بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود  فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب جهان آفرین تا جهان آفرید چنو مرزبانی نیامد پدید چو خورشید بر چرخ بنمود تاج زمین شد به کردار تابنده عاج چه گویم که خورشید تابان که بود کزو در جهان روشنایی فزود ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت زخاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فر او کان زر مرا اختر خفته بیدار گشت به مغز اندر اندیشه بسیار گشت بدانستم آمد زمان سخن کنون نو شود روزگار کهن بر اندیشهٔ شهریار زمین بخفتم شبی لب پر از آفرین دل من چو نور اندر آن تیره شب نخفته گشاده دل و بسته لب چنان دید روشن روانم به خواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب همه روی گیتی شب لاژورد از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد در و دشت برسان دیبا شدی یکی تخت پیروزه پیدا شدی نشسته برو شهریاری چو ماه یکی تاج بر سر به جای کلاه رده بر کشیده سپاهش دو میل به دست چپش هفتصد ژنده پیل یکی پاک دستور پیشش به پای بداد و بدین شاه را رهنمای مرا خیره گشتی سر از فر شاه وزان ژنده پیلان و چندان سپاه چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی ازان نامداران بپرسیدمی که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه ستارست پیش اندرش یا سپاه یکی گفت کاین شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سند به ایران و توران ورا بندهاند به رای و به فرمان او زندهاند بیاراست روی زمین را به داد بپردخت ازان تاج بر سر نهاد جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست نپیچد کسی سر ز فرمان اوی نیارد گذشتن ز پیمان اوی تو نیز آفرین کن که گویندهای بدو نام جاوید جویندهای چو بیدار گشتم بجستم ز جای چه مایه شب تیره بودم به پای بر آن شهریار آفرین خواندم نبودم درم جان برافشاندم به دل گفتم این خواب را پاسخ است که آواز او بر جهان فرخ است برآن آفرین کو کند آفرین بر آن بخت بیدار و فرخ زمین ز فرش جهان شد چو باغ بهار هوا پر ز ابر و زمین پرنگار از ابر اندرآمد به هنگام نم جهان شد به کردار باغ ارم به ایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه یاد اوست به بزم اندرون آسمان سخاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل سر بخت بدخواه با خشم اوی چو دینار خوارست بر چشم اوی نه کند آوری گیرد از باج و گنج نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج هر آنکس که دارد ز پروردگان از آزاد و از نیکدل بردگان شهنشاه را سربهسر دوستوار به فرمان ببسته کمر استوار نخستین برادرش کهتر به سال که در مردمی کس ندارد همال ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر زید شاد در سایهٔ شاه عصر کسی کش پدر ناصرالدین بود سر تخت او تاج پروین بود و دیگر دلاور سپهدار طوس که در جنگ بر شیر دارد فسوس ببخشد درم هر چه یابد ز دهر همی آفرین یابد از دهر بهر به یزدان بود خلق را رهنمای سر شاه خواهد که باشد به جای جهان بیسر و تاج خسرو مباد همیشه بماناد جاوید و شاد همیشه تن آباد با تاج و تخت ز درد و غم آزاد و پیروز بخت کنون بازگردم به آغاز کار سوی نامهٔ نامور شهریار
تمام توده فارس از بالا تا پائین از ارمنیها حمایت کردن جواب این را خواهیم داد و آن تقسیم ایران هست ، حق به حق دار رسید، با این که دنیا حامی ارمنستان بود با این حال ارتش آذربایجان توانست ارمنستان را تسلیم کند،حالا اورگان تورک آذری میتوانند به خانهای خود برگردان و هم این طور ساکنین ارمنی اما قاتلان مردم تورک خوجالی باید محاکم شوند و ارمنستان میبایستی به خاطر سی سال اشغال به آذربایجان خسارت دهد، به امید بر قراری صلح، اضافه کنم که متاسفانه این مردم ساکن ارمنستان تحریک ارمنه خارج شدند وگرنه با تورکهای آذربایجان مشکلی
@@sili9104 فارسها تو هزار چهار صد سال گذشته همیشه کارد چاق دیگران بودن پاچه خوار ترکها بودن یا زیر عرب ها می خوابیدن سید تولید می کردن کدام کشوری در جهان سراغ داری این همه امام زاده یعنی توله عرب توش باشه فقط هنر فارسها ایران است 😜😜😜😜
خویدوده در دین زرتشتی: ازدواج با محارم یا همخوابگی با محارم؟ رضا مرادی غیاث آبادی چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۱ در متون پهلوی و متون فقهی دین زرتشتی اصطلاحی به نام «خویدوده» دیده میشود که اغلب دانشمندان و پژوهشگران دین زرتشتی و مترجمان پهلوی آنرا به معنای «ازدواج با محارم/ ازدواج با نزدیکان» گرفتهاند (از جمله بنگرید به گفتاری از استاد جلیل دوستخواه: «خویدُدَه/ خویدودَس، رازوارهای در آموزهی پسین زرتشتی»). در باره خویدوده از جمله در کتابهای زرتشتی «روایت پهلوی»، «مینوی خرد»، «روایت آذرفرنبغ فرخزادان»، «ارداویرافنامه»، «دینکرد»، «دادستان دینی»، «روایات داراب هرمزد» و «زادسپرم» سخن رفته است. به موجب این متون، خویدوده پدر و دختر، خویدوه مادر و پسر، و خویدوده برادر و خواهر از شایستهترین و مهمترین دستورات دینی زرتشتی و بزرگترین ثوابها است که اجرای آن موجب رسیدن سریعتر به بهشت، و اختلال در اجرای آن جزو بزرگترین گناهان دانسته میشده است (مینوی خرد، بخش ۳۵ و ۳۶؛ روایت پهلوی، فصل هشتم). آذرفرنبغ (موبد بزرگ زرتشتی) در فصل هشتادم از کتاب سوم دینکرد، خویدوده را سنتی برگرفته از آمیزش اهورامزدا با دخترش سپندارمذ میداند که مشی و مشیانه (نخستین آدمیان و نخستین برادر و خواهر) آنرا ادامه دادند تا به نسل همه مردمان گیتی برسد. او هرگونه آمیزش به غیر از روش خویدوده را با آمیزش گرگ و سگ، و آمیزش اسب و خر مقایسه میکند که محصول جفتگیری آنها از نظر نژادی پست و فرومایه خواهد شد. این نکتهای است که مورد توجه و تأکید زادسپرم (پیشوای بزرگ زرتشتیان) نیز قرار گرفته و در بخش بیست و ششم کتاب گزیدههای زادسپرم، خویدوده را موجب تولید نسل پاک دانسته است. آذرفرنبغ هر کس را که با خویدوده مخالفت ورزد و آنرا سبک بشمارد، از تبار دیوان و دشمنان مردم میداند. (همچنین بنگرید به: «آیین مزدک به روایت دینکرد: تنها متن بازمانده از گفتگوی مزدکیان با روحانیت زرتشتی»). او همچنین در پاسخ به مخالفان خویدوده و برای توجیه و تبلیغ دینی و ذکر محاسن آن، یادآور شده است که آیا بهتر نیست اگر زخمی در آلت مادر یا خواهر یا دختر وجود داشته باشد، پدر یا پسر یا برادر آنرا ببینند و بر آن دست برند و مرهم نهند؟ در فصل هشتم از متن «روایت پهلوی» برای تشویق مردم به اجرای خویدوده چنین توجیهی را آوردهاند که اهورامزدا به زرتشت دستور اجرای خویدوده را میدهد و میگوید این کاری است که من با دخترم سپندارمذ انجام دادم و مشی نیز با مشیانه انجام داد. در فصل ۸۶ از متن پهلوی ارداویرافنامه به زنان هشدار داده شده است که چنانچه از خویدوده خودداری کنند و آنرا سبک بشمارند، وارد دوزخ خواهند شد و در آنجا مارهای بزرگی وارد اندام تناسلیاشان خواهد شد و از دهانشان بیرون خواهد آمد. به موجب فتوای بیستم از مجموعه فتاوی موجود در کتاب «روایت آذرفرنبغ فرخزادان» اگر دختر یا خواهر مردی به خویدوده با او رضایت و موافقت نداشته باشند، مرد میتواند از زور استفاده کند و زن را وادار به اینکار کند. چنین تهدیدهایی نشانه آنست که عموم مردم از این دستور دینی رویگردان بودهاند و موبدان میکوشیدهاند تا با نسبت دادن خویدوده به اهورامزدا و زرتشت و بیان تشویق از یکسو و تهدید از سویی دیگر، مردم را وادار به انجام آن کار کنند. نشانه دیگری از رویگردانی مردم این است که در پایان بخش هشتم از کتاب روایت پهلوی، زرتشت به اهورامزدا میگوید: «این کار سخت و دشواری است و چگونه میتوانم خویدوده را در میان مردم رواج دهم؟» و اهورامزدا جواب میدهد: «به چشم من نیز چنین است، اما وقتی کردار نیک باشد، نباید دشوار و سخت باشد. به خویدوده کوشا باش و دیگران را نیز کوشا کن». اما نکتهای که نگارنده قصد دارد آنرا در این گفتار پیش بکشد، اینست که با توجه به برخی شواهد، به نظر میرسد که منظور از خویدوده منحصراً «ازدواج با محارم» نیست و معنای «همخوابگی با محارم» را نیز میدهد. چه به شکل ازدواج باشد و چه به شکل همبستریهای موردی یا مکرر. به این عبارتها که در فصل هشتم کتاب روایت پهلوی آمده است، توجه کنیم و ببینیم آیا این توصیههای دینی مفهوم «ازدواج» را میرساند یا مفهوم «همخوابگی» را: «اگر مردی یک خویدوده با مادر و یکی نیز با دخترش کند، آنکه با مادر بوده، برتر از دختر است». «اگر با دختر و خواهرش خویدوده کرده باشد، آنکه با دختر بوده، برتر از آنست که با خواهر بوده باشد». «اگر پدری با دختر حلالزاده و تنی خودش خویدوده کند، برتر است؛ اما اگر با دختر نامشروع خودش که محصول آمیزش با زن دیگران بوده باشد، خویدوده کند، باز هم ثواب میبرد». «روزی جمشید با خواهرش جمک بخوابید و از ثواب این همخوابگی بسیاری از دیوان بشکستند و بمردند». «اهورامزدا به زرتشت گفت که خویدوده بهترین و برترین کارها است. کسی که یکبار نزدیکی کند، هزار دیو میمیرد؛ اگر دوبار نزدیکی کند، دو هزار دیو میمیرد؛ اگر سه بار نزدیکی کند، سه هزار دیو میمیرد؛ اگر چهار بار نزدیکی کند، مرد و زن رستگار خواهند شد». «پسر به مادر و پدر به دختر و برادر به خواهر باید بگوید که تن خود را برای آمیزش کردن به من بده تا اهورامزدا را خشنود کنیم و جای نیکی در بهشت بیابیم». عبارات بالا و بخصوص انجام چندین باره خویدوده توسط یک شخص بر روی مادر و خواهر و دختر خود، نشان میدهد که منظور از خویدوده در دین بهی زرتشتی «ازدواج با محارم» نیست، بلکه «همخوابگی و آمیزش با محارم» است. آذرفرنبغ پسر فرخزاد، دینکرد، ترجمه فریدون فضیلت، کتاب سوم، جلد یکم، تهران، ۱۳۸۱، صفحه ۱۴۳ تا ۱۵۲. ارداویرافنامه، ترجمه به فرانسه از فیلیپ ژینیو، ترجمه به فارسی از ژاله آموزگار، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۲، صفحه ۹۱. روایت آذرفرنبغ فرخزادان، ترجمه حسن رضائی باغبیدی، تهران، ۱۳۸۴، صفحه ۱۶٫ روایت پهوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، تهران، ۱۳۹۰، صفحه ۲۱۹ تا ۲۲۹. زادسپرم، گزیدههای زادسپرم، ترجمه محمدتقی راشد محصل، تهران، ۱۳۶۶، صفحه ۳۷. مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، ویرایش سوم، تهران، ۱۳۸۰، صفحه ۵۰ تا ۵۲. گفتارهای دیگر: رنجهای بشری ۱۲۷: اجبار زن به ازدواج با محارم در دین زرتشتیخویدوده: ازدواج با محارم در دین زرتشتیرنجهای بشری ۲۳۰: وظایف زن در قبال شوهر در دین زرتشتیرنجهای بشری ۱۳۱: انتخاب شوهر در فقه زرتشتیرنج های بشری ۷۷: مجازات زن بخاطر گناه مرد در دین زرتشتی موضوع: رنجهای بشری کلیدواژهها: حقوق زنان, دین زرتشتی
علیرضا جدیری "...ازدواج با محارم یا همخوابگی با محارم..." بنا بر حدیث معتبر محمد ابن عبدالله پیام اور اسلام با محارم خودش همخوابه شد. نام دختره زینب بود. زینب بنت جحش. شوهر دختره ذید نام داشت. ذید پسر محمد بود. همخوابگی با محارم رسم همه ی بزرگان دنیا بوده و هنوز هم هست.راه دوری نریم.همین چند سال پیش مسعود رجوی با یکی از محارم همخوابه شد. نام دختره مریم قجر عضدانلو ابریشم چی بود.ابریشم چی شوهر مریم بود.ابریشم چی دوست جون جونی ی مسعود بود.اینقد این همخوابگی با محارم مسعود را کیفور کرد ک ب شوهره گف من زنتو میخام.
@@bengeshtihosheguni186 اولا اثبات احمق بودن تمامی نژادپرستان در همین سخنان سخیف است دوما هرچه به کار پیامبر ایراد هم بگیری بالاخره همسر زید بعداز طلاق به ازدواج رسمی او در آمد این زنا با محارم نیست در ضمن زید پسر خوانده پیامبر بود نه پسر واقعی پیامبر مریم رجوی هم بعداز طلاق به ازدواج مسعود بییشرف در آمد اما مشکل بسیار اساسی شما نژادپرستان احمق پان فارس در این است که نه تنها دین و آیین گذشتگان خود را محکوم واز آن اعلام برائت نمیکنید بلکه با دهن پر هم از آن حمایت و هم به آن افتخار هم میکنید مشکل اینجاست
@@bengeshtihosheguni186بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود  فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب جهان آفرین تا جهان آفرید چنو مرزبانی نیامد پدید چو خورشید بر چرخ بنمود تاج زمین شد به کردار تابنده عاج چه گویم که خورشید تابان که بود کزو در جهان روشنایی فزود ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت زخاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فر او کان زر مرا اختر خفته بیدار گشت به مغز اندر اندیشه بسیار گشت بدانستم آمد زمان سخن کنون نو شود روزگار کهن بر اندیشهٔ شهریار زمین بخفتم شبی لب پر از آفرین دل من چو نور اندر آن تیره شب نخفته گشاده دل و بسته لب چنان دید روشن روانم به خواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب همه روی گیتی شب لاژورد از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد در و دشت برسان دیبا شدی یکی تخت پیروزه پیدا شدی نشسته برو شهریاری چو ماه یکی تاج بر سر به جای کلاه رده بر کشیده سپاهش دو میل به دست چپش هفتصد ژنده پیل یکی پاک دستور پیشش به پای بداد و بدین شاه را رهنمای مرا خیره گشتی سر از فر شاه وزان ژنده پیلان و چندان سپاه چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی ازان نامداران بپرسیدمی که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه ستارست پیش اندرش یا سپاه یکی گفت کاین شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سند به ایران و توران ورا بندهاند به رای و به فرمان او زندهاند بیاراست روی زمین را به داد بپردخت ازان تاج بر سر نهاد جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست نپیچد کسی سر ز فرمان اوی نیارد گذشتن ز پیمان اوی تو نیز آفرین کن که گویندهای بدو نام جاوید جویندهای چو بیدار گشتم بجستم ز جای چه مایه شب تیره بودم به پای بر آن شهریار آفرین خواندم نبودم درم جان برافشاندم به دل گفتم این خواب را پاسخ است که آواز او بر جهان فرخ است برآن آفرین کو کند آفرین بر آن بخت بیدار و فرخ زمین ز فرش جهان شد چو باغ بهار هوا پر ز ابر و زمین پرنگار از ابر اندرآمد به هنگام نم جهان شد به کردار باغ ارم به ایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه یاد اوست به بزم اندرون آسمان سخاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل سر بخت بدخواه با خشم اوی چو دینار خوارست بر چشم اوی نه کند آوری گیرد از باج و گنج نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج هر آنکس که دارد ز پروردگان از آزاد و از نیکدل بردگان شهنشاه را سربهسر دوستوار به فرمان ببسته کمر استوار نخستین برادرش کهتر به سال که در مردمی کس ندارد همال ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر زید شاد در سایهٔ شاه عصر کسی کش پدر ناصرالدین بود سر تخت او تاج پروین بود و دیگر دلاور سپهدار طوس که در جنگ بر شیر دارد فسوس ببخشد درم هر چه یابد ز دهر همی آفرین یابد از دهر بهر به یزدان بود خلق را رهنمای سر شاه خواهد که باشد به جای جهان بیسر و تاج خسرو مباد همیشه بماناد جاوید و شاد همیشه تن آباد با تاج و تخت ز درد و غم آزاد و پیروز بخت کنون بازگردم به آغاز کار سوی نامهٔ نامور شهریار
🧬جزئیات دقیق چهار نژاد حاضر در ایران را با دقت بخوانید و پخش کنید تا از بیماری های ژنتیکی مرگبار نوزادان پیشگیری کنید❤️💵❤️؛ ۱- #نژاد_آریایی با بیش از پنجاه هزار سال تاریخ شهر نشینی و تمدن و فرهنگ؛ قد بلند۱۹۰cm لاغر مانکن کمرباریک٬مو خرمایی موهای نرم و خوشحالت و پرپشت٬ ابرو کمان٬چشم های درشت وخمار شهلایی مژه های بلند چشم عسلی٬ لب قلوه ایی دهان غنچه ایی ٬چانه کوچک جمجمه بزرگ و صورت باریک وکشیده استخوانی٬ نرمه گوش جدا٬ فاصله چشم ها کم و بسیار باهوش مثال؛ راکی٬آرنولد٬ جنیفر لوپز٬شکیرا٬آیاشواره٬سوفیالورن٬ رونالدو٬ بوفون٬ شماخر٬نیوتن٬تسلا٬رازی٬بهرام چوبینه٬فردین٬مرجان سینما٬مرلین مونرو٬خیام٬باباطاهر٬یوری بویکا شکست ناپذیر...بهترین بهترین ها نژاد پاک آریا هستند🧬🧬😍❤️ ۲- #نژاد_بربرها ؛چشم آبی٬تپل٬قدمتوسط٬هوش متوسط٬ ... ۳- #نژادعرب( سپاه محمد٬دزدان مدینه)؛سیاه پوست و سبزه٬ چاق ابله٬ بینی منقاری ٬ دهان گشاد بدون لب(نصفه تکامل یافته) چشم وابرو سیاه٬بدون مژه(نصفه تکامل یافته) و مو پرکلاغی٬ موفرفری پشم گوسفندی سیاه٬ نرمه گوش چسبیده٬ جمجمه کوچک٬کله کدویی٬ خپل خنگ٬باسن گنده٬استخوان لگن عرب پهن است٬ هیکل عرب کوزه ایی یا بشکه ایی است🛢😂موفرسیاه گوریل سان نیمه تکامل یافته٬...💵💊💉☠💵⚡️☠💰 ۴- #نژادچنگیزخان_ترک_مغول آدمخوار یا #ترک_مونگول؛ دماغ خوکی٬ استخوان سر گرد(تریزمی21)٬کچل(بوزینه سان) و سر طاس(سندروم دان)٬ چشم ضعیف تنگ(دیابت دارند وکبد نیمه تکامل یافته )عینکی(موش کور) و زرد پوست(فاقد آنزیم کبد برای تجزیه بیلی روبین زرد و چرب و کبد نیمه تکامل یافته و چربی خون و مشکلات قلبی عروقی)💔🖤 کوتوله(قد خر) ٬گره گوری(کور و کچل و کوتوله) و بوزینه سان نیمه تکامل یافته...💵💊💉☠💵⚡️☠💰 #دکترنروید💵💊💉☠⚡️☠💰 علل امراض ژنتیک و سوتغذیه است و قابل پیشگیری است🧬🧬🍏❤️ داروشیمیایی عوارضدارسرطانزا💊💉☠جیب بری #دکتردزدقاتل_زالوصفت است💵💊💉☠⚡️☠💰ساعت پرستار٬ربات جراح🧵🧷و دکترگوگل حفظیات پزشکی را انجام میدهند💻💵❤️ پخش کنید همه دانا شوند😍❤️
@silent hawk به امید روزی که عموم مردم به روشنگری وحقیقت داستان پی ببرند.پیشنهاد میکنم به رادیو مانی سری بزنید استادانی همچون یغمایی عزیز.سلیمانی گرامی .و مانی بزرگوار مثلت روشنگری و آگاهی رو تشکیل دادند که بسیار دیدنی میباشد با سپاس
@silent hawk بنظرم اگر کینه مشیری را نسبت به ما ترکهای آذربایجان یا ترکیه را می دیدی بعد تسمیم می گرفتی معاهدههای ترکمان چای و گلستان هر دو بین ترکها و روس ها بوده هیچ وقت فارسها در جنگ شرکت نمی کردن چون عرضه چنین کاری ندارن همیشه تاریخ بازنده جنگ بودن از ۱۴۰۰سال پیش دلاور مردان همیشه ترکها بودن تاریخ گواه است مشیری خیلی کینه از ترکها داره بارها هم اعتراف کرد فاشیزم فارس خود خواه هست
@silent hawk پ ک ک یا ی پ گ اگر نیازی به نیرو جنگجو در آذربایجان باشد که نیست این طرف رود میلیونها نفر آماده جنگه تهمت زدن کاری نداره که این ارمنی اشغالگر کثیف است از مزدوران پ ک ک و ی پ ک استفاده می کند 🇹🇷🇹🇷🇹🇷🇹🇷🇹🇷🇹🇷🇹🇷🤘🤘🤘🇦🇿🇦🇿🇦🇿🇦🇿🇦🇿🇦🇿🇦🇿🇮🇱🇮🇱🇮🇱🇮🇱🇮🇱🇮🇱🇮🇱👆👆👆👆👆👆👆
@@اوشارهمدانلی سیکیم تو کس ننه تو و اردوغان کسته مادر''کسکش''سیکیم تو جد و ابات حرومزاده'خارکسده' گوه میخوری درست بخور کسکش' خار هر چی گوهخور ایران و گاییدم حرومی''شما چه تخم حرومی هستین تو ایران پس افتادین'بی ناموسا
@@اوشارهمدانلی سیکیم تو کس ننه تو و اردوغان کسته مادر''کسکش''سیکیم تو جد و ابات حرومزاده'خارکسده' گوه میخوری درست بخور کسکش' خار هر چی گوهخور ایران و گاییدم حرومی''شما چه تخم حرومی هستین تو ایران پس افتادین'بی ناموسا
درود بر استاد گران ارج استاد بهرام مشیری عزیز عمرت دراز بهترین استفاده را بنده از بیانات شما کردم از تمام افغانهای عزیز خواهش میکنم که به این برنامه ها توجه کنند خیلی عالی است
پارسی بگوییم. چند واژهٔ ساده ولی کلیدی و پربسامد پارسی: ۱. نگوییم مثل .... بگوییم مانند، همانند، همچون ۲. نگوییم مثلاً.... بگوییم برای نمونه ۳. نگوییم طور.... بگوییم گونه، جور (این طوری = این گونه، اینجوری.... چطور = چگونه، چه جوری) ۴. نگوییم تعداد... بگوییم شمار، شماره ۵. نگوییم عده... بگوییم گروه، دسته ۶. نگوییم بعضی.... بگوییم برخی، گروهی ۷. نگوییم بعضاً، بعضی وقتها.... بگوییم گاهی، هر از گاهی،... گاه گاهی ۸. نگوییم وقت.... بگوییم وخت، زمان، هنگام، گاه ۹. نگوییم قبل،.... بگوییم پیش، پیشین، قبلاً = پیشتر، پیش از این ۱۰. نگوییم بعد..... بگوییم سپس، پس بعد از = پس از بعداً = دیرتر، زمانی دیگر، وختی دیگر ۱۱. نگوییم خیلی، زیاد... ، بگوییم بسیار، فراوان ۱۲. نگوییم ممنون، متشکرم، خیلی ممنون، مرسی... بگوئیم سپاس، سپاسگزار، بسیار سپاس با بکار گیری تنها این اندک واژگان بالا، درسد (درصد) چشمگیری (قابل توجهی) از سخنانمان پارسی میشود. در جهان بگونه میانگین هر کودک هشت ساله در هر روز ده ۱۰ واژه نو را یاد میگیرد ...روزانه. نگوییم از یک کودک، کم توان تر هستیم. اگر شرم می کنیم (خجالت می کشیم) در میان دوستان آن واژگان را به کار ببریم (استعمال کنیم), دست کم (اقلا) از آنها در 'نوشتن' و در دیدگاه ها (کامنت ها) بهره بگیریم (استفاده کنیم).بدین گونه، کم کم (به تدریج) شمار پارسی "نویسان" زیاد میشود و به اندازهٔ بسنده (کافی) Critical Mass میرسد که دیگر برای مردم، پیش پا افتاده (عادی) و بهنجار (معمولی) بشود. هنگاميکه گروه زیادی از مردم برای شان اینگونه نوشتن یک خو (عادت) و هنجار بشود، دیگر شرم نخواهند کرد که آنها را نه تنها در "نوشتار"، که با "دهان" هم بگویند و به زبان بیاورند. این نیازمند کمی کوشش و بردباری است. .
@@bennyvanilly درباره واژه «وقت», بررسی کردم. من که خودم زبانشناس نیستم و تنها از روی دلبستگی دنبال میکنم. بن مایه های (منابع) من همین تارکده (اینترنت) است و «واژه نامه پارسی سره» که کاری است از فرهنگستان زبان پارسی. در همه این بنمایه ها گفته شده که واژه وخت یک واژه پارسی و واژه وقت تنها عربی شده آن است. به گفته دیگر آنها میگویند این واژه ریشه اش پارسی است.
@@bennyvanilly .همچنین دلبستگی و مهر شما به پارسی گویی، آفرین دارد و ستودنی است .در تارکده (اینترنت)، چندین تارنما (وبسایت) است که برابر پارسی را میدهد :مانند taravat-bahar.org/barabaryab/barabaryab.php .به امید اینکه شمار مهرورزان و دلبستگان به پارسی گویی (و یا دستکم پارسی نویسی) بیشتر و بیشتر بشود
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود  فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب جهان آفرین تا جهان آفرید چنو مرزبانی نیامد پدید چو خورشید بر چرخ بنمود تاج زمین شد به کردار تابنده عاج چه گویم که خورشید تابان که بود کزو در جهان روشنایی فزود ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت زخاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فر او کان زر مرا اختر خفته بیدار گشت به مغز اندر اندیشه بسیار گشت بدانستم آمد زمان سخن کنون نو شود روزگار کهن بر اندیشهٔ شهریار زمین بخفتم شبی لب پر از آفرین دل من چو نور اندر آن تیره شب نخفته گشاده دل و بسته لب چنان دید روشن روانم به خواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب همه روی گیتی شب لاژورد از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد در و دشت برسان دیبا شدی یکی تخت پیروزه پیدا شدی نشسته برو شهریاری چو ماه یکی تاج بر سر به جای کلاه رده بر کشیده سپاهش دو میل به دست چپش هفتصد ژنده پیل یکی پاک دستور پیشش به پای بداد و بدین شاه را رهنمای مرا خیره گشتی سر از فر شاه وزان ژنده پیلان و چندان سپاه چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی ازان نامداران بپرسیدمی که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه ستارست پیش اندرش یا سپاه یکی گفت کاین شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سند به ایران و توران ورا بندهاند به رای و به فرمان او زندهاند بیاراست روی زمین را به داد بپردخت ازان تاج بر سر نهاد جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست نپیچد کسی سر ز فرمان اوی نیارد گذشتن ز پیمان اوی تو نیز آفرین کن که گویندهای بدو نام جاوید جویندهای چو بیدار گشتم بجستم ز جای چه مایه شب تیره بودم به پای بر آن شهریار آفرین خواندم نبودم درم جان برافشاندم به دل گفتم این خواب را پاسخ است که آواز او بر جهان فرخ است برآن آفرین کو کند آفرین بر آن بخت بیدار و فرخ زمین ز فرش جهان شد چو باغ بهار هوا پر ز ابر و زمین پرنگار از ابر اندرآمد به هنگام نم جهان شد به کردار باغ ارم به ایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه یاد اوست به بزم اندرون آسمان سخاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل سر بخت بدخواه با خشم اوی چو دینار خوارست بر چشم اوی نه کند آوری گیرد از باج و گنج نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج هر آنکس که دارد ز پروردگان از آزاد و از نیکدل بردگان شهنشاه را سربهسر دوستوار به فرمان ببسته کمر استوار نخستین برادرش کهتر به سال که در مردمی کس ندارد همال ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر زید شاد در سایهٔ شاه عصر کسی کش پدر ناصرالدین بود سر تخت او تاج پروین بود و دیگر دلاور سپهدار طوس که در جنگ بر شیر دارد فسوس ببخشد درم هر چه یابد ز دهر همی آفرین یابد از دهر بهر به یزدان بود خلق را رهنمای سر شاه خواهد که باشد به جای جهان بیسر و تاج خسرو مباد همیشه بماناد جاوید و شاد همیشه تن آباد با تاج و تخت ز درد و غم آزاد و پیروز بخت کنون بازگردم به آغاز کار سوی نامهٔ نامور شهریار
روز گل و گرز!!! مردم، راه آزادی فقط و فقط و فقط همین است و بس: قرار بگذاریم بین خودما، ملت ایرات، یک روز معین، ساعت 8 صبح، همه مردم، در همه شهرها، در همه شهرک ها، در همه روستاها، زن و مردو پیرو جوان، در یک دست گل برای نیروهایی که به مردم میپیوندند، و در یک دست گرز برای زدن بر فرق خشونت ورزان، همگی درهای خانه هایمان را در یک لحظه باز کنیم و مثل سیل، همانطور که دریچه های سیل گیرهای سد باز میشوند سیلی راه بیاندازیم که بنیاد استبداد را بکند. پیشنهاد میکنم آن روز را، روز "گل و گُرز" بنامیم. اگر این پیام را دوست دارید، آنرا به دیگران هم بفرستید.
