;چنان سرمست و حیرانم من امشب ;که خود را هم نمی دانم من امشب ;دلا زین سان که می یابی خرابم ;یقین می دان نه زین سانم من امشب ;گهی شمع و گهی پروانه ام من ;گهی جان، گاه جانانم من امشب ;گهی با ظلمت کفرم من امروز ;گهی با نور ایمانم من امشب ;همان آتش که در حلاج افتاد ;همان افتاده در جانم من امشب ;ز ذوق قول مطرب در سماعم ;تو پنداری که رقصانم من امشب ;ز من چشم ادب امشب مدارید ;که بس مجنون و حیرانم من امشب ;مسلمانان من آن ترسا و گبرم ; که در قصد مسلمانم من امشب
;چو شمس مشرقی از اوج اعراف ;به سان مه فروزانم من امشب
;چنان سرمست و حیرانم من امشب ;که خود را هم نمی دانم من امشب
;دلا زین سان که می یابی خرابم ;یقین می دان نه زین سانم من امشب
;گهی شمع و گهی پروانه ام من ;گهی جان، گاه جانانم من امشب
;گهی با ظلمت کفرم من امروز ;گهی با نور ایمانم من امشب
;همان آتش که در حلاج افتاد ;همان افتاده در جانم من امشب
;ز ذوق قول مطرب در سماعم ;تو پنداری که رقصانم من امشب
;ز من چشم ادب امشب مدارید ;که بس مجنون و حیرانم من امشب
;مسلمانان من آن ترسا و گبرم ; که در قصد مسلمانم من امشب
kheili lezat bordam. merci