق تر می شود که می دانی بلاخره من زیر خاک می شوم به نظرم اگر نسل حاضر بتواند شیوه جدایی انسان از دفن کامل به گذاشتن مردگان بالای کوهای بلند و دورترین از شهرهای واستان ها تغییر دهد این باعث می شود که تاثیر ترس از مرگ داشته باشد ...
درود.اگردراین زندگی که خداوندبرامون یک فرصت بسیارارزشمندقرارداده بتونیم به خودشناسی برسیم وکارمایی سخت برای خودمون بوجودنیاریم ودررفتارهامون رضای خدارادرنظربگیریم مطمعنن ازدردورنج مرگ درامان خواهیم بودوازگفتن ذکرخداوندکوتاهی نکنیم هرلحظه درآرامش وحفاظ خدای متعال تالحظه جداشدن روح ازتن درامانیم ومرگ مثل رفتن به خواب ودرعالم دیگری چشم گشودن است وچه بسازیباترازاین خواب ورویاهای دنیوی...
استاد خیلی قشنگ میگفتند و چرا ما باز نمیتونم بطور ۵۰% بیشتراز این،بیخیال و راحت شدن رو بپذیریم!؟/من کماکان میترسم و بااینکه چیزی از این انتقال نمیتونم درک ِ واضح و مشخص داشته باشم و بقول حضرت علی ک میگه:مرگ بزرگترین رازها.،پس این دلهره و اضطراب همواره با آدمی خواهد بود.-من از اینکه تمامی دانشمندان از همه علوم علمی و اثبات فیزیکی نتونستند یقینی ب آدمیان جز از این چیزی که میبینیم،؛ینی(جدایی از علقمندیهایی ک آنها را لمس و درک و دوست میداریم،جدا میشیم و همچنین درجایی که باز با قوانین حواس ۶گانه ما،قابل فهم نیست و تفاوت داره با عالم معنوی،ازاین نظر باز مشکل دارم.-فکر میکنم اگر من ِ آدمی مشاهداتی و سخنانی و خشونتی ک از حالات مرگ نبینه و نشنود، بهتر میتونه باهاش کنار بیاد./وقتی من میبینم بجایی میروم ک تاریک و سرد و تنها(ازنظر جسمی و فیزیکی واحساسی میگم)،خواهم بود و دیگر تمام عزیزان و افراد و داشته هام رو به یکجا نه تنها از دست میدم،بلکه باید منتظره عواقب خطاها و اشتباهاتی و. ...غیره باشم که تمام پیامبران الهی و ادیان از اون سخن گفتند-خب درناخودآگاه انسان این درد و رنج و عذاب و تنهایی و بریدن از تمام امکاناتی که مرا در این دنیا کمک و یاری میکردند، به اندازه یک سرسوزن نمیتوانم بهره ای ببرم -پس میترسم./من در دنیای قبلی خود ک با ادراک ۶گانه ام آن را درک میکنم و میبینم این است که نوزاد در رحمِ مادر و بعد تا حتی ۵-۶ سالگی فهمی و رنج وترسی ،بیاد ندارد؛خب این مشاهدات ب باور من کمک میکند که تا آن زمان فهم و درک و شعور قابل توجه و دقتی و دردی و خاطرهای و....بیاد ندارم،؛پس از آن فصلی که درقبل دارم،چون چیز رنج آور و تجربهای دردناک و خشن و. ...بیاد ندارم،،پس نمیترسم .ولی در این دنیا از وقتی که بالغ میشوم،،اینجا دیگر همه دنیای مادی را فهمیده و لذت بردم و حال مرگ تمام این وابستگی ها رو از دست من میگیره و چه به من میخواهد بدهد!!!!؟؟؟؟؟؟ چیزی جز خاموشی و تنهایی ظاهری شاید،بیشتر نمیدانم. ،،پس فقط او بخشنده و مهربان است و به فرزندان خود سخت نخواهد گرفت. میماند این که به لطف و رحمت و محبت خداوندی تکیه کنم و فقط ازاین امیدوارم ک
ممنونیم
خداوند شما رو در پناه خودش حفظ کنه
سپاسگزارم الهی استاد عاقبت بخیر باشید 🎉
چقدر زیبا و مو شکافانه مسائل رو بیان می کنند
سپاسگزارم ❤❤❤
🙏🌹
سلام ماشاالله درود بر اسطوره تکرار نشدنی استاد دینانی بزرگوار
سلام ، درود و معنا و مفهوم امیدوارکننده ترین ، زیباترین و وزین ترین واژه هستی ( بسم الله الرحمن الرحیم )خدا بر شمای راستین و ما بندگان باد
اِن شاءالله
درود بیکران بر استاد گرامی ❤
درود خدا بر فیلسوف آگاه استاد دینانی .
بسیار عالی
دمتگرم.
درود ومهر همواره در نور آگاهی باشید
نه تنها نمی ترسم بلکه عاشقش استم ❤❤❤😊
هفت ترس داریم ترس از فقر ترس از انتقاد دیگران ترس از دست دادن عشق ترس از دست دادن ازادی ترس از پیری و ترس از مرگ و ترسهای خود ساخته توهمات
دمت گرم استاد 🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️🙋♂️
خیلی واقعی تفسیر کردند لحظات ادمی را❤لطفا روزی یک پست را بگذارید قناعت نکنید ومقداری طولانی تر❤🎉
💚🤍❤ 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
💕 فلسفه و حکمت ایرانی و فیلسوفان ایران زمین 💞
❤
وقتی بدونیم اون طرف خدا رو داریم که مهربان ترینه برامون اون وقت هیچ ترسی وجود نداره
خداوند دایم الخلق
در قرآن وقایع بعد مرگ بیان شده و اگر اعتقاد و بینش واقعی داشته باشیم با اطمینان و ترس کمتر سفر مرگ را با شوق میپذیریم
👌❤️
ترس از مرگ شاید نباشد بلکه ماموریتی دارد که هنوز انجام نداده
مرگ ترس نداره. بیماری و درد قبل از مرگ ترس داره.
