قسمت سوم: گشتی در ویلنیوس، پایتخت یخی
Вставка
- Опубліковано 16 лис 2024
- Please watch: "بازدید از شهر زیبای #تفلیس و#مسجد_جامع_تفلیس (قسمت چهارم ) "
• بازدید از شهر زیبای #ت... -~-
روز سوم در ویلنیوس
صبح از خواب بیدار شدم و با شور و شوق به سمت پنجره رفتم. منظره ی روبروی من، نقاشی از پاییز بود. برگ های رنگارنگ درختان، در نسیم صبحگاهی می رقصیدند و انعکاسشان در آب رودخانه ی وسط جاده، تابلویی چشم نواز خلق کرده بود.
بعد از صرف صبحانه، قدم به خیابان گذاشتم. اولین مقصدم، پل عاشقان بود. قفل های عشاق که به نرده های پل آویزان شده بودند، گویی داستان های عاشقانه ی زیادی را در خود نهفته داشتند.
در ادامه ی مسیر، به گروهی از بچه ها برخوردم که در حال تمرین بسکتبال بودند. سرمای هوا ذره ای از شور و اشتیاق آنها کم نکرده بود.
پیاده روی در کنار رودخانه، حس آرامش عجیبی به من القا می کرد. مرد ماهیگیری که در سکوت کامل به انتظار صید نشسته بود، تصویری از صبر و حوصله بود.
کلیسای بزرگ آجری، با عظمت و شکوه خود، توجه هر رهگذری را جلب می کرد. گویی روح تاریخ در آن نهفته بود.
در ادامه ی مسیر، از میان خانه های قدیمی و زیبا گذشتم. هر کدام از این خانه ها، قصه ی زندگی انسان های مختلف را در خود داشتند.
روز سوم در ویلنیوس، مملو از تجربه های جدید و خاطرات دلنشین بود. گویی در هر قدم، با داستان جدیدی روبرو می شدم.
نسیم خنک صبحگاهی، نوید بهار را در دل درختان کم و بیش سبز شهر میدمید. شور و شوق پدر و مادرهایی که با فرزندانشان در کنار رودخانه قدم میزدند، به وضوح در چهرههایشان هویدا بود. صدای پرندگان زیبا، سمفونی دلنشینی را در فضای آرام و دلپذیر کنار رودخانه نواخته بود.
هوای پاک و آسمان صاف و ابرهای نقاشی شده، گویی تابلویی بینظیر را از عظمت و زیبایی خداوند به نمایش گذاشته بودند. سکوت سنگین و تمرکز عمیق مرد ماهیگیر، حسی از صبر و حوصله را به رهگذران منتقل میکرد.
کلیسای قدیمی با منارههای بلند و باشکوه، در کنار رودخانه و در جوار خانههای ابی و سبز رنگ با قدمت تاریخی، عظمت و شکوه تاریخ را به رخ میکشید. گویی هر قدم در آن خیابان، قصه ی ناگفته ای از گذشته را در خود نهفته داشت