ولی اقای استاد مشیری نمی دونم هر وقت بر نامه شما رو نگاه می کنم و شما رو می بینم نمی دونم چرا بوی سیگارو قلیون شیره و بافور به مشامم میاد ...البته ببخشید استاد
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود  فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب جهان آفرین تا جهان آفرید چنو مرزبانی نیامد پدید چو خورشید بر چرخ بنمود تاج زمین شد به کردار تابنده عاج چه گویم که خورشید تابان که بود کزو در جهان روشنایی فزود ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت زخاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فر او کان زر مرا اختر خفته بیدار گشت به مغز اندر اندیشه بسیار گشت بدانستم آمد زمان سخن کنون نو شود روزگار کهن بر اندیشهٔ شهریار زمین بخفتم شبی لب پر از آفرین دل من چو نور اندر آن تیره شب نخفته گشاده دل و بسته لب چنان دید روشن روانم به خواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب همه روی گیتی شب لاژورد از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد در و دشت برسان دیبا شدی یکی تخت پیروزه پیدا شدی نشسته برو شهریاری چو ماه یکی تاج بر سر به جای کلاه رده بر کشیده سپاهش دو میل به دست چپش هفتصد ژنده پیل یکی پاک دستور پیشش به پای بداد و بدین شاه را رهنمای مرا خیره گشتی سر از فر شاه وزان ژنده پیلان و چندان سپاه چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی ازان نامداران بپرسیدمی که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه ستارست پیش اندرش یا سپاه یکی گفت کاین شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سند به ایران و توران ورا بندهاند به رای و به فرمان او زندهاند بیاراست روی زمین را به داد بپردخت ازان تاج بر سر نهاد جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست نپیچد کسی سر ز فرمان اوی نیارد گذشتن ز پیمان اوی تو نیز آفرین کن که گویندهای بدو نام جاوید جویندهای چو بیدار گشتم بجستم ز جای چه مایه شب تیره بودم به پای بر آن شهریار آفرین خواندم نبودم درم جان برافشاندم به دل گفتم این خواب را پاسخ است که آواز او بر جهان فرخ است برآن آفرین کو کند آفرین بر آن بخت بیدار و فرخ زمین ز فرش جهان شد چو باغ بهار هوا پر ز ابر و زمین پرنگار از ابر اندرآمد به هنگام نم جهان شد به کردار باغ ارم به ایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه یاد اوست به بزم اندرون آسمان سخاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل سر بخت بدخواه با خشم اوی چو دینار خوارست بر چشم اوی نه کند آوری گیرد از باج و گنج نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج هر آنکس که دارد ز پروردگان از آزاد و از نیکدل بردگان شهنشاه را سربهسر دوستوار به فرمان ببسته کمر استوار نخستین برادرش کهتر به سال که در مردمی کس ندارد همال ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر زید شاد در سایهٔ شاه عصر کسی کش پدر ناصرالدین بود سر تخت او تاج پروین بود و دیگر دلاور سپهدار طوس که در جنگ بر شیر دارد فسوس ببخشد درم هر چه یابد ز دهر همی آفرین یابد از دهر بهر به یزدان بود خلق را رهنمای سر شاه خواهد که باشد به جای جهان بیسر و تاج خسرو مباد همیشه بماناد جاوید و شاد همیشه تن آباد با تاج و تخت ز درد و غم آزاد و پیروز بخت کنون بازگردم به آغاز کار سوی نامهٔ نامور شهریار
@@simonbudinas1479 شما اینقدر بدبخت هستید که وقتی صدو نود هشت کشور عضو سازمان ملل آنجا را با نام رسمی کشور جمهوری آذربایجان به رسمیت میشناسند باز هم میخواهید جعل نام کنید واقعا احمقتر از نژادپرستان پان فارس منکه سراغ ندارم
@@علیرضاجدیری-ق6ن چه ربطی داره؟ 198 کشور جهان که هیچی، کل مردم دنیا هم به اونجا بگن جمهوری آذربایجان ما میدونیم که نه جمهوری ازش در میاد و نه آذربایجان، در آینده هم تاریخ اثبات میشه و بقیه هم یاد میگیرن که نمیشه با اسم جعل کردن تاریخ رو جعل کرد. اونجا حکومت جعلی باکوئه.
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود  فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب جهان آفرین تا جهان آفرید چنو مرزبانی نیامد پدید چو خورشید بر چرخ بنمود تاج زمین شد به کردار تابنده عاج چه گویم که خورشید تابان که بود کزو در جهان روشنایی فزود ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت زخاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فر او کان زر مرا اختر خفته بیدار گشت به مغز اندر اندیشه بسیار گشت بدانستم آمد زمان سخن کنون نو شود روزگار کهن بر اندیشهٔ شهریار زمین بخفتم شبی لب پر از آفرین دل من چو نور اندر آن تیره شب نخفته گشاده دل و بسته لب چنان دید روشن روانم به خواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب همه روی گیتی شب لاژورد از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد در و دشت برسان دیبا شدی یکی تخت پیروزه پیدا شدی نشسته برو شهریاری چو ماه یکی تاج بر سر به جای کلاه رده بر کشیده سپاهش دو میل به دست چپش هفتصد ژنده پیل یکی پاک دستور پیشش به پای بداد و بدین شاه را رهنمای مرا خیره گشتی سر از فر شاه وزان ژنده پیلان و چندان سپاه چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی ازان نامداران بپرسیدمی که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه ستارست پیش اندرش یا سپاه یکی گفت کاین شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سند به ایران و توران ورا بندهاند به رای و به فرمان او زندهاند بیاراست روی زمین را به داد بپردخت ازان تاج بر سر نهاد جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست نپیچد کسی سر ز فرمان اوی نیارد گذشتن ز پیمان اوی تو نیز آفرین کن که گویندهای بدو نام جاوید جویندهای چو بیدار گشتم بجستم ز جای چه مایه شب تیره بودم به پای بر آن شهریار آفرین خواندم نبودم درم جان برافشاندم به دل گفتم این خواب را پاسخ است که آواز او بر جهان فرخ است برآن آفرین کو کند آفرین بر آن بخت بیدار و فرخ زمین ز فرش جهان شد چو باغ بهار هوا پر ز ابر و زمین پرنگار از ابر اندرآمد به هنگام نم جهان شد به کردار باغ ارم به ایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه یاد اوست به بزم اندرون آسمان سخاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل سر بخت بدخواه با خشم اوی چو دینار خوارست بر چشم اوی نه کند آوری گیرد از باج و گنج نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج هر آنکس که دارد ز پروردگان از آزاد و از نیکدل بردگان شهنشاه را سربهسر دوستوار به فرمان ببسته کمر استوار نخستین برادرش کهتر به سال که در مردمی کس ندارد همال ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر زید شاد در سایهٔ شاه عصر کسی کش پدر ناصرالدین بود سر تخت او تاج پروین بود و دیگر دلاور سپهدار طوس که در جنگ بر شیر دارد فسوس ببخشد درم هر چه یابد ز دهر همی آفرین یابد از دهر بهر به یزدان بود خلق را رهنمای سر شاه خواهد که باشد به جای جهان بیسر و تاج خسرو مباد همیشه بماناد جاوید و شاد همیشه تن آباد با تاج و تخت ز درد و غم آزاد و پیروز بخت کنون بازگردم به آغاز کار سوی نامهٔ نامور شهریار
@@hadimasoumi5906 خفه شو فارس اشغال گر ما ترک هستیم زنده باد اذربایجان و احواز و کردستان و ملل غیر فارس پاینده باد ترکان آذربایجان جنوبی و اتحاد دنیای ترک از همدان ملایر اق گل
دوستان تورک زبان کانال آراز نیوز متعلق به سپاه است araznews با لاتین بنویسید و جستجو کنید تمام کانالهای فارسی زبان به نفع ارمنستان و به نفع پانفارسیسم حرف میزنند 🇦🇿🇦🇿🇦🇿🇹🇷🇹🇷🇹🇷💪💪💪
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود  فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب جهان آفرین تا جهان آفرید چنو مرزبانی نیامد پدید چو خورشید بر چرخ بنمود تاج زمین شد به کردار تابنده عاج چه گویم که خورشید تابان که بود کزو در جهان روشنایی فزود ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت زخاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فر او کان زر مرا اختر خفته بیدار گشت به مغز اندر اندیشه بسیار گشت بدانستم آمد زمان سخن کنون نو شود روزگار کهن بر اندیشهٔ شهریار زمین بخفتم شبی لب پر از آفرین دل من چو نور اندر آن تیره شب نخفته گشاده دل و بسته لب چنان دید روشن روانم به خواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب همه روی گیتی شب لاژورد از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد در و دشت برسان دیبا شدی یکی تخت پیروزه پیدا شدی نشسته برو شهریاری چو ماه یکی تاج بر سر به جای کلاه رده بر کشیده سپاهش دو میل به دست چپش هفتصد ژنده پیل یکی پاک دستور پیشش به پای بداد و بدین شاه را رهنمای مرا خیره گشتی سر از فر شاه وزان ژنده پیلان و چندان سپاه چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی ازان نامداران بپرسیدمی که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه ستارست پیش اندرش یا سپاه یکی گفت کاین شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سند به ایران و توران ورا بندهاند به رای و به فرمان او زندهاند بیاراست روی زمین را به داد بپردخت ازان تاج بر سر نهاد جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست نپیچد کسی سر ز فرمان اوی نیارد گذشتن ز پیمان اوی تو نیز آفرین کن که گویندهای بدو نام جاوید جویندهای چو بیدار گشتم بجستم ز جای چه مایه شب تیره بودم به پای بر آن شهریار آفرین خواندم نبودم درم جان برافشاندم به دل گفتم این خواب را پاسخ است که آواز او بر جهان فرخ است برآن آفرین کو کند آفرین بر آن بخت بیدار و فرخ زمین ز فرش جهان شد چو باغ بهار هوا پر ز ابر و زمین پرنگار از ابر اندرآمد به هنگام نم جهان شد به کردار باغ ارم به ایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه یاد اوست به بزم اندرون آسمان سخاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل سر بخت بدخواه با خشم اوی چو دینار خوارست بر چشم اوی نه کند آوری گیرد از باج و گنج نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج هر آنکس که دارد ز پروردگان از آزاد و از نیکدل بردگان شهنشاه را سربهسر دوستوار به فرمان ببسته کمر استوار نخستین برادرش کهتر به سال که در مردمی کس ندارد همال ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر زید شاد در سایهٔ شاه عصر کسی کش پدر ناصرالدین بود سر تخت او تاج پروین بود و دیگر دلاور سپهدار طوس که در جنگ بر شیر دارد فسوس ببخشد درم هر چه یابد ز دهر همی آفرین یابد از دهر بهر به یزدان بود خلق را رهنمای سر شاه خواهد که باشد به جای جهان بیسر و تاج خسرو مباد همیشه بماناد جاوید و شاد همیشه تن آباد با تاج و تخت ز درد و غم آزاد و پیروز بخت کنون بازگردم به آغاز کار سوی نامهٔ نامور شهریار
خیال میکردم این مشیری آدم منطقی است. اینهم که دلش پر از نفرت است. آقای مشیری، گیرم که نام این منطقه آذربایجان نبود، محل زندگی ترکها که بود. مگر نام ایران از اول ایران بود. یکی هم اینکه از اصلاحات مزخرفانه مثل زبان جعلی و کشور جعلی که عاقلان را به خنده می اندازد استفاده نکنید. شما هنوز در رویا زندگی می کنید.. در طول تاریخ مرزها بارها جا به جا شده. دلیل نیست که این مناطق مال ایران باشد. سندش که از آسمان نیومده. از خودت نمی پرسی که فارس چطور صاحب مناطق ترک نشین و عرب نشین و گرجی نشین شد. معلوم بود که تجاوز بود و روزی بیرون انداخته شدند.
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود  فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب جهان آفرین تا جهان آفرید چنو مرزبانی نیامد پدید چو خورشید بر چرخ بنمود تاج زمین شد به کردار تابنده عاج چه گویم که خورشید تابان که بود کزو در جهان روشنایی فزود ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت زخاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فر او کان زر مرا اختر خفته بیدار گشت به مغز اندر اندیشه بسیار گشت بدانستم آمد زمان سخن کنون نو شود روزگار کهن بر اندیشهٔ شهریار زمین بخفتم شبی لب پر از آفرین دل من چو نور اندر آن تیره شب نخفته گشاده دل و بسته لب چنان دید روشن روانم به خواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب همه روی گیتی شب لاژورد از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد در و دشت برسان دیبا شدی یکی تخت پیروزه پیدا شدی نشسته برو شهریاری چو ماه یکی تاج بر سر به جای کلاه رده بر کشیده سپاهش دو میل به دست چپش هفتصد ژنده پیل یکی پاک دستور پیشش به پای بداد و بدین شاه را رهنمای مرا خیره گشتی سر از فر شاه وزان ژنده پیلان و چندان سپاه چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی ازان نامداران بپرسیدمی که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه ستارست پیش اندرش یا سپاه یکی گفت کاین شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سند به ایران و توران ورا بندهاند به رای و به فرمان او زندهاند بیاراست روی زمین را به داد بپردخت ازان تاج بر سر نهاد جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست نپیچد کسی سر ز فرمان اوی نیارد گذشتن ز پیمان اوی تو نیز آفرین کن که گویندهای بدو نام جاوید جویندهای چو بیدار گشتم بجستم ز جای چه مایه شب تیره بودم به پای بر آن شهریار آفرین خواندم نبودم درم جان برافشاندم به دل گفتم این خواب را پاسخ است که آواز او بر جهان فرخ است برآن آفرین کو کند آفرین بر آن بخت بیدار و فرخ زمین ز فرش جهان شد چو باغ بهار هوا پر ز ابر و زمین پرنگار از ابر اندرآمد به هنگام نم جهان شد به کردار باغ ارم به ایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه یاد اوست به بزم اندرون آسمان سخاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل سر بخت بدخواه با خشم اوی چو دینار خوارست بر چشم اوی نه کند آوری گیرد از باج و گنج نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج هر آنکس که دارد ز پروردگان از آزاد و از نیکدل بردگان شهنشاه را سربهسر دوستوار به فرمان ببسته کمر استوار نخستین برادرش کهتر به سال که در مردمی کس ندارد همال ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر زید شاد در سایهٔ شاه عصر کسی کش پدر ناصرالدین بود سر تخت او تاج پروین بود و دیگر دلاور سپهدار طوس که در جنگ بر شیر دارد فسوس ببخشد درم هر چه یابد ز دهر همی آفرین یابد از دهر بهر به یزدان بود خلق را رهنمای سر شاه خواهد که باشد به جای جهان بیسر و تاج خسرو مباد همیشه بماناد جاوید و شاد همیشه تن آباد با تاج و تخت ز درد و غم آزاد و پیروز بخت کنون بازگردم به آغاز کار سوی نامهٔ نامور شهریار
فاحشه را خدا فاحشه نکرد آنان که در شهر نان تقسیم می کردند او را محتاج تکه نانی کردند تا خود هر موقع محتاج هم آغوشی شدند او را به تکه نانی بخرند ....¡¡ # صادق_خان_هدایت
با دورود قتل عام ارامنه توسط ترکان کشور ترکیه بود .هموطنان ترک زبان ما آذری هستند..آذربایجان سلحشور ،ستارخان باقرخان ،.ایران مجموعه تمام قومهایش هست...ایران بدون قومهایش(ترک،لر، آذری، و غیره ایران نیست. ....اختلافات قومی از دسیسه های کشورهای قدرتمند برای ضعیف کردن کشورهای با تمدن و با فرهنگ قدیمی است .....ایران بدون ترکیب قومهایش نابود میشود.....کشور ایران تعلق به همه قومهایش دارد ...نگذارید دشمن ایرانمان را ویران کند..برقرار باد ایران دورود بر تمامی قومهای ایرانی ...
@یکرنگ خوب شما ترک هستی .ترک باش و ترک بمان...ترک زبانان کشور ما ایران خود را آذری میدانند و تاریخی بسیار باارزش وغنی پشت این آذری نامیدنشان هست...مسئله اختلاف انداختن بین قومها قدمتش طولانی و قبل از تشکیل رژیم سفاک ج ا بوده از همان زمان که آمریکا و انگلیس صنعتی شدن و بعد به سرمایداری تبدیل شدن در صدر و الویت کارهاشون در کشورهای ضعیف شعار اختلاف بیانداز و حکومت کن بود....اقوام ایرانی خود را اول ایرانی و بعد کرد ،یا ترک یا لر میدانند..قومهای ایرانی وطن پرست و هوشیار هستند...وامیدوارم که همینطور هم بماند...و دسیسه ها رو بتونن با هوشیاری پس بزنند
@یکرنگکلمه ( پان) هم از قوطی همین سرمایه داران بیرون اومده ...و هستند نا آگاهان و اشخاصی که از روی احساس فکر میکنن تصمیم میگیرن و عمل میکنن..این واژهارو بدون اینکه روی عواقبش فکر کنند بکار میبرن و پخشش میکنن....در ضمن ترک برای ما ایرانیها شهروندان کشور ترکیه هستند..اگر شما ترک ترکیه هستی(،چون نوشتی پان ایرانیست) که ترک بمان و به کار ایرانیان لطفا کاری نداشته باش و به مسائل داخلی کشورخودت بپرداز...اما اگر ایرانی هستی پس کمی بییشتر در مورد هویتت تحقیق کن..
@یکرنگ جناب یکرنگ من کلا یک حرف زدم و انتظار جواب هم ندارم..بنده عرض کردم..ترکان ایران آذری نامیده می شوند..و بسیار به وطن خود ایران علاقه دارند...توطغه برای اختلاف انداختن قومها از طرف کشورهای قدرتمند زیاده و باید هوشیار بود و احساساتی نشد..واما اگر بخواهم به سوال شما بطور واضح جواب بدم نوشتاری طولانی خواهد شد...آذریها از نوادگان مادها هستند که مادها خود آریایی بوده وبا پارسها(فارسها) از یک نژاد هستیم..شما بهتره برای اطلاعات بیشتر بدنبال تحقیق باشید تا هویت خود را به عنوان یک آذری اصیل ایرانی بشناسی. البته اگر ایرانی هستی....در اینترنت در این باره اطلاعات زیاده ..دوم پیشوند (پان) از مغازه انگلیسها خارج شده....هم مذهب اسلام و هم چیزی به نام پان هردو اینها ویران کننده اتحاد و هویت یک ملت ه ..هر قومی از فارسها گرفته تا ترک و لر و بقیه که این کلمه را( پان) به کار برد .جدایی طلب و خائن به وطن است ..یا شاسین آذری....
با کمال احترام بعضی از اشخاص مطالبی مینویسند که بطور کلی بی سر و ته و غلط بوده و هم از نظر املا و هم انشا غلط و بی معنی میباشد . به اینگونه از افراد بیسواد پیشنهاد میگردد از درج مطالب خودداری کنند چون مطالبشان قابل خواندن و فهمیدن نمیباشد
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود  فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب جهان آفرین تا جهان آفرید چنو مرزبانی نیامد پدید چو خورشید بر چرخ بنمود تاج زمین شد به کردار تابنده عاج چه گویم که خورشید تابان که بود کزو در جهان روشنایی فزود ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت زخاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فر او کان زر مرا اختر خفته بیدار گشت به مغز اندر اندیشه بسیار گشت بدانستم آمد زمان سخن کنون نو شود روزگار کهن بر اندیشهٔ شهریار زمین بخفتم شبی لب پر از آفرین دل من چو نور اندر آن تیره شب نخفته گشاده دل و بسته لب چنان دید روشن روانم به خواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب همه روی گیتی شب لاژورد از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد در و دشت برسان دیبا شدی یکی تخت پیروزه پیدا شدی نشسته برو شهریاری چو ماه یکی تاج بر سر به جای کلاه رده بر کشیده سپاهش دو میل به دست چپش هفتصد ژنده پیل یکی پاک دستور پیشش به پای بداد و بدین شاه را رهنمای مرا خیره گشتی سر از فر شاه وزان ژنده پیلان و چندان سپاه چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی ازان نامداران بپرسیدمی که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه ستارست پیش اندرش یا سپاه یکی گفت کاین شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سند به ایران و توران ورا بندهاند به رای و به فرمان او زندهاند بیاراست روی زمین را به داد بپردخت ازان تاج بر سر نهاد جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست نپیچد کسی سر ز فرمان اوی نیارد گذشتن ز پیمان اوی تو نیز آفرین کن که گویندهای بدو نام جاوید جویندهای چو بیدار گشتم بجستم ز جای چه مایه شب تیره بودم به پای بر آن شهریار آفرین خواندم نبودم درم جان برافشاندم به دل گفتم این خواب را پاسخ است که آواز او بر جهان فرخ است برآن آفرین کو کند آفرین بر آن بخت بیدار و فرخ زمین ز فرش جهان شد چو باغ بهار هوا پر ز ابر و زمین پرنگار از ابر اندرآمد به هنگام نم جهان شد به کردار باغ ارم به ایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه یاد اوست به بزم اندرون آسمان سخاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل سر بخت بدخواه با خشم اوی چو دینار خوارست بر چشم اوی نه کند آوری گیرد از باج و گنج نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج هر آنکس که دارد ز پروردگان از آزاد و از نیکدل بردگان شهنشاه را سربهسر دوستوار به فرمان ببسته کمر استوار نخستین برادرش کهتر به سال که در مردمی کس ندارد همال ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر زید شاد در سایهٔ شاه عصر کسی کش پدر ناصرالدین بود سر تخت او تاج پروین بود و دیگر دلاور سپهدار طوس که در جنگ بر شیر دارد فسوس ببخشد درم هر چه یابد ز دهر همی آفرین یابد از دهر بهر به یزدان بود خلق را رهنمای سر شاه خواهد که باشد به جای جهان بیسر و تاج خسرو مباد همیشه بماناد جاوید و شاد همیشه تن آباد با تاج و تخت ز درد و غم آزاد و پیروز بخت کنون بازگردم به آغاز کار سوی نامهٔ نامور شهریار
تمام توده فارس از بالا تا پائین از ارمنیها حمایت کردن جواب این را خواهیم داد و آن تقسیم ایران هست ، حق به حق دار رسید، با این که دنیا حامی ارمنستان بود با این حال ارتش آذربایجان توانست ارمنستان را تسلیم کند،حالا اورگان تورک آذری میتوانند به خانهای خود برگردان و هم این طور ساکنین ارمنی اما قاتلان مردم تورک خوجالی باید محاکم شوند و ارمنستان میبایستی به خاطر سی سال اشغال به آذربایجان خسارت دهد، به امید بر قراری صلح، اضافه کنم که متاسفانه این مردم ساکن ارمنستان تحریک ارمنه خارج شدند وگرنه با تورکهای آذربایجان مشکلی
Martike, ba in giafe shotori, khod ra siyasi midanad, 50 sale mesle sag pars mikone, 800,000 nafar, turk az khane kashane, dar bedar shode, az garabag, ba komake iran ve gatle ame armaniha, hanuz ba chertpert, mashgole.
با سلام من اصلا کار به ارمنستان وباکو ندارم اقای مشیری شما که دکتر هستیدیدداستان وشعر داری راجع به همه چیز ایا تا کونون تحقیق کردی عملا اون کاری که شما مکنین یه بچه هم میتونه انجام بده از روی کتابها یا شعر میگی یا انتقاد میکنی فقط از رو کتابها روخوانی میکنی اگه راست می گی برو تحیق کن ببین این کتابها رو کی نوشته معرفی کن به بینندهات بگو فلان کتاب در فلان موزه بردن انالیز کردن ازمایشو بگو کلا از رو کتاب نمی شه نیتیجه گرفت باید اونیکه از کتاب می خونه نسخهای اصلی ان معرفی بشه بعد انالیز شما نباشین هر کی می خواد باشه
خاک بر سرتون تا موضوعی پیش میاد از بس عقده دارین ایرانیا رو به نژاد پرستی متهم میکنید . این حرفا نژاد پرستی نیست. برو کتابهای تاریخی رو بخون تا واقعیات تاریخی براتون مشخص بشه. این حرفها واقعیت تاریخی هست. اگه بگن تهران پایتخت ایرانه از بس عقده دارین فورا میگین ایرانیا نژاد پرستن. برو بی سواد عقده ای یه کم مطالعه کن بفهمی که واقعیات تاریخی چی هستند.همینطور بفهمی نژاد پرستی یعنی چی. ادم عقده ای و بی شعوری مثل تو هر واقعیتی رو میشنوی فورا میگی ایرانیا نژاد پرستن.
اقای مشیری اذربایجان ۹۲ سال است که تشکیل شده در جائی که در قرباغ که نام ارمنی هم داره کلیساهای داره حد اقل ۹۰۰ وحد اکثر ۱۷۰۰ سال وارمنستان از ۶۰۰۰ هزار سال پیش بوده
درود بر شما استاد فریدون هستم از سوئد ( قدیم هستم ) دوستت دارم ..همیشه خودت هستی...انسان و دوست داشتنی! بزرگ ..یک روز ... کفش هایت را جفت می کنم ..استاد !
ترکیه کشوری است جدید که در سال 1923 متولد شد. پیش از آن واحدی به نام ترکیه موجودیت خارجی نداشت و کشوری متعلق به ترکان شناخته نمی شد.اصولا مسئله ای به نام هویت ملی در عثمانی و بعدها ترکیه امری نوظهور و محصول تلاش های «دولت» است نه امری پیشینی. در امپراتوری عثمانی «ترکیت» به معنایی که امروز می فهمیم وجود نداشت و ملیت افراد بر اساس مذهب شان مشخص می شد.در عثمانی ترک نامی تحقیر آمیز بود که به روستائیان و افراد کم سواد اطلاق می شد و واکنش معروف حالت افندی سفیر عثمانی در پاریس به هنگام معارفه با عنوان سفیر ترک محصول همین دیدگاه آن هابه ترکیت است. تا قبل از شکل گیری جمهوری ترکیه ترک در ادبیات ترکی و فارسی به عنوان غارت گر و مهاجم بکار برده میشد و در عرف روز مره مردم عثمانی نیز به معنایی که ذکر گردید می بود.