فلسفه ترس از مرگ متاسفانه خیلی سادهٔ چون حقیقت تلخی است، لیکن نه باید زیاد ترسید، لحظاتی مرگ ممکن مانند نشه ای باشد که تمامی حواس انسان فلج می شود و درنهایت آرام می شود وجود به عدم تغییر می کند واینکه وجود از عدم خوب است و این چیزی بدهی است که سبب شده انسان از مرگ بترسد واز سوی دیگر فلسفه مرگ اگر اشتباه نکنم ترس از بی سرنوشتی مطلق وجدایی از این دنیای بی وفا است فاجعه وقتی عمیق تر می شود که می دانی بلاخره من زیر خاک می شوم به نظرم اگر نسل حاضر بتواند شیوه جدایی انسان از دفن کامل به گذاشتن مردگان بالای کوهای بلند و دورترین از شهرهای واستان ها تغییر دهد این باعث می شود که تاثیر ترس از مرگ داشته باشد ...
بیشتر ترس از نوع مرگ و دردآور بودنشه درد سوختن تکه تکه شدن له شدن بیماری ،،،،،،, اینا ترسناکه درد ترسناکه
نه بعد از مرگ
اینکه خبر نداریم چه خبره اون طرف بیشتر ترسناکه
درود.اگردراین زندگی که خداوندبرامون یک فرصت بسیارارزشمندقرارداده بتونیم به خودشناسی برسیم وکارمایی سخت برای خودمون بوجودنیاریم ودررفتارهامون رضای خدارادرنظربگیریم مطمعنن ازدردورنج مرگ درامان خواهیم بودوازگفتن ذکرخداوندکوتاهی نکنیم هرلحظه درآرامش وحفاظ خدای متعال تالحظه جداشدن روح ازتن درامانیم ومرگ مثل رفتن به خواب ودرعالم دیگری چشم گشودن است وچه بسازیباترازاین خواب ورویاهای دنیوی...
23/07/2024
نه از اینها نیست.
شما چنانکه نمیدانید بنابراین نمیتوانید فلسفه بافی کنید.
اینجانب پی برده لذا در اینجا ابراز نخواهم نمود.
تمامی که شما فرمودید کاملا اشتباه محض هست و هیچ شکی نداشته و میتوانم براحتی ثابت کرد.
©
متغیریکدان
و
فیلسوف
استاد خیلی قشنگ میگفتند و چرا ما باز نمیتونم بطور ۵۰% بیشتراز این،بیخیال و راحت شدن رو بپذیریم!؟/من کماکان میترسم و بااینکه چیزی از این انتقال نمیتونم درک ِ واضح و مشخص داشته باشم و بقول حضرت علی ک میگه:مرگ بزرگترین رازها.،پس این دلهره و اضطراب همواره با آدمی خواهد بود.-من از اینکه تمامی دانشمندان از همه علوم علمی و اثبات فیزیکی نتونستند یقینی ب آدمیان جز از این چیزی که میبینیم،؛ینی(جدایی از علقمندیهایی ک آنها را لمس و درک و دوست میداریم،جدا میشیم و همچنین درجایی که باز با قوانین حواس ۶گانه ما،قابل فهم نیست و تفاوت داره با عالم معنوی،ازاین نظر باز مشکل دارم.-فکر میکنم اگر من ِ آدمی مشاهداتی و سخنانی و خشونتی ک از حالات مرگ نبینه و نشنود، بهتر میتونه باهاش کنار بیاد./وقتی من میبینم بجایی میروم ک تاریک و سرد و تنها(ازنظر جسمی و فیزیکی واحساسی میگم)،خواهم بود و دیگر تمام عزیزان و افراد و داشته هام رو به یکجا نه تنها از دست میدم،بلکه باید منتظره عواقب خطاها و اشتباهاتی و. ...غیره باشم که تمام پیامبران الهی و ادیان از اون سخن گفتند-خب درناخودآگاه انسان این درد و رنج و عذاب و تنهایی و بریدن از تمام امکاناتی که مرا در این دنیا کمک و یاری میکردند، به اندازه یک سرسوزن نمیتوانم بهره ای ببرم -پس میترسم./من در دنیای قبلی خود ک با ادراک ۶گانه ام آن را درک میکنم و میبینم این است که نوزاد در رحمِ مادر و بعد تا حتی ۵-۶ سالگی فهمی و رنج وترسی ،بیاد ندارد؛خب این مشاهدات ب باور من کمک میکند که تا آن زمان فهم و درک و شعور قابل توجه و دقتی و دردی و خاطرهای و....بیاد ندارم،؛پس از آن فصلی که درقبل دارم،چون چیز رنج آور و تجربهای دردناک و خشن و. ...بیاد ندارم،،پس نمیترسم .ولی در این دنیا از وقتی که بالغ میشوم،،اینجا دیگر همه دنیای مادی را فهمیده و لذت بردم و حال مرگ تمام این وابستگی ها رو از دست من میگیره و چه به من میخواهد بدهد!!!!؟؟؟؟؟؟ چیزی جز خاموشی و تنهایی ظاهری شاید،بیشتر نمیدانم. ،،پس فقط او بخشنده و مهربان است و به فرزندان خود سخت نخواهد گرفت. میماند این که به لطف و رحمت و محبت خداوندی تکیه کنم و فقط ازاین امیدوارم ک