مربی مهد کودک بودم....

Поділитися
Вставка
  • Опубліковано 5 кві 2024
  • #داستان
    #پادکست
    #داستان_واقعی
    داستان امروز
    • شوهرم دکتر زنان بود......
    به رادیو شب خوش آمدید، جایی که داستان‌های واقعی به زندگی می‌پیوندند. در اینجا، هر قسمت یک سفر به دنیای داستان‌های شگفت‌انگیز و واقعی است. از تجربیات مشوق کننده تا سرگرم‌کننده‌ترین ماجراها، رادیو شب با ویدیوهای پادکستی خود به شما امکان می‌دهد تا عمیق‌ترین گوشه‌های داستان‌های واقعی را کشف کنید. همراه ما باشید و به دنیای شگفت‌انگیز داستان‌های واقعی بپیوندید.
    داستان
    پادکست
    پادکست فارسی
    پادکست داستان
    داستان جدید
  • Розваги

КОМЕНТАРІ • 10

  • @user-tg9bw1vj3e
    @user-tg9bw1vj3e Місяць тому +12

    پس بالاخره راه درمان افسردگی پیداشد😂

  • @Arslan-so1qi
    @Arslan-so1qi Місяць тому +13

    خوب این داستان کجاش کلف بودوکجاپاره شدازکلفتی!!!؟؟؟

  • @hkkh8532
    @hkkh8532 Місяць тому +8

    Thx👌
    بالاخره حق به حق دار رسیده و درمان سردردها شده😇💐👍

  • @hamidshalamzari
    @hamidshalamzari Місяць тому +7

    عجب صدای
    دلنشین داری
    جذاب حرف میزنی .سلطان

  • @user-fs1id5bx2f
    @user-fs1id5bx2f Місяць тому +4

    خیلی‌عالی‌بودداستانت❤

  • @user-uo9jr6lx4u
    @user-uo9jr6lx4u Місяць тому +3

    عجب صداي قشنگی

  • @mehdighadiri2113
    @mehdighadiri2113 Місяць тому +7

    بلاخره از ضعف خانواده استفاده کردی یک آدم زرنگ

  • @user-pe4re9kb8k
    @user-pe4re9kb8k Місяць тому +3

    وای جون اخرشبهش دادی بهش