با درود خدمت آقای مشیری، چند نکته است که وظیفه خود دانستم توضیح دهم. ۱.اولا مشکل شما بر روی آذربایجان که به لاتینی Azerbayjan نوشته میشود، چطور تاکنون شما تاکنون نمیدانستید در لاتین چطورضمه و کسره نوشته میشود؟؟؟؟ ۲. چرا آذربایجان کشور جعلیست ولی ارمنستان و گرجستان و دیگر کشورهای جدا شده واستقلال یافته اصلی هستند؟؟؟ ۳.ایران نام سرزمینیست که در آن ملیتهای مختلفی زندگی میکنند از جمله فارسها، عربها، ترها، ترکمنها، ارامنه، بلوچها و.... پس نتیجه میگیریم که ایرانی ملیت نیست بلکه نام سرزمین و این اواخر نام دولت ایران میباشد. ۴.حساسیت شما را به ملت آذری را متوجه نمیشوم، چرا همیشه بر روی این ملت حساسیت نشان میدهید. ۵.اگر به تاریخ رجوع کنید خواهید دید که اراضی دولت عثمانی از میانه اروپا تا شمال اروپا را بر گرفته بوده ولی دولت ترکیه و هیچ شهروند ترکیه به کشورهای مستقل و جدا شده از امپراطوری خود از جمله بلغارستان، کشورهای حوزه بالکان، عراق، مصر، سوریه و غیره به چشم حقارت نگاه ننموده و جعلی نخوانده است. ۶.لطفا از موضوعاتی که اطلاعی ندارید اضهار نظر نفرمایید و شنوندگان را در ابهام نگذارید" موضوع قره باغ و منتهی شدن به شاهنامه خوا نی" ۷. شما خود را روشنفکر و روشنگر میدانید اما متأسفانه به افکار فاشیستی و پان ایرانیستی متمایل هستید و خود را در اوج دیده و دیگر ملتها را به چشم حقارت مینگرید، این از شما بعید است کسیکه بیشتر عمر خود را در کشور دمکراتیک سپری کرده اما باز هم از افکار ناسیونالیستی و فاشیستی دفاع میکند. ۸.در کشوریکه هنوز سیصد سال از تاریخ آن گذشته زندگی میکنید ولی ملتی با هزاران سال تاریخ را تحقیر میکنید. ۹.زبان فارسی را که بیش از نیمی از کلمات و واژگانش البته الفبایش هم عربیست یک زبان کامل و بدون نقص میدانید. ۱۰.لطفا کمی از جایگاهتان بپایین آمده و دیگر ملتها را هم انسان دانسته و حق داشتن خواندن و نوشتن به زبان مادریشان و استقلال فکری و استقلال ملی و معنویشان را محترم شمرده و جایگاه ملی و معنویشانرا محترم شمارید. بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند ایام خوش
نژاد پرستی پان فارس ها بر دو پایه زبان فارسی و نژاد آریایی استوار است که همگی موهوم و دروغ است. ما نه نژاد آریایی داریم و نه قومی بنام فارس. اصلا زبان فارسی ایرانی نیست و از افغانستان وارد شده است. زبان دری که در ایران آن را فارسی میخوانند نام اصلیش دری است و ربطی به فارسی باستان زمان هخامنشیان ندارد. زبانی که به نام فارسی یا دری میشناسیم، چنین نیست که در اصل متعلق به اهالی ناحیه یا استان فارس در جنوب ایران بوده باشد؛ بلکه منظور از آن، مصداق دیگر نام فارس/ فرس/ پارس Persia است که دلالت بر همه سرزمینهای ایرانی میکرده و زبان عمومی و فراقومی سراسر ایران دانسته میشده است و میشود. در زبان پشتون (د ) ساکن ابتدای کلمه هنوز باقی مانده است و این در دری اولیه هم بوده است. درپشتون افغانستان را دافغانستان مینویسند. زبان کوشانی که آرینو خوانده میشود دارینو نوشته میشده است. (او آخر آرینو مثل یای نسبت در دری امروز است مثل کابلی به کابل ) دال ساکن در دری اولیه هم بوده است دری بازمانده از دارینو است که کم کم به دری تبدیل شده است. پیشینه این زبان در جغرافیای ایران امروز نیست بلکه مربوط به شمال افغانستان امروز است ghiasabadi.com/rabatak.html دهخدا در "لغت نامه" (جلد 7) آورده که "نظر دیگری است که این زبان درى در شرق ایران به صورت لهجه ای وجود داشته و سپس گسترش یافته است. بدین شرح پارسی نو زبان شهرهای شرقی و تاجیکان ناحیه ایران خاوری، افغانستان، پامیر و ترکستان است." پس نبايد زبان پهلوى ( منسوب به پارتها ست و بعدا ساسانيان نیز زبان خود را كه غير از زبان پارتهاست باز هم پهلوى ناميده اند كه موجب سر در گمى در اين مورد زبان پهلوى ميشود بهتر است زبان پهلوى را زبان رسمى حكومت بناميم كه بمعناى اين نيست كه همه مردم ايران آن زبان را صحبت ميكردند. ربطى به زبان همه مردم ندارند مثل زبان درى در زمان صفاريان است كه زبان رسمى حكومت است اما زبان همه مردم ايران نيست. این نظر از جانب دانشمند آلمانی و. لنتز در آغاز قرن 20 بیان شده است. دهخدا در "لغت نامه" در ادامه این موضوع چنین می نگارد: "از طرف دیگر، زبان پارسی نو نخستین بار در مشرق ایران اسلامی انتشار یافته چه زبان عامه مردم مغرب و شمال ایران در سده های اول اسلامی پهلوی و لهجه های نزدیک به پهلوی بوده و اشعاری هم که در آذربایجان و تبرستان و جبال و مغرب ایران سروده شده، تا مدتی به زبان پهلوی یا تبری یا لهجه های محلی بود." زبان درى با زبان پهلوى و زبان اشكانيان و هخامنشيان مربوط نيست.با يافته هاى جديد در افغانستان اين عقيده بيشتر درست بنظر ميايد. این یافته ها مربوط به کتیبه سرخ کوتل و رباطک است که در قرن اخیر در افغانستان کشف شده است. البته بعضى منابع ادعا ميكنند كه درى همان فارسى است و به پهلوى مربوط است. ولی ادعا آنان هم اثبات نشده است. درى(فارسى در ایران کنونی ) زبانى فقط ايرانى نيست و زبانى منطقه اى از بنگال تا آناتولى بوده است و گنجينه اين زبان به همه ملتهاى اين منطقه هم تعلق دارد . مثلا نظامى گنجوى و قطران و صائب و غيره از آذربايجان به گنجينه اين زبان افزوده اند و اين را نبايد فقط مربوط بيك كشور دانست مثلا إقبال از پاكستان و شاعران دربار هندوستان هم سهمى دارند. بر چسباندن ايرانى و فقط ايرانى بر اين زبان در عمل ضد فارسى عمل كرده است مثلا ناسيوناليسم پشتون را در افغانستان بيدار كرد و سبب تحقير و دشمنى درى شد. من عقيده دارم با راستى ودرستى و علم و دانش ميتوانيم ايران را بسازيم و در صدر كشور هاى جهان قرار دهيم و اين شدنى است اگر از فرهنگ استبدادى و دروغين ناسيونال فاشيسم آريامهرى و اسلاميسم خمينى رها شويم و به ارزشهاى حقوق بشرى و اصول دمكراسى مزين بشويم efsha.squarespace.com/blog/2020/1/27/654411452608.html آیا در ایران امروزی قومی بنام فارس وجود دارد efsha.squarespace.com/blog/2010/7/25/303661282816.html
ببین تاریخ رو نمیشه انکار کرد...ترکان به دوقسمت میشن یکی ترکان قوز که نزدیکیه زیادی به ترکانه اویکوز در مغولستان دارند وبسیار وحشی وخونریز بودند...ودیگر ترکان ترکانه قازآن هستند که اینها به خاطره اینکه با نژاده اسلاو واروپایی جفت شدن وبا فرهنگ ایران واسلام ویهود ونصارا مچ شدند..و خود شاعر داشتند..واینها یعنی ترکانه قازآن در برهه ای از زمان به اثارته ترکانه اویکوز واویقور در مغولستان در میآیند یعنی ترکانه این مناطق{قرقیزستان ازبکستان ترکمنستان، } اینها ارکانی بودند احله ادب وفرهنگ که به اثارته ترکانه مغول واویکوز درآمدند ومجبور بودند که به حرف آنان گوش کنند البطه تا زمانی که به آسیایه میانه یعنی افغانستان وتاجیکستان وازبکستان رسیدند...و وارده ابیانه آن زمان شدند البطه به همراهت مغولان وبعد تاختن به آزرآبادگان محله عبادت آتش آمدند واز آنجا به دوشاخه شدند یک شاخه به گرجستان وروسیه رفتند ویا شاخه وارده آن شرقی بیزانس }ترکیه ای امروزی شدند...ولی در اینجا به دلیله رشته اول بودنه این منطقه نتوانستند بر کردها، فاعق شوند وآنان نیز جنگجویانی دلاور بودند ونگذاشتند که سرزمینشان فتح شود ومغولان مجبور شوند دوره شمسی قمری بزنند واز گرجستان نکرده ترکیه ای امروزی بشوند...اما بعد چه شد؟، هیئتی به ریاست{مارکوپولو } وارده مردان شد...از کجا؟ از آن غربی{بلغارستان، مجارستان، مقدونیه، یونان، ایتالیا، } که اینها همگی رم غربی رو تشکیل می دادند..و عده ای از منتقدان بر این عقیده هستند که اگر پادشاه آن غربی به خود نمی آمد ترکانه اویکوز واویکوزززز ومغول بر کله خانه روسیه واروپای غربی تسلط پیدا میکردند.... ولی بعد از این دیپلو موسسه اروپا از آن زمان شکل گرفت💪..و یواشیواشبعد از دوره صنعتی پرتقال..اسپانیا..بریتانیا..نروژ روسیه اسکاندیناوی وووووو دیگه خودت میدونی اما موضوع به اینجا ختم نشد...مغولان و ترکانه اویکوززز واویکوز آقایان که خود را درمانده دیدند در مقابله فریبت آن غربی به توسطه مارکوپلو...مجبور شدند برگردند بر سره عهدی که از قبل با عثمانیها داشتند وآنرا شکسته بودند.....عثمانیانی که شامله {( فارسی زبانان غرب زبانان واسپانیایی زبانان میشوند..چون چاره ای نداشتند از آن در در چین شکست خورده بودند ودر خود هم که اوضاعه خوبی نداشتند....مجبور شدند بیان به سمته عثمانیها آن زمان صفویها نبودند..یکدست تا پاکستان عثمانی بودند صفووی همش دست برادر روممش دویست ساله که موجودیت پیدا کرده....من فاشیسته مذهبی ندارم ..هر کسی آزاده هر دینی انتخاب کنه..اسلام خودش گفته(را اکرافی الدین }در دین اجباری نیست...چون اگر میبود دینه اسلام تاچین ومالزی وشبه قاره ای هند وشاخه آفریقا نمی رفت ... در هیچ برهه ای از زمان امکان دین اجباری نبوده..حتی در ادیان وطوایفه مختلف یهود که اسلام ومسیح هرچه دارند از آنها دارند مسله انواعه سنتهای خانه..تسبیح..نماز..روزه...ختنه پسر، اذآن وصوتقرآن که از حضرت داوود آمده وبعد از ذائقه جاده ابریشم قبل از اسلام رفت به دوتمدنه چین وهند رم، ومصر ویونان....از بابله ایرانه آن زمان یعنی کشورهای پلشتین یا همان فلسطین...سوریه .اردن لبنان اسرائیل عراق وکویت که اینها غرب هم نبودند..من مشکلی با افراد ندارم چرا که خودت حضرت محمد هم از مادر آنها مسیحی بوده واز پدر عبدالله از عشیره یهود بوده وسیله مسیحیان و رسوم کشیشان همه وهمه از طوایفه یهود به ارث رسیده ...اون زمان دورانه افراد جاهلیت..چون سرت دختر رو می بیرون..به خاطره همین نصلشون رو به عفول می رفت و می اومدن از مرزهایه ایران این آن زمان کوس بلند میکردند وگاهی هم تلنگری به کشوره رنگین پوسته حبشی می روند..در اینکه حضرت محمد اومد بهشون گفت شما خودتون خاهد مادر دارید..ناموس دارید..وخلاصه کوس دزدی رو لقد کرد برده بود رو لقد کرد و خیلی پدیده های زشته دیگه...و فقط دو پیامبر هستند که از زادگاهشون یعنی بابل که شامله همون کشورهای بالا میشن به روی عشیرشون برده شدند یکی به مصر دیگری به شبحه جزیره ای دختر کوشان،یعنی عربستان یکی حضرت محمد بود...ودیگری موسی ..ولی ابراهیم خلیل خودش رفت...چطور خودش رفت؟ چون وقتی در بالا هوا سرد شد یعنی در( پلشتین لبنان..اردن..سوریه.اسرائیل بخشهایی ازجنوب شرقه ترکیه شماله غربه ایران و له عراق وکویت آن زمان }بابل بزرگ میگفتند به این نواحی...بابله کوچک شامله همان پلشتین لبنان، اردن،سوریه، جنوب شرقه ترکیه شماله عراق، و آله سوریه میشده است ... وحضرت ابراهیم از این مناطق برای قشلاق میکنه به سمته شبحه جزیره ای دختر کوشان می ره ...ولی حالا چه بر سره نوشت یا همان مویی آمد؟ آن را نیز در زمانه رامسس دونم تکلیفش را در جنگی بینه ایران ومصر یعنی اثیر کرده واز بابا به مصر می برند وشاید پنجاه سال بعد موشا از همان توایف چشم به جهانه مدرسه ای موشها باز میکند ولی نه برای ازدیاده نسل مسله شبحه جزیره ای دختر کوشان..رابطه برای بردگی طوایفش را برده بودند...چون خودشان کلوپاتراها ونقره تیتر ها داشتند نیازی به آتش بازی نداشتند درست مسله چینیها....ایرانیها...هندیها... رومیها ویونانیها ....برات به پایان آمد این باتریه مبایل....ولی حکایته کیبورده مبایل همچنان باقیست ..بلله...اینطوری شد که اونطوری شده بود....
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود  فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب جهان آفرین تا جهان آفرید چنو مرزبانی نیامد پدید چو خورشید بر چرخ بنمود تاج زمین شد به کردار تابنده عاج چه گویم که خورشید تابان که بود کزو در جهان روشنایی فزود ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت زخاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فر او کان زر مرا اختر خفته بیدار گشت به مغز اندر اندیشه بسیار گشت بدانستم آمد زمان سخن کنون نو شود روزگار کهن بر اندیشهٔ شهریار زمین بخفتم شبی لب پر از آفرین دل من چو نور اندر آن تیره شب نخفته گشاده دل و بسته لب چنان دید روشن روانم به خواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب همه روی گیتی شب لاژورد از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد در و دشت برسان دیبا شدی یکی تخت پیروزه پیدا شدی نشسته برو شهریاری چو ماه یکی تاج بر سر به جای کلاه رده بر کشیده سپاهش دو میل به دست چپش هفتصد ژنده پیل یکی پاک دستور پیشش به پای بداد و بدین شاه را رهنمای مرا خیره گشتی سر از فر شاه وزان ژنده پیلان و چندان سپاه چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی ازان نامداران بپرسیدمی که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه ستارست پیش اندرش یا سپاه یکی گفت کاین شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سند به ایران و توران ورا بندهاند به رای و به فرمان او زندهاند بیاراست روی زمین را به داد بپردخت ازان تاج بر سر نهاد جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست نپیچد کسی سر ز فرمان اوی نیارد گذشتن ز پیمان اوی تو نیز آفرین کن که گویندهای بدو نام جاوید جویندهای چو بیدار گشتم بجستم ز جای چه مایه شب تیره بودم به پای بر آن شهریار آفرین خواندم نبودم درم جان برافشاندم به دل گفتم این خواب را پاسخ است که آواز او بر جهان فرخ است برآن آفرین کو کند آفرین بر آن بخت بیدار و فرخ زمین ز فرش جهان شد چو باغ بهار هوا پر ز ابر و زمین پرنگار از ابر اندرآمد به هنگام نم جهان شد به کردار باغ ارم به ایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه یاد اوست به بزم اندرون آسمان سخاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل سر بخت بدخواه با خشم اوی چو دینار خوارست بر چشم اوی نه کند آوری گیرد از باج و گنج نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج هر آنکس که دارد ز پروردگان از آزاد و از نیکدل بردگان شهنشاه را سربهسر دوستوار به فرمان ببسته کمر استوار نخستین برادرش کهتر به سال که در مردمی کس ندارد همال ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر زید شاد در سایهٔ شاه عصر کسی کش پدر ناصرالدین بود سر تخت او تاج پروین بود و دیگر دلاور سپهدار طوس که در جنگ بر شیر دارد فسوس ببخشد درم هر چه یابد ز دهر همی آفرین یابد از دهر بهر به یزدان بود خلق را رهنمای سر شاه خواهد که باشد به جای جهان بیسر و تاج خسرو مباد همیشه بماناد جاوید و شاد همیشه تن آباد با تاج و تخت ز درد و غم آزاد و پیروز بخت کنون بازگردم به آغاز کار سوی نامهٔ نامور شهریار
reza mirzaei 1 second ago آذریها ایرانی هستند نه ترک. زبانشان ترکیبی از فارسی وترکی هست. از لحاظ ژنتیک ایرانی هستند. هر کس که زبانش تغییر کرد زنهایش تغییر نمی کند. بعد از حمله اعراب زبان عربی هم در ایران رواج پیدا کرد ولی ایرانها عرب نشدند و مجددا به فارسی حرف زدند. مردم عراق، سوریه ، لبنان و... عرب نیستند بلکه تسلط اعراب بر آنها موجب تغییر زبان آنها شده است. عربها فقط محدود به سرزمین حجاز هستند . بقیه قسمتهای دنیا فقط زبان اصلی خود را از دست داده اند وبه زبان عزبی حرف می زنند. اگر یزرگ مردانی همچون فردوسی نبودند شاید امروز ایرانیان هم به زبان عربی سخن می گفتن
@reza mirzaei داداش صد ساله زبان فارسی و فرهنگ فارسی رو که نه زبان زنده و علمی هستش و نه ارزش یادگیری داره مسلط بر همه اقوام ایرانی کردند و به بقیه زبانها و فرهنگ ها فرصت نفس کشیدن نمیدن، اینهمه وقت که برای یادگیری فارسی گذاشتیم برای یادگرفتن انگلیسی میزاشتیم لااقل به دردمون میخورد و فارسی همون زبان محلی تون میموند، آخه زبانی که بجز افغانستان و تاجیکستان تکلم نمیشه به چه درد میخوره؟!!
@@mountaincooking4733 توی کس کش بی ناموس هم لطفا تکلمش نکن نمی میشه کیر همه تاجیکا تو سرخی کوس ننت ک اینجا همتون داد از نژادپرستی میزنین ولی بی ناموسی لاشی خوتون ب بقیه توهین میکنین
@@سعیدشیرانی-ج6ح معلومه مامان و آبجی و زنت رو ترکها بد گاییدن که کونت سوخته، البته توی انتر بنظرم از گاییدن مامانت توسط یا ارمنی یا روس پس افتادی، بخاطر این اینقدر حرومزاده ای
خیلی عجیبه استاد مثل این که از دنیا بی خبرن انتطار خیلی زیادی از ایشون داشتم استاد بزرگی مثل شجریان فوت شدن بعد خاکسپاری ایشون هم تمام شد ولی اقای مشیری هیچ چیزی نگفتن واقعا ناراحت شدم از دستشون
در اصل آذر ( آتش) (بایگان) بوده نه آزر بایجان چون عربها حرف ( گ ) را ندارند! حکومت افغانستان هم میخواهد زبان پارسی را برچیده و به جایش زبان پشتو را جایگزین کند!!
داداش هر کی هر کار دلش خواست بذار واسه کشورش بکنه. بیا بشینیم ببینیم من و شما واسه میهنمون چه باید بکنیم که از شر این پیروان دزدان مدینه نجات پیدا کنیم
@@curious8748بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود  فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب جهان آفرین تا جهان آفرید چنو مرزبانی نیامد پدید چو خورشید بر چرخ بنمود تاج زمین شد به کردار تابنده عاج چه گویم که خورشید تابان که بود کزو در جهان روشنایی فزود ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت زخاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فر او کان زر مرا اختر خفته بیدار گشت به مغز اندر اندیشه بسیار گشت بدانستم آمد زمان سخن کنون نو شود روزگار کهن بر اندیشهٔ شهریار زمین بخفتم شبی لب پر از آفرین دل من چو نور اندر آن تیره شب نخفته گشاده دل و بسته لب چنان دید روشن روانم به خواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب همه روی گیتی شب لاژورد از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد در و دشت برسان دیبا شدی یکی تخت پیروزه پیدا شدی نشسته برو شهریاری چو ماه یکی تاج بر سر به جای کلاه رده بر کشیده سپاهش دو میل به دست چپش هفتصد ژنده پیل یکی پاک دستور پیشش به پای بداد و بدین شاه را رهنمای مرا خیره گشتی سر از فر شاه وزان ژنده پیلان و چندان سپاه چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی ازان نامداران بپرسیدمی که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه ستارست پیش اندرش یا سپاه یکی گفت کاین شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سند به ایران و توران ورا بندهاند به رای و به فرمان او زندهاند بیاراست روی زمین را به داد بپردخت ازان تاج بر سر نهاد جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست نپیچد کسی سر ز فرمان اوی نیارد گذشتن ز پیمان اوی تو نیز آفرین کن که گویندهای بدو نام جاوید جویندهای چو بیدار گشتم بجستم ز جای چه مایه شب تیره بودم به پای بر آن شهریار آفرین خواندم نبودم درم جان برافشاندم به دل گفتم این خواب را پاسخ است که آواز او بر جهان فرخ است برآن آفرین کو کند آفرین بر آن بخت بیدار و فرخ زمین ز فرش جهان شد چو باغ بهار هوا پر ز ابر و زمین پرنگار از ابر اندرآمد به هنگام نم جهان شد به کردار باغ ارم به ایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه یاد اوست به بزم اندرون آسمان سخاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل سر بخت بدخواه با خشم اوی چو دینار خوارست بر چشم اوی نه کند آوری گیرد از باج و گنج نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج هر آنکس که دارد ز پروردگان از آزاد و از نیکدل بردگان شهنشاه را سربهسر دوستوار به فرمان ببسته کمر استوار نخستین برادرش کهتر به سال که در مردمی کس ندارد همال ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر زید شاد در سایهٔ شاه عصر کسی کش پدر ناصرالدین بود سر تخت او تاج پروین بود و دیگر دلاور سپهدار طوس که در جنگ بر شیر دارد فسوس ببخشد درم هر چه یابد ز دهر همی آفرین یابد از دهر بهر به یزدان بود خلق را رهنمای سر شاه خواهد که باشد به جای جهان بیسر و تاج خسرو مباد همیشه بماناد جاوید و شاد همیشه تن آباد با تاج و تخت ز درد و غم آزاد و پیروز بخت کنون بازگردم به آغاز کار سوی نامهٔ نامور شهریار
@@اللههشیطونبلا این همون کاریه که کمیته های خود انگیخته مستقل در شهرها بنام "کمیته انتقام" یا "کمیته ادب" در سراسر کشور شروع کردن و دارن مامورین جاعش مثل پلیس, مامورین زندانها, بازجوها و شکنجه گرا رو شناسایی میکنن و میزنن. شما هم اگر مایل هستید دست بکار بشید و تیغ بابک خرمدین رو بکار بگیرید
الله خدا حضرت عالیه روز یک شکرگزاری 8 ماه اختر الهی سال 42 تقویم نوین همگان اختری منطقه قره باغ به ایران در آید اذربایجان جعلی هم اختری شود همگان را دعوت میکنم و مژده میدهم به همگان اختری جان خوش ست صحبت با جانان جان زنده به اختری
🇹🇷 Selam ve sevgilerim le kardeşleri men türkiye liyim dedinizi anamıyorum azeribaycan türklerinde bilen varsa yasın merak etim 🇹🇷 TÜRKIYEEE den selam ve sevgilerimle iyi geceler 😀❤️🤍☪️
Abi olurmu turkuz turkun turkden başga dostuyok ben de turkum azeri turkum ama isatnbul turkunu ana dil gibi biliyorum hep yaşa turkye ben guney azerbaycaliyim ama siz tek bizim kardeşrermizn yayndasinz vallah turkye icin can vereriz 🇹🇷🇦🇿
Abi bu şerfiz bizim açaklamaya çalişiyor fas şerfsizlerden birisi bunlar biz ayri biliyirlar yani bizim azerbaycan turkiye den dolayi sevgimizi çekemden kuf ediyorlar şerfiz
خویدوده در دین زرتشتی: ازدواج با محارم یا همخوابگی با محارم؟ رضا مرادی غیاث آبادی چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۱ در متون پهلوی و متون فقهی دین زرتشتی اصطلاحی به نام «خویدوده» دیده میشود که اغلب دانشمندان و پژوهشگران دین زرتشتی و مترجمان پهلوی آنرا به معنای «ازدواج با محارم/ ازدواج با نزدیکان» گرفتهاند (از جمله بنگرید به گفتاری از استاد جلیل دوستخواه: «خویدُدَه/ خویدودَس، رازوارهای در آموزهی پسین زرتشتی»). در باره خویدوده از جمله در کتابهای زرتشتی «روایت پهلوی»، «مینوی خرد»، «روایت آذرفرنبغ فرخزادان»، «ارداویرافنامه»، «دینکرد»، «دادستان دینی»، «روایات داراب هرمزد» و «زادسپرم» سخن رفته است. به موجب این متون، خویدوده پدر و دختر، خویدوه مادر و پسر، و خویدوده برادر و خواهر از شایستهترین و مهمترین دستورات دینی زرتشتی و بزرگترین ثوابها است که اجرای آن موجب رسیدن سریعتر به بهشت، و اختلال در اجرای آن جزو بزرگترین گناهان دانسته میشده است (مینوی خرد، بخش ۳۵ و ۳۶؛ روایت پهلوی، فصل هشتم). آذرفرنبغ (موبد بزرگ زرتشتی) در فصل هشتادم از کتاب سوم دینکرد، خویدوده را سنتی برگرفته از آمیزش اهورامزدا با دخترش سپندارمذ میداند که مشی و مشیانه (نخستین آدمیان و نخستین برادر و خواهر) آنرا ادامه دادند تا به نسل همه مردمان گیتی برسد. او هرگونه آمیزش به غیر از روش خویدوده را با آمیزش گرگ و سگ، و آمیزش اسب و خر مقایسه میکند که محصول جفتگیری آنها از نظر نژادی پست و فرومایه خواهد شد. این نکتهای است که مورد توجه و تأکید زادسپرم (پیشوای بزرگ زرتشتیان) نیز قرار گرفته و در بخش بیست و ششم کتاب گزیدههای زادسپرم، خویدوده را موجب تولید نسل پاک دانسته است. آذرفرنبغ هر کس را که با خویدوده مخالفت ورزد و آنرا سبک بشمارد، از تبار دیوان و دشمنان مردم میداند. (همچنین بنگرید به: «آیین مزدک به روایت دینکرد: تنها متن بازمانده از گفتگوی مزدکیان با روحانیت زرتشتی»). او همچنین در پاسخ به مخالفان خویدوده و برای توجیه و تبلیغ دینی و ذکر محاسن آن، یادآور شده است که آیا بهتر نیست اگر زخمی در آلت مادر یا خواهر یا دختر وجود داشته باشد، پدر یا پسر یا برادر آنرا ببینند و بر آن دست برند و مرهم نهند؟ در فصل هشتم از متن «روایت پهلوی» برای تشویق مردم به اجرای خویدوده چنین توجیهی را آوردهاند که اهورامزدا به زرتشت دستور اجرای خویدوده را میدهد و میگوید این کاری است که من با دخترم سپندارمذ انجام دادم و مشی نیز با مشیانه انجام داد. در فصل ۸۶ از متن پهلوی ارداویرافنامه به زنان هشدار داده شده است که چنانچه از خویدوده خودداری کنند و آنرا سبک بشمارند، وارد دوزخ خواهند شد و در آنجا مارهای بزرگی وارد اندام تناسلیاشان خواهد شد و از دهانشان بیرون خواهد آمد. به موجب فتوای بیستم از مجموعه فتاوی موجود در کتاب «روایت آذرفرنبغ فرخزادان» اگر دختر یا خواهر مردی به خویدوده با او رضایت و موافقت نداشته باشند، مرد میتواند از زور استفاده کند و زن را وادار به اینکار کند. چنین تهدیدهایی نشانه آنست که عموم مردم از این دستور دینی رویگردان بودهاند و موبدان میکوشیدهاند تا با نسبت دادن خویدوده به اهورامزدا و زرتشت و بیان تشویق از یکسو و تهدید از سویی دیگر، مردم را وادار به انجام آن کار کنند. نشانه دیگری از رویگردانی مردم این است که در پایان بخش هشتم از کتاب روایت پهلوی، زرتشت به اهورامزدا میگوید: «این کار سخت و دشواری است و چگونه میتوانم خویدوده را در میان مردم رواج دهم؟» و اهورامزدا جواب میدهد: «به چشم من نیز چنین است، اما وقتی کردار نیک باشد، نباید دشوار و سخت باشد. به خویدوده کوشا باش و دیگران را نیز کوشا کن». اما نکتهای که نگارنده قصد دارد آنرا در این گفتار پیش بکشد، اینست که با توجه به برخی شواهد، به نظر میرسد که منظور از خویدوده منحصراً «ازدواج با محارم» نیست و معنای «همخوابگی با محارم» را نیز میدهد. چه به شکل ازدواج باشد و چه به شکل همبستریهای موردی یا مکرر. به این عبارتها که در فصل هشتم کتاب روایت پهلوی آمده است، توجه کنیم و ببینیم آیا این توصیههای دینی مفهوم «ازدواج» را میرساند یا مفهوم «همخوابگی» را: «اگر مردی یک خویدوده با مادر و یکی نیز با دخترش کند، آنکه با مادر بوده، برتر از دختر است». «اگر با دختر و خواهرش خویدوده کرده باشد، آنکه با دختر بوده، برتر از آنست که با خواهر بوده باشد». «اگر پدری با دختر حلالزاده و تنی خودش خویدوده کند، برتر است؛ اما اگر با دختر نامشروع خودش که محصول آمیزش با زن دیگران بوده باشد، خویدوده کند، باز هم ثواب میبرد». «روزی جمشید با خواهرش جمک بخوابید و از ثواب این همخوابگی بسیاری از دیوان بشکستند و بمردند». «اهورامزدا به زرتشت گفت که خویدوده بهترین و برترین کارها است. کسی که یکبار نزدیکی کند، هزار دیو میمیرد؛ اگر دوبار نزدیکی کند، دو هزار دیو میمیرد؛ اگر سه بار نزدیکی کند، سه هزار دیو میمیرد؛ اگر چهار بار نزدیکی کند، مرد و زن رستگار خواهند شد». «پسر به مادر و پدر به دختر و برادر به خواهر باید بگوید که تن خود را برای آمیزش کردن به من بده تا اهورامزدا را خشنود کنیم و جای نیکی در بهشت بیابیم». عبارات بالا و بخصوص انجام چندین باره خویدوده توسط یک شخص بر روی مادر و خواهر و دختر خود، نشان میدهد که منظور از خویدوده در دین بهی زرتشتی «ازدواج با محارم» نیست، بلکه «همخوابگی و آمیزش با محارم» است. آذرفرنبغ پسر فرخزاد، دینکرد، ترجمه فریدون فضیلت، کتاب سوم، جلد یکم، تهران، ۱۳۸۱، صفحه ۱۴۳ تا ۱۵۲. ارداویرافنامه، ترجمه به فرانسه از فیلیپ ژینیو، ترجمه به فارسی از ژاله آموزگار، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۲، صفحه ۹۱. روایت آذرفرنبغ فرخزادان، ترجمه حسن رضائی باغبیدی، تهران، ۱۳۸۴، صفحه ۱۶٫ روایت پهوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، تهران، ۱۳۹۰، صفحه ۲۱۹ تا ۲۲۹. زادسپرم، گزیدههای زادسپرم، ترجمه محمدتقی راشد محصل، تهران، ۱۳۶۶، صفحه ۳۷. مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، ویرایش سوم، تهران، ۱۳۸۰، صفحه ۵۰ تا ۵۲. گفتارهای دیگر: رنجهای بشری ۱۲۷: اجبار زن به ازدواج با محارم در دین زرتشتیخویدوده: ازدواج با محارم در دین زرتشتیرنجهای بشری ۲۳۰: وظایف زن در قبال شوهر در دین زرتشتیرنجهای بشری ۱۳۱: انتخاب شوهر در فقه زرتشتیرنج های بشری ۷۷: مجازات زن بخاطر گناه مرد در دین زرتشتی موضوع: رنجهای بشری کلیدواژهها: حقوق زنان, دین زرتشتی
