عید قربان شد و قربان شد و قربانیها قوم افغان را نگر مصدر کاری نشدیم سالها تشنه خونیم و بهم تیع زنیم بجز از فتنه و شر مصدر کاری نشدیم لانه خویش به اتشکده همسان کردیم شاهد شاهد و گل فصل بهاری نشدیم به گلستان وطن زاع و ذعن راخواندیم شاد ز اوای عندلیب و قناری نشدیم لشکر جهل و سیاه پوش برفت و بر گشت ما نگه کرده مگر دست بکاری نشدیم همه مردود و ذلیل در نطر خلق جهان ما درین گرد یکی مرد سواری نشدیم بس نما شکوه ازین مردم بی غیرت و ننگ چونکه ما شاد ز یک قوم و تباری نشدیم جز گدایی و سر افگندگی کاری دارند؟ مگر از وحشت این قوم فراری نشدیم؟ یار زنده صحبت باقی
عید قربان شد و قربان شد و قربانیها
قوم افغان را نگر مصدر کاری نشدیم
سالها تشنه خونیم و بهم تیع زنیم
بجز از فتنه و شر مصدر کاری نشدیم
لانه خویش به اتشکده همسان کردیم
شاهد شاهد و گل فصل بهاری نشدیم
به گلستان وطن زاع و ذعن راخواندیم
شاد ز اوای عندلیب و قناری نشدیم
لشکر جهل و سیاه پوش برفت و بر گشت
ما نگه کرده مگر دست بکاری نشدیم
همه مردود و ذلیل در نطر خلق جهان
ما درین گرد یکی مرد سواری نشدیم
بس نما شکوه ازین مردم بی غیرت و ننگ
چونکه ما شاد ز یک قوم و تباری نشدیم
جز گدایی و سر افگندگی کاری دارند؟
مگر از وحشت این قوم فراری نشدیم؟
یار زنده صحبت باقی