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود  فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب جهان آفرین تا جهان آفرید چنو مرزبانی نیامد پدید چو خورشید بر چرخ بنمود تاج زمین شد به کردار تابنده عاج چه گویم که خورشید تابان که بود کزو در جهان روشنایی فزود ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت زخاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فر او کان زر مرا اختر خفته بیدار گشت به مغز اندر اندیشه بسیار گشت بدانستم آمد زمان سخن کنون نو شود روزگار کهن بر اندیشهٔ شهریار زمین بخفتم شبی لب پر از آفرین دل من چو نور اندر آن تیره شب نخفته گشاده دل و بسته لب چنان دید روشن روانم به خواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب همه روی گیتی شب لاژورد از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد در و دشت برسان دیبا شدی یکی تخت پیروزه پیدا شدی نشسته برو شهریاری چو ماه یکی تاج بر سر به جای کلاه رده بر کشیده سپاهش دو میل به دست چپش هفتصد ژنده پیل یکی پاک دستور پیشش به پای بداد و بدین شاه را رهنمای مرا خیره گشتی سر از فر شاه وزان ژنده پیلان و چندان سپاه چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی ازان نامداران بپرسیدمی که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه ستارست پیش اندرش یا سپاه یکی گفت کاین شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سند به ایران و توران ورا بندهاند به رای و به فرمان او زندهاند بیاراست روی زمین را به داد بپردخت ازان تاج بر سر نهاد جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست نپیچد کسی سر ز فرمان اوی نیارد گذشتن ز پیمان اوی تو نیز آفرین کن که گویندهای بدو نام جاوید جویندهای چو بیدار گشتم بجستم ز جای چه مایه شب تیره بودم به پای بر آن شهریار آفرین خواندم نبودم درم جان برافشاندم به دل گفتم این خواب را پاسخ است که آواز او بر جهان فرخ است برآن آفرین کو کند آفرین بر آن بخت بیدار و فرخ زمین ز فرش جهان شد چو باغ بهار هوا پر ز ابر و زمین پرنگار از ابر اندرآمد به هنگام نم جهان شد به کردار باغ ارم به ایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه یاد اوست به بزم اندرون آسمان سخاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل سر بخت بدخواه با خشم اوی چو دینار خوارست بر چشم اوی نه کند آوری گیرد از باج و گنج نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج هر آنکس که دارد ز پروردگان از آزاد و از نیکدل بردگان شهنشاه را سربهسر دوستوار به فرمان ببسته کمر استوار نخستین برادرش کهتر به سال که در مردمی کس ندارد همال ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر زید شاد در سایهٔ شاه عصر کسی کش پدر ناصرالدین بود سر تخت او تاج پروین بود و دیگر دلاور سپهدار طوس که در جنگ بر شیر دارد فسوس ببخشد درم هر چه یابد ز دهر همی آفرین یابد از دهر بهر به یزدان بود خلق را رهنمای سر شاه خواهد که باشد به جای جهان بیسر و تاج خسرو مباد همیشه بماناد جاوید و شاد همیشه تن آباد با تاج و تخت ز درد و غم آزاد و پیروز بخت کنون بازگردم به آغاز کار سوی نامهٔ نامور شهریار
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود  فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب جهان آفرین تا جهان آفرید چنو مرزبانی نیامد پدید چو خورشید بر چرخ بنمود تاج زمین شد به کردار تابنده عاج چه گویم که خورشید تابان که بود کزو در جهان روشنایی فزود ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت زخاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فر او کان زر مرا اختر خفته بیدار گشت به مغز اندر اندیشه بسیار گشت بدانستم آمد زمان سخن کنون نو شود روزگار کهن بر اندیشهٔ شهریار زمین بخفتم شبی لب پر از آفرین دل من چو نور اندر آن تیره شب نخفته گشاده دل و بسته لب چنان دید روشن روانم به خواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب همه روی گیتی شب لاژورد از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد در و دشت برسان دیبا شدی یکی تخت پیروزه پیدا شدی نشسته برو شهریاری چو ماه یکی تاج بر سر به جای کلاه رده بر کشیده سپاهش دو میل به دست چپش هفتصد ژنده پیل یکی پاک دستور پیشش به پای بداد و بدین شاه را رهنمای مرا خیره گشتی سر از فر شاه وزان ژنده پیلان و چندان سپاه چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی ازان نامداران بپرسیدمی که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه ستارست پیش اندرش یا سپاه یکی گفت کاین شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سند به ایران و توران ورا بندهاند به رای و به فرمان او زندهاند بیاراست روی زمین را به داد بپردخت ازان تاج بر سر نهاد جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست نپیچد کسی سر ز فرمان اوی نیارد گذشتن ز پیمان اوی تو نیز آفرین کن که گویندهای بدو نام جاوید جویندهای چو بیدار گشتم بجستم ز جای چه مایه شب تیره بودم به پای بر آن شهریار آفرین خواندم نبودم درم جان برافشاندم به دل گفتم این خواب را پاسخ است که آواز او بر جهان فرخ است برآن آفرین کو کند آفرین بر آن بخت بیدار و فرخ زمین ز فرش جهان شد چو باغ بهار هوا پر ز ابر و زمین پرنگار از ابر اندرآمد به هنگام نم جهان شد به کردار باغ ارم به ایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه یاد اوست به بزم اندرون آسمان سخاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل سر بخت بدخواه با خشم اوی چو دینار خوارست بر چشم اوی نه کند آوری گیرد از باج و گنج نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج هر آنکس که دارد ز پروردگان از آزاد و از نیکدل بردگان شهنشاه را سربهسر دوستوار به فرمان ببسته کمر استوار نخستین برادرش کهتر به سال که در مردمی کس ندارد همال ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر زید شاد در سایهٔ شاه عصر کسی کش پدر ناصرالدین بود سر تخت او تاج پروین بود و دیگر دلاور سپهدار طوس که در جنگ بر شیر دارد فسوس ببخشد درم هر چه یابد ز دهر همی آفرین یابد از دهر بهر به یزدان بود خلق را رهنمای سر شاه خواهد که باشد به جای جهان بیسر و تاج خسرو مباد همیشه بماناد جاوید و شاد همیشه تن آباد با تاج و تخت ز درد و غم آزاد و پیروز بخت کنون بازگردم به آغاز کار سوی نامهٔ نامور شهریار
استاد متأسف هستم که شما هنوز دلیل انقلاب زبانی آتا ترک رو نمیدانید. زبان عثمانی مثل زبان شیرین کاملأ اورجینال فارسی از رسم الخط عربی استفاده میکرد, ولی مشکل بزرگی که وجود داشت بسیاری از حروف حروف ترکی را وقتی با الفبای عربی نوشته میشود خواننده قادر به تشخیص صحیح و تلفظ نمیشود, که یک بار در زمان سلطان عبدالمجید تصمیم به تغییر الفبا گرفته شد که میسر نشد, و سر انجام این امر به دست نابغه آن زمان که دشمنانش هم به آن اقرار کردن یعنی مصطفی کمال پاشا ( آتاتورک) انجام شد و از زیر عبای الفبای عربی آزاد شد ، ولی زبان کاملأ اورجینال فارسی هنوز از رسم الخلط و واژگان عربی استفاده می کند، حال خود ناگفته پیداست کدام زبان کپی پیست و کدام زبان با ۹۰۰۰۰ فعل (ترکی) که در فارسی کلأ ۳۰۰۰ فعل وجود دارد اورجینال است.
دوست عزیز زبان فارسی و ترکی چنان آمیختگی تمدنی دارند که قابل مقایسه نیستند و درکل ذات تکامل زبان با چنبن تعصب هایی بیگانه است، نگهبانان و بسیاری از اساتید زبان فارسی ترک زبانان بودند و اصلا این قرائت قومیتی فقط برای استعمار و حاصل ادبیات چپ در صد سال اخیر ایجاد شد ولی در خصوص زبانی که بدان نگاشته ای یادآور شوم فارسی یکی از سه ریشه ی زبانی است که به مرحله ی سوم و آخر تکامل زبانی دست یافته یعنی قدرت اشتقاق و بن سازی دارد و اتفاقا تعداد افعال کمتر بخاطر همین ریشه سازی یک مزیت است اگر به تعداد بود که زبان چینی با بیش از هزار لغت و بیشمار اسم و فعل باید کاملترین میبود ولی چینی در نزد زبانشناسان در سطح یک و ریشه زبانهای ترک و کره و ژاپن در سطح دوم هستند یعنی به مرحله ترکیب رسیده اند ولی کماکان برای هر حالتی واژه ی مخصوص خود را دارند که قاعده مندی آنرا دشوار میکنند همانطور که زبان اوستایی باوجود کاملترین زبان آوایی. و دستوری برای بقا چاره ای جز ساده کردن خود نداشت ولی زبانهای ترکی و چینی از نظر علم باستانشناسی بسیار مهمتر از سایر زبانها هستند چنانکه ترجمه کتیبه داریوش بدون دانستن این زبانها که به اصل و گذشته خود نزدیکتر هستند تقریبا ناممکن بود. مثلا چینی و زبان بومی استرالیا تقریبا بدون تغییر نسبت به زندگی صدها هزاران ساله انسان و حتی عصر نوسنگی در گذشته باقی مانده اند و گنجینه ارزشمندی از برای شناخت سیر تکامل بشر محسوب میشوند، اما چنانکه میبینی فارسی بخاطر قدرت بن سازی و انعطاف زبانی موفق به ثبت سه زبانی شد که زبان اساطیری را بغایت ادبی رساند و تمدن ساز شد و صاحب اسطوره،حتی فرهیختگان ترک نیز قرنها بهمین زبان کتابت میکردند در مورد الفبای امروزی فارسی هم ریشه آرامی دارد نه عرب و ایرانیها در تکامل آن بصورت رسم الخط امروزی نقش اساسی داشتند مثلا آ الهام از صدای گاو است و (با) بمعنی خانه،(الفبا) گاو و خانه مهمترین دارایی انسان باستان بوده و حروفش هم با همین واژگان شروع شده که ابتدا آرامی و بعد ایرانی است مثلا اعراب میگویند بیت (خانه)و لاتین میگوید آلفا بتا، خلاصه زبانها و فرهنگها باهم آمیخته هستند و مثل انسانها دگم و متعصب نیستند و هرکدام در زمینه ای تخصص و بسط یافته اند و برای شما نعمتی است که دو زبان میدانید و دراصل با اشتراکات و اوج هنر و وسعت دو فرهنگ آشنا میشوید اگر تعصبات وارداتی را کنار بگذاریم
Jozve qaterhaee hasty ke az bas gorosnegi keshidy ye chand ketab yafte ee va ba maserate khatere va khoshhaleye tamam o kamal shoro be khordan nemode ee .ca aknon nesheste va dar hale noshkhar elhamaty be mokhe qateriyat amade va aknon ezhare fazl o nemayeshe ahmaqane sokhanane copy shode az haman chand ketab ra ba goftary dar shane qaterha na adamiyan bayan mikony . Fahmidy che neveshtam ??????? Saleteye sadismy . 💨
حالا ما نمیفهمیم شما چرا اینقدر نگران و دستمال کش اهالی اناتولی هستید که جلوی هموطنان خودتون می ایستید و دعوا میکنید بخاطر اونا!!اخه به شما چه،!شمارو کجا میبرن بیچاره ها'اونا شمارو حتی ترکم نمیدونن میگن اذری لر!!پونصد سالم جنایت و قتل و عارتی هم که بنام رافضی ها تو اذربایجان کردن والا هیچ قومی تو ادربایجان نکرده'اوناهم فکر میکنی شما براشون مهمی'اصلا شمارو ادم حساب نمیکنن بدبختا' گور پدر هرچی غیر ایرونی'چه ترکش چه فارسش
گل پسر خط عربی خط کوفی بود بدون اعراب ونقطه که ایرانیا این خط رو درست کردن که در کنارش برای فارسی هم استفاده کردن و اگه از زبان فارسی ناراحتی برای چی میاین تو پیجهای فارسی , خب برین تو پیجهای ترکی و از 9000 فعلتون لذت ببرین چرا خودتون رو ناراحت میکنین 😐😐
آقای سالار ......مدینه گفتی وکبابم کردی ..عارف وقتی در همدان فوت کرد که سراسر ایران .وبا وسفلیس و کوری وکچلی و بدبختی گرفته بود ........ تو که اینقد .سنگ عارف را میزنی ...؟؟؟؟شما ترکها ...یا تورکها ......با شهریار چه کردید ؟؟؟؟؟؟همین چند صباح قبل ...در اوج فلاکت و بدبختی وووووووو فوت کرد ........کاش حداقل از حیدربابای شهریار .....خان قزی وخان ننه ..شهریار خجالت میکشیدید ..........
جناب سالار مصیبی .........عارف روزی درمیان مردم ما بود که اندیشه های .عمامه به سران دکاندار دین فروش حتی سلام کردن زن در معابر و انظار عمومی ممنوع بود ....عارف به ایران وایرانی پشت بسته بود نه به فارس ووو..... اما شهریار تو ......که حیدر بابا ..خان ننه ..ووووووو را سرود .....تو وامثال تو با او چه کردین ؟؟؟؟؟؟؟همین دیروز مگر در اوج .نداری .فلاکت ووووووووو فوت نکرد ؟؟؟؟؟؟؟؟تو و همفکران تو .با شهربار چه کردین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟.
مثلا به ترکیه دل میبست چی میشد احمق!!میشد یه بی ابروی کثافت مثل پیشه وری و الیار ماکونی و چهرگانی کسخل''اتفافا عاشق وطنش بود و شرافت داشت که هنوز نامش به نیکی یاد میشه و تا دنیا باقیسیت ابرو و عزت داره'وطنفروش حتما ناموس فروش هم هست چون ایران ناموسه و هرکی دشمنش باشه یه بی ناموس مادرجنده است
نخست : هم وطن های عزیز ترک همواره به راحتي در ایران عزیز زندگی کرده اند و خواهند کرد . دوم : این عزیزان در زمان شاه همیشه چهارشنبه ها برنده جایزه ممتاز بلیط بخت آزمایی می شدند و با بردشان لبنيات دو دهنه باز می کردنندـ. سوم : احمد کسروی ثابت نموده است که این عزیزان ترک نیستند بلکه ایرانی می باشند . چهار : " یکی است در این معامله ترکی و تازی حافظ , حدیث عشق بخوان بهر زبان که تو دانی ." و پنج : " چنین دارم از موبد پاک باد , چو ایران نباشد تن من مباد ." ( فردوسی )
@@اوشارهمدانلی فرقش اینه که ج.ا یک حکومت دینی و اسلامی هست و به خاطر ماهیت دینی که داره از باکو و ترکستان عثمانی و اعراب حمایت میکنه... اگر یک حکومت ملی و ایرانی بود از کردها و ارامنه و دیگر ایرانیان حمایت میکرد...
سرهنگ قلیاف با تندی به پیشهوری میگوید: «‘سنی گتیرن، سنه دییر گت. همان کسی که شما را آورده، حالا میگوید، شما باید بروید.نمایندگان شوروی در پاییز ۱۳۲۵، سران فرقه را دعوت کردند تا آنها را از تصمیم خود مطلع کنند. در این دیدار، سرهنگ قلیاف (معاون آتاکیشیوف، وزیر امنیت جمهوری آذربایجان شوروی که نقش رابط را میان تبریز و باکو بر عهده گرفته بود) از پیشهوری خواست که به کنارهگیری از فرقه بیندیشد و جانشینی برای خود انتخاب کند. پیشهوری در واکنش میگوید ‘آخر چطور میشود که من به این سادگی استعفا کنم؟ این نظر کیست؟ این رفتار جوانمردانهای نیست از سوی رفقای شوروی.’ در جواب سرهنگ قلیاف با تندی به پیشهوری میگوید: «‘سنی گتیرن، سنه دییر گت. همان کسی که شما را آورده، حالا میگوید، شما باید بروید’.» در نهایت، یک روز مانده به ۲۱ آذر ۱۳۲۵ نمایندگان باقروف به پیشهوری و دیگر رهبران بالای فرقه گفتند که بزودی چند ماشین می آیند تا آنها را به باکو ببرند. پیشهوری نیز آنگونه که خودش گفته علیرغم خواست خودش تبریز را ترک می کند
@یکرنگ س آخه یک سند دوسند نیست که... فکرکنم جامع ترین تحقیق رو در این مورد دکنر تورج اتابکی انجام داده...اما اگه ارجاع دم دستی میخواد ذیل جعفر پیشه وری و باقروف در آرشیو وزارت خارجه روسیه همین الان موجوده....الان اصل اسناد رو چاپ کرده.... در خود نت هم سرچ کنید هست.... یعنی حتی آب نمیخورده بدون اجازه مسکو این آقای پیشه وری
استاد مشیری نماد بزرگواری و غیرتمندی مردمان ایران زمین در خارج کشور است پاینده باشید استاد
France Naturalisation سوالات تضمینی برای گرفتن شهروندی فرانسه/ویدیو شماره 2.21/40 ua-cam.com/video/nxEQUyf6jLs/v-deo.html
مردك عقب موندهء جاعل چند تا سند و مدرك ارجينال و نقشهء اروپايى واست رو كنم كه آذربايجان شمالى به صورت تاريخى آذربايجان بوده؟
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب
جهان آفرین تا جهان آفرید
چنو مرزبانی نیامد پدید
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
چه گویم که خورشید تابان که بود
کزو در جهان روشنایی فزود
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت
زخاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فر او کان زر
مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
بدانستم آمد زمان سخن
کنون نو شود روزگار کهن
بر اندیشهٔ شهریار زمین
بخفتم شبی لب پر از آفرین
دل من چو نور اندر آن تیره شب
نخفته گشاده دل و بسته لب
چنان دید روشن روانم به خواب
که رخشنده شمعی برآمد ز آب
همه روی گیتی شب لاژورد
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد
در و دشت برسان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی
نشسته برو شهریاری چو ماه
یکی تاج بر سر به جای کلاه
رده بر کشیده سپاهش دو میل
به دست چپش هفتصد ژنده پیل
یکی پاک دستور پیشش به پای
بداد و بدین شاه را رهنمای
مرا خیره گشتی سر از فر شاه
وزان ژنده پیلان و چندان سپاه
چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی
ازان نامداران بپرسیدمی
که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه
ستارست پیش اندرش یا سپاه
یکی گفت کاین شاه روم است و هند
ز قنوج تا پیش دریای سند
به ایران و توران ورا بندهاند
به رای و به فرمان او زندهاند
بیاراست روی زمین را به داد
بپردخت ازان تاج بر سر نهاد
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
ز کشمیر تا پیش دریای چین
برو شهریاران کنند آفرین
چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست
نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارد گذشتن ز پیمان اوی
تو نیز آفرین کن که گویندهای
بدو نام جاوید جویندهای
چو بیدار گشتم بجستم ز جای
چه مایه شب تیره بودم به پای
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
به دل گفتم این خواب را پاسخ است
که آواز او بر جهان فرخ است
برآن آفرین کو کند آفرین
بر آن بخت بیدار و فرخ زمین
ز فرش جهان شد چو باغ بهار
هوا پر ز ابر و زمین پرنگار
از ابر اندرآمد به هنگام نم
جهان شد به کردار باغ ارم
به ایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم همه یاد اوست
به بزم اندرون آسمان سخاست
به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست
به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رود نیل
سر بخت بدخواه با خشم اوی
چو دینار خوارست بر چشم اوی
نه کند آوری گیرد از باج و گنج
نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج
هر آنکس که دارد ز پروردگان
از آزاد و از نیکدل بردگان
شهنشاه را سربهسر دوستوار
به فرمان ببسته کمر استوار
نخستین برادرش کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد همال
ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر
زید شاد در سایهٔ شاه عصر
کسی کش پدر ناصرالدین بود
سر تخت او تاج پروین بود
و دیگر دلاور سپهدار طوس
که در جنگ بر شیر دارد فسوس
ببخشد درم هر چه یابد ز دهر
همی آفرین یابد از دهر بهر
به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که باشد به جای
جهان بیسر و تاج خسرو مباد
همیشه بماناد جاوید و شاد
همیشه تن آباد با تاج و تخت
ز درد و غم آزاد و پیروز بخت
کنون بازگردم به آغاز کار
سوی نامهٔ نامور شهریار
یکی هم بسه. بشرطی که مورخش ذینفع نباشه. یا عرب باشه یا یونانی یا رومی یا چینی و یا هندی. good luck!
@@sael52 پیام شما برای بنده اصلا مفهوم نیست
یک دونه رو کن کافیه ، فقط نقاشیهای کلاس دوم ابتدایی علیف و اردوغان رو به اسم نقشه نذاری ، چون شما عقب افتاده ها ازین کارها زیاد میکنین
بسیار عالی ممنونیم از اطلاعات درست شما
خدارا شکر در تاریخ همیشه
مغلوب ترکها بودین مین نیز چنین خواهد شد اگر ایران امروز هست مدیون ترکا هست 🇦🇿🇦🇿🇦🇿🇦🇿🇹🇷🇹🇷🇹🇷🤘🤘🤘🤘🤘🤘😜😜😜😜😜😜😜😜😜
کس ننت. خوار کسه کیر تو لهجت که مینویسیم لهجت میزنه بیرون
ua-cam.com/video/XPfbC1aLQ6g/v-deo.html
جنگ روس با تورکها بوده نه ایران روس
تمام توده فارس از بالا تا پائین از ارمنیها حمایت کردن جواب این را خواهیم داد و آن تقسیم ایران هست ، حق به حق دار رسید، با این که دنیا حامی ارمنستان بود با این حال ارتش آذربایجان توانست ارمنستان را تسلیم کند،حالا اورگان تورک آذری میتوانند به خانهای خود برگردان و هم این طور ساکنین ارمنی اما قاتلان مردم تورک خوجالی باید محاکم شوند و ارمنستان میبایستی به خاطر سی سال اشغال به آذربایجان خسارت دهد، به امید بر قراری صلح، اضافه کنم که متاسفانه این مردم ساکن ارمنستان تحریک ارمنه خارج شدند وگرنه با تورکهای آذربایجان مشکلی
گرگ زادگی رو چه به اصالت
@@sili9104 فارسها تو هزار چهار صد سال گذشته همیشه کارد چاق دیگران بودن پاچه خوار ترکها بودن یا زیر عرب ها می خوابیدن سید تولید می کردن
کدام کشوری در جهان سراغ داری این همه امام زاده یعنی توله عرب توش باشه فقط هنر فارسها ایران است 😜😜😜😜
بسیار عالی و درست صحیح می فرمایید کاملا🙏🙏🙏👏👌👌👍👍👍
درود و سپاس بر استان شیرین سخن بهرام مشیری گرامی.
و سپاس از دستاندرکاران این برنامه
ua-cam.com/video/3DmFeh_RQkI/v-deo.html
باسپاس از شما استاد بهرام مشیری عزیز .🌷💅🌷
درود بر استاد عزیز
به امید ودر آرزوی ایران آزاد و سربلندی استاد عزیز
در قلب ما جا داری
خویدوده در دین زرتشتی: ازدواج با محارم یا همخوابگی با محارم؟
رضا مرادی غیاث آبادی
چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۱
در متون پهلوی و متون فقهی دین زرتشتی اصطلاحی به نام «خویدوده» دیده میشود که اغلب دانشمندان و پژوهشگران دین زرتشتی و مترجمان پهلوی آنرا به معنای «ازدواج با محارم/ ازدواج با نزدیکان» گرفتهاند (از جمله بنگرید به گفتاری از استاد جلیل دوستخواه: «خویدُدَه/ خویدودَس، رازوارهای در آموزهی پسین زرتشتی»). در باره خویدوده از جمله در کتابهای زرتشتی «روایت پهلوی»، «مینوی خرد»، «روایت آذرفرنبغ فرخزادان»، «ارداویرافنامه»، «دینکرد»، «دادستان دینی»، «روایات داراب هرمزد» و «زادسپرم» سخن رفته است. به موجب این متون، خویدوده پدر و دختر، خویدوه مادر و پسر، و خویدوده برادر و خواهر از شایستهترین و مهمترین دستورات دینی زرتشتی و بزرگترین ثوابها است که اجرای آن موجب رسیدن سریعتر به بهشت، و اختلال در اجرای آن جزو بزرگترین گناهان دانسته میشده است (مینوی خرد، بخش ۳۵ و ۳۶؛ روایت پهلوی، فصل هشتم).
آذرفرنبغ (موبد بزرگ زرتشتی) در فصل هشتادم از کتاب سوم دینکرد، خویدوده را سنتی برگرفته از آمیزش اهورامزدا با دخترش سپندارمذ میداند که مشی و مشیانه (نخستین آدمیان و نخستین برادر و خواهر) آنرا ادامه دادند تا به نسل همه مردمان گیتی برسد. او هرگونه آمیزش به غیر از روش خویدوده را با آمیزش گرگ و سگ، و آمیزش اسب و خر مقایسه میکند که محصول جفتگیری آنها از نظر نژادی پست و فرومایه خواهد شد. این نکتهای است که مورد توجه و تأکید زادسپرم (پیشوای بزرگ زرتشتیان) نیز قرار گرفته و در بخش بیست و ششم کتاب گزیدههای زادسپرم، خویدوده را موجب تولید نسل پاک دانسته است.
آذرفرنبغ هر کس را که با خویدوده مخالفت ورزد و آنرا سبک بشمارد، از تبار دیوان و دشمنان مردم میداند. (همچنین بنگرید به: «آیین مزدک به روایت دینکرد: تنها متن بازمانده از گفتگوی مزدکیان با روحانیت زرتشتی»). او همچنین در پاسخ به مخالفان خویدوده و برای توجیه و تبلیغ دینی و ذکر محاسن آن، یادآور شده است که آیا بهتر نیست اگر زخمی در آلت مادر یا خواهر یا دختر وجود داشته باشد، پدر یا پسر یا برادر آنرا ببینند و بر آن دست برند و مرهم نهند؟
در فصل هشتم از متن «روایت پهلوی» برای تشویق مردم به اجرای خویدوده چنین توجیهی را آوردهاند که اهورامزدا به زرتشت دستور اجرای خویدوده را میدهد و میگوید این کاری است که من با دخترم سپندارمذ انجام دادم و مشی نیز با مشیانه انجام داد.
در فصل ۸۶ از متن پهلوی ارداویرافنامه به زنان هشدار داده شده است که چنانچه از خویدوده خودداری کنند و آنرا سبک بشمارند، وارد دوزخ خواهند شد و در آنجا مارهای بزرگی وارد اندام تناسلیاشان خواهد شد و از دهانشان بیرون خواهد آمد.
به موجب فتوای بیستم از مجموعه فتاوی موجود در کتاب «روایت آذرفرنبغ فرخزادان» اگر دختر یا خواهر مردی به خویدوده با او رضایت و موافقت نداشته باشند، مرد میتواند از زور استفاده کند و زن را وادار به اینکار کند.
چنین تهدیدهایی نشانه آنست که عموم مردم از این دستور دینی رویگردان بودهاند و موبدان میکوشیدهاند تا با نسبت دادن خویدوده به اهورامزدا و زرتشت و بیان تشویق از یکسو و تهدید از سویی دیگر، مردم را وادار به انجام آن کار کنند. نشانه دیگری از رویگردانی مردم این است که در پایان بخش هشتم از کتاب روایت پهلوی، زرتشت به اهورامزدا میگوید: «این کار سخت و دشواری است و چگونه میتوانم خویدوده را در میان مردم رواج دهم؟» و اهورامزدا جواب میدهد: «به چشم من نیز چنین است، اما وقتی کردار نیک باشد، نباید دشوار و سخت باشد. به خویدوده کوشا باش و دیگران را نیز کوشا کن».
اما نکتهای که نگارنده قصد دارد آنرا در این گفتار پیش بکشد، اینست که با توجه به برخی شواهد، به نظر میرسد که منظور از خویدوده منحصراً «ازدواج با محارم» نیست و معنای «همخوابگی با محارم» را نیز میدهد. چه به شکل ازدواج باشد و چه به شکل همبستریهای موردی یا مکرر. به این عبارتها که در فصل هشتم کتاب روایت پهلوی آمده است، توجه کنیم و ببینیم آیا این توصیههای دینی مفهوم «ازدواج» را میرساند یا مفهوم «همخوابگی» را:
«اگر مردی یک خویدوده با مادر و یکی نیز با دخترش کند، آنکه با مادر بوده، برتر از دختر است». «اگر با دختر و خواهرش خویدوده کرده باشد، آنکه با دختر بوده، برتر از آنست که با خواهر بوده باشد». «اگر پدری با دختر حلالزاده و تنی خودش خویدوده کند، برتر است؛ اما اگر با دختر نامشروع خودش که محصول آمیزش با زن دیگران بوده باشد، خویدوده کند، باز هم ثواب میبرد». «روزی جمشید با خواهرش جمک بخوابید و از ثواب این همخوابگی بسیاری از دیوان بشکستند و بمردند». «اهورامزدا به زرتشت گفت که خویدوده بهترین و برترین کارها است. کسی که یکبار نزدیکی کند، هزار دیو میمیرد؛ اگر دوبار نزدیکی کند، دو هزار دیو میمیرد؛ اگر سه بار نزدیکی کند، سه هزار دیو میمیرد؛ اگر چهار بار نزدیکی کند، مرد و زن رستگار خواهند شد». «پسر به مادر و پدر به دختر و برادر به خواهر باید بگوید که تن خود را برای آمیزش کردن به من بده تا اهورامزدا را خشنود کنیم و جای نیکی در بهشت بیابیم».
عبارات بالا و بخصوص انجام چندین باره خویدوده توسط یک شخص بر روی مادر و خواهر و دختر خود، نشان میدهد که منظور از خویدوده در دین بهی زرتشتی «ازدواج با محارم» نیست، بلکه «همخوابگی و آمیزش با محارم» است.
آذرفرنبغ پسر فرخزاد، دینکرد، ترجمه فریدون فضیلت، کتاب سوم، جلد یکم، تهران، ۱۳۸۱، صفحه ۱۴۳ تا ۱۵۲.
ارداویرافنامه، ترجمه به فرانسه از فیلیپ ژینیو، ترجمه به فارسی از ژاله آموزگار، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۲، صفحه ۹۱.
روایت آذرفرنبغ فرخزادان، ترجمه حسن رضائی باغبیدی، تهران، ۱۳۸۴، صفحه ۱۶٫
روایت پهوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، تهران، ۱۳۹۰، صفحه ۲۱۹ تا ۲۲۹.
زادسپرم، گزیدههای زادسپرم، ترجمه محمدتقی راشد محصل، تهران، ۱۳۶۶، صفحه ۳۷.
مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، ویرایش سوم، تهران، ۱۳۸۰، صفحه ۵۰ تا ۵۲.
گفتارهای دیگر:
رنجهای بشری ۱۲۷: اجبار زن به ازدواج با محارم در دین زرتشتیخویدوده: ازدواج با محارم در دین زرتشتیرنجهای بشری ۲۳۰: وظایف زن در قبال شوهر در دین زرتشتیرنجهای بشری ۱۳۱: انتخاب شوهر در فقه زرتشتیرنج های بشری ۷۷: مجازات زن بخاطر گناه مرد در دین زرتشتی
موضوع: رنجهای بشری کلیدواژهها: حقوق زنان, دین زرتشتی
علیرضا جدیری
"...ازدواج با محارم یا همخوابگی با محارم..."
بنا بر حدیث معتبر محمد ابن عبدالله پیام اور اسلام با محارم خودش همخوابه شد. نام دختره زینب بود. زینب بنت جحش.
شوهر دختره ذید نام داشت. ذید پسر محمد بود.
همخوابگی با محارم رسم همه ی بزرگان دنیا بوده و هنوز هم هست.راه دوری نریم.همین چند سال پیش مسعود رجوی با یکی از محارم همخوابه شد. نام دختره مریم قجر عضدانلو ابریشم چی بود.ابریشم چی شوهر مریم بود.ابریشم چی دوست جون جونی ی مسعود بود.اینقد این همخوابگی با محارم مسعود را کیفور کرد ک ب شوهره گف من زنتو میخام.
@@bengeshtihosheguni186 اولا اثبات احمق بودن تمامی نژادپرستان در همین سخنان سخیف است دوما هرچه به کار پیامبر ایراد هم بگیری بالاخره همسر زید بعداز طلاق به ازدواج رسمی او در آمد این زنا با محارم نیست در ضمن زید پسر خوانده پیامبر بود نه پسر واقعی پیامبر مریم رجوی هم بعداز طلاق به ازدواج مسعود بییشرف در آمد اما مشکل بسیار اساسی شما نژادپرستان احمق پان فارس در این است که نه تنها دین و آیین گذشتگان خود را محکوم واز آن اعلام برائت نمیکنید بلکه با دهن پر هم از آن حمایت و هم به آن افتخار هم میکنید مشکل اینجاست
@@bengeshtihosheguni186بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب
جهان آفرین تا جهان آفرید
چنو مرزبانی نیامد پدید
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
چه گویم که خورشید تابان که بود
کزو در جهان روشنایی فزود
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت
زخاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فر او کان زر
مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
بدانستم آمد زمان سخن
کنون نو شود روزگار کهن
بر اندیشهٔ شهریار زمین
بخفتم شبی لب پر از آفرین
دل من چو نور اندر آن تیره شب
نخفته گشاده دل و بسته لب
چنان دید روشن روانم به خواب
که رخشنده شمعی برآمد ز آب
همه روی گیتی شب لاژورد
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد
در و دشت برسان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی
نشسته برو شهریاری چو ماه
یکی تاج بر سر به جای کلاه
رده بر کشیده سپاهش دو میل
به دست چپش هفتصد ژنده پیل
یکی پاک دستور پیشش به پای
بداد و بدین شاه را رهنمای
مرا خیره گشتی سر از فر شاه
وزان ژنده پیلان و چندان سپاه
چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی
ازان نامداران بپرسیدمی
که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه
ستارست پیش اندرش یا سپاه
یکی گفت کاین شاه روم است و هند
ز قنوج تا پیش دریای سند
به ایران و توران ورا بندهاند
به رای و به فرمان او زندهاند
بیاراست روی زمین را به داد
بپردخت ازان تاج بر سر نهاد
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
ز کشمیر تا پیش دریای چین
برو شهریاران کنند آفرین
چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست
نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارد گذشتن ز پیمان اوی
تو نیز آفرین کن که گویندهای
بدو نام جاوید جویندهای
چو بیدار گشتم بجستم ز جای
چه مایه شب تیره بودم به پای
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
به دل گفتم این خواب را پاسخ است
که آواز او بر جهان فرخ است
برآن آفرین کو کند آفرین
بر آن بخت بیدار و فرخ زمین
ز فرش جهان شد چو باغ بهار
هوا پر ز ابر و زمین پرنگار
از ابر اندرآمد به هنگام نم
جهان شد به کردار باغ ارم
به ایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم همه یاد اوست
به بزم اندرون آسمان سخاست
به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست
به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رود نیل
سر بخت بدخواه با خشم اوی
چو دینار خوارست بر چشم اوی
نه کند آوری گیرد از باج و گنج
نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج
هر آنکس که دارد ز پروردگان
از آزاد و از نیکدل بردگان
شهنشاه را سربهسر دوستوار
به فرمان ببسته کمر استوار
نخستین برادرش کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد همال
ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر
زید شاد در سایهٔ شاه عصر
کسی کش پدر ناصرالدین بود
سر تخت او تاج پروین بود
و دیگر دلاور سپهدار طوس
که در جنگ بر شیر دارد فسوس
ببخشد درم هر چه یابد ز دهر
همی آفرین یابد از دهر بهر
به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که باشد به جای
جهان بیسر و تاج خسرو مباد
همیشه بماناد جاوید و شاد
همیشه تن آباد با تاج و تخت
ز درد و غم آزاد و پیروز بخت
کنون بازگردم به آغاز کار
سوی نامهٔ نامور شهریار
زنده باد آذربایجان 😎
برادران مدینه از طبیعت فقط گردنه رو دوست داشتن.😂😂😂عالی بود
🧬جزئیات دقیق چهار نژاد حاضر در ایران را با دقت بخوانید و پخش کنید تا از بیماری های ژنتیکی مرگبار نوزادان پیشگیری کنید❤️💵❤️؛
۱- #نژاد_آریایی با بیش از پنجاه هزار سال تاریخ شهر نشینی و تمدن و فرهنگ؛ قد بلند۱۹۰cm لاغر مانکن کمرباریک٬مو خرمایی موهای نرم و خوشحالت و پرپشت٬ ابرو کمان٬چشم های درشت وخمار شهلایی مژه های بلند چشم عسلی٬ لب قلوه ایی دهان غنچه ایی ٬چانه کوچک جمجمه بزرگ و صورت باریک وکشیده استخوانی٬ نرمه گوش جدا٬ فاصله چشم ها کم و بسیار باهوش مثال؛ راکی٬آرنولد٬ جنیفر لوپز٬شکیرا٬آیاشواره٬سوفیالورن٬ رونالدو٬ بوفون٬ شماخر٬نیوتن٬تسلا٬رازی٬بهرام چوبینه٬فردین٬مرجان سینما٬مرلین مونرو٬خیام٬باباطاهر٬یوری بویکا شکست ناپذیر...بهترین بهترین ها نژاد پاک آریا هستند🧬🧬😍❤️
۲- #نژاد_بربرها ؛چشم آبی٬تپل٬قدمتوسط٬هوش متوسط٬ ...
۳- #نژادعرب( سپاه محمد٬دزدان مدینه)؛سیاه پوست و سبزه٬ چاق ابله٬ بینی منقاری ٬ دهان گشاد بدون لب(نصفه تکامل یافته) چشم وابرو سیاه٬بدون مژه(نصفه تکامل یافته) و مو پرکلاغی٬ موفرفری پشم گوسفندی سیاه٬ نرمه گوش چسبیده٬ جمجمه کوچک٬کله کدویی٬ خپل خنگ٬باسن گنده٬استخوان لگن عرب پهن است٬ هیکل عرب کوزه ایی یا بشکه ایی است🛢😂موفرسیاه گوریل سان نیمه تکامل یافته٬...💵💊💉☠💵⚡️☠💰
۴- #نژادچنگیزخان_ترک_مغول آدمخوار یا #ترک_مونگول؛ دماغ خوکی٬ استخوان سر گرد(تریزمی21)٬کچل(بوزینه سان) و سر طاس(سندروم دان)٬ چشم ضعیف تنگ(دیابت دارند وکبد نیمه تکامل یافته )عینکی(موش کور) و زرد پوست(فاقد آنزیم کبد برای تجزیه بیلی روبین زرد و چرب و کبد نیمه تکامل یافته و چربی خون و مشکلات قلبی عروقی)💔🖤 کوتوله(قد خر) ٬گره گوری(کور و کچل و کوتوله) و بوزینه سان نیمه تکامل یافته...💵💊💉☠💵⚡️☠💰 #دکترنروید💵💊💉☠⚡️☠💰
علل امراض ژنتیک و سوتغذیه است و قابل پیشگیری است🧬🧬🍏❤️
داروشیمیایی عوارضدارسرطانزا💊💉☠جیب بری #دکتردزدقاتل_زالوصفت است💵💊💉☠⚡️☠💰ساعت پرستار٬ربات جراح🧵🧷و دکترگوگل حفظیات پزشکی را انجام میدهند💻💵❤️ پخش کنید همه دانا شوند😍❤️
@silent hawk به امید روزی که عموم مردم به روشنگری وحقیقت داستان پی ببرند.پیشنهاد میکنم به رادیو مانی سری بزنید استادانی همچون یغمایی عزیز.سلیمانی گرامی .و مانی بزرگوار مثلت روشنگری و آگاهی رو تشکیل دادند که بسیار دیدنی میباشد
با سپاس
@silent hawk آفرین,رستگاری همین ست,بی رنگ شدن,تعلق به آیینی نداشتن ,افرین,آفرین,
@silent hawk بنظرم اگر کینه مشیری را نسبت به ما ترکهای آذربایجان یا ترکیه را می دیدی بعد تسمیم می گرفتی
معاهدههای ترکمان چای و گلستان هر دو بین ترکها و روس ها بوده هیچ وقت فارسها در جنگ شرکت نمی کردن چون عرضه چنین کاری ندارن همیشه تاریخ بازنده جنگ بودن از ۱۴۰۰سال پیش دلاور مردان همیشه ترکها بودن تاریخ گواه است مشیری خیلی کینه از ترکها داره بارها هم اعتراف کرد فاشیزم فارس خود خواه هست
@silent hawk پ ک ک یا ی پ گ اگر نیازی به نیرو جنگجو در آذربایجان باشد که نیست این طرف رود میلیونها نفر آماده جنگه
تهمت زدن کاری نداره که
این ارمنی اشغالگر کثیف است از مزدوران پ ک ک و ی پ ک استفاده می کند 🇹🇷🇹🇷🇹🇷🇹🇷🇹🇷🇹🇷🇹🇷🤘🤘🤘🇦🇿🇦🇿🇦🇿🇦🇿🇦🇿🇦🇿🇦🇿🇮🇱🇮🇱🇮🇱🇮🇱🇮🇱🇮🇱🇮🇱👆👆👆👆👆👆👆
درود برشما استاد گرامی ممنون ازتون❤🌹
یاشا ایران منیم گوزل وطنیم❤️❤️❤️
Sicim iran toprghini
Sicim iran toprghini
درود بر شما هموطن'پاینده ایران❤🇮🇷👍🏼
@@اوشارهمدانلی سیکیم تو کس ننه تو و اردوغان کسته مادر''کسکش''سیکیم تو جد و ابات حرومزاده'خارکسده' گوه میخوری درست بخور کسکش' خار هر چی گوهخور ایران و گاییدم حرومی''شما چه تخم حرومی هستین تو ایران پس افتادین'بی ناموسا
@@اوشارهمدانلی سیکیم تو کس ننه تو و اردوغان کسته مادر''کسکش''سیکیم تو جد و ابات حرومزاده'خارکسده' گوه میخوری درست بخور کسکش' خار هر چی گوهخور ایران و گاییدم حرومی''شما چه تخم حرومی هستین تو ایران پس افتادین'بی ناموسا
درود بر استاد گران ارج استاد بهرام مشیری عزیز عمرت دراز بهترین استفاده را بنده از بیانات شما کردم از تمام افغانهای عزیز خواهش میکنم که به این برنامه ها توجه کنند خیلی عالی است
پارسی بگوییم.
چند واژهٔ ساده ولی کلیدی و پربسامد پارسی:
۱. نگوییم مثل ....
بگوییم مانند، همانند، همچون
۲. نگوییم مثلاً....
بگوییم برای نمونه
۳. نگوییم طور....
بگوییم گونه، جور
(این طوری = این گونه،
اینجوری....
چطور = چگونه، چه جوری)
۴. نگوییم تعداد...
بگوییم شمار، شماره
۵. نگوییم عده...
بگوییم گروه، دسته
۶. نگوییم بعضی....
بگوییم برخی، گروهی
۷. نگوییم بعضاً، بعضی وقتها....
بگوییم گاهی، هر از گاهی،... گاه گاهی
۸. نگوییم وقت....
بگوییم وخت، زمان، هنگام، گاه
۹. نگوییم قبل،....
بگوییم پیش، پیشین،
قبلاً = پیشتر، پیش از این
۱۰. نگوییم بعد.....
بگوییم سپس، پس
بعد از = پس از
بعداً = دیرتر، زمانی دیگر، وختی دیگر
۱۱. نگوییم خیلی، زیاد...
، بگوییم بسیار، فراوان
۱۲. نگوییم ممنون، متشکرم، خیلی ممنون، مرسی...
بگوئیم سپاس، سپاسگزار، بسیار سپاس
با بکار گیری تنها این اندک واژگان بالا، درسد (درصد) چشمگیری (قابل توجهی) از سخنانمان پارسی میشود.
در جهان بگونه میانگین هر کودک هشت ساله در هر روز ده ۱۰ واژه نو را یاد میگیرد ...روزانه.
نگوییم از یک کودک، کم توان تر هستیم.
اگر شرم می کنیم (خجالت می کشیم) در میان دوستان آن واژگان را به کار ببریم (استعمال کنیم), دست کم (اقلا) از آنها در 'نوشتن' و در دیدگاه ها (کامنت ها) بهره بگیریم (استفاده کنیم).بدین گونه، کم کم (به تدریج) شمار پارسی "نویسان" زیاد میشود و به اندازهٔ بسنده (کافی)
Critical Mass
میرسد که دیگر برای مردم، پیش پا افتاده (عادی) و بهنجار (معمولی) بشود.
هنگاميکه گروه زیادی از مردم برای شان اینگونه نوشتن یک خو (عادت) و هنجار بشود، دیگر شرم نخواهند کرد که آنها را نه تنها در "نوشتار"، که با "دهان" هم بگویند و به زبان بیاورند.
این نیازمند کمی کوشش و بردباری است.
.
با درود به شما اریایی گرامی، زیاد و وقت (وخت) واژه هایی عربی اند.
@@bennyvanilly
سپاس از یاری تان دوست گرامی. واژه «زیاد» همانگونه که گفتید پارسی نیست. ویرایش کردم.
@@bennyvanilly
درباره واژه «وقت», بررسی کردم. من که خودم زبانشناس نیستم و تنها از روی دلبستگی دنبال میکنم. بن مایه های (منابع) من همین تارکده (اینترنت) است و «واژه نامه پارسی سره» که کاری است از فرهنگستان زبان پارسی.
در همه این بنمایه ها گفته شده که واژه وخت یک واژه پارسی و واژه وقت تنها عربی شده آن است. به گفته دیگر آنها میگویند این واژه ریشه اش پارسی است.
@@sp-- بسیار زیبایست کارو اندیشه شما. ایرانی بودن واژه وخت پذیرفتنی است، چون شاید همریشه واژه بخت باشد. به هر گونه سپاسگزارم و کار شما را می ستاییم
@@bennyvanilly
.همچنین دلبستگی و مهر شما به پارسی گویی، آفرین دارد و ستودنی است
.در تارکده (اینترنت)، چندین تارنما (وبسایت) است که برابر پارسی را میدهد
:مانند
taravat-bahar.org/barabaryab/barabaryab.php
.به امید اینکه شمار مهرورزان و دلبستگان به پارسی گویی (و یا دستکم پارسی نویسی) بیشتر و بیشتر بشود
💙💙💙درود بر استاد استادان و تشکر فراوان از زحمات شما بزرگوار
آقای مُشیری خیلی سپاسگزارم ازاینکه سعی دربذرفرهنگ وافشان آن...
ومخصوصاًراجع به تاریخ گرانبهای ایران وفرهنگ وشعرونثر....خیلی زحمت میکشید
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب
جهان آفرین تا جهان آفرید
چنو مرزبانی نیامد پدید
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
چه گویم که خورشید تابان که بود
کزو در جهان روشنایی فزود
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت
زخاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فر او کان زر
مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
بدانستم آمد زمان سخن
کنون نو شود روزگار کهن
بر اندیشهٔ شهریار زمین
بخفتم شبی لب پر از آفرین
دل من چو نور اندر آن تیره شب
نخفته گشاده دل و بسته لب
چنان دید روشن روانم به خواب
که رخشنده شمعی برآمد ز آب
همه روی گیتی شب لاژورد
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد
در و دشت برسان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی
نشسته برو شهریاری چو ماه
یکی تاج بر سر به جای کلاه
رده بر کشیده سپاهش دو میل
به دست چپش هفتصد ژنده پیل
یکی پاک دستور پیشش به پای
بداد و بدین شاه را رهنمای
مرا خیره گشتی سر از فر شاه
وزان ژنده پیلان و چندان سپاه
چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی
ازان نامداران بپرسیدمی
که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه
ستارست پیش اندرش یا سپاه
یکی گفت کاین شاه روم است و هند
ز قنوج تا پیش دریای سند
به ایران و توران ورا بندهاند
به رای و به فرمان او زندهاند
بیاراست روی زمین را به داد
بپردخت ازان تاج بر سر نهاد
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
ز کشمیر تا پیش دریای چین
برو شهریاران کنند آفرین
چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست
نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارد گذشتن ز پیمان اوی
تو نیز آفرین کن که گویندهای
بدو نام جاوید جویندهای
چو بیدار گشتم بجستم ز جای
چه مایه شب تیره بودم به پای
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
به دل گفتم این خواب را پاسخ است
که آواز او بر جهان فرخ است
برآن آفرین کو کند آفرین
بر آن بخت بیدار و فرخ زمین
ز فرش جهان شد چو باغ بهار
هوا پر ز ابر و زمین پرنگار
از ابر اندرآمد به هنگام نم
جهان شد به کردار باغ ارم
به ایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم همه یاد اوست
به بزم اندرون آسمان سخاست
به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست
به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رود نیل
سر بخت بدخواه با خشم اوی
چو دینار خوارست بر چشم اوی
نه کند آوری گیرد از باج و گنج
نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج
هر آنکس که دارد ز پروردگان
از آزاد و از نیکدل بردگان
شهنشاه را سربهسر دوستوار
به فرمان ببسته کمر استوار
نخستین برادرش کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد همال
ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر
زید شاد در سایهٔ شاه عصر
کسی کش پدر ناصرالدین بود
سر تخت او تاج پروین بود
و دیگر دلاور سپهدار طوس
که در جنگ بر شیر دارد فسوس
ببخشد درم هر چه یابد ز دهر
همی آفرین یابد از دهر بهر
به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که باشد به جای
جهان بیسر و تاج خسرو مباد
همیشه بماناد جاوید و شاد
همیشه تن آباد با تاج و تخت
ز درد و غم آزاد و پیروز بخت
کنون بازگردم به آغاز کار
سوی نامهٔ نامور شهریار
روز گل و گرز!!! مردم، راه آزادی فقط و فقط و فقط همین است و بس: قرار بگذاریم بین خودما، ملت ایرات، یک روز معین، ساعت 8 صبح، همه مردم، در همه شهرها، در همه شهرک ها، در همه روستاها، زن و مردو پیرو جوان، در یک دست گل برای نیروهایی که به مردم میپیوندند، و در یک دست گرز برای زدن بر فرق خشونت ورزان، همگی درهای خانه هایمان را در یک لحظه باز کنیم و مثل سیل، همانطور که دریچه های سیل گیرهای سد باز میشوند سیلی راه بیاندازیم که بنیاد استبداد را بکند. پیشنهاد میکنم آن روز را، روز "گل و گُرز" بنامیم. اگر این پیام را دوست دارید، آنرا به دیگران هم بفرستید.
آقا مشیری کجا میتونم ببینمت که با هم بشینیم پا بساط با بافور چون تو هم منقلی خوبی هستی سالار
آقای ملکی به مامانت بگو بساتو جور کنه ما هم هستیم
@@amoghlee1 برو بابا سیکتیر
@@amoghlee1 توبگو آبجیت بساتتو جورکنه من هم میاگ خارکسه
درودبراستاد مشیری وهمه میهنان
اینهمه شهر از ایران شد جدا*********ما هنوز اندر غم باغ فدک برسر زنیم@!!!!
سپاس
درود بر شما جناب استاد بهرام مشیری فرهیخته
زنده باد آزادی
ولی اقای استاد مشیری نمی دونم هر وقت بر نامه شما رو نگاه می کنم و شما رو می بینم نمی دونم چرا بوی سیگارو قلیون شیره و بافور به مشامم میاد ...البته ببخشید استاد
خب چون قبل شروع بر نامه اینها را مصرف میکنی یا اینکه پای سخنان استاد تریاک میچسبه داری میکشی بوش می پیچه
🙏🙏🙏🙏🌹🌹🌹
زنده باد آزادی ❤️❤️
یک مشت هذیان در مورد آذربایجان گفتی و خوشحالی که باسوادی خدا شفات بده جناب.
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب
جهان آفرین تا جهان آفرید
چنو مرزبانی نیامد پدید
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
چه گویم که خورشید تابان که بود
کزو در جهان روشنایی فزود
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت
زخاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فر او کان زر
مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
بدانستم آمد زمان سخن
کنون نو شود روزگار کهن
بر اندیشهٔ شهریار زمین
بخفتم شبی لب پر از آفرین
دل من چو نور اندر آن تیره شب
نخفته گشاده دل و بسته لب
چنان دید روشن روانم به خواب
که رخشنده شمعی برآمد ز آب
همه روی گیتی شب لاژورد
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد
در و دشت برسان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی
نشسته برو شهریاری چو ماه
یکی تاج بر سر به جای کلاه
رده بر کشیده سپاهش دو میل
به دست چپش هفتصد ژنده پیل
یکی پاک دستور پیشش به پای
بداد و بدین شاه را رهنمای
مرا خیره گشتی سر از فر شاه
وزان ژنده پیلان و چندان سپاه
چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی
ازان نامداران بپرسیدمی
که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه
ستارست پیش اندرش یا سپاه
یکی گفت کاین شاه روم است و هند
ز قنوج تا پیش دریای سند
به ایران و توران ورا بندهاند
به رای و به فرمان او زندهاند
بیاراست روی زمین را به داد
بپردخت ازان تاج بر سر نهاد
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
ز کشمیر تا پیش دریای چین
برو شهریاران کنند آفرین
چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست
نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارد گذشتن ز پیمان اوی
تو نیز آفرین کن که گویندهای
بدو نام جاوید جویندهای
چو بیدار گشتم بجستم ز جای
چه مایه شب تیره بودم به پای
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
به دل گفتم این خواب را پاسخ است
که آواز او بر جهان فرخ است
برآن آفرین کو کند آفرین
بر آن بخت بیدار و فرخ زمین
ز فرش جهان شد چو باغ بهار
هوا پر ز ابر و زمین پرنگار
از ابر اندرآمد به هنگام نم
جهان شد به کردار باغ ارم
به ایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم همه یاد اوست
به بزم اندرون آسمان سخاست
به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست
به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رود نیل
سر بخت بدخواه با خشم اوی
چو دینار خوارست بر چشم اوی
نه کند آوری گیرد از باج و گنج
نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج
هر آنکس که دارد ز پروردگان
از آزاد و از نیکدل بردگان
شهنشاه را سربهسر دوستوار
به فرمان ببسته کمر استوار
نخستین برادرش کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد همال
ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر
زید شاد در سایهٔ شاه عصر
کسی کش پدر ناصرالدین بود
سر تخت او تاج پروین بود
و دیگر دلاور سپهدار طوس
که در جنگ بر شیر دارد فسوس
ببخشد درم هر چه یابد ز دهر
همی آفرین یابد از دهر بهر
به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که باشد به جای
جهان بیسر و تاج خسرو مباد
همیشه بماناد جاوید و شاد
همیشه تن آباد با تاج و تخت
ز درد و غم آزاد و پیروز بخت
کنون بازگردم به آغاز کار
سوی نامهٔ نامور شهریار
بفرمایید کجاش هذیان بود؟ اران و شیروان؟
@@simonbudinas1479 شما اینقدر بدبخت هستید که وقتی صدو نود هشت کشور عضو سازمان ملل آنجا را با نام رسمی کشور جمهوری آذربایجان به رسمیت میشناسند باز هم میخواهید جعل نام کنید واقعا احمقتر از نژادپرستان پان فارس منکه سراغ ندارم
@@علیرضاجدیری-ق6ن چه ربطی داره؟ 198 کشور جهان که هیچی، کل مردم دنیا هم به اونجا بگن جمهوری آذربایجان ما میدونیم که نه جمهوری ازش در میاد و نه آذربایجان، در آینده هم تاریخ اثبات میشه و بقیه هم یاد میگیرن که نمیشه با اسم جعل کردن تاریخ رو جعل کرد. اونجا حکومت جعلی باکوئه.
@@simonbudinas1479 داداش زنده باد خلیج تا ابد عربی
استاد مشیری کسروی زمان و نماد مصدق🙌
👏👏👏
@SAMAN YAVARI که صد البته یادگار زمان # چاپید_شاه است !
★
@@aryatorkashvand6080 ☆
@@اشکسیزدهم-ت4ل 👌😁
سلام درود براستاد بهرام مشیری گرامی سپاسگزاری از برنامه سرزمین جاوید
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب
جهان آفرین تا جهان آفرید
چنو مرزبانی نیامد پدید
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
چه گویم که خورشید تابان که بود
کزو در جهان روشنایی فزود
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت
زخاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فر او کان زر
مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
بدانستم آمد زمان سخن
کنون نو شود روزگار کهن
بر اندیشهٔ شهریار زمین
بخفتم شبی لب پر از آفرین
دل من چو نور اندر آن تیره شب
نخفته گشاده دل و بسته لب
چنان دید روشن روانم به خواب
که رخشنده شمعی برآمد ز آب
همه روی گیتی شب لاژورد
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد
در و دشت برسان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی
نشسته برو شهریاری چو ماه
یکی تاج بر سر به جای کلاه
رده بر کشیده سپاهش دو میل
به دست چپش هفتصد ژنده پیل
یکی پاک دستور پیشش به پای
بداد و بدین شاه را رهنمای
مرا خیره گشتی سر از فر شاه
وزان ژنده پیلان و چندان سپاه
چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی
ازان نامداران بپرسیدمی
که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه
ستارست پیش اندرش یا سپاه
یکی گفت کاین شاه روم است و هند
ز قنوج تا پیش دریای سند
به ایران و توران ورا بندهاند
به رای و به فرمان او زندهاند
بیاراست روی زمین را به داد
بپردخت ازان تاج بر سر نهاد
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
ز کشمیر تا پیش دریای چین
برو شهریاران کنند آفرین
چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست
نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارد گذشتن ز پیمان اوی
تو نیز آفرین کن که گویندهای
بدو نام جاوید جویندهای
چو بیدار گشتم بجستم ز جای
چه مایه شب تیره بودم به پای
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
به دل گفتم این خواب را پاسخ است
که آواز او بر جهان فرخ است
برآن آفرین کو کند آفرین
بر آن بخت بیدار و فرخ زمین
ز فرش جهان شد چو باغ بهار
هوا پر ز ابر و زمین پرنگار
از ابر اندرآمد به هنگام نم
جهان شد به کردار باغ ارم
به ایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم همه یاد اوست
به بزم اندرون آسمان سخاست
به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست
به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رود نیل
سر بخت بدخواه با خشم اوی
چو دینار خوارست بر چشم اوی
نه کند آوری گیرد از باج و گنج
نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج
هر آنکس که دارد ز پروردگان
از آزاد و از نیکدل بردگان
شهنشاه را سربهسر دوستوار
به فرمان ببسته کمر استوار
نخستین برادرش کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد همال
ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر
زید شاد در سایهٔ شاه عصر
کسی کش پدر ناصرالدین بود
سر تخت او تاج پروین بود
و دیگر دلاور سپهدار طوس
که در جنگ بر شیر دارد فسوس
ببخشد درم هر چه یابد ز دهر
همی آفرین یابد از دهر بهر
به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که باشد به جای
جهان بیسر و تاج خسرو مباد
همیشه بماناد جاوید و شاد
همیشه تن آباد با تاج و تخت
ز درد و غم آزاد و پیروز بخت
کنون بازگردم به آغاز کار
سوی نامهٔ نامور شهریار
من نه به کسی فحش می دهم و نه توهین می کنم.
ولی مردمی که در ازربایجان زندگی می کنند خود را ترک می دانند.
این حرف تمام ساکنان منطقه آزربایجان هست.
شما نماینده اونهایی بر چه مبنا میگی اینو؟
@@hadimasoumi5906
من به عنوان یک ترک اصیل نماینده خودم هستم. ما ترک هستیم.
@@hadimasoumi5906 خفه شو فارس اشغال گر ما ترک هستیم زنده باد اذربایجان و احواز و کردستان و ملل غیر فارس پاینده باد ترکان آذربایجان جنوبی و اتحاد دنیای ترک از همدان ملایر اق گل
عاشق اون قسمت از کامنتای پانترکا هستم که مرز تعیین میکنن😂
نظرت درباره ی آزربایجان کاملا مغرضانه و دقیقا پان فارسیست.
گوه خورده
دوستان تورک زبان کانال آراز نیوز متعلق به سپاه است araznews با لاتین بنویسید و جستجو کنید تمام کانالهای فارسی زبان به نفع ارمنستان و به نفع پانفارسیسم حرف میزنند 🇦🇿🇦🇿🇦🇿🇹🇷🇹🇷🇹🇷💪💪💪
درود جناب مشیری نازنین🙋♂️🙋♂️
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب
جهان آفرین تا جهان آفرید
چنو مرزبانی نیامد پدید
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
چه گویم که خورشید تابان که بود
کزو در جهان روشنایی فزود
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت
زخاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فر او کان زر
مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
بدانستم آمد زمان سخن
کنون نو شود روزگار کهن
بر اندیشهٔ شهریار زمین
بخفتم شبی لب پر از آفرین
دل من چو نور اندر آن تیره شب
نخفته گشاده دل و بسته لب
چنان دید روشن روانم به خواب
که رخشنده شمعی برآمد ز آب
همه روی گیتی شب لاژورد
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد
در و دشت برسان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی
نشسته برو شهریاری چو ماه
یکی تاج بر سر به جای کلاه
رده بر کشیده سپاهش دو میل
به دست چپش هفتصد ژنده پیل
یکی پاک دستور پیشش به پای
بداد و بدین شاه را رهنمای
مرا خیره گشتی سر از فر شاه
وزان ژنده پیلان و چندان سپاه
چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی
ازان نامداران بپرسیدمی
که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه
ستارست پیش اندرش یا سپاه
یکی گفت کاین شاه روم است و هند
ز قنوج تا پیش دریای سند
به ایران و توران ورا بندهاند
به رای و به فرمان او زندهاند
بیاراست روی زمین را به داد
بپردخت ازان تاج بر سر نهاد
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
ز کشمیر تا پیش دریای چین
برو شهریاران کنند آفرین
چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست
نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارد گذشتن ز پیمان اوی
تو نیز آفرین کن که گویندهای
بدو نام جاوید جویندهای
چو بیدار گشتم بجستم ز جای
چه مایه شب تیره بودم به پای
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
به دل گفتم این خواب را پاسخ است
که آواز او بر جهان فرخ است
برآن آفرین کو کند آفرین
بر آن بخت بیدار و فرخ زمین
ز فرش جهان شد چو باغ بهار
هوا پر ز ابر و زمین پرنگار
از ابر اندرآمد به هنگام نم
جهان شد به کردار باغ ارم
به ایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم همه یاد اوست
به بزم اندرون آسمان سخاست
به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست
به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رود نیل
سر بخت بدخواه با خشم اوی
چو دینار خوارست بر چشم اوی
نه کند آوری گیرد از باج و گنج
نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج
هر آنکس که دارد ز پروردگان
از آزاد و از نیکدل بردگان
شهنشاه را سربهسر دوستوار
به فرمان ببسته کمر استوار
نخستین برادرش کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد همال
ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر
زید شاد در سایهٔ شاه عصر
کسی کش پدر ناصرالدین بود
سر تخت او تاج پروین بود
و دیگر دلاور سپهدار طوس
که در جنگ بر شیر دارد فسوس
ببخشد درم هر چه یابد ز دهر
همی آفرین یابد از دهر بهر
به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که باشد به جای
جهان بیسر و تاج خسرو مباد
همیشه بماناد جاوید و شاد
همیشه تن آباد با تاج و تخت
ز درد و غم آزاد و پیروز بخت
کنون بازگردم به آغاز کار
سوی نامهٔ نامور شهریار
باسپاس از شما استاد بهرام مشیری.🌷⚘🌷
💐💐💐
خیال میکردم این مشیری آدم منطقی است. اینهم که دلش پر از نفرت است.
آقای مشیری، گیرم که نام این منطقه آذربایجان نبود، محل زندگی ترکها که بود.
مگر نام ایران از اول ایران بود.
یکی هم اینکه از اصلاحات مزخرفانه مثل زبان جعلی و کشور جعلی که عاقلان را به خنده می اندازد استفاده نکنید.
شما هنوز در رویا زندگی می کنید.. در طول تاریخ مرزها بارها جا به جا شده. دلیل نیست که این مناطق مال ایران باشد. سندش که از آسمان نیومده. از خودت نمی پرسی که فارس چطور صاحب مناطق ترک نشین و عرب نشین و گرجی نشین شد. معلوم بود که تجاوز بود و روزی بیرون انداخته شدند.
روزی هم ترکیه شما چندپاره خواهد شد و به ساکنان اصلی آن کردها و ارمنه و یونانیان خواهد رسید
@@hadimasoumi5906 تا اون موقع خودتو ناراحت نکن. فعلا شرایط اینجوریِ که به ترکها باید احترام بذاری.
@@hadimasoumi5906 پیاز هم خودشو قاطی میوه ها کرد.
درود استاد مشیری عزیز،پاینده باشید🌺🌺
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب
جهان آفرین تا جهان آفرید
چنو مرزبانی نیامد پدید
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
چه گویم که خورشید تابان که بود
کزو در جهان روشنایی فزود
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت
زخاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فر او کان زر
مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
بدانستم آمد زمان سخن
کنون نو شود روزگار کهن
بر اندیشهٔ شهریار زمین
بخفتم شبی لب پر از آفرین
دل من چو نور اندر آن تیره شب
نخفته گشاده دل و بسته لب
چنان دید روشن روانم به خواب
که رخشنده شمعی برآمد ز آب
همه روی گیتی شب لاژورد
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد
در و دشت برسان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی
نشسته برو شهریاری چو ماه
یکی تاج بر سر به جای کلاه
رده بر کشیده سپاهش دو میل
به دست چپش هفتصد ژنده پیل
یکی پاک دستور پیشش به پای
بداد و بدین شاه را رهنمای
مرا خیره گشتی سر از فر شاه
وزان ژنده پیلان و چندان سپاه
چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی
ازان نامداران بپرسیدمی
که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه
ستارست پیش اندرش یا سپاه
یکی گفت کاین شاه روم است و هند
ز قنوج تا پیش دریای سند
به ایران و توران ورا بندهاند
به رای و به فرمان او زندهاند
بیاراست روی زمین را به داد
بپردخت ازان تاج بر سر نهاد
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
ز کشمیر تا پیش دریای چین
برو شهریاران کنند آفرین
چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست
نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارد گذشتن ز پیمان اوی
تو نیز آفرین کن که گویندهای
بدو نام جاوید جویندهای
چو بیدار گشتم بجستم ز جای
چه مایه شب تیره بودم به پای
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
به دل گفتم این خواب را پاسخ است
که آواز او بر جهان فرخ است
برآن آفرین کو کند آفرین
بر آن بخت بیدار و فرخ زمین
ز فرش جهان شد چو باغ بهار
هوا پر ز ابر و زمین پرنگار
از ابر اندرآمد به هنگام نم
جهان شد به کردار باغ ارم
به ایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم همه یاد اوست
به بزم اندرون آسمان سخاست
به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست
به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رود نیل
سر بخت بدخواه با خشم اوی
چو دینار خوارست بر چشم اوی
نه کند آوری گیرد از باج و گنج
نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج
هر آنکس که دارد ز پروردگان
از آزاد و از نیکدل بردگان
شهنشاه را سربهسر دوستوار
به فرمان ببسته کمر استوار
نخستین برادرش کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد همال
ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر
زید شاد در سایهٔ شاه عصر
کسی کش پدر ناصرالدین بود
سر تخت او تاج پروین بود
و دیگر دلاور سپهدار طوس
که در جنگ بر شیر دارد فسوس
ببخشد درم هر چه یابد ز دهر
همی آفرین یابد از دهر بهر
به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که باشد به جای
جهان بیسر و تاج خسرو مباد
همیشه بماناد جاوید و شاد
همیشه تن آباد با تاج و تخت
ز درد و غم آزاد و پیروز بخت
کنون بازگردم به آغاز کار
سوی نامهٔ نامور شهریار
داداش شعر قلقلی برارم رو بخون یا هاوار از دست تریاک هوار ازدست شیره هوار از دست دوا یه بس میزنی میری هوا..با تشکر
تورک آتینا بینینجه، بیاولدوم سانور
ابوالعباس فضل اسفراینی زبان ایران را نجات داد
حکیم ابوالقاسم فردوسی هویت ایران را نجات داد
و استاد محمدرضا شجریان موسیقی ایران را نجات داد
@@worldwatching3090 بله
درود بر خراسان بزرگ
درود برشما استاد
فاحشه را خدا فاحشه نکرد
آنان که در شهر نان تقسیم می کردند او را محتاج تکه نانی کردند
تا خود هر موقع محتاج هم آغوشی شدند او را به تکه نانی بخرند ....¡¡
# صادق_خان_هدایت
👏👏👏
@@aryatorkashvand6080 ♧
چه بگویم ازاین همه ظلم جناب
شاهنشاه پارتی
درودبرغیرت سکایی تو
@@aliabbasi8433 ★
آقای مشیری لطفا درباره قتل عام مردم آذربایجان درایران توسط ارمنی ها درحدودصدسال پیش هم صحبت کنید
اینها نوکر و احمق ترین نسل فارسها هستند که هیچوجه به کشتار جیلوها اشاره نمیکنند
با دورود قتل عام ارامنه توسط ترکان کشور ترکیه بود .هموطنان ترک زبان ما آذری هستند..آذربایجان سلحشور ،ستارخان باقرخان ،.ایران مجموعه تمام قومهایش هست...ایران بدون قومهایش(ترک،لر، آذری، و غیره ایران نیست. ....اختلافات قومی از دسیسه های کشورهای قدرتمند برای ضعیف کردن کشورهای با تمدن و با فرهنگ قدیمی است .....ایران بدون ترکیب قومهایش نابود میشود.....کشور ایران تعلق به همه قومهایش دارد ...نگذارید دشمن ایرانمان را ویران کند..برقرار باد ایران دورود بر تمامی قومهای ایرانی ...
@یکرنگ خوب شما ترک هستی .ترک باش و ترک بمان...ترک زبانان کشور ما ایران خود را آذری میدانند و تاریخی بسیار باارزش وغنی پشت این آذری نامیدنشان هست...مسئله اختلاف انداختن بین قومها قدمتش طولانی و قبل از تشکیل رژیم سفاک ج ا بوده از همان زمان که آمریکا و انگلیس صنعتی شدن و بعد به سرمایداری تبدیل شدن در صدر و الویت کارهاشون در کشورهای ضعیف شعار اختلاف بیانداز و حکومت کن بود....اقوام ایرانی خود را اول ایرانی و بعد کرد ،یا ترک یا لر میدانند..قومهای ایرانی وطن پرست و هوشیار هستند...وامیدوارم که همینطور هم بماند...و دسیسه ها رو بتونن با هوشیاری پس بزنند
@یکرنگکلمه ( پان) هم از قوطی همین سرمایه داران بیرون اومده ...و هستند نا آگاهان و اشخاصی که از روی احساس فکر میکنن تصمیم میگیرن و عمل میکنن..این
واژهارو بدون اینکه روی عواقبش فکر کنند بکار میبرن و پخشش میکنن....در ضمن ترک برای ما ایرانیها شهروندان کشور ترکیه هستند..اگر شما ترک ترکیه هستی(،چون نوشتی پان ایرانیست) که ترک بمان و به کار ایرانیان لطفا کاری نداشته باش و به مسائل داخلی کشورخودت بپرداز...اما اگر ایرانی هستی پس کمی بییشتر در مورد هویتت تحقیق کن..
@یکرنگ جناب یکرنگ من کلا یک حرف زدم و انتظار جواب هم ندارم..بنده عرض کردم..ترکان ایران آذری نامیده می شوند..و بسیار به وطن خود ایران علاقه دارند...توطغه برای اختلاف انداختن قومها از طرف کشورهای قدرتمند زیاده و باید هوشیار بود و احساساتی نشد..واما اگر بخواهم به سوال شما بطور واضح جواب بدم نوشتاری طولانی خواهد شد...آذریها از نوادگان مادها هستند که مادها خود آریایی بوده وبا پارسها(فارسها) از یک نژاد هستیم..شما بهتره برای اطلاعات بیشتر بدنبال تحقیق باشید تا هویت خود را به عنوان یک آذری اصیل ایرانی بشناسی. البته اگر ایرانی هستی....در اینترنت در این باره اطلاعات زیاده ..دوم پیشوند (پان) از مغازه انگلیسها خارج شده....هم مذهب اسلام و هم چیزی به نام پان هردو اینها ویران کننده اتحاد و هویت یک ملت ه ..هر قومی از فارسها گرفته تا ترک و لر و بقیه که این کلمه را( پان) به کار برد .جدایی طلب و خائن به وطن است ..یا شاسین آذری....
ههههههههههههههه مرا از خنده روز طبيعت كشت
بازم ازتون عذر میخواهم چونکه میدونم بددهنی شخصیت منم پایین میاره ولی خیلی ازتون ناراحت بودم چونکه مادیندارهستیم نه پوچگرا
درود بر استاد مشیری گرامی
سلام مشیری
اگه پشت هر گرگی صدتا سگ پارس نکنه اون گرگ نیست تا توانید پارس کنید
اگر پشت هر خری در کونی نباشد خر نیست. تا توانید عرعر کنید.
خر رو با گرگ اشتب گرفتی
با کمال احترام بعضی از اشخاص مطالبی مینویسند که بطور کلی بی سر و ته و غلط بوده و هم از نظر املا و هم انشا غلط و بی معنی میباشد . به اینگونه از افراد بیسواد پیشنهاد میگردد از درج مطالب خودداری کنند چون مطالبشان قابل خواندن و فهمیدن نمیباشد
Saeid Kharrat
.
"با کمال احترام...."
مگه میخای سر پرست اداره ی ممیزی ی جمهوری اسلامی بشی?
اگه خواندن وفهمیدن مطالب دیگران برات دشواره و بخودت توهین تلقی میکنی خوب نوشته هاشونو نبین و نخون.
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب
جهان آفرین تا جهان آفرید
چنو مرزبانی نیامد پدید
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
چه گویم که خورشید تابان که بود
کزو در جهان روشنایی فزود
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت
زخاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فر او کان زر
مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
بدانستم آمد زمان سخن
کنون نو شود روزگار کهن
بر اندیشهٔ شهریار زمین
بخفتم شبی لب پر از آفرین
دل من چو نور اندر آن تیره شب
نخفته گشاده دل و بسته لب
چنان دید روشن روانم به خواب
که رخشنده شمعی برآمد ز آب
همه روی گیتی شب لاژورد
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد
در و دشت برسان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی
نشسته برو شهریاری چو ماه
یکی تاج بر سر به جای کلاه
رده بر کشیده سپاهش دو میل
به دست چپش هفتصد ژنده پیل
یکی پاک دستور پیشش به پای
بداد و بدین شاه را رهنمای
مرا خیره گشتی سر از فر شاه
وزان ژنده پیلان و چندان سپاه
چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی
ازان نامداران بپرسیدمی
که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه
ستارست پیش اندرش یا سپاه
یکی گفت کاین شاه روم است و هند
ز قنوج تا پیش دریای سند
به ایران و توران ورا بندهاند
به رای و به فرمان او زندهاند
بیاراست روی زمین را به داد
بپردخت ازان تاج بر سر نهاد
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
ز کشمیر تا پیش دریای چین
برو شهریاران کنند آفرین
چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست
نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارد گذشتن ز پیمان اوی
تو نیز آفرین کن که گویندهای
بدو نام جاوید جویندهای
چو بیدار گشتم بجستم ز جای
چه مایه شب تیره بودم به پای
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
به دل گفتم این خواب را پاسخ است
که آواز او بر جهان فرخ است
برآن آفرین کو کند آفرین
بر آن بخت بیدار و فرخ زمین
ز فرش جهان شد چو باغ بهار
هوا پر ز ابر و زمین پرنگار
از ابر اندرآمد به هنگام نم
جهان شد به کردار باغ ارم
به ایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم همه یاد اوست
به بزم اندرون آسمان سخاست
به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست
به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رود نیل
سر بخت بدخواه با خشم اوی
چو دینار خوارست بر چشم اوی
نه کند آوری گیرد از باج و گنج
نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج
هر آنکس که دارد ز پروردگان
از آزاد و از نیکدل بردگان
شهنشاه را سربهسر دوستوار
به فرمان ببسته کمر استوار
نخستین برادرش کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد همال
ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر
زید شاد در سایهٔ شاه عصر
کسی کش پدر ناصرالدین بود
سر تخت او تاج پروین بود
و دیگر دلاور سپهدار طوس
که در جنگ بر شیر دارد فسوس
ببخشد درم هر چه یابد ز دهر
همی آفرین یابد از دهر بهر
به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که باشد به جای
جهان بیسر و تاج خسرو مباد
همیشه بماناد جاوید و شاد
همیشه تن آباد با تاج و تخت
ز درد و غم آزاد و پیروز بخت
کنون بازگردم به آغاز کار
سوی نامهٔ نامور شهریار
🇦🇲🇦🇲🇦🇲🇦🇲🇦🇲🇦🇲🇦🇲👍 👍👍👍👍👍👍👍
I wish Armenia win the war
تمام توده فارس از بالا تا پائین از ارمنیها حمایت کردن جواب این را خواهیم داد و آن تقسیم ایران هست ، حق به حق دار رسید، با این که دنیا حامی ارمنستان بود با این حال ارتش آذربایجان توانست ارمنستان را تسلیم کند،حالا اورگان تورک آذری میتوانند به خانهای خود برگردان و هم این طور ساکنین ارمنی اما قاتلان مردم تورک خوجالی باید محاکم شوند و ارمنستان میبایستی به خاطر سی سال اشغال به آذربایجان خسارت دهد، به امید بر قراری صلح، اضافه کنم که متاسفانه این مردم ساکن ارمنستان تحریک ارمنه خارج شدند وگرنه با تورکهای آذربایجان مشکلی
@@perh4031 شما پانترک ها بزودی به گا میرید. صبر کن و ببین.الان هم قره باغ رو روسیه گرفت نه آذربایجان. زیاد خوشحال نباش.
@@saeidmotallebi فعلا که زنان فارس تو کشورهای خلیج عربی لواط میدهند، پسران فارس هم تو کشورهای خلیج عربی به کارگران هندی سر پا لواط میدهند
آقا مشیری جنسش خوب بوده ها...
فاجعه شد وقتی که;
فاحشه با پول باکره شد و باکره از بی پولی فاحشه ....!!
# صادق_خان_هدایت
درود بر اشک عزیز با کوتهای یک ش
در دین انسانیت مابین باکره و فاحشه هیچ فرقی نیست!! انسانیت حست که مهمه!
@@اللههشیطونبلا منظور پول است که هدایت می گه با پول میشه همه عبادت اسلام را خرید و هر که پول داشت دو دنیا را داشت! درود
درود
داداش ساقیت کیه؟ ساقی تریاک تو را میگم🤣🤣🤣😀
کاش ساقی شو به من هم معرفی میکرد. هر کیه جنسهای خوبی داره.
عالی
Martike, ba in giafe shotori, khod ra siyasi midanad, 50 sale mesle sag pars mikone, 800,000 nafar, turk az khane kashane, dar bedar shode, az garabag, ba komake iran ve gatle ame armaniha, hanuz ba chertpert, mashgole.
جاکش ترک ها ترکستان چین هستند.گوه اردوغان را کمتر نوشخوار کن
ما رو بببن که خیال میکردیم این همه این مردک از تاریخ بلغور میکنه حتما به چیزی بارشه. نگو اینا از عصر خودشون هم خبر ندارند.
@@seshsesh9557 اره والله. بد جوری این جوجول اردوغان رفته تو ما تحت این فارس و ارمنی.
@@seshsesh9557 Jakesh khodei harfe dahaneto befahm bache sigeyi.
@@SaeedAghdam-vk4ob حرومزاده اردوغانی
با سلام من اصلا کار به ارمنستان وباکو ندارم اقای مشیری شما که دکتر هستیدیدداستان وشعر داری راجع به همه چیز ایا تا کونون تحقیق کردی عملا اون کاری که شما مکنین یه بچه هم میتونه انجام بده از روی کتابها یا شعر میگی یا انتقاد میکنی فقط از رو کتابها روخوانی میکنی اگه راست می گی برو تحیق کن ببین این کتابها رو کی نوشته معرفی کن به بینندهات بگو فلان کتاب در فلان موزه بردن انالیز کردن ازمایشو بگو کلا از رو کتاب نمی شه نیتیجه گرفت باید اونیکه از کتاب می خونه نسخهای اصلی ان معرفی بشه بعد انالیز شما نباشین هر کی می خواد باشه
اولا که دکتر نیست. دوما به کتابها نباید رجوع کرد. دنبال قصههای پیرزنها و پیرمردها باید رفت چون داستانی میگویند که ما خوشمان میآید.
درود بر استاد عزیز
استاد سخن، تکی یکی یک دونه..استاد رتوریک..
درود بر استاد نازنین🌹🌹🌹
دریای کاسپین نه دریای خزر از خودتون اسم درست نکنید
تعجبمیکنمدرایندورهدمکراسیوپیشرفتبعضیامیگناونجاواینجامالمابودهسمرقندوبخاراهممالشماستبریدبگیرید
ملت نژادپرست همینه دیگه
خاک بر سرتون تا موضوعی پیش میاد از بس عقده دارین ایرانیا رو به نژاد پرستی متهم میکنید . این حرفا نژاد پرستی نیست. برو کتابهای تاریخی رو بخون تا واقعیات تاریخی براتون مشخص بشه. این حرفها واقعیت تاریخی هست. اگه بگن تهران پایتخت ایرانه از بس عقده دارین فورا میگین ایرانیا نژاد پرستن. برو بی سواد عقده ای یه کم مطالعه کن بفهمی که واقعیات تاریخی چی هستند.همینطور بفهمی نژاد پرستی یعنی چی. ادم عقده ای و بی شعوری مثل تو هر واقعیتی رو میشنوی فورا میگی ایرانیا نژاد پرستن.
@@rezamirzaei28 فارسا نژادپرستند ایرانیها نیستند
فارس يعنى نژادپرست. تف به شما كه حق رو ناحق مى كنيد فقط به خاطر نژاد.
@@dewaltryo. تف به خودت نفهم کدام حق ناحق شد. غده حقارت وجودتان را گرفته.
اقای مشیری اذربایجان ۹۲ سال است که تشکیل شده در جائی که در قرباغ که نام ارمنی هم داره کلیساهای داره حد اقل ۹۰۰ وحد اکثر ۱۷۰۰ سال وارمنستان از ۶۰۰۰ هزار سال پیش بوده
استاد دلگیرم از شما که یک ویژه برنامه در مورد خسرو آواز ایران محمد رضا شجریان اجرا نکردین😞
درود بر شما استاد فریدون هستم از سوئد ( قدیم هستم ) دوستت دارم ..همیشه خودت هستی...انسان و دوست داشتنی! بزرگ ..یک روز ... کفش هایت را جفت می کنم ..استاد !
ترکیه کشوری است جدید که در سال 1923 متولد شد. پیش از آن واحدی به نام ترکیه موجودیت خارجی نداشت و کشوری متعلق به ترکان شناخته نمی شد.اصولا مسئله ای به نام هویت ملی در عثمانی و بعدها ترکیه امری نوظهور و محصول تلاش های «دولت» است نه امری پیشینی.
در امپراتوری عثمانی «ترکیت» به معنایی که امروز می فهمیم وجود نداشت و ملیت افراد بر اساس مذهب شان مشخص می شد.در عثمانی ترک نامی تحقیر آمیز بود که به روستائیان و افراد کم سواد اطلاق می شد و واکنش معروف حالت افندی سفیر عثمانی در پاریس به هنگام معارفه با عنوان سفیر ترک محصول همین دیدگاه آن هابه ترکیت است.
تا قبل از شکل گیری جمهوری ترکیه ترک در ادبیات ترکی و فارسی به عنوان غارت گر و مهاجم بکار برده میشد و در عرف روز مره مردم عثمانی نیز به معنایی که ذکر گردید می بود.
مشدی نام ترکیه از نام ایران قدیمیتره. ایران رو در زمان رضا خان بر کشور نهادند. این کشور ممالک محروسه بود. تاریخ بخون بعد زر بزن
@@canaksoy5972 زر زدن برای امثال تو دارز گوش بیابان گرد است. خاک تو سر بیسوادت کنن. ترکیه از ایران قدیمی تر است؟
چه کستشعرایی از خودت تلاوت میکنی زیاد نعشه کردی
Drood ostade gerami
با درود خدمت آقای مشیری،
چند نکته است که وظیفه خود دانستم توضیح دهم.
۱.اولا مشکل شما بر روی آذربایجان که به لاتینی Azerbayjan نوشته میشود، چطور تاکنون شما تاکنون نمیدانستید در لاتین چطورضمه و کسره نوشته میشود؟؟؟؟
۲. چرا آذربایجان کشور جعلیست ولی ارمنستان و گرجستان و دیگر کشورهای جدا شده واستقلال یافته اصلی هستند؟؟؟
۳.ایران نام سرزمینیست که در آن ملیتهای مختلفی زندگی میکنند از جمله فارسها، عربها، ترها، ترکمنها، ارامنه، بلوچها و....
پس نتیجه میگیریم که ایرانی ملیت نیست بلکه نام سرزمین و این اواخر نام دولت ایران میباشد.
۴.حساسیت شما را به ملت آذری را متوجه نمیشوم، چرا همیشه بر روی این ملت حساسیت نشان میدهید.
۵.اگر به تاریخ رجوع کنید خواهید دید که اراضی دولت عثمانی از میانه اروپا تا شمال اروپا را بر گرفته بوده ولی دولت ترکیه و هیچ شهروند ترکیه به کشورهای مستقل و جدا شده از امپراطوری خود از جمله بلغارستان، کشورهای حوزه بالکان، عراق، مصر، سوریه و غیره به چشم حقارت نگاه ننموده و جعلی نخوانده است.
۶.لطفا از موضوعاتی که اطلاعی ندارید اضهار نظر نفرمایید و شنوندگان را در ابهام نگذارید" موضوع قره باغ و منتهی شدن به شاهنامه خوا نی"
۷. شما خود را روشنفکر و روشنگر میدانید اما متأسفانه به افکار فاشیستی و پان ایرانیستی متمایل هستید و خود را در اوج دیده و دیگر ملتها را به چشم حقارت مینگرید، این از شما بعید است کسیکه بیشتر عمر خود را در کشور دمکراتیک سپری کرده اما باز هم از افکار ناسیونالیستی و فاشیستی دفاع میکند.
۸.در کشوریکه هنوز سیصد سال از تاریخ آن گذشته زندگی میکنید ولی ملتی با هزاران سال تاریخ را تحقیر میکنید.
۹.زبان فارسی را که بیش از نیمی از کلمات و واژگانش البته الفبایش هم عربیست یک زبان کامل و بدون نقص میدانید.
۱۰.لطفا کمی از جایگاهتان بپایین آمده و دیگر ملتها را هم انسان دانسته و حق داشتن خواندن و نوشتن به زبان مادریشان و استقلال فکری و استقلال ملی و معنویشان را محترم شمرده و جایگاه ملی و معنویشانرا محترم شمارید.
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
ایام خوش
درود استاد
S
نژاد پرستی پان فارس ها بر دو پایه زبان فارسی و نژاد آریایی استوار است که همگی موهوم و دروغ است. ما نه نژاد آریایی داریم و نه قومی بنام فارس. اصلا زبان فارسی ایرانی نیست و از افغانستان وارد شده است.
زبان دری که در ایران آن را فارسی میخوانند نام اصلیش دری است و ربطی به فارسی باستان زمان هخامنشیان ندارد.
زبانی که به نام فارسی یا دری میشناسیم، چنین نیست که در اصل متعلق به اهالی ناحیه یا استان فارس در جنوب ایران بوده باشد؛ بلکه منظور از آن، مصداق دیگر نام فارس/ فرس/ پارس
Persia
است که دلالت بر همه سرزمینهای ایرانی میکرده و زبان عمومی و فراقومی سراسر ایران دانسته میشده است و میشود.
در زبان پشتون (د ) ساکن ابتدای کلمه هنوز باقی مانده است و این در دری اولیه هم بوده است. درپشتون افغانستان را دافغانستان مینویسند. زبان کوشانی که آرینو خوانده میشود دارینو نوشته میشده است. (او آخر آرینو مثل یای نسبت در دری امروز است مثل کابلی به کابل ) دال ساکن در دری اولیه هم بوده است دری بازمانده از دارینو است که کم کم به دری تبدیل شده است. پیشینه این زبان در جغرافیای ایران امروز نیست بلکه مربوط به شمال افغانستان امروز است
ghiasabadi.com/rabatak.html
دهخدا در "لغت نامه" (جلد 7) آورده که "نظر دیگری است که این زبان درى در شرق ایران به صورت لهجه ای وجود داشته و سپس گسترش یافته است. بدین شرح پارسی نو زبان شهرهای شرقی و تاجیکان ناحیه ایران خاوری، افغانستان، پامیر و ترکستان است."
پس نبايد زبان پهلوى ( منسوب به پارتها ست و بعدا ساسانيان نیز زبان خود را كه غير از زبان پارتهاست باز هم پهلوى ناميده اند كه موجب سر در گمى در اين مورد زبان پهلوى ميشود بهتر است زبان پهلوى را زبان رسمى حكومت بناميم كه بمعناى اين نيست كه همه مردم ايران آن زبان را صحبت ميكردند. ربطى به زبان همه مردم ندارند مثل زبان درى در زمان صفاريان است كه زبان رسمى حكومت است اما زبان همه مردم ايران نيست.
این نظر از جانب دانشمند آلمانی و. لنتز در آغاز قرن 20 بیان شده است. دهخدا در "لغت نامه" در ادامه این موضوع چنین می نگارد: "از طرف دیگر، زبان پارسی نو نخستین بار در مشرق ایران اسلامی انتشار یافته چه زبان عامه مردم مغرب و شمال ایران در سده های اول اسلامی پهلوی و لهجه های نزدیک به پهلوی بوده و اشعاری هم که در آذربایجان و تبرستان و جبال و مغرب ایران سروده شده، تا مدتی به زبان پهلوی یا تبری یا لهجه های محلی بود."
زبان درى با زبان پهلوى و زبان اشكانيان و هخامنشيان مربوط نيست.با يافته هاى جديد در افغانستان اين عقيده بيشتر درست بنظر ميايد. این یافته ها مربوط به کتیبه سرخ کوتل و رباطک است که در قرن اخیر در افغانستان کشف شده است. البته بعضى منابع ادعا ميكنند كه درى همان فارسى است و به پهلوى مربوط است. ولی ادعا آنان هم اثبات نشده است. درى(فارسى در ایران کنونی ) زبانى فقط ايرانى نيست و زبانى منطقه اى از بنگال تا آناتولى بوده است و گنجينه اين زبان به همه ملتهاى اين منطقه هم تعلق دارد . مثلا نظامى گنجوى و قطران و صائب و غيره از آذربايجان به گنجينه اين زبان افزوده اند و اين را نبايد فقط مربوط بيك كشور دانست مثلا إقبال از پاكستان و شاعران دربار هندوستان هم سهمى دارند. بر چسباندن ايرانى و فقط ايرانى بر اين زبان در عمل ضد فارسى عمل كرده است مثلا ناسيوناليسم پشتون را در افغانستان بيدار كرد و سبب تحقير و دشمنى درى شد.
من عقيده دارم با راستى ودرستى و علم و دانش ميتوانيم ايران را بسازيم و در صدر كشور هاى جهان قرار دهيم و اين شدنى است اگر از فرهنگ استبدادى و دروغين ناسيونال فاشيسم آريامهرى و اسلاميسم خمينى رها شويم و به ارزشهاى حقوق بشرى و اصول دمكراسى مزين بشويم
efsha.squarespace.com/blog/2020/1/27/654411452608.html
آیا در ایران امروزی قومی بنام فارس وجود دارد
efsha.squarespace.com/blog/2010/7/25/303661282816.html
خیلی خری
ببین تاریخ رو نمیشه انکار کرد...ترکان به دوقسمت میشن یکی ترکان قوز که نزدیکیه زیادی به ترکانه اویکوز در مغولستان دارند وبسیار وحشی وخونریز بودند...ودیگر ترکان ترکانه قازآن هستند که اینها به خاطره اینکه با نژاده اسلاو واروپایی جفت شدن وبا فرهنگ ایران واسلام ویهود ونصارا مچ شدند..و خود شاعر داشتند..واینها یعنی ترکانه قازآن در برهه ای از زمان به اثارته ترکانه اویکوز واویقور در مغولستان در میآیند یعنی ترکانه این مناطق{قرقیزستان ازبکستان ترکمنستان، } اینها ارکانی بودند احله ادب وفرهنگ که به اثارته ترکانه مغول واویکوز درآمدند ومجبور بودند که به حرف آنان گوش کنند البطه تا زمانی که به آسیایه میانه یعنی افغانستان وتاجیکستان وازبکستان رسیدند...و وارده ابیانه آن زمان شدند البطه به همراهت مغولان وبعد تاختن به آزرآبادگان محله عبادت آتش آمدند واز آنجا به دوشاخه شدند یک شاخه به گرجستان وروسیه رفتند ویا شاخه وارده آن شرقی بیزانس }ترکیه ای امروزی شدند...ولی در اینجا به دلیله رشته اول بودنه این منطقه نتوانستند بر کردها، فاعق شوند وآنان نیز جنگجویانی دلاور بودند ونگذاشتند که سرزمینشان فتح شود ومغولان مجبور شوند دوره شمسی قمری بزنند واز گرجستان نکرده ترکیه ای امروزی بشوند...اما بعد چه شد؟، هیئتی به ریاست{مارکوپولو } وارده مردان شد...از کجا؟ از آن غربی{بلغارستان، مجارستان، مقدونیه، یونان، ایتالیا، } که اینها همگی رم غربی رو تشکیل می دادند..و عده ای از منتقدان بر این عقیده هستند که اگر پادشاه آن غربی به خود نمی آمد ترکانه اویکوز واویکوزززز ومغول بر کله خانه روسیه واروپای غربی تسلط پیدا میکردند.... ولی بعد از این دیپلو موسسه اروپا از آن زمان شکل گرفت💪..و یواشیواشبعد از دوره صنعتی پرتقال..اسپانیا..بریتانیا..نروژ روسیه اسکاندیناوی وووووو دیگه خودت میدونی اما موضوع به اینجا ختم نشد...مغولان و ترکانه اویکوززز واویکوز آقایان که خود را درمانده دیدند در مقابله فریبت آن غربی به توسطه مارکوپلو...مجبور شدند برگردند بر سره عهدی که از قبل با عثمانیها داشتند وآنرا شکسته بودند.....عثمانیانی که شامله {( فارسی زبانان غرب زبانان واسپانیایی زبانان میشوند..چون چاره ای نداشتند از آن در در چین شکست خورده بودند ودر خود هم که اوضاعه خوبی نداشتند....مجبور شدند بیان به سمته عثمانیها آن زمان صفویها نبودند..یکدست تا پاکستان عثمانی بودند صفووی همش دست برادر روممش دویست ساله که موجودیت پیدا کرده....من فاشیسته مذهبی ندارم ..هر کسی آزاده هر دینی انتخاب کنه..اسلام خودش گفته(را اکرافی الدین }در دین اجباری نیست...چون اگر میبود دینه اسلام تاچین ومالزی وشبه قاره ای هند وشاخه آفریقا نمی رفت ... در هیچ برهه ای از زمان امکان دین اجباری نبوده..حتی در ادیان وطوایفه مختلف یهود که اسلام ومسیح هرچه دارند از آنها دارند مسله انواعه سنتهای خانه..تسبیح..نماز..روزه...ختنه پسر، اذآن وصوتقرآن که از حضرت داوود آمده وبعد از ذائقه جاده ابریشم قبل از اسلام رفت به دوتمدنه چین وهند رم، ومصر ویونان....از بابله ایرانه آن زمان یعنی کشورهای پلشتین یا همان فلسطین...سوریه .اردن لبنان اسرائیل عراق وکویت که اینها غرب هم نبودند..من مشکلی با افراد ندارم چرا که خودت حضرت محمد هم از مادر آنها مسیحی بوده واز پدر عبدالله از عشیره یهود بوده وسیله مسیحیان و رسوم کشیشان همه وهمه از طوایفه یهود به ارث رسیده ...اون زمان دورانه افراد جاهلیت..چون سرت دختر رو می بیرون..به خاطره همین نصلشون رو به عفول می رفت و می اومدن از مرزهایه ایران این آن زمان کوس بلند میکردند وگاهی هم تلنگری به کشوره رنگین پوسته حبشی می روند..در اینکه حضرت محمد اومد بهشون گفت شما خودتون خاهد مادر دارید..ناموس دارید..وخلاصه کوس دزدی رو لقد کرد برده بود رو لقد کرد و خیلی پدیده های زشته دیگه...و فقط دو پیامبر هستند که از زادگاهشون یعنی بابل که شامله همون کشورهای بالا میشن به روی عشیرشون برده شدند یکی به مصر دیگری به شبحه جزیره ای دختر کوشان،یعنی عربستان یکی حضرت محمد بود...ودیگری موسی ..ولی ابراهیم خلیل خودش رفت...چطور خودش رفت؟ چون وقتی در بالا هوا سرد شد یعنی در( پلشتین لبنان..اردن..سوریه.اسرائیل بخشهایی ازجنوب شرقه ترکیه شماله غربه ایران و له عراق وکویت آن زمان }بابل بزرگ میگفتند به این نواحی...بابله کوچک شامله همان پلشتین لبنان، اردن،سوریه، جنوب شرقه ترکیه شماله عراق، و آله سوریه میشده است ... وحضرت ابراهیم از این مناطق برای قشلاق میکنه به سمته شبحه جزیره ای دختر کوشان می ره ...ولی حالا چه بر سره نوشت یا همان مویی آمد؟ آن را نیز در زمانه رامسس دونم تکلیفش را در جنگی بینه ایران ومصر یعنی اثیر کرده واز بابا به مصر می برند وشاید پنجاه سال بعد موشا از همان توایف چشم به جهانه مدرسه ای موشها باز میکند ولی نه برای ازدیاده نسل مسله شبحه جزیره ای دختر کوشان..رابطه برای بردگی طوایفش را برده بودند...چون خودشان کلوپاتراها ونقره تیتر ها داشتند نیازی به آتش بازی نداشتند درست مسله چینیها....ایرانیها...هندیها... رومیها ویونانیها ....برات به پایان آمد این باتریه مبایل....ولی حکایته کیبورده مبایل همچنان باقیست ..بلله...اینطوری شد که اونطوری شده بود....
سلام اقای مشری
درود بر شما استاد بزرگ
ارامنه همیشه با ایرانیها خوب بودند و مردم سازگاری هستند و ازتاریخ چند هزار ساله برخوردارند بر خلاف ترکیه و آذربایجان.
دقیقا
ارمنستان خیلی قدمت داره
و در تاریخش زمین دزدی و کوچ کردن نداره
برنامه روز دوشنبه شی شده؟
کم کم دارن یه سور میزنن به جنتی.دقت بفرمایید.
گردنه😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب
جهان آفرین تا جهان آفرید
چنو مرزبانی نیامد پدید
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
چه گویم که خورشید تابان که بود
کزو در جهان روشنایی فزود
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت
زخاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فر او کان زر
مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
بدانستم آمد زمان سخن
کنون نو شود روزگار کهن
بر اندیشهٔ شهریار زمین
بخفتم شبی لب پر از آفرین
دل من چو نور اندر آن تیره شب
نخفته گشاده دل و بسته لب
چنان دید روشن روانم به خواب
که رخشنده شمعی برآمد ز آب
همه روی گیتی شب لاژورد
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد
در و دشت برسان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی
نشسته برو شهریاری چو ماه
یکی تاج بر سر به جای کلاه
رده بر کشیده سپاهش دو میل
به دست چپش هفتصد ژنده پیل
یکی پاک دستور پیشش به پای
بداد و بدین شاه را رهنمای
مرا خیره گشتی سر از فر شاه
وزان ژنده پیلان و چندان سپاه
چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی
ازان نامداران بپرسیدمی
که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه
ستارست پیش اندرش یا سپاه
یکی گفت کاین شاه روم است و هند
ز قنوج تا پیش دریای سند
به ایران و توران ورا بندهاند
به رای و به فرمان او زندهاند
بیاراست روی زمین را به داد
بپردخت ازان تاج بر سر نهاد
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
ز کشمیر تا پیش دریای چین
برو شهریاران کنند آفرین
چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست
نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارد گذشتن ز پیمان اوی
تو نیز آفرین کن که گویندهای
بدو نام جاوید جویندهای
چو بیدار گشتم بجستم ز جای
چه مایه شب تیره بودم به پای
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
به دل گفتم این خواب را پاسخ است
که آواز او بر جهان فرخ است
برآن آفرین کو کند آفرین
بر آن بخت بیدار و فرخ زمین
ز فرش جهان شد چو باغ بهار
هوا پر ز ابر و زمین پرنگار
از ابر اندرآمد به هنگام نم
جهان شد به کردار باغ ارم
به ایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم همه یاد اوست
به بزم اندرون آسمان سخاست
به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست
به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رود نیل
سر بخت بدخواه با خشم اوی
چو دینار خوارست بر چشم اوی
نه کند آوری گیرد از باج و گنج
نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج
هر آنکس که دارد ز پروردگان
از آزاد و از نیکدل بردگان
شهنشاه را سربهسر دوستوار
به فرمان ببسته کمر استوار
نخستین برادرش کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد همال
ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر
زید شاد در سایهٔ شاه عصر
کسی کش پدر ناصرالدین بود
سر تخت او تاج پروین بود
و دیگر دلاور سپهدار طوس
که در جنگ بر شیر دارد فسوس
ببخشد درم هر چه یابد ز دهر
همی آفرین یابد از دهر بهر
به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که باشد به جای
جهان بیسر و تاج خسرو مباد
همیشه بماناد جاوید و شاد
همیشه تن آباد با تاج و تخت
ز درد و غم آزاد و پیروز بخت
کنون بازگردم به آغاز کار
سوی نامهٔ نامور شهریار
سلام
reza mirzaei
1 second ago
آذریها ایرانی هستند نه ترک. زبانشان ترکیبی از فارسی وترکی هست. از لحاظ ژنتیک ایرانی هستند. هر کس که زبانش تغییر کرد زنهایش تغییر نمی کند. بعد از حمله اعراب زبان عربی هم در ایران رواج پیدا کرد ولی ایرانها عرب نشدند و مجددا به فارسی حرف زدند. مردم عراق، سوریه ، لبنان و... عرب نیستند بلکه تسلط اعراب بر آنها موجب تغییر زبان آنها شده است. عربها فقط محدود به سرزمین حجاز هستند . بقیه قسمتهای دنیا فقط زبان اصلی خود را از دست داده اند وبه زبان عزبی حرف می زنند. اگر
یزرگ مردانی همچون فردوسی نبودند شاید امروز
ایرانیان هم به زبان عربی سخن می گفتن
@reza mirzaei داداش صد ساله زبان فارسی و فرهنگ فارسی رو که نه زبان زنده و علمی هستش و نه ارزش یادگیری داره مسلط بر همه اقوام ایرانی کردند و به بقیه زبانها و فرهنگ ها فرصت نفس کشیدن نمیدن، اینهمه وقت که برای یادگیری فارسی گذاشتیم برای یادگرفتن انگلیسی میزاشتیم لااقل به دردمون میخورد و فارسی همون زبان محلی تون میموند، آخه زبانی که بجز افغانستان و تاجیکستان تکلم نمیشه به چه درد میخوره؟!!
@@mountaincooking4733 توی کس کش بی ناموس هم لطفا تکلمش نکن نمی میشه
کیر همه تاجیکا تو سرخی کوس ننت
ک اینجا همتون داد از نژادپرستی میزنین
ولی بی ناموسی لاشی خوتون ب بقیه توهین میکنین
@@سعیدشیرانی-ج6ح معلومه مامان و آبجی و زنت رو ترکها بد گاییدن که کونت سوخته، البته توی انتر بنظرم از گاییدن مامانت توسط یا ارمنی یا روس پس افتادی، بخاطر این اینقدر حرومزاده ای
@@mountaincooking4733 نه اتفاقا تا دلت بخواد اون قمبلهای سفید تون تو چنگم بوده روزی دو تا کوس هاتون رو میکردیم تو تبریز و خوی 😘😘😘😘😘
@@mountaincooking4733 عجب کس هایی بودن جون عین مامان خودت
خیلی عجیبه استاد مثل این که از دنیا بی خبرن انتطار خیلی زیادی از ایشون داشتم استاد بزرگی مثل شجریان فوت شدن بعد خاکسپاری ایشون هم تمام شد ولی اقای مشیری هیچ چیزی نگفتن واقعا ناراحت شدم از دستشون
در نخست به تاریخ دقت کنید، این ویدیو ۱ روز پیش از فوت استاد بوده
در اصل آذر ( آتش) (بایگان) بوده نه آزر بایجان چون عربها حرف ( گ ) را ندارند! حکومت افغانستان هم میخواهد زبان پارسی را برچیده و به جایش زبان پشتو را جایگزین کند!!
داداش هر کی هر کار دلش خواست بذار واسه کشورش بکنه. بیا بشینیم ببینیم من و شما واسه میهنمون چه باید بکنیم که از شر این پیروان دزدان مدینه نجات پیدا کنیم
@@curious8748
دزدان و غارتکران مدینه را می بایستی از دم تیغ بابک خرمدبن گزارنید!!
@@curious8748بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب
جهان آفرین تا جهان آفرید
چنو مرزبانی نیامد پدید
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
چه گویم که خورشید تابان که بود
کزو در جهان روشنایی فزود
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت
زخاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فر او کان زر
مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
بدانستم آمد زمان سخن
کنون نو شود روزگار کهن
بر اندیشهٔ شهریار زمین
بخفتم شبی لب پر از آفرین
دل من چو نور اندر آن تیره شب
نخفته گشاده دل و بسته لب
چنان دید روشن روانم به خواب
که رخشنده شمعی برآمد ز آب
همه روی گیتی شب لاژورد
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد
در و دشت برسان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی
نشسته برو شهریاری چو ماه
یکی تاج بر سر به جای کلاه
رده بر کشیده سپاهش دو میل
به دست چپش هفتصد ژنده پیل
یکی پاک دستور پیشش به پای
بداد و بدین شاه را رهنمای
مرا خیره گشتی سر از فر شاه
وزان ژنده پیلان و چندان سپاه
چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی
ازان نامداران بپرسیدمی
که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه
ستارست پیش اندرش یا سپاه
یکی گفت کاین شاه روم است و هند
ز قنوج تا پیش دریای سند
به ایران و توران ورا بندهاند
به رای و به فرمان او زندهاند
بیاراست روی زمین را به داد
بپردخت ازان تاج بر سر نهاد
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
ز کشمیر تا پیش دریای چین
برو شهریاران کنند آفرین
چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست
نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارد گذشتن ز پیمان اوی
تو نیز آفرین کن که گویندهای
بدو نام جاوید جویندهای
چو بیدار گشتم بجستم ز جای
چه مایه شب تیره بودم به پای
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
به دل گفتم این خواب را پاسخ است
که آواز او بر جهان فرخ است
برآن آفرین کو کند آفرین
بر آن بخت بیدار و فرخ زمین
ز فرش جهان شد چو باغ بهار
هوا پر ز ابر و زمین پرنگار
از ابر اندرآمد به هنگام نم
جهان شد به کردار باغ ارم
به ایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم همه یاد اوست
به بزم اندرون آسمان سخاست
به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست
به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رود نیل
سر بخت بدخواه با خشم اوی
چو دینار خوارست بر چشم اوی
نه کند آوری گیرد از باج و گنج
نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج
هر آنکس که دارد ز پروردگان
از آزاد و از نیکدل بردگان
شهنشاه را سربهسر دوستوار
به فرمان ببسته کمر استوار
نخستین برادرش کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد همال
ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر
زید شاد در سایهٔ شاه عصر
کسی کش پدر ناصرالدین بود
سر تخت او تاج پروین بود
و دیگر دلاور سپهدار طوس
که در جنگ بر شیر دارد فسوس
ببخشد درم هر چه یابد ز دهر
همی آفرین یابد از دهر بهر
به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که باشد به جای
جهان بیسر و تاج خسرو مباد
همیشه بماناد جاوید و شاد
همیشه تن آباد با تاج و تخت
ز درد و غم آزاد و پیروز بخت
کنون بازگردم به آغاز کار
سوی نامهٔ نامور شهریار
@@اللههشیطونبلا این همون کاریه که کمیته های خود انگیخته مستقل در شهرها بنام "کمیته انتقام" یا "کمیته ادب" در سراسر کشور شروع کردن و دارن مامورین جاعش مثل پلیس, مامورین زندانها, بازجوها و شکنجه گرا رو شناسایی میکنن و میزنن.
شما هم اگر مایل هستید دست بکار بشید و تیغ بابک خرمدین رو بکار بگیرید
الله خدا حضرت عالیه
روز یک شکرگزاری 8 ماه اختر الهی سال 42 تقویم نوین همگان اختری
منطقه قره باغ به ایران در آید اذربایجان جعلی هم اختری شود
همگان را دعوت میکنم و مژده میدهم به همگان اختری جان خوش ست صحبت با جانان جان زنده به اختری
بخاطر همین برای گرفتن تابعیت تورکیه از سروکول هم بالا میروید
درودبراستادخِردگرایی بهرام مشیری
🇹🇷 Selam ve sevgilerim le kardeşleri men türkiye liyim dedinizi anamıyorum azeribaycan türklerinde bilen varsa yasın merak etim
🇹🇷 TÜRKIYEEE den selam ve sevgilerimle iyi geceler 😀❤️🤍☪️
Abi olurmu turkuz turkun turkden başga dostuyok ben de turkum azeri turkum ama isatnbul turkunu ana dil gibi biliyorum hep yaşa turkye ben guney azerbaycaliyim ama siz tek bizim kardeşrermizn yayndasinz vallah turkye icin can vereriz 🇹🇷🇦🇿
Abi bu şerfiz bizim açaklamaya çalişiyor fas şerfsizlerden birisi bunlar biz ayri biliyirlar yani bizim azerbaycan turkiye den dolayi sevgimizi çekemden kuf ediyorlar şerfiz
يعنى نفرت، نژادپرستى و تعصب از صداى منفورت مى ريزه. كلا ترك ستيزى اصلا بحث انسانيت يا تاريخ نيست.
سسن کس.اشه.سوخوم سنن هر زادین.پوخ گویوم سنن هر زادین.سکیم پان ترکیسم لره هر زادن.گرومساخ
خویدوده در دین زرتشتی: ازدواج با محارم یا همخوابگی با محارم؟
رضا مرادی غیاث آبادی
چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۱
در متون پهلوی و متون فقهی دین زرتشتی اصطلاحی به نام «خویدوده» دیده میشود که اغلب دانشمندان و پژوهشگران دین زرتشتی و مترجمان پهلوی آنرا به معنای «ازدواج با محارم/ ازدواج با نزدیکان» گرفتهاند (از جمله بنگرید به گفتاری از استاد جلیل دوستخواه: «خویدُدَه/ خویدودَس، رازوارهای در آموزهی پسین زرتشتی»). در باره خویدوده از جمله در کتابهای زرتشتی «روایت پهلوی»، «مینوی خرد»، «روایت آذرفرنبغ فرخزادان»، «ارداویرافنامه»، «دینکرد»، «دادستان دینی»، «روایات داراب هرمزد» و «زادسپرم» سخن رفته است. به موجب این متون، خویدوده پدر و دختر، خویدوه مادر و پسر، و خویدوده برادر و خواهر از شایستهترین و مهمترین دستورات دینی زرتشتی و بزرگترین ثوابها است که اجرای آن موجب رسیدن سریعتر به بهشت، و اختلال در اجرای آن جزو بزرگترین گناهان دانسته میشده است (مینوی خرد، بخش ۳۵ و ۳۶؛ روایت پهلوی، فصل هشتم).
آذرفرنبغ (موبد بزرگ زرتشتی) در فصل هشتادم از کتاب سوم دینکرد، خویدوده را سنتی برگرفته از آمیزش اهورامزدا با دخترش سپندارمذ میداند که مشی و مشیانه (نخستین آدمیان و نخستین برادر و خواهر) آنرا ادامه دادند تا به نسل همه مردمان گیتی برسد. او هرگونه آمیزش به غیر از روش خویدوده را با آمیزش گرگ و سگ، و آمیزش اسب و خر مقایسه میکند که محصول جفتگیری آنها از نظر نژادی پست و فرومایه خواهد شد. این نکتهای است که مورد توجه و تأکید زادسپرم (پیشوای بزرگ زرتشتیان) نیز قرار گرفته و در بخش بیست و ششم کتاب گزیدههای زادسپرم، خویدوده را موجب تولید نسل پاک دانسته است.
آذرفرنبغ هر کس را که با خویدوده مخالفت ورزد و آنرا سبک بشمارد، از تبار دیوان و دشمنان مردم میداند. (همچنین بنگرید به: «آیین مزدک به روایت دینکرد: تنها متن بازمانده از گفتگوی مزدکیان با روحانیت زرتشتی»). او همچنین در پاسخ به مخالفان خویدوده و برای توجیه و تبلیغ دینی و ذکر محاسن آن، یادآور شده است که آیا بهتر نیست اگر زخمی در آلت مادر یا خواهر یا دختر وجود داشته باشد، پدر یا پسر یا برادر آنرا ببینند و بر آن دست برند و مرهم نهند؟
در فصل هشتم از متن «روایت پهلوی» برای تشویق مردم به اجرای خویدوده چنین توجیهی را آوردهاند که اهورامزدا به زرتشت دستور اجرای خویدوده را میدهد و میگوید این کاری است که من با دخترم سپندارمذ انجام دادم و مشی نیز با مشیانه انجام داد.
در فصل ۸۶ از متن پهلوی ارداویرافنامه به زنان هشدار داده شده است که چنانچه از خویدوده خودداری کنند و آنرا سبک بشمارند، وارد دوزخ خواهند شد و در آنجا مارهای بزرگی وارد اندام تناسلیاشان خواهد شد و از دهانشان بیرون خواهد آمد.
به موجب فتوای بیستم از مجموعه فتاوی موجود در کتاب «روایت آذرفرنبغ فرخزادان» اگر دختر یا خواهر مردی به خویدوده با او رضایت و موافقت نداشته باشند، مرد میتواند از زور استفاده کند و زن را وادار به اینکار کند.
چنین تهدیدهایی نشانه آنست که عموم مردم از این دستور دینی رویگردان بودهاند و موبدان میکوشیدهاند تا با نسبت دادن خویدوده به اهورامزدا و زرتشت و بیان تشویق از یکسو و تهدید از سویی دیگر، مردم را وادار به انجام آن کار کنند. نشانه دیگری از رویگردانی مردم این است که در پایان بخش هشتم از کتاب روایت پهلوی، زرتشت به اهورامزدا میگوید: «این کار سخت و دشواری است و چگونه میتوانم خویدوده را در میان مردم رواج دهم؟» و اهورامزدا جواب میدهد: «به چشم من نیز چنین است، اما وقتی کردار نیک باشد، نباید دشوار و سخت باشد. به خویدوده کوشا باش و دیگران را نیز کوشا کن».
اما نکتهای که نگارنده قصد دارد آنرا در این گفتار پیش بکشد، اینست که با توجه به برخی شواهد، به نظر میرسد که منظور از خویدوده منحصراً «ازدواج با محارم» نیست و معنای «همخوابگی با محارم» را نیز میدهد. چه به شکل ازدواج باشد و چه به شکل همبستریهای موردی یا مکرر. به این عبارتها که در فصل هشتم کتاب روایت پهلوی آمده است، توجه کنیم و ببینیم آیا این توصیههای دینی مفهوم «ازدواج» را میرساند یا مفهوم «همخوابگی» را:
«اگر مردی یک خویدوده با مادر و یکی نیز با دخترش کند، آنکه با مادر بوده، برتر از دختر است». «اگر با دختر و خواهرش خویدوده کرده باشد، آنکه با دختر بوده، برتر از آنست که با خواهر بوده باشد». «اگر پدری با دختر حلالزاده و تنی خودش خویدوده کند، برتر است؛ اما اگر با دختر نامشروع خودش که محصول آمیزش با زن دیگران بوده باشد، خویدوده کند، باز هم ثواب میبرد». «روزی جمشید با خواهرش جمک بخوابید و از ثواب این همخوابگی بسیاری از دیوان بشکستند و بمردند». «اهورامزدا به زرتشت گفت که خویدوده بهترین و برترین کارها است. کسی که یکبار نزدیکی کند، هزار دیو میمیرد؛ اگر دوبار نزدیکی کند، دو هزار دیو میمیرد؛ اگر سه بار نزدیکی کند، سه هزار دیو میمیرد؛ اگر چهار بار نزدیکی کند، مرد و زن رستگار خواهند شد». «پسر به مادر و پدر به دختر و برادر به خواهر باید بگوید که تن خود را برای آمیزش کردن به من بده تا اهورامزدا را خشنود کنیم و جای نیکی در بهشت بیابیم».
عبارات بالا و بخصوص انجام چندین باره خویدوده توسط یک شخص بر روی مادر و خواهر و دختر خود، نشان میدهد که منظور از خویدوده در دین بهی زرتشتی «ازدواج با محارم» نیست، بلکه «همخوابگی و آمیزش با محارم» است.
آذرفرنبغ پسر فرخزاد، دینکرد، ترجمه فریدون فضیلت، کتاب سوم، جلد یکم، تهران، ۱۳۸۱، صفحه ۱۴۳ تا ۱۵۲.
ارداویرافنامه، ترجمه به فرانسه از فیلیپ ژینیو، ترجمه به فارسی از ژاله آموزگار، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۲، صفحه ۹۱.
روایت آذرفرنبغ فرخزادان، ترجمه حسن رضائی باغبیدی، تهران، ۱۳۸۴، صفحه ۱۶٫
روایت پهوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، تهران، ۱۳۹۰، صفحه ۲۱۹ تا ۲۲۹.
زادسپرم، گزیدههای زادسپرم، ترجمه محمدتقی راشد محصل، تهران، ۱۳۶۶، صفحه ۳۷.
مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، ویرایش سوم، تهران، ۱۳۸۰، صفحه ۵۰ تا ۵۲.
گفتارهای دیگر:
رنجهای بشری ۱۲۷: اجبار زن به ازدواج با محارم در دین زرتشتیخویدوده: ازدواج با محارم در دین زرتشتیرنجهای بشری ۲۳۰: وظایف زن در قبال شوهر در دین زرتشتیرنجهای بشری ۱۳۱: انتخاب شوهر در فقه زرتشتیرنج های بشری ۷۷: مجازات زن بخاطر گناه مرد در دین زرتشتی
موضوع: رنجهای بشری کلیدواژهها: حقوق زنان, دین زرتشتی
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب
جهان آفرین تا جهان آفرید
چنو مرزبانی نیامد پدید
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
چه گویم که خورشید تابان که بود
کزو در جهان روشنایی فزود
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت
زخاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فر او کان زر
مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
بدانستم آمد زمان سخن
کنون نو شود روزگار کهن
بر اندیشهٔ شهریار زمین
بخفتم شبی لب پر از آفرین
دل من چو نور اندر آن تیره شب
نخفته گشاده دل و بسته لب
چنان دید روشن روانم به خواب
که رخشنده شمعی برآمد ز آب
همه روی گیتی شب لاژورد
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد
در و دشت برسان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی
نشسته برو شهریاری چو ماه
یکی تاج بر سر به جای کلاه
رده بر کشیده سپاهش دو میل
به دست چپش هفتصد ژنده پیل
یکی پاک دستور پیشش به پای
بداد و بدین شاه را رهنمای
مرا خیره گشتی سر از فر شاه
وزان ژنده پیلان و چندان سپاه
چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی
ازان نامداران بپرسیدمی
که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه
ستارست پیش اندرش یا سپاه
یکی گفت کاین شاه روم است و هند
ز قنوج تا پیش دریای سند
به ایران و توران ورا بندهاند
به رای و به فرمان او زندهاند
بیاراست روی زمین را به داد
بپردخت ازان تاج بر سر نهاد
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
ز کشمیر تا پیش دریای چین
برو شهریاران کنند آفرین
چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست
نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارد گذشتن ز پیمان اوی
تو نیز آفرین کن که گویندهای
بدو نام جاوید جویندهای
چو بیدار گشتم بجستم ز جای
چه مایه شب تیره بودم به پای
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
به دل گفتم این خواب را پاسخ است
که آواز او بر جهان فرخ است
برآن آفرین کو کند آفرین
بر آن بخت بیدار و فرخ زمین
ز فرش جهان شد چو باغ بهار
هوا پر ز ابر و زمین پرنگار
از ابر اندرآمد به هنگام نم
جهان شد به کردار باغ ارم
به ایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم همه یاد اوست
به بزم اندرون آسمان سخاست
به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست
به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رود نیل
سر بخت بدخواه با خشم اوی
چو دینار خوارست بر چشم اوی
نه کند آوری گیرد از باج و گنج
نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج
هر آنکس که دارد ز پروردگان
از آزاد و از نیکدل بردگان
شهنشاه را سربهسر دوستوار
به فرمان ببسته کمر استوار
نخستین برادرش کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد همال
ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر
زید شاد در سایهٔ شاه عصر
کسی کش پدر ناصرالدین بود
سر تخت او تاج پروین بود
و دیگر دلاور سپهدار طوس
که در جنگ بر شیر دارد فسوس
ببخشد درم هر چه یابد ز دهر
همی آفرین یابد از دهر بهر
به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که باشد به جای
جهان بیسر و تاج خسرو مباد
همیشه بماناد جاوید و شاد
همیشه تن آباد با تاج و تخت
ز درد و غم آزاد و پیروز بخت
کنون بازگردم به آغاز کار
سوی نامهٔ نامور شهریار
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب
جهان آفرین تا جهان آفرید
چنو مرزبانی نیامد پدید
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
چه گویم که خورشید تابان که بود
کزو در جهان روشنایی فزود
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت
زخاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فر او کان زر
مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
بدانستم آمد زمان سخن
کنون نو شود روزگار کهن
بر اندیشهٔ شهریار زمین
بخفتم شبی لب پر از آفرین
دل من چو نور اندر آن تیره شب
نخفته گشاده دل و بسته لب
چنان دید روشن روانم به خواب
که رخشنده شمعی برآمد ز آب
همه روی گیتی شب لاژورد
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد
در و دشت برسان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی
نشسته برو شهریاری چو ماه
یکی تاج بر سر به جای کلاه
رده بر کشیده سپاهش دو میل
به دست چپش هفتصد ژنده پیل
یکی پاک دستور پیشش به پای
بداد و بدین شاه را رهنمای
مرا خیره گشتی سر از فر شاه
وزان ژنده پیلان و چندان سپاه
چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی
ازان نامداران بپرسیدمی
که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه
ستارست پیش اندرش یا سپاه
یکی گفت کاین شاه روم است و هند
ز قنوج تا پیش دریای سند
به ایران و توران ورا بندهاند
به رای و به فرمان او زندهاند
بیاراست روی زمین را به داد
بپردخت ازان تاج بر سر نهاد
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
ز کشمیر تا پیش دریای چین
برو شهریاران کنند آفرین
چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست
نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارد گذشتن ز پیمان اوی
تو نیز آفرین کن که گویندهای
بدو نام جاوید جویندهای
چو بیدار گشتم بجستم ز جای
چه مایه شب تیره بودم به پای
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
به دل گفتم این خواب را پاسخ است
که آواز او بر جهان فرخ است
برآن آفرین کو کند آفرین
بر آن بخت بیدار و فرخ زمین
ز فرش جهان شد چو باغ بهار
هوا پر ز ابر و زمین پرنگار
از ابر اندرآمد به هنگام نم
جهان شد به کردار باغ ارم
به ایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم همه یاد اوست
به بزم اندرون آسمان سخاست
به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست
به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رود نیل
سر بخت بدخواه با خشم اوی
چو دینار خوارست بر چشم اوی
نه کند آوری گیرد از باج و گنج
نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج
هر آنکس که دارد ز پروردگان
از آزاد و از نیکدل بردگان
شهنشاه را سربهسر دوستوار
به فرمان ببسته کمر استوار
نخستین برادرش کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد همال
ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر
زید شاد در سایهٔ شاه عصر
کسی کش پدر ناصرالدین بود
سر تخت او تاج پروین بود
و دیگر دلاور سپهدار طوس
که در جنگ بر شیر دارد فسوس
ببخشد درم هر چه یابد ز دهر
همی آفرین یابد از دهر بهر
به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که باشد به جای
جهان بیسر و تاج خسرو مباد
همیشه بماناد جاوید و شاد
همیشه تن آباد با تاج و تخت
ز درد و غم آزاد و پیروز بخت
کنون بازگردم به آغاز کار
سوی نامهٔ نامور شهریار
درود بر شما استاد @@علیرضاجدیری-ق6ن
استاد متأسف هستم که شما هنوز دلیل انقلاب زبانی آتا ترک رو نمیدانید. زبان عثمانی مثل زبان شیرین کاملأ اورجینال فارسی از رسم الخط عربی استفاده میکرد, ولی مشکل بزرگی که وجود داشت بسیاری از حروف حروف ترکی را وقتی با الفبای عربی نوشته میشود خواننده قادر به تشخیص صحیح و تلفظ نمیشود, که یک بار در زمان سلطان عبدالمجید تصمیم به تغییر الفبا گرفته شد که میسر نشد, و سر انجام این امر به دست نابغه آن زمان که دشمنانش هم به آن اقرار کردن یعنی مصطفی کمال پاشا ( آتاتورک) انجام شد و از زیر عبای الفبای عربی آزاد شد ، ولی زبان کاملأ اورجینال فارسی هنوز از رسم الخلط و واژگان عربی استفاده می کند، حال خود ناگفته پیداست کدام زبان کپی پیست و کدام زبان با ۹۰۰۰۰ فعل (ترکی) که در فارسی کلأ ۳۰۰۰ فعل وجود دارد اورجینال است.
۹۰۰۰ فعل درست است
دوست عزیز زبان فارسی و ترکی چنان آمیختگی تمدنی دارند که قابل مقایسه نیستند و درکل ذات تکامل زبان با چنبن تعصب هایی بیگانه است، نگهبانان و بسیاری از اساتید زبان فارسی ترک زبانان بودند و اصلا این قرائت قومیتی فقط برای استعمار و حاصل ادبیات چپ در صد سال اخیر ایجاد شد ولی در خصوص زبانی که بدان نگاشته ای یادآور شوم فارسی یکی از سه ریشه ی زبانی است که به مرحله ی سوم و آخر تکامل زبانی دست یافته یعنی قدرت اشتقاق و بن سازی دارد و اتفاقا تعداد افعال کمتر بخاطر همین ریشه سازی یک مزیت است اگر به تعداد بود که زبان چینی با بیش از هزار لغت و بیشمار اسم و فعل باید کاملترین میبود ولی چینی در نزد زبانشناسان در سطح یک و ریشه زبانهای ترک و کره و ژاپن در سطح دوم هستند یعنی به مرحله ترکیب رسیده اند ولی کماکان برای هر حالتی واژه ی مخصوص خود را دارند که قاعده مندی آنرا دشوار میکنند همانطور که زبان اوستایی باوجود کاملترین زبان آوایی. و دستوری برای بقا چاره ای جز ساده کردن خود نداشت ولی زبانهای ترکی و چینی از نظر علم باستانشناسی بسیار مهمتر از سایر زبانها هستند چنانکه ترجمه کتیبه داریوش بدون دانستن این زبانها که به اصل و گذشته خود نزدیکتر هستند تقریبا ناممکن بود. مثلا چینی و زبان بومی استرالیا تقریبا بدون تغییر نسبت به زندگی صدها هزاران ساله انسان و حتی عصر نوسنگی در گذشته باقی مانده اند و گنجینه ارزشمندی از برای شناخت سیر تکامل بشر محسوب میشوند، اما چنانکه میبینی فارسی بخاطر قدرت بن سازی و انعطاف زبانی موفق به ثبت سه زبانی شد که زبان اساطیری را بغایت ادبی رساند و تمدن ساز شد و صاحب اسطوره،حتی فرهیختگان ترک نیز قرنها بهمین زبان کتابت میکردند در مورد الفبای امروزی فارسی هم ریشه آرامی دارد نه عرب و ایرانیها در تکامل آن بصورت رسم الخط امروزی نقش اساسی داشتند مثلا آ الهام از صدای گاو است و (با) بمعنی خانه،(الفبا) گاو و خانه مهمترین دارایی انسان باستان بوده و حروفش هم با همین واژگان شروع شده که ابتدا آرامی و بعد ایرانی است مثلا اعراب میگویند بیت (خانه)و لاتین میگوید آلفا بتا، خلاصه زبانها و فرهنگها باهم آمیخته هستند و مثل انسانها دگم و متعصب نیستند و هرکدام در زمینه ای تخصص و بسط یافته اند و برای شما نعمتی است که دو زبان میدانید و دراصل با اشتراکات و اوج هنر و وسعت دو فرهنگ آشنا میشوید اگر تعصبات وارداتی را کنار بگذاریم
Jozve qaterhaee hasty ke az bas gorosnegi keshidy ye chand ketab yafte ee va ba maserate khatere va khoshhaleye tamam o kamal shoro be khordan nemode ee .ca aknon nesheste va dar hale noshkhar elhamaty be mokhe qateriyat amade va aknon ezhare fazl o nemayeshe ahmaqane sokhanane copy shode az haman chand ketab ra ba goftary dar shane qaterha na adamiyan bayan mikony . Fahmidy che neveshtam ??????? Saleteye sadismy . 💨
حالا ما نمیفهمیم شما چرا اینقدر نگران و دستمال کش اهالی اناتولی هستید که جلوی هموطنان خودتون می ایستید و دعوا میکنید بخاطر اونا!!اخه به شما چه،!شمارو کجا میبرن بیچاره ها'اونا شمارو حتی ترکم نمیدونن میگن اذری لر!!پونصد سالم جنایت و قتل و عارتی هم که بنام رافضی ها تو اذربایجان کردن والا هیچ قومی تو ادربایجان نکرده'اوناهم فکر میکنی شما براشون مهمی'اصلا شمارو ادم حساب نمیکنن بدبختا' گور پدر هرچی غیر ایرونی'چه ترکش چه فارسش
گل پسر خط عربی خط کوفی بود بدون اعراب ونقطه که ایرانیا این خط رو درست کردن که در کنارش برای فارسی هم استفاده کردن و اگه از زبان فارسی ناراحتی برای چی میاین تو پیجهای فارسی , خب برین تو پیجهای ترکی و از 9000 فعلتون لذت ببرین چرا خودتون رو ناراحت میکنین 😐😐
ای جوننننننننن بابا دانشقنددددددد😆😆😆😆😆😆😆😆😆😅😅😅😅تمام مستندات همش شعر و قصیده هست که . بابا باسواد....😅😅😅😅
اونجا ا نیست در زبان آزربایجان آ خونده میشهالتماس تفکر از بیسودان Azerbaijan
درودات اقای مشیری🙋♂️🙋♂️
سلام خدمت مشیری نیمرخ معامله هیتلر
😂😂😂
گردنه. طبيعت و آخوند 😄😄😄😄😄😄😄😄
خوب سنبلکاری میکنی به در دیوار زدی از قیافه زور زدن در صحبتها دل درد گرفتی بلند شو برو دستشویی
به گور ببرند این آرزو را یک وجب از خاک ایران جدا شود
تو خودت هم جزعی از مستعمره ای نباید که جدا بشی......آشی مشی..هنوز به درد میخوری حتی خوده تک نفره جسمت وروحت😚
What happened to my comment?
me too
@@MinaMoshiri why do they clear a Moshiri's comment?🙄
عارف قزوینی ترک اگر به ترک دل میبست لااقل در اوج فقر و بدبختی نمی مرد ، ولی به فارس دل بست و دستمزدش مرگ در اوج بدبختی و تنگدستی و فلاکت بود
بحث ترک و فارس نیست آقا. بحث ایرانه.
آقای سالار ......مدینه گفتی وکبابم کردی ..عارف وقتی در همدان فوت کرد که سراسر ایران .وبا وسفلیس و کوری وکچلی و بدبختی گرفته بود ........
تو که اینقد .سنگ عارف را میزنی ...؟؟؟؟شما ترکها ...یا تورکها ......با شهریار چه کردید ؟؟؟؟؟؟همین چند صباح قبل ...در اوج فلاکت و بدبختی وووووووو فوت کرد ........کاش حداقل از حیدربابای شهریار .....خان قزی وخان ننه ..شهریار خجالت میکشیدید ..........
جناب سالار مصیبی .........عارف روزی درمیان مردم ما بود که اندیشه های .عمامه به سران دکاندار دین فروش حتی سلام کردن زن در معابر و انظار عمومی ممنوع بود ....عارف به ایران وایرانی پشت بسته بود نه به فارس ووو.....
اما شهریار تو ......که حیدر بابا ..خان ننه ..ووووووو را سرود .....تو وامثال تو با او چه کردین ؟؟؟؟؟؟؟همین دیروز مگر در اوج .نداری .فلاکت ووووووووو فوت نکرد ؟؟؟؟؟؟؟؟تو و همفکران تو .با شهربار چه کردین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟.
مثلا به ترکیه دل میبست چی میشد احمق!!میشد یه بی ابروی کثافت مثل پیشه وری و الیار ماکونی و چهرگانی کسخل''اتفافا عاشق وطنش بود و شرافت داشت که هنوز نامش به نیکی یاد میشه و تا دنیا باقیسیت ابرو و عزت داره'وطنفروش حتما ناموس فروش هم هست چون ایران ناموسه و هرکی دشمنش باشه یه بی ناموس مادرجنده است
نخست : هم وطن های عزیز ترک همواره به راحتي در ایران عزیز زندگی کرده اند و خواهند کرد .
دوم : این عزیزان در زمان شاه همیشه چهارشنبه ها برنده جایزه ممتاز بلیط بخت آزمایی می شدند و با بردشان لبنيات دو دهنه باز می کردنندـ.
سوم : احمد کسروی ثابت نموده است که این عزیزان ترک نیستند بلکه ایرانی می باشند .
چهار : " یکی است در این معامله ترکی و تازی حافظ ,
حدیث عشق بخوان بهر زبان که تو دانی ."
و پنج : " چنین دارم از موبد پاک باد ,
چو ایران نباشد تن من مباد ." ( فردوسی )
خب مردم آران ترک های آذربایجانی ان دیگه
لطفا نگویید ایران ، بگویید جمهوری اسلامی
چه فرق داشت ؟
رژیم بهتره،،نام ایران با این کثافتها یکجا نباید اورد،،رژیم فرقه تبهکار،،درسته
@@مهرداد-ط1غ از مریخ که نیامده اند
@@اوشارهمدانلی فرقش اینه که ج.ا یک حکومت دینی و اسلامی هست و به خاطر ماهیت دینی که داره از باکو و ترکستان عثمانی و اعراب حمایت میکنه... اگر یک حکومت ملی و ایرانی بود از کردها و ارامنه و دیگر ایرانیان حمایت میکرد...
شاید رژیم اسلامی درست تر باشد.
تفسير خبر روز جمعه
سرهنگ قلیاف با تندی به پیشهوری میگوید: «‘سنی گتیرن، سنه دییر گت. همان کسی که شما را آورده، حالا میگوید، شما باید بروید.نمایندگان شوروی در پاییز ۱۳۲۵، سران فرقه را دعوت کردند تا آنها را از تصمیم خود مطلع کنند. در این دیدار، سرهنگ قلیاف (معاون آتاکیشیوف، وزیر امنیت جمهوری آذربایجان شوروی که نقش رابط را میان تبریز و باکو بر عهده گرفته بود) از پیشهوری خواست که به کنارهگیری از فرقه بیندیشد و جانشینی برای خود انتخاب کند. پیشهوری در واکنش میگوید ‘آخر چطور میشود که من به این سادگی استعفا کنم؟ این نظر کیست؟ این رفتار جوانمردانهای نیست از سوی رفقای شوروی.’ در جواب سرهنگ قلیاف با تندی به پیشهوری میگوید: «‘سنی گتیرن، سنه دییر گت. همان کسی که شما را آورده، حالا میگوید، شما باید بروید’.»
در نهایت، یک روز مانده به ۲۱ آذر ۱۳۲۵ نمایندگان باقروف به پیشهوری و دیگر رهبران بالای فرقه گفتند که بزودی چند ماشین می آیند تا آنها را به باکو ببرند. پیشهوری نیز آنگونه که خودش گفته علیرغم خواست خودش تبریز را ترک می کند
او ایشلری کی پیشه وری بیرایلده گوردی ریضا شاه یرمی ایلده گورممدی
مطلبی بر حقایق مسلم تاریخی.... امروز کاملا مشخص شده پیشه وری دست نشانده مسکو بوده.....
@یکرنگ
این که باینیفورم ارتش سرخ عکس میگیرد کافی نیست؟
@@masoudhatami1133 س.... این بابا داره انکار بدهیات میکنه
@یکرنگ س آخه یک سند دوسند نیست که... فکرکنم جامع ترین تحقیق رو در این مورد دکنر تورج اتابکی انجام داده...اما اگه ارجاع دم دستی میخواد ذیل جعفر پیشه وری و باقروف در آرشیو وزارت خارجه روسیه همین الان موجوده....الان اصل اسناد رو چاپ کرده.... در خود نت هم سرچ کنید هست.... یعنی حتی آب نمیخورده بدون اجازه مسکو این آقای پیشه وری